یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
گزارش جلسه جنبش وال استریت در انجمن جامعه شناسی ایران(3)
بخش سوم
در والاستریت بحران توفان زایید. روی یکی از شعارهای معترضان والاستریت نوشته بود: «جهان به اندازه نیاز هرکس دارد ولی به اندازه حرص هرکس ندارد.» در همه جای آمریکا شرکتکنندگان در جنبش والاستریت اندیشمند، هوشیار و آگاهند. گرچه به طور متوسط از متوسط جامعه کمدرآمدترند. اما از متوسط جامعه دردآشناتر و هدفمندترند. آنها نه جامعه خیالی را در سر میپرورانند و نه در نوستالژی بازگشت به گذشتهاند.
• والاستریت در برابر تیپارتی
• بحران توفان زایید
• فریبرز رییسدانا
•
در والاستریت بحران توفان زایید. روی یکی از شعارهای معترضان والاستریت نوشته بود: «جهان به اندازه نیاز هرکس دارد ولی به اندازه حرص هرکس ندارد.» در همه جای آمریکا شرکتکنندگان در جنبش والاستریت اندیشمند، هوشیار و آگاهند. گرچه به طور متوسط از متوسط جامعه کمدرآمدترند. اما از متوسط جامعه دردآشناتر و هدفمندترند. آنها نه جامعه خیالی را در سر میپرورانند و نه در نوستالژی بازگشت به گذشتهاند. آنها نقطه مقابل تیپارتی محافظهکارند زیرا به آیندهای شدنی، بهتر و مطمئنتر میاندیشند. برای آنان ایدئولوژی نظریه را نمیسازد و نظریه زندگی را فدا نمیکند. برعکس آنها به زندگی شادکامانه، مردمی و آزاد میاندیشند و از آنجا نظریه میگیرند و از آن نظریههاست که به ایدئولوژی مقاومت و مبارزه دست مییابند. تیپارتی آنقدر خواهان نظام راستگرای کهن است که فریاد میزند دست دولت را از سیستم درمانی کوتاه کنید. یعنی بگذارید نظام کور و کر و بیرحم بازار اینبار همهشمولتر تمامی سرنوشت سلامت و پزشکی جامعه را درهم نوردد و بگذارید در این راه اقلیتها و محرومان قربانی شوند؛ قربانی رقابت خیال و جامعه صد سال پیش. جنبش والاستریت خواهان دولتی دموکراتیک، صلحطلب و پاسخگوی نیازهای انسانی از جمله بیمههای اجتماعی، همگانی و درمانی است که از قید ظاهرسازی دموکراسی دروغین رهیده باشد. نماد و چکیده تیپارتی سارا پیلین این عروسک خوشساخت و اولترامحافظهکاری بود که میخواست معاون کاندیدای ریاستجمهوری مککین در انتخابات 2008 باشد و با سرکوب اقتصادی گستردهتر مردم فقیر و تصاعد جنگ در جهان نگرانی مساله اقلیت نخبه، زبده و موفق و برجسته آمریکایی را حل و راه ادامه سلطه را هموار کند. البته اوباما نقطه مقابل او نبود. فقط کسی بود که در راه آرمان آمریکای برتر به گونهای دیگر میاندیشید و میاندیشد. جنبش والاستریت خواهان رسیدگی به حسابهای فدرال است. مبارزه با فساد و مداخلههای رانتی را در سر میپرورد. خواهان جدی و سرسخت قطع سیستم تامین دفاعی برای شرکتها و قطع کمک مالی به بانکهاست که تاکنون در زمان بوش و اوباما هر دو به بیش از سههزارمیلیارد دلار رسیده است. شگفت آنکه راست پوپولیستی یعنی تیپارتی نیز این حرفها را تکرار میکند اما هدف آن بازگشت به یک فضای اقتصادی و سیاسی است که تغییرات اخیر را برای بازگشت به فضای دهههای میانی قرن بیستم میخواهد - که به ویژه پیش از جرج بوش حاکم بود - منهای برخی مداخلههای رفاهی دولت کلینتون. اما جنبش والاستریت قاطعانه خواهان تجدیدنظر اساسی در همه سیاستهای آغازشده از زمان ریگان است که در آن سرمایهداری به رهبری ریگان و تاچر با بیشترین قوا به حیطه محرومان و نیروی کار حملهور شد و رشد هر چه ناعادلانهتر و سیاستهای نظم نوین جهانی، تعدیل ساختاری و نوراستگرایی را تثبیت کرد. جنبش والاستریت بیانگر خشمی است که بخش اعظم مردم آمریکا و بنا به قولهایی بیش از 90 درصد مردم نسبت به قدرت ویرانگر والاستریت بهویژه در سه، چهار سال اخیر پیدا کردهاند. اوباما که با شعار «تغییر» پا