دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

انسان شناسی ادبی پیر بوردیو(2)


شهرام پرستش
پرسش و پاسخ
 
طاهری: تغییر در حوزه(میدان) های گوناگون به چه نحوی است؟
پرستش: میدان ها در استقلال نسبی از یکدیگر قرار دارند به این معنی که ممکن است این استقلال کمتر یا بیشتر شود. در شرایطی ممکن است یک اصل رتبه بندی بر دیگری غلبه پیدا کند. به عنوان مثال در تاریخ ایران مهمترین آثار ادبی در زمانی به وجود می آیند که حوزه ادبی از بیشترین استقلال ادبی برخوردار است. سال 1315 از این جهت شاید سال درخشان ادبیات ایران باشد. یعنی سالی که «بوف کور» چاپ می شود در حالی که بعد از شهریور 1320 برخلاف باز شدن صوری فضای سیاسی- اجتماعی اتفاقا استقلال میدان ادبی از بین می رود. رمان «حاجی آقا» را که هدایت در این دوران می نویسد یکی از ضعیف ترین آثار اوست. رمانی که تحت تاثیر فضای فکری حزب توده نوشته می شود. بنابراین برخی اوقات تاثیر حوزه ها بر یکدیگر استقلال آنها را تحت تاثیر قرار می دهد.
ابراهیمی: در این امر ممکن است که هدایت یا هر انسان دیگری دستور العملی رفتار نکرده باشد بلکه موضوع اجتماعی چنین نوشته هایی را اقتضا می کند.
پرستش: ببینید من بطور خالص نگاه نکردم. هدایت که آینده ادبیات ایران را تعیین کرده، یا نیما در شعر، کسانی بودند که بیشترین بی غرضی را داشتند. بوردیو معتقد است که زندگی هنرمندان آوانگارد همانند زندگی پیامبران است و اصالت دعوی آنها در رنج کشیدن و زندگی بدون چشم داشتی نسبت به مادیات است. دعوی هنرمند آوانگارد با این خصلت پیامبر گونه جهانگیر می شود و او جاودانه می شود و این امر در واقع وجه تمایز هدایت با سایر هم عصران خودش است. هدایت حتی با هزینه شخصی، بوف کور را چاپ می کند. 
حسین زاده: شما فرمودید که بوردیو مفهوم فیلد(حوزه) را از فیزیک اینشتین اخذ می کند، من سئوالم را با استفاده از همان بحث فیزیک شروع می کنم. چنانکه اینشتین نشان می دهد جرم ها  فضا-زمان را به میزان جرم و چگال بودنشان خمیده می کنند و این خمیدگی همان چیزی است که شما آن را فیلد نامیدید. و فرمودید که افراد نیز همچون اجرام در فیلد قرار دارند. حال با توجه به همین زمینه فیزیکی، آن ناب گرایی که شما فرمودید وضعیت اجرام منفرد بسیار چگالی را می ماند که خمیدگی یا فیلدی با شیب بسیار زیاد ایجاد می کنند. سئوال من این است که اگر چنین ناب گرای ای را مطلوب بدانیم عرصه اجتماعی همچون چاله(فیلد) هایی خواهد بود که هریک برای خود عمق و شیب زیادی دارند، هر یک به شدت ناب هستند، و این ناب گرایی موجب خواهد شد که تداخل و در نتیجه تفاهم در حوزه های مختلف اجتماعی بسیار محدود  شود. سئوال دوم من در مورد قضاوتی است که در مورد رضا شاه کردید که در دوران او ادبیات فارغ از نفوذ قدرت و مستقل بوده است. به نظر من این امر نشانه ای برای آزادی حوزه  ادبیات نیست بلکه نشانه آن است که در زمان رضا شاه قدرت چنان در یک نقطه متمرکز بوده است که فیلد قدرت حاشیه محدودی برای حضور و تداخل با دیگر فیلد ها فراهم آورده بوده است، بنابراین فیلد ادبیات تداخل بسیار محدودی با فیلد قدرت داشته است و استقلال ادبیات به علت استبداد بوده است نه به علت آزادی.
