دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

انسان شناسی بدن؛ یک مقدمه



      انسان شناسی بدن؛ یک مقدمه
یوسف سرافراز

بدن، فضایی بیولوژیک است؛ ساختاری کلی است از یاخته‌­ها، بافت­ها، اندام­ها و دستگاه­ها که در یک نظام کارکردی فعالیت می­کنند، فعالیتی با زمینه‌ی بیولوژیک که در نهایت، تحرک را برمی­‌انگیزد؛ فضایی زمان­مند و مکان­مند است که ساختاری بیولوژیک - آناتومیک آن را شکل داده است. فضایی زمان­مند از آن جهت که در یک رویکرد تاریخی به اکنون زمانی رسیده است که طی این فرایند تاریخی، تحولاتی را طی کرده است و فضایی

مشاهده بدن به مثابه داده­ای بیولوژیک

بدن، فضایی بیولوژیک است؛ ساختاری کلی است از یاخته‌­ها، بافت­ها، اندام­ها و دستگاه­ها که در یک نظام کارکردی فعالیت می­کنند، فعالیتی با زمینه‌ی بیولوژیک که در نهایت، تحرک را برمی­‌انگیزد؛ فضایی زمان­مند و مکان­مند است که ساختاری بیولوژیک - آناتومیک آن را شکل داده است. فضایی زمان­مند از آن جهت که در یک رویکرد تاریخی به اکنون زمانی رسیده است که طی این فرایند تاریخی، تحولاتی را طی کرده است و فضایی مکان­مند از آن جهت که در پهنه ­های جغرافیایی تحت تاثیر عناصر محیطی، اَشکال – ظاهری و سطحی- متفاوتی به خود گرفته است. انسان اندیشمند اندیشمند دارای بدنی است که به صرف بدن بودن همچون سایر حیوانات-از نخستی های انسانی و غیر انسانی تا سایر پستانداران- وجهی از شباهت را ایجاد می­کند و از جهت تفاوت­های بیولوژیک-آناتومیک وجوهی از تفاوت را.

مشاهده بدن به مثابه امری بیولوژیک-آن­گونه که مطرح شد- پدیده ­ای متاخر است که خود به مباحثی دامن زده است و رویکردها، تصورات و جهت های جدیدی را چه در سطح مردمی-دربرابر تصورات پزشکی مردمی- و چه در سطح علمی- دربرابر اندیشه ­های قبلی- ایجاد کرده­است. در واقع بدن امروزی بدنی بیولوژیک است که پزشکی مدرن علم تخصصی آن به حساب می­آید.

بدن عرصه­ ی تصورات فرهنگی

توصیفی از بدن که در ابتدای این مقاله آمد از منظر انسان­شناسی، رویکرد غالب فرهنگ علمی غرب به بدن است. رویکردی که در جامعه و فرهنگ ایران نیز –هرچند به شدت خود غرب نیست- حاکمیت دارد. به همین دلیل ممکن است در ذهن فردی آشنا با علم مدرن، تنها خوانش از بدن جلوه کند: علم(زیست­شناسی و پزشکی مدرن) به عنوان تنها مرجع شناخت درست، بدن را مورد مطالعه قرار می­دهد و نتیجه آن هرچه باشد به معنای فهم و تصور درست از بدن است. این نوع از شناخت بدن هنگامی که در یک رویکرد تطبیقی مطالعه شود محقق را به این نکته رهنمون می­کند که هر فرهنگی، بنابر اصول معرفت­شناسی و هستی­شناسی خود، تصور خاصی از بدن را تولید می­کند. اگر فرهنگ علمی غرب تصور بیولوژیک از بدن را بدیهی می­ شُمرد و غیر آن را افسانه می­پندارد، این تصور در بازه­ای زمانی- مکانی رنگ می­بازد. همانگونه که در جامعه غرب در طول زمان تصور یکسانی از بدن وجود نداشته است و در هر دوره تصور حاکم آن دوره تصوری بدیهی شُمرده می­شده است(حتی امروزه نیز نمی توان ادعا کرد که نگاه فرهنگ مردمی غرب به بدن نگاهی بیولوژیک است) ،تصور از بدن در پهنه­ های جغرافیایی هم یکسان نبوده و نیست. بلکه شناخت از بدن و فهم و درکی که از آن وجود دارد مستقیماً تحت تاثیر نظامات سیاسی،اقتصادی و فرهنگی یک جامعه است.