به عرصه رقابت انتخاباتی گذاشته بود و پیروز هم شد در واقع کاری نکرد جز جلوگیری از «تغییر». جنبش والاستریت اگر ادامه یابد ناگزیر از روش تهاجمی در عرصه آگاهیرسانی و اجتماعی است. اکنون کسانی از پافشاری بر وجوه مشترک راست میانی نوستالژیک (یا همان تیپارتی) و جنبش چپ پیشینهدار والاستریت صحبت میکنند و تظاهراتکنندگان را بر ارایه برنامه مشترک فرامیخوانند. من گمان نمیکنم اولی اساسا بتواند احیا شود و به آرمانهای مردمی جنبش والاستریت وفادار بماند. جنبش والاستریت باید به جمعآوری تجربه، سازماندهی، نگاه بلندمدت و تهاجم آگاهیبخش و تداوم مبارزه در لایههای زیرین، میانی و تبعیضدیده جامعه بپردازد. تیپارتی کاملا با حزب جمهوریخواه و بیشتر با جناحی از آن همساز است. اما جنبش والاستریت از حزب دموکرات و وعدهها و جهتگیریهای متناقض این حزب و رییسجمهور اوباما سرخورده است. دموکراتها برای نفوذ و بهرهبرداری انتخاباتی البته به شدت کار میکنند اما اساس جنبش والاستریت متعلق به حزب دموکرات نیست. اخیرا برخی روزنامهنگاران مطالبی در مورد وابستگی جنبش والاستریت به جناح اوباما منتشر میکنند. این چیزی نیست جز بدخواهی. آنها تمامی جنبش خاورمیانه را نیز توطئه قلمداد میکنند. این خود اصلیترین توطئه برای خلع سلاح ذهنی و ایجاد بیاعتمادی در صفوف جنبش است. جریانهای آگاه در جنبش والاستریت سادهانگاری نمیکنند که در اولویتشان تیپارتی را دشمن اصلی تلقی کنند. آنها میدانند چه نیرویی را در کجا و در کدام مسیر به کار گیرند. در جنبش والاستریت به جز مارکسیستها و سوسیالیستها، آنارشیستها، رادیکالها، لیبرالهای سیاسی، دموکراتها و تیپارتیها هم حضور دارند. تدبیر برای همکاری و سازماندهی مستقل کار دشواری است اما بسیاری به این نکته اندیشیدهاند. جریانهای راست مانند تیپارتی در واقع از مشکلات و نابسامانیهای اقتصادی و نابرابری نژادی بهرهگیری میکنند تا به آنچه تضعیف دولت مینامند برسند. اما همین دولت در همان حال از جنبه دفاع از محرومان و رفاه اجتماعی تضعیف میشود و نه در حراست از نابرابریها و نظام بهرهکشی و نئوامپریالیستی. جنبش والاستریت به درستی غولهای مالی را نشانه گرفته است. به درستی خواهان دولت دموکراتیک و مردمی است. درخواست عدالت، شغل عادلانه، جلوگیری از اسراف، مخالفت با جنگطلبی، مخالفت با نابودکردن مواد غذایی، همه و همه خواستههای جنبش والاستریت است. این جنبش با آگاهی خوب و رشدیابنده دانسته نظام بهرهکشی که اریستوکراسی و الیگارشی غولآسای مالی جدید بر روی آن مستقر شده، مانع از تحقق آزادی و رفاه و عدالت میشود. اسلاوی ژیژک چه گفته بود که سرسختترین نماینده سرمایهداری ایران و سردبیر فلان و بهمان نشریه اینچنین او را استهزا میکند. ژیژک یک کلام از مدیریت سخن نگفت و فقط گفت نباید به خودمان غره شویم. او گفت ما فقط جانمان به لبمان رسیده از این جهان پر از ظلم و ستم. سردبیر مامور گفته بود که روشنفکران روحالقدس استبداد مدرن بودهاند و این بینوای فلاکتزده وابسته به عقبماندهترین سرمایهداری سوداگر ایران این واژه را از خود ژیژک دزدیده بود. در حالی که ژیژک گفته بود روحالقدس در این مکان حاضر است و آن چیزی جز جماعتی از مومنان برابر و برادر که به واسطه عشق به یکدیگر پیونده خوردهاند، نیست. و شما ببینید که سردبیر فلان نشریه که حتی اوباما را هم چپ و سوسیالیست میخواند، آشکارا و صریح چه کابوس وحشتناکی برای سرکوب هر منتقدی دیده است. والاستریت نماد ریشهای علیه نظامی است که این ستمگریهای را ذاتا ایجاد میکند. در سال 2010 در آمریکا یک درصد از جمعیت 42درصد از ثروت را در اختیار داشتند درحالی که 80درصد از جمعیت 13درصد از ثروت ملی را در اختیار داشتند.
