جمعه, ۲۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 14 February, 2025
درباره چالشهای مهم کنونی علوم اجتماعی ایران در عرصههای آموزشی و پژوهشی
![درباره چالشهای مهم کنونی علوم اجتماعی ایران در عرصههای آموزشی و پژوهشی](/web/imgs/21/151/ddgnv1.jpeg)
در آستانه برگزاری همایش "علوم اجتماعی در ایران: دستاوردها و چالشها"، پرسشهایی را با دکتر امیلیا نرسیسیانس، مدیر گروه انسانشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، در میان گذاشتیم. او در پاسخ به یکی از مهمترین این پرسشها، در خصوص چالشهای علوم اجتماعی ایران در عرصههای آموزشی و پژوهشی، یادداشتی را برای ما ارسال کرده است که در ادامه میخوانید.
مقدمه
انگیزه اصلی این یادداشت، ارائه پاسخی در خور به یکی از پرسشهای مطرح شده از طرف انجمن جامعهشناسی ایران است. تذکر این امر ضروری است که در بیان این پاسخ، علاوه بر تجربههای نویسنده به عنوان یک معلم و عضو هیأت علمی دانشگاه و دیدگاههای نظری او به عنوان یک متخصص و محقق در علوم اجتماعی و انسانی و تعلیم و تربیت، نظرات مطرح شده در کنفرانسها، کارگاهها، دورههای آموزشی UNISTFF و GIANو همچنین میزگردی که در سی و نهمین کنگره جهانی انجمن بینالمللی جامعهشناسی تحت عنوان "علوم اجتماعی ایران بر سر دو راهی" برگزار شد، نقش بنیادین داشتهاند. این میزگرد، به دعوت برگزارکنندگان کنگره جهانی انجمن بینالمللی جامعهشناسی، برنامهریزی دکتر سیدحسین سراجزاده و امیلیا نرسیسیانس به نمایندگی از انجمن جامعهشناسی ایران و ریاست نویسنده، سال گذشته در ایروان برگزار شد و مورد استقبال قابل توجه نظریهپردازان ایرانی و بینالمللی قرار گرفت.
طبیعتاً این بیان، علاوه بر تورش شخصی مرتبط با علایق نویسنده آن، داعیه جامع بودن هم نمیتواند داشته باشد و بیان این چالشها لزوماً بدین معنی نیست که چالشهای دیگر، همگی دارای اهمیت کمتر هستند. بیان چالشها مبتنی است بر تحلیل نیازهای جدید که برخی بلند مدتتر و برخی دیگر اخیرتر هستند و نیز برخی جهانی و برخی دیگر در مورد ایران مصداق دارد.
شاید عامترین چالش از نظر زمانی و مکانی، دیدگاه انتقادی در علوم اجتماعی است. این چالش، اگرچه در مورد ایران به عنوان کشوری که تحت عنوان "در حال توسعه" مقولهبندی میشود و تضاد سنت و تجدد در آن، بسیار حاد است، به صورتی مؤکدتر مطرح است؛ اما به طور کلی، چالشی بسیار عام در قرنهای اخیر است که در آن، وظیفه علوم اجتماعی فراتر از انعکاس صرف واقعیت اجتماعی تلقی میشود و نقد نظری و عملی این واقعیت را نیز طلب میکند. مکاتب انتقادی در فلسفه اجتماعی از نیمه دوم قرن گذشته به اشکالی تدوین یافتهتر مطرح شدهاند و با رخنه مباحث نقد هنری و نقد ادبی در علوم اجتماعی، به ویژه در بحثهای تفسیرگرایی، ساختارگرایی، پساساختارگرایی و پساتجدد در دهههای اخیر، دگرگونی عمیقی در علوم اجتماعی را به وجود آوردهاند که این دگرگونیها در ایران به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفتهاند. تأکید زیاد بر جنبههای نظری علوم اجتماعی و عدم توجه به جنبههای کاربردی آن در دروس و پژوهشهای دانشگاهی، این مشکل را بیشتر کرده است. کپیبرداری از داشتههای علمی مطرح شده در کشورهای دیگر و ضعف تحقیق و تحقق در مصداقهای داخلی و مشخص هم مزید بر علت شده است. لذا به نظر میرسد، توجه بیشتر به رویکردهای انتقادی بدون فرو افتادن در پیش فرضها و دیدگاههای ضد واقعگرایانه موجود، در بیشتر مکاتب انتقادی معاصر (نسبیتگرایی، ساختگرایی، ضدیت با عینیتگرایی و ....) یک چالش بنیادی برای علوم اجتماعی در ایران باشد.