حیات انسانی حیاتی بدنمند است. بدن پیشینی ترین و شاید مهم­ ترین جنبه از وجود است. وجود انسانی یک وجود بدنی است. انسانی که وجود دارد انسانی بدنمند است با بدنی زنده و مُحرک و انسان مُرده انسانی است که بدن او متلاشی شده است که از سطح وجود بدنی به وجود ذهنی تقلیل-یا تغییر- می یابد. بنابراین می­توان - و باید- گفت که بین فرد و بدن او تقابلی وجود ندارد یا به عبارت بهتر دوگانه ای بین فرد و بدنش وجود ندارد(دوگانه ی دکارتی که البته ریشه­ ای کهن دارد). بنابراین یکی از نخستین نکات کلیدی در انسان شناسی بدن این است که بدن، خودِ فرد است. به همین خاطر، بدن رسانه هویتی فرد شناخته می شود. به این معنا که فرد آنگونه که بدنش را معرفی می کند، خودش را معرفی می کند. در این معنا، بدن در نظامی نمادین توجیه می شود. یا به عبارتی دیگر، بدن در نظامی نمادین و معناشناختی قرار می گیرد. به همین خاطر است که برای فهم ایده ی بدن باید فرهنگ را شناخت. فرهنگ است که ایده ی بدن را تولید و کنترل می کند. معنایی که فرهنگ از انسان بدست می دهد به بدن تسری می یابد و بدن را معنی می کند.

یک مثال: بدن و فضا

فضا از آن جهت که کالبد دارد مکان است و از آن جهت که در بازه­ای زمانی- مکانی، ارزش و معنای خاصی را به آن کالبد می دهد فضا است. در واقع فضا برساخته­ای فرهنگی است. فرهنگ است که برفضا حاکم است و معنای خاصی به آن می دهد. به عنوان نمونه مدرسه به مثابه ی یک فضا ابتدا یک مکان است. همین مکان به علت قرار گرفتن در بافت فرهنگی خاص دارای معنا،نماد و ارزش خاصی می شود. به همین خاطر است که واژه مدرسه بیش از آن که با مکان و کالبد خاصی شناخته شود معمولا با ارزش و معنایی خاص شناخته می شود.

پیش از این گفته شد که فرهنگ بنابر نظام هستی شناسی و معرفت شناسی خود و در ارتباط با نظامات سیاسی و اقتصادی تعریف خاصی از بدن را ارایه می دهد. که در این معنا ایده­ی بدن در هر فرهنگ متفاوت است. لیکن در یک بافت فرهنگی نیز می توان با معانی متفاوتی از بدن مواجه شد. به عنوان نمونه بدن را در دو فضای مسجد و دانشگاه تصور کنید. در هر دو این فضاها بدن معنا و ایده ی خاصی را می پذیرد. بدن در مسجد تحت تاثیر ارزش های حاکم بر آن-به عنوان بخشی از فرهنگ-  و در مقایسه با دانشگاه و ارزش های حاکم بر آن-به عنوان بخشی از فرهنگ- به یک صورت درک و معنا نمی شود. اظهارات بدنی- چه حرکات نمادین بدنی و چه اموری چون لباس و...- در این دوفضا متفاوت هستند. در واقع در این جا فضا، بدن را کنترل کرده است. بدن در مسجد - بنابر خوانش الهی از انسان- اهمیت کمتری نسبت به فضای دانشگاه دارد. بدن در مسجد یا بهتر بگوییم در سنت الهیاتی نوعی از بی اعتباری را در خود حمل می کند. لیکن در دانشگاه متناسب با ارزش های حاکم بر آن با بدنی دیگرگونه از بدن مسجد مواجهیم. اظهارات بدنی در دانشگاه متنوع تر از اظهارات بدنی در مسجد است.

در نهایت، این مثال و این مقاله بیان این نکته است که بدن پیش از هرچیز در نظامی معناشناختیِ متاثر از فرهنگ قرار دارد. و شناخت آن مستلزم شناخت فرهنگ و جنبه ها و وجوه مختلف آن است. بر این مبناست که هیچ گاه تصوری یکسان و جهان شمول از بدن وجود نداشته است.

منابع

آزاد ارمکی، تقی؛ چاوشیان، حسن (1381)، «بدن به مثابه رسانه هویت»، تهران: مجله جامعه شناسی ایران، ش:16.

ذکایی، محمدسعید؛ امن پور، مریم (1392)، درآمدی بر تاریخ فرهنگی بدن در ایران، تهران: تیسا.

لوبروتون، داوید (1392)، جامعه شناسی بدن، مترجم: ناصر فکوهی، تهران: نشرنی.

www.anthropology.ir

 

صفحه یوسف سرافزار در انسان‌شناسی و فرهنگ:

http://anthropology.ir/node/23578