سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

آزادی مثبت و آزادی منفی در اندیشه آیزایا برلین



      آزادی مثبت و آزادی منفی در اندیشه آیزایا برلین
​مهدی محمدطاهری

فيلسوف انگليسي كه بيشتر به عنوان يك مورخ انديشه هاي فلسفي شناخته مي شود، وي سعي مي كند در چارچوب هاي فكري انديشمنداني تورق نماید که کمتر به آنها پرداخته شده است ،تولستوي، ويكو، پرودون، كيركه گارد از آن جمله اند. مبحث اصلي تفكرات برلين واژه« آزادي» است وآن را به دو مفهوم مثبت و منفی تقسیم بندی می نماید. در حقيقت قبل از او چنين تقسيم بندي توسط افرادي چون هگل، كانت، ادموند برك و جان ديويي انجام شده بود اما برلين اين مفاهيم را دگرگون و تعاريف جديدي را از دو بعد آزادي مثبت و منفي ارائه می کند.

 

فيلسوف انگليسي كه بيشتر به عنوان يك مورخ انديشه هاي فلسفي شناخته مي شود، وي سعي مي كند در چارچوب هاي فكري انديشمنداني تورق نماید که کمتر به آنها پرداخته شده است ،تولستوي، ويكو، پرودون، كيركه گارد از آن جمله اند.

فلسفه سیاسی برلین تکثرگرایی ارزشی است و به همین دلیل است که در مطالعه تاریخ اندیشه ها به سراغ اندیشمندانی رفته است که در تخریب وحدت گرایی ارزشی در سنت روشنگری غرب نقشی داشته اند.(بشیریه،1386، 97).

مبحث اصلي تفكرات برلين واژه« آزادي» است،  او آزادي را به دو مفهوم مثبت و منفي تقسیم بندی می نماید در حقيقت قبل از او چنين تقسيم بندي توسط افرادي چون هگل، كانت، ادموند برك و جان ديويي انجام شده بود اما برلين اين مفاهيم را دگرگون كرده و تعاريف جديدي را از دو بعد آزادي مثبت و منفي ارائه می نماید.

بنا به درک برلین خواست ارباب خود بودن اساس آزادی ایجابی را که از دیدگاه او آزادی خطرناک و فاسدی است تشکیل می دهد آزادی ایجابی به مفهوم این است که انسان نخست زمانی به آزادی می رسد که شرایط خاصی را تامین کرده باشد آزادی چیزی است که برای نیل به آن باید تلاش کرد چیزی که انسان باید صلاحیت داشتن آن را به دست آورد بنابراین آزادی امکانی نیست که به همه صرف نظر از ماهیت شان اعطا شود بنا به باور برلین این برداشت از آزادی که انسان نخست زمانی می تواند آزاد باشد که از پس آزمایش برآمده باشد نامعقول است ...از دیدگاه برلین هیچ کس نمی تواند آزادی ایجابی را جز مقولات آزادی بگنجاند بنابراین به جای آن باید بدیلش یعنی آزادی سلبی را جایگزین کرد آزادی سلبی عرصه ای را مشخص می کند که در آن افراد و گروه ها اجازه دارند که بدون دخالت دیگران هر طور که می خواهند باشند یا هر کار که می خواهند انجام دهند.( لیدمان،1384، 26).

نكته مشتركی که در انديشه آيزايابرلين و كارل پوپر وجود دارد، اعتراض آنان به هگل و ماركس است كه هر دو فيلسوف را عامل سلب آزادي و اختيار از انسان مي دانند.

تاريخ پرستي هگل و ماركس جاي اعتراض دارد زيرا پاسخ چرايي اعمال بشر را با توسل به رابطه علت معلول مي دهد و در نتيجه منكر اختيار براي آدمي می شوند و مورخان را تشويق به شانه خالي كردن از بار اين مسئوليت مي كند. ( ودمهتا،1369، 128).

آزادي مثبت

آيزايابرلين آزادي مثبت را مبتني بر خود مختاري عقلاني مي داند، يعني آزادي اراده اي كه بر اساس واقعيت هاي موجود فرد با اتكاء  بر قدرت عقلاني وابسته به ديگران رقم مي خورد.

آزادي مثبت آزادي كه بر شيوه عقلانيت باشد؛ و عملي كه عقلاني است پيرو تفكر و اختيار ديگران است، پس آزادي مثبت در عمل به معناي پيرويي از عموم مي باشد كه به فرد گفته مي شود چگونه باش! در حقیقت آزادي به فرد تحميل مي شود. آزادی مثبت همه ی افراد در نقطه ی شروع از امکانات برخوردار می باشند. در این تغییر معنایی، آزادی به واسطه ی چهار عامل
صورت گرفته است. نخست آنکه همه ی انسانها یک هدف دارند. دوم غایت همه ی موجودات عقلانی و بایستی در چارچوب عموم و واحدی هماهنگ صورت گیرد. سوم نزاع اصلی بین اصول عقلانی و غیر عقلانی و چهارم آنکه وقتی همه ی انسانها خردگرا باشند از قواعد عقلانی پیروی کرده و این قاعده در همه ی  مردم یکسان است و همه تابع عقل و آزاد می باشند.