یک چالش مهم اخیرتر در آموزش عالی، به طور کلی و تدریس و تحقیق علوم اجتماعی در ایران، به طور اخص، گذر از تعلیم و تربیت آموزش محور به تعلیم و تربیت پژوهش محور و یا به بیان کلیتر از انتقال دانسته به تولید دانش در دانشگاههای کشور به ویژه در حوزه علوم اجتماعی و انسانی است. علاوه بر مزایای متصور بر تعلیم و تربیت پژوهش محور، از نظر فلسفه یادگیری و روانشناسی یادگیری، چند تحول بنیادی اهمیت این گذر را صد چندان میسازند. اول گذر از اقتصاد صنعتی به اقتصاد رقمی مبتنی بر دانش و فنشناسی است. مقولات "سرمایه اجتماعی"، "سرمایه دانش" و "سرمایه فرهنگی" در مباحث اقتصادی امروز نقش اساسی یافتهاند و بر خلاف دیدگاههای متداول در آموزش عالی که مقوله پژوهش را در جهان "در حال توسعه" امری غیر ضروری و در خدمت کشورهای پیشرفته تلقی میکنند، تولید دانش را که بر اساس فعالیتهای تحقیق و توسعه دامنهدار قابل حصول است، پیششرط مهم ترقی و توسعه اقتصادی و اجتماعی در کشور قلمداد میکنند. هیچ کشوری در عصر کنونی قادر نیست بدون کوشش در جهت پیشبرد مرزهای دانش جهانی و صرفاً با انتقال دانش و فنشناسی از کشورهای پیشرفته، قابلیت رقابت با کشورهایی را داشته باشد که در جهت تحقیق و توسعه سرمایهگذاری میکنند. دوم، سرعت دائمالتزاید پیشرفتهای علمی و انباشت دانش بشری است. در حالیکه زمان "نصف عمر" دانستههای علمی را در حدود دو تا پنج سال تخمین میزنند، هیچ دانشگاهی نمیتواند وظیفه اصلی خود را آموزش تلقی کند. اگر فرض شود دروس دانشگاهی طوری طرح شوند که صد در صد دانستههای علمی زمان خود را به ذهن دانشجویان انتقال دهند، این دانش در زمان فارغالتحصیلی دانشجویان، فقط کسری از دانستههای زمان فارغالتحصیلی را تشکیل خواهد داد و در طی چند سال بعد، با چهار برابر و هشت برابر شدن میزان دانستههای علمی دنیا، دانش انتقال یافته به کلی کهنه و غیر قابل استفاده خواهد شد. لذا دانشجویان باید در درجه اول، مهارت در تحقیق را کسب کنند تا بتوانند همگام با انباشت دانستههای جدید، مهارتها و توان علمی خود را افزایش دهند. افزایش نقش تحقیقات علمی در سطح جهانی در دانشگاههای ایران، به ویژه در حوزه علوم اجتماعی و انسانی، با مقاومت و عدم پذیرش "قواعد بازی" یعنی انتشار و در معرض گردش علمی و قضاوت همگان قرار دادن دستاوردهای پژوهش روبرو است. باید توجه کرد که گذر به پژوهشمحوری فقط گام اول است و به دنبال آن، مسائل گذر به تعلیم و تربیت، کارآفرینی و تعلیم و تربیت قابل تداوم مطرح میشود. لذا میتوان گفت که گذر به الگوی یادگیری پژوهشمحور که در کشور ما فقط در چند سال اخیر به طور جدی مطرح و با مخالفت اساتید علوم اجتماعی و انسانی روبرو شده است، باید در اسرع وقت و با شتاب فراوان تحقق یابد و این، تغییر دیدگاه ریشهای را در اساتید و مدیران ارشد دانشگاهی میطلبد.
چالش مهم دیگر توجه به آموزش و پرورشهای میان رشتهای و کاربردی است. رشتههای مختلف علوم اجتماعی که در گذشته، کوششی وافر در جهت استقلال و یافتن روششناسی مناسب و فلسفه خاص برای رشته خود مصروف کردهاند، اکنون مواجه با روندهای جدید ذیل شدهاند: اول، در جهت خلاف انشقاق و واگرایی رشتههای مختلف علمی، روند همگرایی شاخههای علوم در سالهای اخیر، شتاب زیادی یافته است. دوم، انجام تحقیقات کاربردی و افزایش قابلیت استخدام فارغالتحصیلان از یک سو و توان کارآفرینی آنان از سوی دیگر، مستلزم آشنایی دانشجویان با رشتههای دیگر و توانایی استفاده از این دانش در تحقیقات مشخص و قابل کاربرد است. برای مثال، رشته انسانشناسی در ایران، باید در اسرع وقت، کانون توجه خود را از جوامع بدوی و غیر متعارف، به مسائل روزمره جوامع کنونی گسترش دهد تا بتواند برای پاسخگویی به نیازهای فرهنگی موجود و نه فقط مطالعه و توصیف جوامع حاشیهای، نیروی انسانی لازم را تربیت کند. نیاز به روشهای مردمنگاری امروزه در حوزههایی کاملاً جدید، از قبیل تحلیل قابلیت بهکارگیری اسناد و موجودیتها در فضای مجازی یا روابط متقابل در جوامع حقیقی و مجازی، به ویژه در محیطهای کسب و کار کاملاً احساس میشود که پاسخگویی به آن، بدون رویکرد میان رشتهای امکان پذیر نیست.
این یادداشت به نقل از سایت انجمن جامعه شناسی ایران آورده شده است
http://www.isa.org.ir
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست