سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

این زنان جنایتکاری را که نباید ببینیم پنهان کنید!



      این زنان جنایتکاری را که نباید ببینیم پنهان کنید!
کریستوف رژینا برگردان محمد باغی

جامعه ما با یادآوری این که زنان نیز می توانند بکشند، نفرت و انزجار ایجاد می کند. با تکرار نمایش جنایات آنها در کودک کشی، رسانه ها واقعیتی پیچیده تر را انکار می کنند.مطالعات فرانسوی در مورد زنان قاتل بسیار نادر هستند. در میان 770 قتل مورد بررسی قرار گرفته در سال 2009، 110 مورد، یعنی نزدیک 3/14 درصد زنان بوده اند. این ارقام که نشان دهنده سهم اندک زنان دراستفاده وارتکاب خشونت افراطی اند اطمینان بخش هستند به این معنی که اعمال این مجرمین تنها ویژگی حاشیه ای مشارکت آنها را نمایان می سازد.  با این وجود اگر" ONDRP " (ناظر ملی بزهکاری و راه حل های  کیفری"[1])  گسترش خشونت های فیزیکی زنانه را زیر نظر داشته باشد، احتمالا این مسئله یکی از نتایج ناشی از استقلال زنان می بود، چرا که آنها دیگر در قرنطینه کانون های خانوادگی شان نیستند.

 

زنان همچنین در آنسوی حریم خصوصی خود به قتل دست می زنند

با این حال به همان ترتیب که تصدیق می کنیم که نقش آنها در جرائمی که می توانند به آن متهم شوند به صورت غیر ارادی کم رنگ می شود، شاید برجسته کردن وجود زنان جنایتکار نیز می باید یک امر بدیهی تلقی شود. قطعا، مواردی از قتل های خشن که بوسیله زنان صورت گرفته است به صورت پی در پی در گزارشات حوادث در روزنامه های مختلف منتشر می شود، اما در ظاهر به نظر می رسد که فقط جنایات فرزند کشی در مقیاس وسیع رسانه ای می شوند، و به گونه ای نانوشته ذهنیت خشم و نفرت عمومی را بر می انگیزند. به این ترتیب  در روزگار ما،  قتل های واقع شده بوسیله زنان فراوان تر نیستند، اما بسیار به چشم می آیند. با این حال همه آنها دیده نمی شوند یعنی آنکه زنان مجرم به مادران و همسران فرزند کش محدود نمی شوند. این دیدگاه حداقلی، اشکال دیگر جنایت حاد را که زنان می توانند مستول آن باشند در تاریکی قرار می دهد: قتل های بی دلیل؟، قتل های به هنگام سرقت، قتل های سادیسمی، انتقامی...  خشونت های افراطی، یعنی آن دسته از خشونت هایی که به جنایات خونی منتهی می شوند، و گاها معادل شقاوتند، بسیار به ندرت به زنان و به تصویری از لطافت و شکنندگی که با آنها همراه است مربوط می شوند. با این وجود زنان فقط قربانی اند. آنها می توانند قاتلانی باشند که در کانون گرم خانواده شان دست به کار می شوند، اما همچنین می توانند عاملان خشونتی باشند که هر کجا و هر زمانی بوقوع می پیوندد. فرصت های جنایت همانند جنسیت افرادی که مرتکب آن می شوند می توانند متنوع باشند: محدود ساختن جنایتکاری به یک جنس از توهم ناشی می شود، و شاید به این ترتیب به شکل غیر قابل انکاری طیف احتمالات جنایت محدود شوند.

از زمان های گذشته تحلیل رشد خشونت بر اساس فهمی جنسیتی از آن، با تجسم مردان در موقعیت خونریزان و زنان در جایگاه قربانیان مغشوش بوده است؟ زنانی که می کشند چیزی نبوده اند، مگر محکومین، دیوانگان، هیستریک ها، بیماران؛ به این ترتیب هر دوره ای قضاوت خود را در مورد خشونت های حاد زنانه ارائه کرده است.

 

 

پذیرش مسئولیت خشونت های زنانه

در سال 2011 میزان جرم زنانه محسوس تر بوده است، تصویر قربانی اندک اندک از تصویر زنان فاصله گرفته است. برای نمونه، فعالیت های صورت گرفته بوسیله " INHESJ [2]"  (موسسه ملی مطالعات عالی امنیت و عدالت)، می کوشد تا از این به بعد رویکرد به جنایات و جرائم را با تمایز دخالت زنان یا مردان عقلانی تر کند، و پیشرفت های روش شناختی در مسئولیت پذیری خشونت های زنانه را شاهد می گیرد، این روش ها  تا کنون بر اساس گونه شناسی هایی بود که خشونت ها را بدون تمایز جنسیتی در نظر می گرفت. در نشستی که  اخیرا  در 4 فوریه 2011 با عنوان «زن مجرم،عامل، شریک یا قربانی؟» در پاریس برگزار شد، شیوه های جدید مواجه با جایگاه زنان در ارتکاب جرم مورد تصدیق قرار گرفت. به این ترتیب نمودارها و چارچوب های مطالعه خشونت ها، افراطی باشند یا نه، این امکان را فراهم می آورد تا اندک اندک واقعیت یک عمل کشنده که به نظر می رسد یکی از ویژگی های جامعه کنونی ما باشد از جنسیت آن تفکیک شود، اما این موضوع در زمانی طولانی  به واقعیت می پیوندد.