آزادی مثبت اولاً به معنای خودمختاری فردی و ثانیاً به مفهوم عمل بر حسب مقتضیات عقل و ثالثاً به معنای حق مشارکت در قدرت عمومی به کار رفته است...معنای مثبت آزادی از خواست فرد برای خودمختاری بر می خیزد آرزوی من این است که زندگی و تصمیمات من متکی بر خودم باشد نه بر نیروهای خارج از من. می خواهم ابزار اراده خودم باشم نه اراده دیگرانمی خواهم کارگزار باشم نه کار پذیر ...یعنی اینکه بتوانم اهداف و شیوه های رسیدن به آن ها را در ذهن خود تصویر کنم...اما برلین استدلال می کند که این معنای اصلی آزادی مثبت در اندیشه فلاسفه ایدئالیست و عقل گرا مسخ شده و به معنای دوم یعنی عمل بر حسب مقتضیات عقلی مبدل گردیده است...در نتیجه آزادی چیزی جز بازشناسی عقلانی ضروزت نخواهد بود انسان را نهادهای اجتماعی تباه کرده اند و او از حرکت به سوی عقل و آزادی باز مانده است بنابراین بهتر است گروهی از دانایان راهنمایی او را به سوی عقل و آزادی بر عهده گیرند چه در شکل ایدئالیستی و چه در شکل ماتریالیستی آن به نفی کل آزادی می انجامد...تغییر معنای آزادی مثبت نتیجه تاثیر چهار مفروض اساسی عقل گرایی است:نخست این که همه انسان ها فقط یک هدف راستین دارند و آن خودگردانی عقلانی است دوم این که غایات همه موجودات عقلانی ضرورتاً می باید در چارچوبی عمومی و واحد هماهنگ باشد واین چارچوب را عده ای بهتر از دیگران در می یابند سوم این که نزاع و تراژدی یگانه نتیجه برخورد عقل با امرذ غیر عقلانی یا نه چندان عقلانی است...و چنین برخوردهایی اصولاً اجتناب پذیر است...چهارم این که وقتی همه انسان ها خرد گرا شوند از قواعد عقلانی طبیعت پیروی خواهند کرد و این قواعد در همه مردم یکسان است.بدین سان در آن واحد هم تابع عقل خواهند بود و هم آزاد....آزادی مثبت در این معنا عبارت است از زیستن به حکم عقل ...برداشت عقل گرایانه از آزادی مثبت کلیت انسان را تنها به عقلانیت او تقلیل می دهد و عقل را نیز نه به مثابه توانایی فکری انسان بلکه اصلی عینی می پندارد بنابراین چون عقل عبارت است از عمل بر حسب حقیقت یا ضرورت و چون آزادی عبارت است از زیستن به مقتضای عقل پس آزادی یعنی پذیرش ضرورت.( همان، بشیریه، 107).

آزادي منفي

در نگاه برلين آزادي منفي اساس و پايه دموكراسي است. « آزادي منفي چيزي است كه حدود آن را در هر مورد نمي توان به آساني مشخص كرد در ظاهر چنين مي نمايد كه آزادي منفي به طور ساده همان مختار بودن انسان در گزينش و انتخابي است كه در سر هر دو راهی صورت مي دهد ليكن هر انتخابي از روي اختيار نيست يا دست كم درجات اختيار از يك انتخاب تا انتخاب ديگر فرق مي كند اگر در حكومت مطلقه فشار شكنجه يا حتي ترس از دست دادن كار باعث شود كه من دوستم را لو بدهم انصافاً مي توان گفت كه از روي اختيار عمل نكرده ام مع ذلك شكي نيست كه من دست كم در عالم نظر مي توانسته ام اين انتخاب را نكنم و مرگ و شكنجه و زندان را بر آن ترجيح دهم پس صرفاً بر سر دو راهی قرار گرفتن به معني وجود آزادي نيست گر چه ممكن است كاري را كه كرده ام به خواست خود ( در معني معمول ) كلمه انجام نداده باشم بنابراين حدود آزادي هر كس منوط است به عوامل زير:

الف: تعداد امكاناتي كه در برابر او قرار دارد.

ب: سهولت يا اشكال دسترسي به هر يك از آن امكانات

ج: درجه اهميت اين امكانات در مقايسه با يكديگر به لحاظ نقشه اي كه شخص مفروض براي زندگاني خود دارد.

د: تاثير اعمال ديگران در ميزان دسترسي او به امكانات مذكور.