• سه مضمون، سه ادعا، یک جنبش
• از خیابان به سیاست
• محمد مالجو
•
از زمانی که جنبش اشغال والاستریت شروع شد، سه مضمون بیش از پیش شنیده میشود: تعمیق بحران سرمایهداری، تشدید منازعه طبقاتی و تشکیل نظام بدیل. با اتکا بر این یا آن تبیین بهدرستی گفته میشود که نظام سرمایه به بحرانی عمیق فرورفته است. همچنین با استفاده از شعار بسیار سادهای که جنبش والاستریت باب کرد، از رویارویی 99درصدیها در برابر یکدرصدیها بهمنزله تشدید منازعه طبقاتی دم زده میشود. نهایتا در این اثنا نیز تکهکلام خیلیها امکانپذیربودن جهانی دیگر است، نظام بدیل برای سرمایهداری.
مارکسیسم ارتدوکس در زمینهگذار از سرمایهداری به کمونیسم درباره همین سه مضمون اتفاقا سه ادعا داشت. در مورد مضمون اول، یعنی تعمیق بحران نظام سرمایه، مارکسیسم ارتدوکس از این گرایش میگفت که سرمایهداری الزاما بذرهای نابودی خودش را میافشاند، یعنی رقابت میان سرمایهداران منفرد به مهارتزدایی و نوآوری تکنولوژیک و از اینرو اخراج کارگران و رشد ارتش ذخیره بیکاران و کاهش دستمزدها و نهایتا حرکت به سوی بحرانهای اضافهتولید از سویی و نرخ نزولی سود از دیگر سو میانجامد. در مورد مضمون دوم، یعنی تشدید منازعه طبقاتی، ادعای مارکسیسم ارتدوکس از این قرار بود که به موازات تعمیق بحرانها، تجمع ثروت در یک قطب جامعه و تجمع فقر در قطبی دیگر به وقوع میپیوندد و دوقطبیشدن جامعه به تشدید تضادهای طبقاتی میانجامد: ابتدا در منازعات پراکنده بر ضد سرمایهداران منفرد، سپس در ائتلافهای اتحادیههای کارگری در کارخانهها، سرانجام نیز در سطح سیاست ملی با تاسیس حزب کارگران. نهایتا در مورد مضمون سوم، یعنی تشکیل نظام بدیل نیز مارکسیسم ارتدوکس مدعی بود شرایط مادی کمونیسم در زهدان سرمایهداری زاده میشود و تحقق نظم کمونیستی فقط اقدام نهایی برای تسخیر قدرت دولتی را میطلبد. کم نبودهاند مارکسیستهایی که این واقعیت سرسخت را تبیین کردند که چرا این سه فرآیند یا به وقوع نپیوستند یا دستکم با هم مصادف نشدند. با صعود به چند قله از قلل رفیع اندیشه مارکسیستی از آغاز سده بیستم تاکنون، در اینجا میکوشم مناسبات متقابل میان سه مضمون بحران سرمایهداری و منازعه طبقاتی و نظام بدیل را استخراج کنم تا مبنایی برای ارزیابی انتقادی نقاط قوت و ضعف جنبش اشغال والاستریت فراهم کرده باشم.
