جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

ماکیاول علیه ماکیاولیسم (لوموند دیپلماتیک: نوامبر 2013)



      ماکیاول علیه ماکیاولیسم (لوموند دیپلماتیک: نوامبر 2013)
اولیویه پیرونه ترجمه ی شهباز نخعي

درآغاز قرن شانزدهم، فیلسوف فلورانسی نیکولا ماکیاول راه را برای اندیشه سیاسی مدرن گشود.  نام او غالبا به عملکرد دولت های غیرپایبند به اخلاق و دسیسه باز نسبت داده می شود.  این «سوء شهرت» که توسط منتقدان او شکل گرفته، درپس خود یک نظریه پرداز اصیل آزادی و قدرت عمومی را پنهان می کند.

پژوهش ها، زندگی نامه ها و بحث و گفتگوهایی که به پانصدمین سال نگارش «شهریار» (١) می پردازد از شمار بیرون است.  دراین رساله که به هنر مدیریت سیاسی اختصاص یافته، نیکولا ماکیاول صادقانه به تشریح «حاکمیت، انواع آن، چگونه به دست می آید و چگونه از دست می رود (٢)» پرداخته است.  او همچنین چرخ و دنده های قدرت و بنیادهای اقتدار را بازگو می کند و این امر برایش به بهای شهرتی منفی و تعبیروتفسیرهای ضد و نقیض تمام شده و اثرش را «پرخواننده و پرتفسیرترین کتاب اندیشه سیاسی (٣)» پنج قرن اخیرکرده است.

«شهریار» که درسال ١٥١٣ نوشته شد، پس از مرگ نویسنده درسال ١٥٣٢ منتشرگردید و ازاینرو امری  است  که به ندرت رخ می دهد، یادمانی که برگزار می شود مربوط به تاریخ نگارش آن و فهرست شدنش توسط کلیسای کاتولیک مانند همه کتاب های فلورانس از ١٥٥٩ تا پایان قرن نوزدهم است.  درسال ١٥٧٦ نویسنده پروتستان اینوسان ژانتیه با ابداع مفهوم «ماکیاولیسم» به سوء شهرت او افزود و آینده اش را رقم زد.  از ژاک بودن اندیشمند (١٥٩٦ – ١٥٢٩)، که او را به «افشای اسرار مقدس فلسفه سیاسی» متهم می کرد، تا فیلسوف خردگرا برتراند راسل (١٩٧٠ – ١٨٧٢) که «شهریار» را یک «جزوه راهنمای عمل برای تبهکاران» می دانست، همه دراین باور مشترکند که ماکیاول یک نظریه پرداز قدرت و فنون دسیسه بازی است که در گوش های جباران زمزمه می کند.

با این حال، اندیشه او جنبه های دیگری نیز دارد (٤).  «شهریار» به نظر ژان ژاک روسو «کتاب جمهوری خواهان» است و آنتونیو گرامشی نیز می گوید که «ماکیاول مردم ساز است».  درواقع، از اندیشمندان ضداصلاح درقرن شانزدهم و نویسندگان عصرروشنگری و ژاکوبن ها، مارکسیست ها، فاشیست ها و جمهوری خواهان نو، تا لیبرال های قرن بیست و یکم، همه تحت تاثیرخواندن کتاب او بوده اند.  امروز، نویسنده فلورانسی به همان اندازه الهام بخش رمان های پلیسی و بازی های ویدیویی (٥) است که کتاب های «مدیریت پیمانکاری» یا حتی «اداره خانواده» مانند «ماکیاول برای مادران» نوشته سوزان ایونس (نشر سیمون اند شوستر- تاچ استون، ٢٠١٣).

دراثربزرگ دیگرخود «گفتمان درباره نخستین دهه تایت لایو [تاریخ نگار روم باستان]» که درسال ١٥٣١ منتشرشد، ماکیاول به بازخوانی و بررسی تاریخ امپراتوری روم و اصول نظام جمهوری می پردازد و برتری آن را نسبت به نظام های استبدادی یا اقتدارگرا (سلطانی) نشان می دهد.  «شهریار» و «گفتمان ها»  هردو به بررسی مساله ای واحد می پردازند: چگونه می توان یک نظام مستقل و برابرگرا – جمهوری – برقرارکرد و برپانگهداشت که درآن اثر روابط سلطه وجود نداشته باشد؟  چگونه می توان یک حکومت آزاد برپایه قوانین مشترک، مقررات قضایی و تبادل و ایجاد ثروت عمومی تشکیل داد؟  «شهریار» نظریه بنیانگذاری جمهوری، یا از نو بناکردن آن در وضعیت بحران وهمچنین روش های مناسب – گاه خشونت بار- برای پایه گذاری آن است و «گفتمان» اندیشه درباره شکلی که این حکومت باید داشته باشد – دموکراسی – و ابزارهای حفظ آن است که ازهم غیرقابل تفکیک هستند.  هردواثر از زمینه دورانی  که ماکیاول آنها را نگاشته، و سنت روشنفکری که در آن جا گرفته تا بهتربتواند ازآن جدا شود، برآمده است.

زمانی که او به نگارش «شهریار» پرداخت، جمهوری فلورانس، که چهارده سال به عنوان دیپلمات ارشد به آن خدمت کرده بود، دستخوش تفرقه و فساد بود و به تازگی توسط هواداران خاندان مدیسی با کمک اسپانیایی ها (سپتامبر ١٥١٢) سرنگون شده بود.  دوران ١٨ ساله جمهوری شامل یک جمهوری مذهبی از ١٤٩٤ تا ١٤٩٨ تحت اقتدار راهبی به نام ژروم ساوانوروله بود و سپس  یک جمهوری لائیک از ١٤٩٨ تا ١٥١٢ برسرکار آمده بود.  ازچند دهه پیش از آن، شبه جزیره تحت سلطه حکومت های سلطنتی بزرگی بود که بنابرمنافع خود با تعداد زیادی از شهر-دولت های کشور متحد و مانع از اتحاد منطقه ای و ملی که ماکیاول خواستار آن بود می شدند.  این وضعیت بیانگر هدف از نگارش «شهریار» است: نویسنده در اندیشه تدارک ابزارهایی برای برقراری یک جمهوری در ایالت توسکانی بود تا بتواند حکومتی به قدرکافی قوی برای «تسخیر» (اتحاد) ایتالیا ایجاد کند و آن را از دست قدرت های خارجی «رهایی بخشد».  «شهریار» خطاب به کسی نوشته شده که توان تحقق این دوهدف را داشته باشد.

«شهریار» درعین حال یک کتابچه دستورالعمل برای پاسخگویی به ضرورت ها و اندیشه درباره طبیعت قدرت، در ردیف آثار آموزشی متداول درمیان انسان گرایان است ولی با ایده آل های کلاسیک قطع رابطه می کند. این کتاب  روش هایی را تعیین می کند  که یک بنیانگذار( یا از نو بنیانگذار) حکومت با واژگون کردن رابطه سنتی استیلای اخلاق بر  سیاست به نام «حقیقت عملی چیزها» باید رعایت کند: هنراداره کردن مستلزم اطاعت از قواعد مشخص مربوط به بی ثباتی روابط انسانی است (انسان ها درپی منافع و علایق خود، ازجمله جاه طلبی) و همچنین عدم عقلانیت نسبت  به  تاریخ هستند.  هرفرمانروایی اگر بخواهد «درقدرت بماند» و «حکومت را حفظ کند»، باید این قواعد را بشناسد.

با تعریف سیاست به عنوان یک منطقه عملیات و اندیشه ورزی مستقل که اخلاق برآن چیرگی ندارد، ماکیاول به قول لویی آلتوسر یک «انقلاب واقعی در شیوه اندیشه (٦)» ایجاد می کند که بعدها راهگشای شکل گیری علوم سیاسی مدرن می شود.  این نوآوری است که سبب نفرت و خصومت نسبت به او شده است.  برخی براو خرده می گیرند که عملکرد سلطه را افشا کرده و به حکومت شوندگان آموخته است که حاکمان برای استقرار قدرت خود چه کارهایی می کنند.  ایراد برخی دیگراین است که او به نام کارآئی  عمل، رابطه ویژه موجود به نظرایشان بین سیاست، اخلاق و مذهب را نابود کرده است.

اما، ماکیاول مساله اساسی دیگری را مطرح می کند.  به نظراو، هرنظام سیاسی برپایه مخالفت اساسی بین دوطبقه بزرگ یا «قشر»  (umori) اجتماعی بنا می شود که نوع آن را تعیین می کنند: توده مردم یعنی همه شهروندان و بزرگان که نخبگان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را تشکیل می دهند.  این نخبگان که در اقلیت هستند، خواهان سلطه اند و مردم که در اکثریت اند به این سلطه اعتراض می کنند.  «و ازاین برخورد خواست های متضاد است که یکی از ٣ نوع حکومت پدید می آید: سلطنتی، آزاد یا دست نشاندگی».

هیچ حکومتی نمی تواند ازاین تقسیم بندی اجتماعی برکنارباشد: درگیری بین دوطبقه، شامل تفاوت های رتبه، ثروت و آرزوها، همگانی است و راه حل ممکن مشخصی ندارد.  برای حکمروایی باید اردوگاه را انتخاب کرد.  انتخاب ماکیاول چیزی جز اردوگاه مردم نیست «زیرا هدف های او درستکارانه تراز بزرگانی است که برخی می خواهند ستم کنند و برخی دیگر می خواهند ستمدیده نباشند».  سلطنت، این حکومت اقتدارگرا که ماکیاول آن را حکومت خاندانی می داند، قادر به حل مساله اجتماعی نیست.  بنابراین باید نظام جمهوری را به آن ترجیح داد که تنها نظامی است که برابری شهروندان، ایجاد ثروت عمومی و استقلال کشور را تضمین می کند.

اما این جمهوری چنان که در «گفتمان ها» تشریح می شود، نمی تواند بر نهادینگی اختلاف مدنی بین نخبگان و مردم عادی متکی باشد یا به عبارت دیگر براساس  شناخت سیاسی درگیری درونی شهر(جامعه)  .  فکر دستیابی به یک جامعه درحال صلح یک افسانه و حتی یک خطاست.  به این ترتیب، ماکیاول چنین ارزیابی می کند که امپراتوری روم «تنها براثر اختلاف نظر بین سنا و مردم به تکامل دست یافت».

براین اساس، او مدل   کلاسیک – که برمبنای آن حکومت باید متکی به روابط توافق آمیز باشد – را شدیدا رد می کند.  به نظراو، برعکس وجود این عدم توافق مدنی حتی پایه اساسی  آزادی است: «درهمه جمهوری ها، دو قشر وجود دارند (...) و همه قوانین آزادی آفرین تنها از راه مخالفت این دو قشر پدید می آید».  به این دلیل ضروری است ابزارهای قانونگذاری به وجود آید که برمبنای آنها مردم بتوانند خواست ها و حقوق خود را مطالبه کنند.

هنگامی که حضور مشترک مردم و بزرگان درقدرت برمبنای مخالفت آنها پذیرفته شود، پرسشی که مطرح می شود این است که «نگاهبانی از آزادی» و مراقبت از حسن عملکرد نهادها به کدام طرف باید سپرده شود.  این مساله اهمیتی اساسی دارد، زیرا کنترل منابع عمومی توسط این یا آن طبقه، مبنای استحکام و یکپارچگی حکومت است.  بنابراین چه شکلی از جمهوری مناسب است: اشرافی یا مردمی؟  درحالی که اکثریت بزرگی از اندیشمندان جمهوری خواه هوادار حکومت الیگارشی هستند، ماکیاول طرفدار حکومت جمهوری مردمی (خلقی) (stato popolare) بناشده برپایه اقتدارعالی مجلسی است  که مردم بتوانند در همان حد و رتبه نخبگان درآن مشارکت داشته باشند و این مجلس اداره امور را برعهده  داشته باشد.    او درفصل « ماحصل مسائل» کتاب لوکا،    «حسن تدبیرها»یی را تشریح می کند برای آن  که یک «شورای عمومی برشهروندان اقتدار داشته باشد، زیرا ترمزی کارآمد علیه جاه طلبی بعضی هاست (...) بیشترین شمارمردم  درخدمت عمل کردن علیه بزرگان و جاه طلبی های ثروتمندان است».  و فزون براین حفظ آزادی و برابری به عهده کسانی است که از وجود آنها نفع می برند: «باید همواره [حفظ و نگاهبانی آزادی] را به کسانی سپرد که کمترین تمایل را به تخطی از آن دارند».

درعوض، هنگامی که «نه کسانی که بیشترین شایستگی رادارند، بلکه کسانی که بیشترین قدرت را دارند» هستند که مناصب بالای حکومت را اشغال می کنند، درگیری دیگری پدید می آید: تفرقه بین گروه های منافعی که اغلب اوقات وابسته به خاندان ها و خانواده ها هستند یا نظام های مشتری مدار یا انحصارهای مالی – که ماکیاول آنها را در ردیف sette (دار و دسته های کارچاق کن، لابی ها) قرارمی دهد.  از زمانی که «تنها ثروتمندان و قدرتمندان پیشنهاد دهنده قانون باشند، که بیشتر طرفدار رشد قدرت خویش هستند تا آزادی»، حکومت تا عمق ریشه های آن فاسد می شود.  این چنین بود که جمهوری روم، مانند جمهوری فلورانس ازبین رفت.  چه باید کرد؟  «شهروندان می باید قدرت نیروهای شر را بیازمایند و اگر قادر به غلبه برآن هستند، بدون ملاحظه به آن حمله کنند». 

١-

Signalons l’étude d’Emmanuel Roux, Machiavel, la vie libre, Raisons d’agir, Paris, 2013, 267 pages, 20 euros. Filippo Del Lucchese, auteur de Tumultes et indignation. Conflit, droit et multitude chez Machiavel et Spinoza (éd. Amsterdam, Paris, 2010), a coordonné un site Internet autour du Prince, « Machiavelli : A multimedia project » (www.brunel.ac.uk). Cf. également John P. McCormick,  achiavellian Democracy, Cambridge University Press, 2011.

٢-

Lettre à Francesco Vettori, 10 décembre 1513.

٣-

Emmanuel Roux, op. cit.

٤-

Sur les différentes interprétations de la pensée du Florentin, cf. Claude Lefort, Le Travail de loeuvre Machiavel, Gallimard, Paris, 1986 (1re éd. : 1972).

٥-

Cf. Ranieri Polese, « Machiavel mène l’enquête », Books, no 46, Paris, septembre 2013.

٦-

Louis Althusser, Lavenir dure longtemps, Flammarion, coll.

« Champs essais », Paris, 2013 (1re éd. : 1992). LÉONARD DE VINCI. – Etude de têtes, 1505 MUSةE DES BEAUX-ARTS DE BUDAPEST - SCALA,  FLORENCE

 

 

صفحه لوموند دیپلماتیک در انسان شناسی وفرهنگ
http://anthropology.ir/lmd

پرونده «لوموند دیپلماتیک» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/15007