هـ: ارزشي كه نه تنها خود شخص بلكه به طور كلي جامعه اي كه او در آن زندگي مي كند براي آن امكانات قائل است همه اين عوامل و ابعاد مختلف بايد با هم ملحوظ گردد و لذا نتيجه بدست آمده هيچ گاه نمي تواند مقرون به وقت و قطعيت باشد و نيز چه بسا جمع بين انواع و درجات مختلفي از آزادي ممكن نباشد به همين جهت نتوان ملاك واحدي را در سنجش به كار برد بايد اضافه كرد كه در مورد جوامع مسائلي نيز مطرح هست كه به لحاظ منطقي بي معني مي نمايد (برلين،1386 ،249- 248).

آزادي منفي نزد برلين يعني آزادي عمل و انتخاب بدون مداخله عوامل بيروني. اين آزادي به چهار شرط بستگي دارد كه در بالا به آنها اشاره شد در حقيقت رهايي از دخالت خود سرانه ديگران آزادي واقعي و در كلام برلين آزادي منفي است که جوهر و اساس ليبراليسم را تشكيل مي دهد؛ که مي تواند به دموكراسي ختم شود.

به هر ترتيب آيزايابرلين انسان را محور و هسته اصلي عقايد خود قرار می دهد او اعتقاد دارد كه آدمي مي تواند در مقابل تاريخ بايستد انسان آنقدر آزاد و صاحب اختيار است كه هيچ قدرتي ياراي مقابله با او نيست در واقع بشر تاريخ را به زير دستان خود كشانده و تبديل به حوزه عمل خویش ساخته است. از جمله نكات مشترك ديگر در عقايد كارل پوپر و آيزايابرلين تاكيد بر همين مسئله می باشد كه تاريخ حوزه عمل انسان است.

برلين در حالي كه به مبحث اصلي خود يعني تفكيك آزادي مثبت و منفي مي پردازد سعي
مي كند به طريقي پاسخ ماركسيست ها را نيز داده، كه معتقدند براي رسيدن به آزادي بايستي جنگيد و مبارزه كرد وي آزادي را راهي نمي داند كه برايش تلاش نمود تا به آن رسيد چرا كه در آن صورت در حين مبارزه، افراد اختيار خود را به يك حكومت و يا يك حزب انحصار طلب مي سپارند، تا آنان را به آزادي رساند پس اين نمي تواند آزادي واقعي باشد. آزادي فرایندی نيست كه براي رسيدن به آن بايستي طي مراحلي نمود پس نتيجه و عملكرد طيفي كه در اين نبرد وارد نمي شود چیست؟

آيا آزادي صورت خود را از آنان پنهان خواهد نمود؟ برلين با چنين تحليل هاي به كمونيست ها پاسخ مي دهد كه معتقدند براي رسيدن به سوسياليسم و آزادي بايستي جنگید.

آيزايابرلين با تفكرات خود سعي نمود به طريقي آزادي را به دو شق متفاوت تقسيم نمايد از سوي آزادي مثبت وجود دارد كه به توتاليتاريسم و استبداد ختم مي شود؛ و از طرف ديگر آزادي منفي كه به ليبراليسم و آزادي واقعي منجر مي شود، آزادي مثبت به  پيروي از عقل كه به تبعيت از ديگران ختم می شود و خود پايه گذار حكومت هاي فاشيستي است و آزادي منفي كه به دور از مداخله خود سرانه ديگران و يا هر فشاري تبیین می گردد و آزادي واقعي در آن نهفته است.

از جمله تفاوت های مهم برلین و میل را می توان در وحدت و کثرت ارزش ها تلقی نمود " برلین می گوید هر چیز همان چیزی است که هست آزادی آزادی است نه برابری است و نه عدالت و فرهنگ و نه خوشبختی انسانی و نه وجدان آرام بنابراین هر ارزش مثبتی مجزاست و باید به عنوان همان ارزش مدنظر قرار گیرد...میل دیدگاه خوش بینانه تری نسبت به جامعه دارد بنا به درک او فرهنگ آزادی و خوشبختی انسان وحدت پذیرند.(همان، لیدمان،  29).

منابع

  1. بشيريه، حسين، "ليبراليسم و محافظه كاري"، 1386، چاپ هفتم، تهران، نشر ني.
  2. برلين، آيزايا، "چهار مقاله درباره آزادي"، 1368، چاپ اول، ترجمه محمد علي موحد، تهران، نشر خوارزمي.
  3. ليدمان، سون اريك، "سبكي فكر سنگين واقعيت درباره ي آزادي"، 1384، چاپ اول، ترجمه سعيد مقدم، تهران، نشر اختران.
  4. ودمهتا، "فیلسوفان و مورخان"، 1369، چاپ اول، ترجمه ی عزت الله فولادوند، تهران، نشر خوارزمی.