پرستش: ناب گرایی در مدرنیته سابقه دارد، شما را ارجاع می دهم به مشاهده ناب، عشق ناب، عقل ناب، این ناب به قول بوردیو یک امر تاریخی- اجتماعی است و بوردیو به این مساله توجه می کند خصوصا به جنبش آوانگاردها و به زندگی ساده زیستی آنها توجه می کند. اگرچه انتقادات زیادی به تئوری بوردیو شده است و تئوری بوردیو برای همه زمان ها قابل کاربرد نیست ولی جنبش آوانگاردها که در قرن هجدهم و در ارتباط با مدرنیته بوده است را به خوبی تبیین می کند و برای ادبیات کشور ما نیز به خوبی قابل استفاده است. در مورد رضا شاه نیز شما به حافظه خودتان مراجعه کنید هرچه ساختمان عظیم، راه آهن و اقدامات عمرانی بزرگ را داریم . او بنیان های مدرنیته در ایران را گذارد و برای من که در علوم اجتماعی کار می کنم این مهم است نه شخصیت وی. او یک سری اصلاحات اجتماعی کرد که موجب شد تمایزات اجتماعی که مورد نظر بوردیو است در ایران اتفاق افتد. فیلدها از هم جدا شود، خصوصا که مهم ترین خصوصیت فیلد ادبیات استقلال آن از دیگر فیلد هاست.
دکتر فکوهی: آیا شما بین نظریه ادبی و نظریه هنری بوردیو تفکیک و تفاوتی می بینید؟
پرستش: بوردیو در تحلیل نقاشی های «مانه» هم همین کار را انجام می دهد. من اساسا فکر نمی کنم بین نظریه ادبی و هنری بوردیو تمایزی وجود داشته باشد. من شخصا ماهیت هر دو را یکی می گیرم.
دکتر فکوهی: قدرت نظریه بوردیو در این است که امر اجتماعی را سلطه و بازتولید سلطه می داند و می کوشد نشان دهد که در همه حوزه ها وضع به همین منوال است؛ تئوری سرمایه ها هم در واقع ترکیب پیچیده ای است که در رابطه با قدرت مطرح می شود و اینجاست که بحث سرمایه کل و اینکه قدرت در تولید و بازتولید هر یک از سرمایه ها نقش اساسی دارد مطرح می شود. بوردیو در زمینه ادبیات و هنر نیز سعی می کند همین رابطه ر نشان دهد، اما در مورد هنر یک مشکل وجود دارد که هنر لزوما از یک منطق تبعیت نمی کند و این درحالی است که تئوری بوردیو کاملا عقلانی است. مثلا همانطور که شما از جنون نوشتن یاد کردید یک مجنون می تواند یک اثر ادبی خلق کند و ما می توانیم از اثر او صحبت کنیم اما چگونه یک مجنون می تواند از دیگران تعبیری صحیح داشته باشد.
ادبیات بیشتر می تواند با تئوری بوردیو سازگار باشد ولی در هنر مثل هنرهای تجسمی و موسیقی و غیره چند سئوال اساسی وجود دارد: آثار هنری مثل آثار میکلانژ در ضمن اینکه در رابطه با قدرت شکل می گیرد اما همچنان ارزش هنری خود را دارد. در قرن هفدهم موزارت و سالییری را داریم که در حالی که هر دو با قدرت رابطه دارند موزارت جاودانه می شود اما سالییری فراموش می شود. مثال های متعددی وجود دارد از جمله پیکاسو، دالی، ویکتور هوگو که همگی ثروتمند بودند. و این سئوال مطرح می شود که این نمونه ها را چگونه می توان در تئوری بوردیو جای داد. مورد دیگر هنر ایدئولوژیک است، هنرهایی که منشا ایدئولوژیک دارد. به نظر می رسد تئوری بوردیو در زمینه هنر و در ارزیابی اثر هنری دچار مشکل می شود. به عنوان مثال بوردیو  اینکه تولید کننده گفتمان اجتماعی نباید زیر سلطه مخاطب برود را چگونه در تحلیل ادبیات عامه پسند(Best seller ) به کار برد؟
پرستش: تفاسیری که از بوردیو شده بسیار متفاوتند، به عنوان مثال اسکات لش تفسیری پسامدرنیستی از بوردیو ارایه می دهد، و تفسیر شما نیز از نظر من یک تفسیر مدرن است. و البته بوردیو نمی خواهد در قالب گفتمان های مدرن و پست مدرن قرار بگیرد. اما شاید بتوان گفت او بیشتر اندیشمندی مدرن است. ولی از نظر حوزه قالب یا قدرت و رابطه با هنرمندان به نظر من می توان در جنون هنرمندان آوانگارد نیز نوعی عقلانیت را یافت ولی عقلی که مطابق حوزه هنر است عقلی که قواعدش از قواعد متعارف مدرن متفاوت است. خانم فولر اعتقاد دارد که دستگاه نظری بوردیو به هنر ناب اعتقاد دارد و توان دیدن هنر غیر ناب و هنر عامیانه را ندارد. خود بوردیو نیز معتقد است که نظریه اش تنها قادر است هنر آوانگارد را توضیح دهد. هنرهای نزدیک به رنسانس هنر های متعلق به دوران ماقبل مدرن است در حالی که تئوری بوردیو در قالب مدرنیته بیشتر می تواند کارایی داشته باشد.