لنین درباره مضمون اول، یعنی تعمیق بحران سرمایهداری، به بحران نهایی نظام سرمایه اصولا باور نداشت. او معتقد بود سرمایهداری رقابتی در آستانه سده بیستم به سرمایهداری انحصاری جای سپرده است و خود را به شکل امپریالیسم تحت تسلط سرمایه مالی بهطرزی ناموزون در سراسر جهان بسط داده است. آنچه موجب وقوع بحران میشود سرمایه مازاد است اما سرمایهداری در مرحله امپریالیسم میکوشد همین سرمایه مازاد را به کشورهای عقبمانده صادر کند. نظام سرمایه به مدد سیاست امپریالیستی از بحران میگریزد. دیگر هیچ قوانین ثابتی در بین نیست که فاجعه نهایی سرمایهداری را رقم بزند. این نتیجهگیری را مارکسیستهای امروزی به شکل روشنتر و مدونتری بازگو کردهاند. اگر بحران سرمایهداری از مازاد سرمایه یا مصرف ناکافی نشأت میگیرد، نظام سرمایه میتواند از راههایی بسیار متنوع با تعمیق حاکمیت منطق سرمایه در جغرافیاهای گوناگون از عهده حل چنین مشکلی برآید. کالاییسازی هرچه بیشتر حیات اجتماعی جوامع گوناگون در جغرافیاهای گوناگون در حقیقت هم خلق فرصتهای سودآور برای سرمایهگذاری سرمایه مازاد است و هم ایجاد تقاضای موثر برای رفع مصرف ناکافی. دیوید هاروی با وارد کردن بیش از پیش عنصر جغرافیا به فرآیند انباشت سرمایه همین نتیجه را اخذ میکند. نظام سرمایه جهانی فقط هنگامی منطقا به مرزهای نهایی خود میرسد که همه چیز به معنای دقیق کلمه به کالا بدل شده باشد. نظام سرمایه به این معنا هنوز به مرزهای نهایی خود نرسیده است و منطقا میتواند از عمیقترین بحرانها سربلند بیرون آید. درعینحال، هر بحرانی هر چقدر هم که سطحی باشد، منطقا میتواند بحران نهایی نظام سرمایه باشد. نکته این است: عمق بحران نیست که عامل تعیینکننده بقا یا نابودی نظام سرمایه است. عامل تعیینکننده بقا یا امحای نظام سرمایه را باید در مضمون دوم جست، در تشدید منازعه طبقاتی. اگر نظام سرمایه تاکنون توانسته است از همه بحرانها به سلامت عبور کند، علت را باید نه در قوت سرمایهداری بلکه در ضعف منازعه طبقاتی جست.
چرا منازعه طبقاتی در حدی که مارکسیسم ارتدوکس در نظر داشت، شکل نگرفت؟ رُزا لوکزامبورگ که اعتقاد داشت بحران سرمایهداری فرا رسیده است مشکل را در سیاستهای رفرمیستی سوسیال دموکراتها میدید و بر سیاست انقلابیتری اصرار میورزید. برنشتاین معتقد بود منازعه طبقاتی اصلا تشدید نمیشود چون ساختار طبقاتی به وضعیتی دوقطبی بدل نشده بلکه با ظهور طبقه متوسط هرچه مبهمتر شده است. لنین بر این باور بود که منازعه طبقاتی بهطرز خودبهخودی تشدید نمیشود زیرا امپریالیسم نوعی اشرافیت کارگری در کلانشهرها پدید آورده است، یعنی در جایی که کارگران و سرمایهداران در استثمار مستعمرهها نفع مشترکی دارند. لوکاچ علت را در شیوارگی میجست که آگاهی کاذب را در کارگران سبب میشود چندان که درنمییابند نفع جمعیشان در کمونیسم است و از اینرو موقتا بهطور ذهنی از درک عینی رسالت تاریخیشان بازداشته میشوند. مکتب فرانکفورت به تاسی از لوکاچ معتقد بود عقلانیت ابزاری اصولا ذهنیت انقلابی را نفی میکند ولو اینکه انقلاب بهطرزی عینی هرچه امکانپذیرتر و حتی ضروریتر شود. گرامشی برای پاسخ به این پرسش کوشید مفهوم هژمونی را بپروراند یعنی نشان داد که در جامعه مدنی بورژوایی چگونه معانی و ارزشهایی تولید میشوند که رضایت خودجوش اقشار مختلف جامعه از وضع موجود را به بار میدهند. آلتوسر از نقش سازوبرگهای ایدئولوژیک دولت گفت که پروسه تبعیت استثمارشدگان و استثمارکنندگان از ایدئولوژی غالب را تحقق میبخشند. اما به قول فوکو، هر جا که قدرت هست مقاومت هم هست. اگر گرامشی و آلتوسر نظریههای مجابکنندهای درباره قدرت سرمایهداری در استفاده از ایدئولوژی و سیاست برای تخفیف منازعه طبقاتی ارایه دادند، اما هیچ کدام اصلا نظریه قانعکنندهای درباره پروژه ضدهژمونی نداشتند. گویی بر عهده کارل پولانی گذاشته شده بود که پروژه ضدهژمونی را بپروراند. پولانی نشان داد که طبقات و اقشار گوناگون جامعه مدنی چگونه ضدجنبشی حمایتی را بهطرزی خودجوش از پایین بر ضدنظام سرمایه راه میاندازند و در مقابل مخاطرههای ذاتی نهفته در نظام سرمایه از خودشان حفاظت میکنند. نکته این است: عمق بحران سرمایهداری نیست که تعیین میکند آیا بحران نهایی نظام سرمایه فرارسیده است یا خیر. عامل تعیینکننده عبارت است از چگونگی توازن قدرت میان پروژههای هژمونیک و ضدهژمونیک. هر چقدر کفه ترازو به نفع پروژه ضدهژمونیک سنگینتر باشد بحران نهایی سرمایهداری نیز محتملتر است، صرفنظر از عمق و گستره خود بحران. اما نیروی محرکه تقویت پروژه ضدهژمونیک و تضعیف پروژه هژمونیک را باید در سومین مضمون جست، در پرسشهای مربوط به تشکیل نظام بدیل.
برخلاف پیشبینی مارکسیسم ارتدوکس، شرایط مادی تشکیل نظام بدیل تاکنون بهطرزی خودجوش در زهدان سرمایهداری فراهم نیامده است. اگر چنین شرایطی بهطرز خودجوش فراهم نمیشود، پس دو پرسش در این زمینه اهمیت مییابد. پرسش اول درباره چیستی نظام بدیل است. بدیل سوسیال دموکراتهایی مثل جوزف استیگلیتز یا پل کروگمان؟ بدیل اینو ایرومنتالیستهایی چون جیمز لاولاک؟ بدیل آنارشیستهایی مثل جیمز اسکات یا نوآم چامسکی؟ بدیل اتونومیستهایی مثل آنتونیو نگری یا فلیکس گاتاری یا مایکل هارت؟ بدیل پساتوسعهگرایانی چون آرتورو اسکوبار یا مجید رهنما؟ بدیل سوسیالیستهایی چون دیوید هاروی؟ یا بدیل کمونیستهایی چون مایکل لبوویتز یا مایکل آلبرت؟ کدام بدیل؟ پرسش دوم درباره راه سیاسی مناسب برای دستیابی به نظام بدیل است. آیا، به قراری که برنشتاین میگفت، راه مناسب برای دستیابی به بدیلِ مثلا سوسیالیستی از مبارزات پارلمانتاریستی میگذرد؟ یا، به قراری که لنین میگفت، ابتدا باید دولت سرمایهدارانه را تخریب کرد و سپس شکل جدیدی از دولت را ساخت؟ راه سیاسی مناسب برای دستیابی به نظام بدیل کدام است؟ اصلاح یا انقلاب؟ مبارزه پارلمانتاریستی یا مبارزه فراپارلمانتاریستی؟ نکته اصلی این است: اگر فرارسیدن بحران نهایی سرمایهداری نه به عمق بحران بلکه به قوت منازعه طبقاتی بستگی دارد، نیروی محرکه منازعه طبقاتی نیز از حداقلهایی از اجماع بر سر نوع نظام بدیل و شیوه سیاسی مناسب برای دستیابی به نظام بدیل سرچشمه میگیرد.
جنبش اشغال والاستریت، هم در زمان مناسبی آغاز شده است و هم در مکان مناسبی: در زمانی که نظام سرمایه به عمیقترین بحران دهههای اخیر فرو رفته است و در مکانی که گرچه علت اصلی بحران نیست اما سرچشمه اولین نشانههای بحران جاری بوده است. بااینحال عمق بحران نیست که نظام سرمایه را تهدید میکند. تغییر در نظم موجود در گرو تغییر در توازن قدرت میان هژمونی سرمایه و پروژه رهاییبخش ضدهژمونیک است. دهههاست که منطق سرمایه در حکم منطقی تمامیتخواه از دیوار کارخانهها عبور کرده و همه عرصههای حیات اجتماعی را تحت حاکمیت خود درآورده است. پروژه ضدهژمونیک نیز فقط به شرطی میتواند با تهاجم بیامان سرمایه هماوردی کند که از خیابانها فراتر رود. حداقلی از اجماع بر سر تعریف نظام بدیل و تعیین راه سیاسی مناسب برای دستیابی به بدیل در این میان مهمترین نیروی محرکه گسترش دامنه پروژه ضدهژمونیک است. استمرار جنبش اشغال والاستریت هم در گرو فراتر رفتن از خیابانها و رسوخ به سایر پهنههای حیات اجتماعی معاصر است و هم برقراری اجماعی حتی حداقلی بر سر تعریف نظام بدیل و راه سیاسی مناسب برای دستیابی به آن در سطوح گوناگون محلی و ملی و منطقهای و بینالمللی.
* متن سخنرانی در نشست تحلیل اجتماعی
جنبش ضد والاستریت
پرونده ی «وال استریت» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/11522
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست