یکشنبه, ۱۶ دی, ۱۴۰۳ / 5 January, 2025
بدن، ادراک فضا و خلق مکان
نسبت میان بدن انسان، ادراک فضای خلقشده و خلق مکانیت فضا، نسبتی است دیرینه در تاریخ معماری ملل مختلف که میتوان آن را در هر دورة زمانی و مکانی مورد مطالعه قرار داد. اساساً هنر هر سرزمین را نخست در نسبتش با ابعاد وجودی بدن انسان میسنجند. میزان حضورپذیری و ظرفیت و قابلیت تحرکپذیری بدن در فضای ساختهشده و نیز میزان سلطة ابعاد فضای پر و خالی بر ابعاد بدن مخاطب را از ویژگیهای اصلی هر معماری بهشمار میآورند. بر همین اساس در دوران کنونی نیز نسبت میان ابعاد وجود جسمانی انسان و ابعاد وجود جسمانی بنای ساختهشده در ادراک آن فضا و نیز توان خلق مکانیت آن، محل پرسش است. این پرسش از آن رو اهمیت دوچندانی مییابد که انسان در عصر انقلاب سوم، انقلاب فناوری دیجیتال، توانسته است تجربة حضور در فضا، ادراک فضا و خلق مکان را در فرایندهای مجازی به ارمغان آورد و سرشت جسمانیاش را در فرایند خلق اثر هنری و تجربة اثر با ابعاد بدنیاش را به حاشیه براند. اما بدن چه نسبتی با فضا دارد و چگونه به آن پیوند میخورد؟
به زعم مرلوپونتی (1945: 174) بدن در فضا جای نمیگیرد بلکه در آن سکنی میگزیند. ما جهان، اشیا، دیگران و خودمان را بهواسطة بدن میشناسیم. بدن خاستگاه هر معنایی است (مهدلیکوا، ۱۳۹۴: ۳۸) و بهزعم مرلوپونتی اساس و منشأ هر بیانی است و برای هر معنا، مکانی فراهم میکند (1945: 183). مرلوپونتی معتقد است نسبت میان ادراک و بدن، نه علّی است نه مفهومی، زیرا تنها از راه این دو مقوله نیست که انطباقها و وابستگیهای بین بدن و تجربة ادراکی برای ما قابل فهم است (کارمن، ۱۳۹۰: ۱۲۵). ما واجد فهمی پیشاتأملی از تجربة خودمان هستیم که بر حسب آن، این تجربه نسبت علّی یا مفهومی با بدنمان ندارد، بلکه در نسبت انگیزشهای متقابل با بدنمان منطبق است. اینکه بگوییم ادراک ذاتاً و ضرورتاً جسمانی است در حکم آن است که گفته باشیم مجرد از شرایط جسمانی انضمامیاش به فهم درنمیآید و نمیتواند به فهم درآید. میتوان گفت که ساختار ادراک درست همان ساختار بدن است. به تعبیر مرلوپونتی بدن نظرگاه انسان به روی جهان است (کارمن، ۱۳۹۰: ۱۲۵).
به گفتة مهدلیکوا (۳۸ : ۱۳۹۴) تجربة بدن حالتی مبهم از وجود را نشان میدهد. بدن مفهومی است که معنایی دوگانه دارد: هم میتوان آن را بهمثابه ابژه تلقی و فهم کرد و هم بهمثابه سوژه. تجربة بدن باید همزمان هر دو معنا را تداعی کند. مرلوپونتی میگوید: «من بدن خویش هستم و آن را زندگی میکنم»(1945: 231) و بدن نیز چیزی است که فضا را زندگی میکند(مهدلیکوا، ۱۳۹۴: ۳۸). به این ترتیب، ادراک فضا امری است اساساً بدنمند. به استناد یافتههای پژوهشگران، اندیشة انسان امری بدنمند و مبتنی بر تجربة زیسته است. ذهن چیزی متمایز یا مجزا از بدن نیست. با این حال، تجربه، واجد سرشتی است که بهطرز تحویلناپذیری قائم به اول شخص است؛ زیرا همین که در بدن تحقق پیدا میکند بهگونهای بیهمتا، دستیابِ سوژهای میماند که بدنِ بدن اوست (کارمن، ۱۳۹۰: ۱۴۴). تجربه امری نیست که به لحاظ متافیزیکی متمایز از هیئت منسجم بدن باشد، اما صِرف بازنمودی از بدن هم نیست که علیالاصول بتوان آن را از نظرگاه سوم شخص به چنگ آورد. به قول مرلوپونتی (1945:75) «تجربة بدنی» خودش یک «بازنمود»، نوعی «امر واقع نفسانی» است و در این مقام در انتهای زنجیرهای از رویدادهای فیزیکی و فیزیولوژیکی است که فقط میتوان آنها را به «بدن واقعی» نسبت داد. به زعم سرل (۱۳۴: ۱۳۹۳) به جهت سرشت کیفیِ آگاهی، حالات آگاهانه، فقط تا وقتی وجود دارند که انسان آن را تجربه کند. حالات آگاهی واجد نوعی سوبژکتیویته هستند که من آن را سوبژکتیویتة هستیشناختی مینامم؛ یعنی تا زمانی وجود دارند که توسط انسان تجربه میشوند.