دکتر نرسیسیانس: به نظر من سفارش گرفتن یک هنرمند به معنی از دست دادن اراده هنری او نیست. مانند پیکاسو، این افراد توانسته اند این حوزه ها را به نحوی دیگر تغییر دهند.
دکتر فکوهی: تئوری زیباشناسی و تئوری قدرت از دو جنس متفاوتند، قدرت زیبایی شناسی را در جاهایی که توانسته تعیین کرده است. ما در حال حاضر در جهان از نوعی زیبایی شناسی یونانی تبعیت می کنیم و این دلیلی جز قدرت و نفوذ تمدن یونانی از خلال سرنوشت سیاسی بعدی جهان ( استعمار و گسترش امپریالیستی اروپا)  ندارد. این زیبایی شناسی در لباس های ما و دیگر وجوه زندگی اجتماعی ما نمود یافته است.
کارهایی که سوررئالیست هایی مثل دوشان در سالهای دهه های 30 و 40 انجام دادند با کارهایی که سور رئالیست هایی مثل آرمان و سزان بعدها انجام دادند تفاوت اساسی دارد. تفاوت در این است که این ناب بودن در نوعی شورشی بودن تعریف می شود که بیشتر از آنکه یک ژانر هنری باشد نوعی جنبش هنری را نمایندگی می کند. همه سوررئالیست ها در واقع می خواهند عکس آن راهی را که رفته شده بروند. خود هدایت تحت تاثیر سوررئالسیت ها بود او زمانی در پاریس بود که اوج شکوفایی سوررئالیست ها بود. هدایت به واسطه گرفتار آمدن در بن بست شرق و غرب دست به خودکشی زد. دیگر سوررئالیست ها برخلاف هدایت به طرف بازار رفتند. ما در اینجا در کار بوردیو تمایزی نمی بینیم، وقتی بوردیو دست به تحلیل موزه ها می زند زیبایی شناسی را بدل به یک تمایز اجتماعی می کند اما در عین حال معتقد است که هیچ تفاوتی بین واگنر و  ویوالدی وجود ندارد، واگنری که ثروتمندان خود را به آثارش علاقمند نشان می دهند و ویوالدی که مردمی شده و اقشار پایین جامعه اروپایی به اثارش علاقمندند. تئوری بوردیو در مقام بررسی کل هنر قابل پذیرش نیست. در واقع به نظر من سفارش گرفتن برای یک هنرمند ابزار است حال آنکه رابطه با پول در این تئوری حالت تابویی پیدا کرده و باید بازتر و روشن تر شود.
پرستش: ویلسون کتابی دارد به اسم بوهمی ها یا همان هنرمندان آوانگارد، که در این کتاب شیوه زندگی هنرمندان آوانگارد را با هم مقایسه کرده و عنوان می کند که بسیاری از این افراد خودکشی کرده اند، ازدواج نکرده اند و غیره. مطالعات دیگر هم به ما نشان می دهد که هنرمندان آوانگارد شیوه متعارف زندگی را نفی کرده اند. در واقع رفتار های غیر متعارف یکی از مشخصه های آوانگاردهاست. در باب جنبش های هنری و رابطه سوررئالیست ها با هدایت می توان گفت که این رابطه سرمایه فرهنگی هدایت است. توجه داشته باشید که ماهیت جنبش ادبی در دوران صادق چوبک و آل احمد متفاوت می شود و هدایت از آوانگارد های این نسل عقب می ماند، در مورد سوررئالیسم هم همین اتفاق می افتد. چوبک به دلیل پشت سر گذاشتن هدایت چوبک می شود. در واقع نسل بعد که نسلی رئالیست است از سوررئالیست هدایت فاصله می گیرد.
سئوال: لطفا در مورد رابطه میدان ها در تئوری بوردیو توضیح دهید، شما میدان ها را مشخص کردید اما در مورد رابطه آنها با هم هنوز برای من خیلی روشن نیست.
دکتر فکوهی: بوردیو در مصاحبه ای با یکی از شاگردانش به این نکته اشاره می کند که تمامی کار من نشان دادن روابط میدان ها با هم و چگونگی این روابط است. در واقع بوردیو قصد نوشتن کتابی با عنوان خده کیهان ها (Microcosms) را داشت که فرصت نگارش آن را پیدا نکرد. او قصد داشت در آن کتاب چگونگی رابطه حوزه های گوناگون را نشان دهد. بنابراین در کار بوردیو رابطه میدان ها به شکل دقیق نشان داده نشده است.
پرستش: حوزه ها با هم روابط همولوژیک دارند و ارتباط ها در یک میدان به زبان میدان دیگر ترجمه می شود. خلاصه این پرسش و پاسخ به کمک آقای حسین زاده تهیه شده است


شنبه، 30 دی 1385