بنابراین در پیرامون تصویر زن قاتل، تفکر قابل توجهی برای جهت دهی وجود دارد.این تصویر از فاجعه تحقیر بر مبنای جنسیت قاتل و جنایات مربوط به خلوت کانون های خانوادگی رها شده است. قتل ها باید در رابطه با زمینه اجتماعی اقتصادی تشریح شوند، چنین رویکردی واگرایی های اساسی را موجب می شود. تحلیل های رسانه ای برای تبیین قتل های ارتکابی بوسیله زنان، برتری های سمبولیک زنانگی را که در جریان ادغام تصویر زن و مادر نظام یافته است، مخدوش می کند. زن قاتلی که از کانون خانوادگی خارج شده و حامیانش را ترک کرده است، امید وار است که سکوت هایی که کماکان خشونت های حاد زنانه را در بر گرفته است تدریجا بی اعتبار شوند.

زنان قاتل افراطی

در دهه های اخیر، رسانه ها مملو از تصویر زنان مجرم شده است، تا مدل های جدیدی برای دنباله روی یا رد آنها ارائه نمایند، که این البته به انگیزه جنایت و قضاوت آنها وابسته است. فیلم "ژولی دلپی"(Julie Delpy) بنام "کنتس" (2011)، با ترسیم زندگی "الیزابت باتوری            "( Élisabeth Báthory) مشهور، «کنتس خونین»، بر ملا کننده خوانش ها و دوباره خوانی های خشونت جنایی زنانه است. "الیزابت باتوری" متولد 1560، به یکی از برجسته ترین خانواده های مجارستانی تعلق داشت، او پس از آنکه قانع شده بود که خون سرچشمه زندگی است، برای به تاخیر انداختن تاثیرات گذر زمان بر زیبایش می باید صدها دختر جوان را قربانی می کرد. به این ترتیب او قربانیان خود را گردن می زد تا در چشمه خونین جوانی بخش شنا کند. در فیلم "ج دلپی" این عشقی ممنوع است که سرچشمه جنون کنتس می شود، درد تبدیل شدن به مادری بی رحم، غروری که جنون را بر می انگیزد. اگر فیلم به هیچ وجه این رفتار را نمی بخشد، با این وجود می کوشد تا به شیوه خود با ارجاع مجدد به جنایت های بیشماری که نتایج درامی احساسی هستند به توجیه آن بپردازد،. می توان از زنان دیگری نیز نام برد که مرتکب  کشتارهای انبوه شده اند. در سال 1719، زنی به نام "توفانیا"(Toffania) به علت زندانی کردن 600 نفر مجازات شد. او به زوج های خسته از ازدواجشان، به وارثان بی تاب برای لذت بردن از ثروت ها یا به آنهایی که برای انتقام گیری(Aqua della Toffania) "آکوا دلا توفانیا" ی خود تمایل داشتند، که  چند قطره آن برای مرگ کافی می بود. معجزه ای شوم که اندک کسانی سخنی از آن شنیدند، که بطور مشخص حافظه ها دوست دارند آن را به فراموشی بسیارند، هنگامی که نقش ها و تصویر تحمیلی به زنان بوسیله این ها منحرف  می شود.

همچنین در روسیه ، در پایان قرن 19 ، خانم "پوپوا" (Popova) خدمات خود را به زوجه هایی که تمایل داشتند همسران خلافکار خود را بکشند، پیشنهاد می کرد. بیش از 300 قربانی به او نسبت داده شده است.

به این لیست قاتلان حرفه ای، می توان نام های مشهور دیگری را نیز اضافه کرد: "سوزانا فازکاس"( Susanna Fazekas)، یک زن مجارستانی، دوستدار آرسنیک، که در سالهای 1920 با پیشنهاد ارائه خدمات خود به زنانی که می خواستند برخی از اطرافیان خود را نابود کنند دست کم 100 نفر را مسموم کرد. چهل و چهار نفر از مشتری هایش بدلیل  درخواست استفاده از خدمات وی تحت تعقیب قرار گرفتند، 18 نفر به زندان افتادند و 8 نفر دیگر نیز اعدام شدند. "سوزانا"  با خوردن زهر خود کشی کرد. باز هم از "سارا آلدرت" (Sara Aldrete)یاد کنیم ، که "مادرینا"( Madrina) نامیده می شد، مکزیکی، قاتلی که در کار قاچاق مواد مخدر بود، مشتقاق جادوگری، که در میان "رهبران" یک فرقه ملهم از "آزتک" بود که در چهارچوب آن او درمناسک قربانی کردن انسان ها شرکت می کرد. در سال 1989 دستگیر شد و به بیش از 60 سال زندان محکوم شد. در سال های 1960 هموطنان وی  " دلفینا و ماریان گونزالس" (Delfina et Maria Gonzalez) هرزگانی ؟ ترحم برانگیز، گردانندگان ؟ «فاحشه خانه جهنم»، تربیت کننده دختران ، معتاد کننده آنان و مجبور کننده آنان به فحشا. یکبار مریض یا نا مطبوع برای خدمات ، دختران به سادگی به قتل می رسیدند. هنگامی که پلیس مزرعه؟ این دو خواهر را بازرسی کرد، جسد 11 مرد ، 80 زن و تعداد زیاد جنین را کشف کرد. آنها به 40 سال زندان محکوم گردیدند.

کریستوف رژینا

مترجم : محمد باغی

http://anthropology.ir/node/25868

 

 

 

[1] - Observatoire national de la délinquance et des réponses pénales

[2]-  Institut national des hautes études de la sécurité et de la justice