به زعم وینیمون (۳۶: ۱۳۹۳) جامعترین بررسی پدیدارشناسی بدن آگاهی در رهیافت حسی-حرکتی را میتوان در پدیدارشناسی ادراک (۱۹۵۴) مرلوپونتی یافت، هرچند این بررسی قویاً تحت تأثیر هوسرل (۱۹۱۳) و گورویچ (۱۹۸۵) است. میتوان دیدگاه حسی-حرکتی را در قالب سه ادعای مرتبط بیان کرد: ۱. بدن شئای نیست که بتوان آن را بازنمایی کرد؛ ۲. وجود بدن، وجود بدن در جهان است و ۳. بدنی که ما تجربه میکنیم، بدن در حال عمل است. مرلوپونتی با قرار دادن عمل در هستة بدنآگاهی سنت دیرینة بررسی پدیدارشناسانة بدن آگاهی و همینطور نظریههای حسی-حرکتی اخیر دربارة آگاهی را به جریان انداخت. مرلوپونتی برای تبیین بدن زیسته بهجای «فروکاست به بازنمودی از بدن» به مفهوم عمل استناد میکند. بدن زیسته در چارچوب مواجهه و درگیری عملیاش با جهان فهمیده میشود. فضای بدنی، فضای اعمالی است که از معانی وجودی (یا اگزیستانسیال) برخوردارند، فضای نحوههای وجود معطوف به اشیا. بنابراین، طرحوارة بدن عبارت از کارکردی مربوط به حسِ حرکتی است نه بازنمودی حسی-حرکتی (Gallagher:2005). وحدت بدن زیسته از اهداف بدنی فراگیر بهدست میآید (وینیمون: ۱۳۹۳: ۳۸). به این ترتیب، ادراک فضا، مستلزم حضور در فضا و مبتنی بر تجربیات و اعمالی است که انسان در فضا انجام میدهد.
از سوی دیگر، مرلوپونتي (1964:162) ايدة فرايندهاي اندیشة بدنمند را به کل بدن تعميم ميدهد: «نقاشْ بدنش را با خودش حمل ميکند (به گفتة پل والري). به راستي ما نميتوانيم تجسم کنيم که ذهن چگونه ميتواند نقاشي کند». بدن بخشي از دستگاه حافظة ماست. ادوارد اس کيسيِ فيلسوف، که مطالعات پديدارشناختي مهمي در زمينة مکان، حافظه و تخيل انجام داده است، به نقش بدن در عمل بهخاطرسپاري اشاره ميکند: «حافظة تن کانون طبيعي هر دريافت حسيِ بهخاطرسپاري و به يادآوري است» (2000: 148). او در جاي ديگري به اين ديدگاهش بيشتر ميپردازد: «هيچ حافظهاي وجود نخواهد داشت اگر حافظة بدن نباشد [...] در مورد اين ادعا، منظور من اين نيست که بگويم هرگاه چيزي را به ياد ميآوريم [يا به خاطر ميسپاريم] مستقيماً درگير حافظة بدن هستيم [...] بلکه منظورم اين است که بدون برخورداري از ظرفيت حافظة تن نميتوانيم به ياد آوريم [يا به خاطر بسپاريم]» (Ibid: 172). افزون بر اين، در مطالعات اخير فلسفي، مانند بدن در ذهن، توسط مارک جانسن و فلسفه در جسمانيت توسط جانسن و جورج لیکاف قوياً دربارة سرشت بدنمند انديشه بحث شده است. به زعم یوهانی پالاسما (۱۲۷: ۱۳۹۵) انتزاعيترين کارها هرگاه که از زمينةشان در جسمانيت انسان منفک ميشوند، پوچ و بيمعني ميگردند. حتي هنر انتزاعي از «جسمانيت دنيا» حکايت ميکند و ما در آن جسمانيت، مثلاً واقعيت گرانشي جهان، با بدنهايمان سهيم ميشويم. آن گونه که نويسندگان فلسفه در جسمانيت بحث ميکنند: «ذهن صرفاً بدنمند نيست؛ بلکه به نحوي بدنمند که در آن نظام فکري ما به طور گستردهاي بر اساس مشترکات بدنهايمان و محيطهايي که در آن زندگي ميکنيم، شکل گرفته است» (1999:6). ما ساکنان اين جهان با واقعيتهاي فيزيکي و اسرار معنوياش هستيم، نه بينندهاي از بيرون يا نظريهپرداز جهان.
اکنون که رابطة آگاهی، ادراک و اندیشة انسان با بدن او و نیز حضور بدنیاش در فضای ساخته شده، مورد بررسی قرار گرفت، میتوان سهم حضور بدن را در فرایند خلق فرم، فضا و مکان را نیز مورد مداقه قرار داد؛ امری که امروز با نفوذ و حتی شاید بتوان گفت سلطة نرمافزارهای ساخت فضای مجازی، کمرنگ شده و در حال رنگ باختن است. با آنچه وصف شد، میتوان گفت راه رفتن در فضا، راه رفتن در درون خود نیز است. مسأله این است که راه رفتن بسته به موقعیت دگرگون میشود؛ اما خود موقعیت نیز بر اساس راه رفتن تغییر میکند. ماهیت ارتباط سوژه و فضا این گونه است (مهدلیکوا، ۱۳۹۴: ۳۹). به قول انیش کاپور (2001) معماری بازتاب یا جانشینی برای خود است؛ معماری بدنی بدلی برای انسان است. بدن خاستگاه معماری است؛ نسبت فضا با بدن، سرمنشأ ادراک فضا و فهم خواست انحای وجودی فضای معماری با بدن، سرآغاز خلق مکان است. مطمئناً به دليل نقش غيرقابل جايگزين بدن در بسياري از ساختههاي معماري، غيرقابل تصور است که ذهن بهتنهایی بتواند محمل معماري باشد. بناها نه ساختههايي انتزاعي و بيهوده يا ترکيبهاي زيباييشناسانه، که امتداد و مأمن تن، حافظه، هويت و ذهن ما هستند. بنابراين، معماري از درونِ مواجههها، تجارب، خاطرات و انتظارات ما برميآيد (پالاسما، ۱۳۹۵: ۱۲۷).
کتابشناسی:
پالاسما، یوهانی (۱۳۹۵). دست متفکر، حکمت وجود متجسد در معماری، ترجمه علی اکبری. چاپ دوم، تهران: پرهامنقش.
پریموزیک، دنیل تامس (۱۳۸۸). مرلوپونتی، فلسفه و معنا، ترجمه محمدرضا ابوالقاسمی، تهران: نشر مرکز.
خاتمی، محمود (۱۳۸۷). گفتارهایی در پدیدارشناسی هنر، تهران: فرهنگستان هنر.
سرل، جان (۱۳۹۳). درآمدی کوتاه به ذهن، ترجمه محمد یوسفی، چاپ دوم، تهران: نشر نی.
کارمن، تیلور (۱۳۹۰). مرلوپونتی. ترجمه مسعود علیا، تهران: نشر ققنوس.
ماتیوس، اریک (۱۳۸۹). درآمدی بر اندیشههای مرلوپونتی، ترجمه رمضان برخوردار، تهران: گام نو.
مرلوپونتی، موریس (۱۳۹۱). جهان ادراک، ترجمه فرزاد جابرالانصار، تهران: نشر ققنوس.
مهدلیکوا، اوا (۱۳۹۴). «در جستوجوی تجربیات جدید بدن به واسطة فضا: نسبت میان سوژه و فضا»، ترجمة مهرداد پارسا، در: اطلاعات حکمت و معرفت، ش ۱۱۳، ۴۱ – ۳۸.
وینیمون، فردریک دو (۱۳۹۳). بدن آگاهی، مجموعة دانشنامة فلسفة استنفورد، ترجمه مریم خدادادی، تهران: نشر ققنوس.
Casey, E., S. (2000). Remembering: A Phenomenological Study, Indiana University Press (Bloomington and Indianapolis).
Gallagher, S. (2005). How the Body Shapes the Mind?, New York: Oxford University Press.
Johnson, M. (1987). The Body in the Mind: Bodily Basis of Meaning, Imagination and Reason, The University of Chicago Press (Chicago, Illinois and London).
Kapoor, Anish (2001), Taratantara, Actar/Balric.
Lakoff, G. and Johnson, M. (1999). Philosophy in the Flesh: The Embodied Mind and Its Challenge to Western Thought, Basic Books (New York).
Merleaut-Ponty, M. (1945). Phénoménologie de la Perception, Paris, Gallimard.
Merleau-Ponty, M. (1964). The Primacy of Perception, Northwestern University Press (Evanston, Illinois).
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست