یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا

زیمل به عنوان یک جامعه شناس مدرنیسم



       زیمل به عنوان یک جامعه شناس مدرنیسم
محمد حسن شربتیان

مقدمه

زیمل  جزء آن دسته از نظریه پردازانی است که در  تاریخ جامعه شناسی آمریکا به گونه ای فزاینده مورد توجه پژوهشگران و علاقمندان به جامعه شناسی قرار داشته است، زیرا شخصیتی برجسته ای  است که در کمک کردن به درک فرهنگ مدرن و شیوه های گوناگون تجربه افراد از مدرنیته نقش بارزی داشته است. به نظر فریزبی « زیمل نخستین جامعه شناس مدرنیته است.......[ دلیل این گفته این است که] هیچ جامعه شناسی پیش از او کوشش نکرده بود شیوه های تجربة  زندگی مدرن را دریابد. در عین حال با اینکه او را جامعه شناس برتر مدرنیته می شناسند، ادعای دیگری نیز وجود دارد که  زیمل را  زمینه ساز، یا نخستین نماینده دیدگاه جامعه شنا ختی پست مدرن به شمار می آورد.» ( Weinstein 1993,Buman 1992 به نقل از کیویستو،1378: 166)  فریزبی مدرنیته زیمل را در دو جایگاه عمده و مرتبط ، یعنی در شهر و اقتصاد پولی، بررسی می  می کرد. ضمناً شهر جایی است که مدرنیته در آن متمرکز است و در حال گسترش است و اقتصاد پولی در ان به صورت افسار گسیخته در حال انتشار در تمام لایه های زندگی روزمره است. با توجه به این مسئله به نظر  فریزبی« زیمل بر تجربه مدرنیسم تأکید می کند. عناصر اصلی این تجربه، یعنی زمان و مکان و علیت احتماعی، جنبه های اساسیِ دست کم برخی از نظریه های معاصر مدرنیسم است که در این فصل به بحث کشیده می شوند: زیمل تجربة نوگرایی زا به عنوان زمان گسسته و گذاریی در نظر می گیرد که در آن، لحظه فرار و ادراکی از حضور روی هم می افتند؛ همچنین مکان را به عنوان دیالکتیک فاصله و نزدیکی..... و علیت را به صورت احتمال، اتفاق و تصادف در نظر می گیرد.» ( ریتزر،1384: 763) نکته مهم در آرای زیمل، این است که او به‏ جای اینکه سعی در تولید تفکر سیستمی و مفهومی درباره مدرنیته داشته باشد،تلاش‏ کرد فضایی را  برای تجربه زندگی مدرن عرضه کند نه چارچوب مدرنی را برای زندگی کردن در جامعه جدید بوجود آورد.

   مجموعة آثار زیمل که در بر گیرنده مباحث پخته و عالمانه ای در مورد "ارزش ها، پول، فرد، شخصیت هنرمندانه، دگرگونیِ شهرهای بزرگ، تمایز اجتماعی، مد و...."می باشد. باعث شده که برای زندگی افراد پیامدهایی را در جامعه مدرن به همراه داشته باشد، همچنین وی روابط جدیدی را برای مرد و زن برخاسته از شکل مدرن معاشرت مورد تحقیق و تشریح قرار داده است؛ بنابراین « زیمل سعی داشت که از طریق پرسش هایی در زمینه مسائل فرهنگی و اجتماعی به روح زمانه دست بیابد، و دگرگونی روح جامعة مدرن را توصیف کند. او نسبت به مسئله زن و جنبش فمینیستی حساس بود. و به امکان بوجود آمدن یک فرهنگ خاص فمینیستی حساس بود، و به رابطة بین خواسته های زنان و مبارزات کارگری می اندیشید. زیمل به پیدایش یک قلمرو اجتماعی و نحوه نهادی شدن آن، که بطور فزاینده ای عقلایی و محاسبه گرانه به خود می گیرد، دقیق شد و در پی آن برآمد که بین قلمرو اجتماعی و شیوه زندگی انسان مدرن ارتباطی برقرار کند.... بنابراین زیمل از 1890 تا 1918 تلاش داشت که با توجه به اهمیت روزافزون تکنولوژی، بدون روشن بودن هدف خود، در اختیار داشت به تأمل و تعمق بپردازد و امکانات آن را برای آزادسازی فرد، و نیز قیدو بندهای آن برای رشد فرد بررسی کند.» (واتی یر ،1383: 113)

    زیمل در مبحث فرهنگ مدرن اشاره به یکسری از اصول تعیین کننده مدرنیته می نماید، به خاطر برجستگی یکسری از  مقالاتش در عصر جامعه صنعتی که با دقت و ظرافت خاص و آراستگی برخی از  تیپ های شخصیتی جامعه مدرن ، این فرهنگ را به تصویر کشانده بود، و این تیپ های شخصیتی در زندگی روزمره و کنش متقابل افراد جامعه به صورت عینی در بطن جامعه مدرن در قالب یک واقعیت اجتماعی تجربی شده مطرح بوده است، به همین دلیل مورد توجه سایر جامعه شناسان به خصوص در جامعه دانشگاهی آمریکا به عنوان یک جامعه شناس مدرنیته قرار گرفته است.

   وی در مقاله هایی همچون غریبه، خسیس، ماجراجو و... همچنین در  تشریح فرایندهایی چون مبادله، تضاد و جامعه پذیری ردپای تفکر مدرنیته آن را می توان مورد بحث و بررسی قرار داد. کیوستو متأثر از ( فریزبی، وینستین، لوین) در بیان اینکه وی را از افراد تاثیرگذار بر فرایند مدرنیته از بُعد جامعه شناسی دانسته بیان می کند که « شیوه زیمل شیوة مشاهده گری بی اعتنا و بی طرف بود. او بر خلاف مارکس یا دورکهایم، ظاهراً به یافتن راه هایی برای ساختن جهان علاقمند نبود. او درباره تراژدی فرهنگ مدرن سخن  می گفت، اما لحنش با وجود انتقادی بودن، روی هم رفته عاری از بدبینی معاصرانی همچون وبر، بود. جای شگفتی نیست که او جامعه شناس برداشت گرا و راحت طلب توصیف شده است که توصیف های تیز بینانه ای از صحنه گذرنده بدست می دهد، اما فراگیر به کلیت اجتماعی ندارد.» ( کیویستو،1378: 173)

   در واقع زیمل همانند مارکس، دروکیم که لحن انتقادی و همانند وبر نگاه بدبینانه به عصر مدرنیته ندارد؛ و نخواسته همانند همفکران جامعه شناس زمان خود چون وبر، دروکیم و مارکس نسخه ای اصلاح گرایانه و پیامبرمأبانه را برای حل پیامدهای منفی مدرنیته تجویز نماید، بلکه با یک دید زیبا شناختی و با تأکید بر الگوهای کنش متقابل و دیدگاه خردنگرانه، در تلاش بوده اشکال زشت و خوب فرایند مدرنیسم را در جامعه زمان خود به عنوان یک واقعیت اجتماعی عینی در حوزه های زندگی روزمره خلق نماید؛ و آن را در قالب صورت های کنش متقابل در زندگی روزمره به تصویر کشاند. از سوی دیگر مفهومی که زیمل از جامعه مدرن دارد با سایر کلاسیک ها از  مفهوم جامعه که در آثار خود بیان کرده اند، متفاوت است؛ به عبارت دیگر شاید بتوان در یک قالب عمومی در مورد زیمل این را بیان کرد که به نسبت سایر اندیشمندان کلاسیک به کلی ضد تاریخی است، گرایش مدرنیسم بودن تفکر زیمل را می توان در آثاری همچون "تمایز اجتماعی، فلسفة پول، مقاله مادرشهر و زندگی روانی و مقالة فلسفه فرهنگ." مورد مطالعه قرار داد. زیمل در این چهار اثر خود خواسته است فرایند مدرنیسم را در افزایش  رشد حالات فردگرایی مورد بحث و بررسی نشان دهد. لوین  در مورد این چهار اثر در ارتباط با  مفهوم زیمل از جامعه  مدرن بیان  می کند که « هرچند نوشته اول در بین این چهار متن بیانگر مجموعه ای از مطالعات مربوط به صور کلی برهمکنشی است، تا حدودی می توان هریک از این چهار فصل آن را تلاشی برای عرضه الگوی تکاملی ویژه ای تلقی کرد. تمام آن ها الگوهای توسعه تکاملی خاصی را نشان می دهند که از مراحل بسیار ابتدایی آغاز و به امروز رسیده اند که حالتی از فردگرایی افزایش یافته را بیان می کند.» ( لوین،1373: 92) در واقع  زیمل در این اثرها خواسته است که نشان دهد که فرایند مدرنیته یا جامعه جدید به مفهوم زیملی دارای یکسری از خصیصه ها است. که می توان به برخی از آن ها در سطور ذیل اشاره کرد:

 الف) گذار شکلی مسئولیت های حقوقی از گروه ها به مسولیت های شخصی و فردی.

ب) گذار از سازمان های ی با مقیاس خرد و کوچک، همراه با تجانس فعالیت ها بین اعضاء به موسسات بزرگ تر در حد کلان همراه با عدم تجانس  بین اعضاء.

پ) حرکت از باورهای مشترک که در پایین ترین سطوح همراه با اشتراک فعالیت های ذهنی است، و رسیدن به دستاوردهای فردی فکری شده را امکان پذیر می سازد.

ت) گذار از گروهای اجتماعی اجباری بر اساس موقعیت و تولد به سمت شکل گیری گروه های اجتماعی که اشخاص داوطلبانه دارای منافع مشترک هستند، بوجود می آید. مانند سازمان های کارگری، گروه های فمینیستی و.... که به صورت فردی شده تر  در درون خود سازمان یافته شده اند و دارای پیوستگی گروهی می باشند.

    با توجه به این  ویژگی ها زیمل تمرکز بر بازنمایی زیباشناختی تجربة مدرنیته می کند، در  واقع این دسته از نظریات مدرنیسم به بررسی شیوه های تجربة مدرنیته بیشتر تمرکز کرده است؛که نقطه مقابل آن دسته از نظریه هایی است که تمرکز بر فرایندهای دارزمدت مدرنیزاسیون  نموده است. « از این حیث می توان دستاورد زیمل در بررسی مدرنیته را از نظریات بسط یافته درباه مدرنیزاسیون همچون نظریاتی که در آثار مارکس و وبر یافت می شود، تشخیص و تمیز داد. جریان ها و روند دراز مدتی که به افزایشِ تفکیک اجتماعی و توسعة یک اقتصاد پولی پخته و جا افتاده می انجامد با تجزیه و تحلیل تاریخی مارکس و وبر همخوانی ندارد. تمرکز بر اقتصاد پولی قوام یافته به منزلة عرصة گسترش ( extensification) اثرات یا جلوه های مدرنیته و تمرکز او بر کلان شهر مدرن به منزلة عرصة تشدید و تراکم (intensification) مدرنیته، بی تردید معرف نوعی روی گردانی از موضوع تولید یا بنگاه ( enterprise) صنعتی مدرن است. در عین حال تا آن جا که یکی از ابعاد مهم تجربه مدرنیته، در سطح زندگی هر روزه، در حوزه گردش، مبادله و مصرف جای دارد، تمرکز زیمل بر این عرصه ها معطوف به حوزه هایی است که اغلب اعتنایی به مقولة طبقه، جنسیت و قومیت ندارد ( این امر به روشن ترین نحو در حوزه گردش وجود دارد،  یعنی جایی که آنچه به گردش می افتد به اشخاصی که و شرایط و اوضاع آن ها در فرایند گردش و مبادله دخیل اند ربط یا ارجایی پیدا نمی کند.) » ( فریزبی،1385: 28-27)

   نظریات زیمل در حوزه مدرنیته به نوعی‏ فرا آوردن (Poiesis) تجربه زندگی مدرن‏ و احضار روح مدرنیته برای مخاطب‏ است.زیمل خود نیز در تحقیقاتش حضور دارد. این علم حضوری وقتی تعیین‏کننده‏تر است‏ که بدانیم زیمل هیچ  یک از خصایص زندگی روزمره‏ مدرن را بی‏اهمیت و ناچیز  ندانسته است؛ اما زیمل درعین‏ اینکه متوجه جزئیات تجربه‏ زندگی مدرن است، با این جزئیات صرفاً، به‏ شکل زیبایی‏شناسانه برخورد نمی‏کند؛ بلکه‏ به دنبال نقطه اتکایی مفهومی برای بیان‏ ماهیت روابط متقابل موجود در زندگی مدرن‏ است؛ بر این اساس وی درباره قرابتش با  شهر برلین چنین‏  بیان می کند که گسترش برلین از یک شهر به یک کلان شهر در حول‏وحوش اواخر قرن‏ و پس از آن،با نیرومندترین و گسترده‏ترین‏ تحولات شخصی من همخوانی دارد.

    با توجه به این  مباحث زیمل به نوعی در زمینه  تحقیق جامعه مدرن، به دنبال تجربه اجتماعی در هستی اجتماعی بوده، بر این اساس جامعه مدرن را نه یک موجودیت واحد بلکه‏ مجموعه متقابلی از این فرم‏های کنش‏ متقابل یا هم‏رفتاری قلمداد می‏کرد. به نظر وی صورت‏ها، وجوه علم کنش انسانی است؛ که امکان تولید جامعه‏شناسی را فراهم می‏کند. زیمل این‏ جامعه‏شناسی را هندسه زندگی اجتماعی نامید.انسان‏ها در جامعه مدرن در این هندسه‏ اجتماعی اسیرند؛ و وجود خود را به صورت تام‏ نمی‏توانند متجلی کنند. هر انسانی در محل‏ تلاقی چند فرم می‏زیید و نه در تمام آنها، در نتیجه حتی نزدیک‏ترین افراد در جامعه مدرن‏ به انسان ممکن است بنیادی‏ترین ابعاد وجود خود را پنهان کنند.این پنهان کردن و بیگانگی‏ به فرد مربوط نیست بلکه بُعدی جوهری از زندگی مدرن است. در این ارتباط وی اشاره به سنخ بیگانه در جامعه مدرن می کند. و بیان می نماید که  بیگانه هم هست و هم نیست،بیگانه خود را به‏ دلیل شرایطی که در"رابطه" دارد،نمی‏تواند کاملاً متعین کند.در زندگی مدرن از نظر زیمل بیگانگی در چیزها هم رخنه می‏کند.از هیچ چیزی دیگر نمی‏توان تعریفی ماهوی ارائه‏ داد. این تهی کردن چیزها از چیستی‏شان که‏ ناشی از سیاست و عدم ثباتی است که در زندگی‏ مدرن حاضر است،به شدت مورد تأکید زیمل‏ است.

   هابرماس در مورد جنبش زنان در عصر مدرنیته تکیه بر اندیشه زیمل نموده است. « زیمل برخی از مسائلی را که حول  این تلقی قرار دارند که فرهنگ ابژه محور مدرن تحت سلطه مردان است و  امکاناتی را  که ملازم با پیشرفت یک فرهنگ زنانه مستقل است، تبیین می کند. این بعد اساسی تحلیل زیمل در موردفرهنگ مدرنیته است که در آن گرایش به تمایز اجتماعی فزاینده با شکاف گسترده بین فرهنگ ابژه محور و فرهنگ سوژه محور همراه است. زمینه گسترده تر از فرهنگ مدرنیته  و از تجربة ما  در مورد مدرنیته، پیشتر شکل گرفته بود. هسته های اصلی مرتبط با این تحلیل غبارتند ازکلان شهر و اقتصاد پولی پیشرفته. زیمل تجربه مدرنیته را تجربه ای گسسته  زمان به صورتمقوله ای ناپایدار  که در آن لحظه،احساس و درک حضوربه هم نزدیک می گردد؛ از فضاء  به صورت دیالکتیک  فاصله و نزدیکی( هسته یا  فاصله اجتماعی به عنوان حفظ حریم و از میان برداشتن حریم ها و فاصله خاص در اقتصاد پولی که ظاهراً به تفکیک  و جدایی افراد و اشیاء مرتبط است)؛ و نیز از علّیت به صورت مقوله ای احتمالی، اختیاری و پیش بینی نشده می داند.» ( فریزبی،1385: 279)

   در واقع این فرایند گذار در تک نگاری زیمل از چهره جامعه جدید زمان خود بیانگر این است که در این آثار ما می توانیم رگه هایی بارزی از گذر سنت به مدرنیسم را در اندیشه های وی به صورت یک واقعیت عینی یافته شده اجتماعی دنبال کنیم، که این  خصایص و موارد ذکر شده می تواند دلیل قابل توجهی برای این بدانیم که زیمل یک جامعه شناس مدرنیسم باید در  بین نظریه پردازان جامعه شناس دانست که با طراحی زیبا شناختی خود خواسته است چهره ای جدید از جامعه صنعتی شده غرب زمان خود بر خلاف سایر اندیشمندان کلاسیک در ذهن خواننده ایجاد کند.

زیمل نگرانی های جامعه مدرن را  در قالب بحران فردیت همراه با گسترش  فرایند انتزاعی شدن همچون اندیشمندان همزمان خود چون مارکس ( از خودبیگانگی) تونیس (گسترش روابط اراده ای و دل بخواهی)، دورکیم ( رشد آنومی ناشی از کاهش همبستگی اخلاقی و اجتماعی تضعیف شده در جامعه)، وبر ( رشد مفرط بروکراسی و عقلانیت صوری همراه با حداکثر رساندنِ کارآمدی، محاسبه پذیری مفرط و گسترش قفس آهنین) مورد مطالعه قرار داده است.

 فلسفة پول

    یکی از آثاری که افکار وی را در حوزه مدرنیته مورد توجه قرار داده است، موضوع پول است، زیرا وی فرهنگ مدرن را متکی بر نظام اقتصادی بر مبنای پول دانسته است. وی در این کتاب به صورت منسجم به ارزیابی شکل و محتوای فرهنگ مدرن می پردازد، وی در این کتاب توجه به ظهور اقتصاد پولی در جامعه مدرن و روبه گسترش صنعتی می کند که به طرق گوناگون خواسته است بنیادهای این جامعه را بر اساس فرهنگ اقتصاد پولی که مبنی بر تغییر روابط فرد با دیگران است، مورد تحلیل و تبیین قرار دهد. 

به نظر پوگی فلسفه پول و مفهوم پول به عنوان هسته اسای این کتاب باعث می شود که زیمل را  جزء متفکران مدرنیسم در نظر گرفت. به اعتقاد وی، زیمل در این اثر سه نظر را در مورد مدرنسیم بیان می نماید. « نخست نظر این است که  مدرنیسم یک رشته مزایایی را برای بشر به ارمغان می آورد، به ویژه این واقعیت  که آن ها از این پس می توانند امکاناتی را که در جامعة ماقبل نوین بیان ناشده، پنهان مانده و سرکوب شده بودند، بیان می کنند. از این جهت، زیمل مدرنیسم را به عنوان یک ظهور نو در نظر می گیرد، یعنی بروز نمایان قدرت هایی که ذاتی نوع بشراند ولی در گذشته پنهان  مانده بودند. دوم اینکه، زیمل بع تأثیر نیرومند پول بر جامعة نوین می پردازد. «پاگی مضمون مدرنیته را  در ارتباط با پول و بویژه فلسفه پول ردیابی می کند. هم چنان که پاگی عنوان می کند، زیمل در این اثر سه رویکرد را درباره مدرنیته در پیش گرفته است. رویکرد نخست اسن است که فرایند مدرنیزه شدن یک سری امتیازات را برای انسان ها با خود به همراه می آورد، بویزه این واقعیت که ان ها قادر می شوند قابلیت هایی را که در جامعه پیش مدرن بیان نشده، پنهان شده و سرکوب شده باقی مانده بودند، ابراز کنند. از این حیث زیمل مدرنیته را به منزله یک نوع تجلی می انگارد، یعنی به عنوان ظهور آشکار قدرت های درونی نوع بشر، که در گذشته پنهان مانده بودند می انگارد، رویکرد دوم این که ، زیمل تاثیر نیرومند پول را بر روی جامعه مدرن مورد بررسی قرار می دهد. سرانجام این که، زیمل تمرکز خود را بر پیامدهای زیان بار پول برای مدرنیته، بویژه از خودبیگانگی، معطوف می سازد.» ( ریتزر و همکار،1390: 625) سرانجام این که، زیمل بر پیامدهای بدشگون پول برای مدرنیته، به ویژه از خودبیگانگی، تأکبد می کند. قضیة از خودبیگانگی ما را به قضیة اساسی در نظریه جامعه شناسی زیمل و نیز جامعه شناسی مدرنیته او می کشاند: ((فاجعه فرهنگ))، شکاف روزافزون میان فرهنگ  عینی و ذهنی، یا به گفتة خود او (( کاستی فرهنگ فردی و تورم فرهنگ عینی)) ( ریتزر،1384: 763)

    در این  کتاب وی در تلاش است که از طریق شیوه های گوناگون با تأسی از روانشناسی اجتماعی به توصیف زندگی درونی و بیرونی جامعه مدرن متأثر از اقتصاد پولی بپردازد. که این دیدگاه زیباشناختی بیانگر این است که وی جلوتر از جامعه زمان خود حرکت می کرد. به نظر وی در این جامعه اقتصاد پولی مبادلة اقتصادی صورتی از کنش های متقابل اجتماعی عام است، که پول را به عنوان ابزرای اجتماعی تبدیل کرده و در این نوع اقتصاد، پول بیش از هر چیزی دارای نوعی انرژی ذهنی است که عقل نامیده شده و خالی از احساسات و عواطف می باشد.

   به نظر وی در جامعه مدرن « استفاده از پول موجب تغییر جامعه می شود. ارزش پول مبتنی بر این باور عقلانیت است که می توان از ارز برای خرید کالا استفاده کرد، . پول، در قلمرو اقتصاد، هم باعث ایجاد فاصله از اشیاء می شود و هم ابزاری است برای رفع این فاصله. همین که پول کافی به دست آوردیم، می توانیم فاصله خود را با اشیاء از میان برداریم. ارزش هر شی بستگی به میزان مطلوبیت و دسترس پذیری آنان دارد. پول در فرایند خلق ارزش، پایه های گسترش بازار، اقتصاد مدرن و سرانجام جامعه سرمایه داری را فراهم می آورد. زیمل، همچون مارکس، به نظام سرمایه داری و مشکلات اقتصاد مبتنی بر پول می اندیشید. اما زیمل مشکلات اقتصادی روزگار خود را تجلی خاص از مسائل فرهنگی عام تر قلمداد می کند...... زیمل ساختار اقتصادی را بخشی از ماهیت عینی بزرگ  تر جامعه می دانست که ماهیت ذهنی انسان را بیگانه می سازد. از نظر او، ماهیت عینی جامعه، که اقتصاد را در بر می گیرد، ذاتیِ زندگی بشر است و تغییر ناپذیر.» ( دیلینی،1389: 186) 

     در واقع اقتصاد پولی که زیمل در فلسفة پول از آن صحبت به میان می آورد موضوع ظاهری تحلیل فلسفة پول است، هدف از این مسئله در این مبحث این است که وی به دنبال نظریه رابطه گرایانه و زندگی محوری [ ویتالیستی] مدرنیته است. وی « با تفسیر پدیده های اقتصادی در چشم انداز فلسفی، زیمل رویدادهای سطحی را به معنای نهایی ربط می دهد، او از پول حرف می زند، منتهی یک جهان بینی از انسان و مفهوم زندگی اش ارائه می دهد. این درست همان چیزی است که در پیشگفتار کتاب تصریح می کند: هیچ سطری از فلسفة پول با الهام از مفاهیم اقتصاد سیاسی نوشته نشده است: معنا و هدف کلی فلسفة پول را می توان چنین  خلاصه ترسیم کرد: ترسیم خط راهنمایی از مبدأ رویدادهای سطحی که به ارزش ها و به معانی نهایی هرآنچه انسانی است هدایت می کند. [.....] هدف ساختن اشکوبی زیر ماتریالیسم تاریخی[مارکس] است که همه ارزش تبیینی اش را به نقش زندگی اقتصادی در میان آرمان های فرهنگ معنوی واگذار کند و در همان حال خودِ صورت های اقتصادی را به عنوان نتیجة ارزش ها و پویایی های عمیق تر، پیش فرض های روانشناختی حتی متافیزیکی، به رسمیت بشناسد.» ( واندنبرگ،1386: 86)

    زیمل در فلسفه پول خود در ارتباط با مدرنیته به این مسئله پرداخته که  ماهیت پول فی نفسه ارزشی ندارد، بلکه به عنوان ابزاری برای آسان تر کردن مبادله کالا و خدمات در جامعه مدرن مورد توجه قرار می گیرد، پول در جامعه مدرن به عنوان یک ابزار قراردادی و تخصصی در این جامعه مورد توجه تمام افراد قرار گرفته، و نقش مهمی در رابطه بین افراد همراه با ایفای ضوابط خاص خود توانسته مورد توجه قرار گیرد؛ بنابراین « پول جهت گیری عقلانی نسبت به جهان را گسترش می دهد و در این جا بحث زیمل هم با نظریه مارکس و هم با نظریه وبر شباهتی آشکار دارد. اما زیمل می افزاید که این عقلانیت برای برخی افراد که پول را به گونه ای غیر عقلانی به خودی خود هدف در نظر می گیرند ممکن است تحریف شود. مثلاً خسیس یک سنخ اجتماعی است که خوشبختی را صرفاً پول داشتن می داند، بدون اینکه به تملک و بهره مندی از اشیای خاص بپردازد. با وجود این، برای ولخرج جذابیت آنی، ارزیابی عقلانی پول یا کالا را تحت الشعاع قرار می دهد. پول با جداکردن درگیری های عاطفی از معاملات اقتصادی، افزایش تعداد شرکای دادوستد را امکان پذیر می سازد؛ آزادی فرد را با گسستن پیوندهای فراگیر نسبت به گروه نخستین ( مثلاً خانواده یا قبیله) افزایش می دهد و بدین سان، جهان نگری فردگرایانه را ارتقاء می بخشد. پول فرد را به گرایش به آینده تشویق می کند- به نگریستن به جهان برحسب تازگی و زودگذری- و بنابراین احترام و دلبستگی به نسبت ها را از میان می برد. همه این مسائل آزادی بخش است، اما زیمل جنبة منفی پول را نیز  در نظر دارد. پول میان مردم سدی به وجود می آورد و به تدریج به ارزش مطلق تبدیل می شود . او به گونه ای مؤکدتر می نویسد: تمام بی رحمی پول در فرهنگ جامعه منعکس می شود، فرهنگی که پول آن را تعیین می کند.» (  زیمل،1907: 344 به نقل از کیویستو،1378: 175)  

    به نظر فریزبی در فرهنگ مدرنیته  عمومیت مبادله پولی به گونه ای  اساسی غایت شناسی  اهداف و وسایل را در جهت مرکزیت یافتن وسایل تغییر  می دهد. گستگی تجربه  در کلان شهر و اقتصاد پولی پیشرفته شکل چندپارگی تجربه در کلان شهر و اقتصاد پولی پیشرفته، شکل چندپارگی تجربه خود را  به خود می گیرد. یعنی دگرگونی  پیوسته کنش های متقابل. مشارکت ما در اقتصاد پولی، مستلزم نوعی اجتماعی شدن به صورت  بی تفاوتی نسبت به اشیاء و امور  جانشینی کمیات  به جای کیفیت  و درجه بندی ارزش هاست. 

   در کتاب فلسفه پول، علاوه بر یک تحلیل‏ اقتصادی راجع به پول ،این ابزار را در جامعة مدرن حکم نمادی  دانسته، که ما را به‏ کُنه روابط حاکم بر زندگی مدرن معطوف می نماید. پول نمادی است که پژوهشگر و مخاطب را در به ظهور آوردن معنا و ماهیت زندگی مدرن‏ یاری می‏دهد؛ بی‏اعتنایی یا بی‏تفاوتی پول نسبت به استفاده‏ از آن،فقدان تعلق خاطر به هر فردی به خاطر عدم ارتباطش با افراد،عینیتی که ذات پول‏ در مقام یک وسیله مصرفی دارد؛ و خود هرگونه‏ رابطه عاطفی را حذف می‏کند-این ها  همگی از خصوصیات‏ پول و فاحشگی را  در جامعه مدرن  بیان می کند. این مباحث بعدها در باب  نظریه از خودبیگانگی فرهنگی‏، کتاب تاریخ و آگاهی طبقاتی و بحث شی وارگی لوکاچ-منعکس می گردد.

 کلان شهر

    زیمل در این مبحث، کلان شهر مدرن را جایگاهی دانسته که در آن فرهنگ مدرن و معاصر در نخستین و کامل ترین شکل آن آشکار خواهد شد. وی در کلان شهر تاکید بر شیوه های نفوذ تمایز اجتماعی یا همان تفکیک پذیری در تمام جوانب روابط اجتماعی روزمره می کند. به نظر وی کلان شهر « مشکلات ژرف تر زندگی مدرن از خواست فرد برای حفظ اختیار و فردیت هستی اش در قبال نیروهای مقاومت ناپذیر اجتماعی، میراث تاریخی، فرهنگ خارجی و در قبال روش زندگی نشات می گیرد. نبرد با طبیعت که انسان بدوی مجبور بود به خاطر هستی جسمانی خود به راه اندازد در این شکل مدرن به آخرین استحالة خود می رسد.» ( زیمل،1902/1950: 409 به نقل از کرایب،1384: 285)

   وی در این مقاله مراکز شهری بزرگ در جهان مدرن را موجب تغییری گسترده در زندگی اجتماعی انسان دانسته، و مستلزم توانمندی هایی متفاوت با قابلیت های شهرهای کوچک و  حومه دانسته است. وی به این اشاره می نماید که در کلان شهر ها ما با تاثیرات حسی و دگرگون کننده روبرو هستیم، در این شهرها با ترافیک سنگین، فعالیت های گوناگون و بی شمار،  تابلوهای متنوع فروشگاه ها، آگهی ها و تبلیغات گوناگون و متنوع و....  روبرو هستیم؛ که این اشکال و فرم های زندگی کلان شهری باعث جلب توجه ما می شود. برای زندگی در این شهر تنها عقلانیت و کاربرد نیروهای عقلانی چون ( محاسبه پذیری، وقت و نظم) بسیار امکانپذیر است، در غیر این صورت زندگی در این کلانشهر ها میّسر نمی باشد. در مقابل در شهرهای کوچک یا حومه زندگی نسبتا کند و آهسته می باشد، پیوندهای عمیق عاطفی با دیگران در سطوح ناخودآگاه امکان پذیر است، افراد این شهرها با قالب به جای سر با دیگران رابطه برقرار می نمایند. به نظر زیمل عقلگرایی  نخستین وجه ممیزه فرد کلان شهری از ، یک روستایی است، در مقاله کلان شهر و حیات ذهنی  زیمل در توصیف این نیروی منعطف چنین می نویسد: « عقل در لایه های بالاتر و شفافت تر وران جای دارد. و منعطف ترین  نیروی درونی ماست. عقل برای سازگاری با تغییر و تضاد پدیده ها نیازمند شوک و انقلابات درونی نیست. ذهنی که محافظه کارتر است فقط از طریق چنین انقلاباتی است که می تواند با آهنگ کلان شهری وقایع سازگار شود. بنابراین نوع انسان کلان شهری  که البته هزار نوع دارد اندامی را پرورش می دهد که از او وقایع تهدیدکننده تناقضات محیط بیرونی که می تواند وی را ریشه کن سازد،محافظت کند. او با مغز خود واکنش نشان می دهد نه با قلب خود» ( زیمل،1372: 55) بنابراین « کلان شهر ها با اقتصاد پولی عمیقاً پیوند یافته اند. پیچیدگی زندگی شهری ما را مجبور به وقت شناسی، حسابگری و دقت می کند و جهان به یک مسئله ریاضی تبدیل می کند. شهرنشین آدمی است اهل بخیه و دلزده، و با اتخاذ نگرشی محتاطانه حتی انزجار آور نسبت به دیگران از درگیر شدن با احساسات، از یک طرف، یا با بی اعتنایی، از طرف دیگر، خود را حفظ می کند. در شهر ستیزه به سادگی در می گیرد. اگر چه شخص از نظر فیزیکی به دیگران نزدیک تر است، از نظر روانشناختی از دیگران جدا و مستقل است. این مسئله به  فرد آزادی وسیعی می دهد، که طرف دیگران آن به تنهایی و عمیق تر شدن احساس پوچی است: تحلیل رفتن  فرهنگ فردی از طریق پیروزی کامل فرهنگ عینی دلیلی است بر نفرت تند و زننده ای که موعظه گران فردگرایی افراطی، بالاتر از همه نیچه، از کلان شهر به دل گرفته اند.» ( کرایب، 1384: 286)

   مقاله کلان شهر و حیات ذهنی با یک معضله مهم یعنی تضاد میان ادعای فرد به استقلال و نیروهای فرا فردی که با آن مواجه می شود. آغاز می شود. دو پدیده مهم دل زدگی (که پاسخی است در برابر سرعت و تعارضات تحریکی اعصاب ) و توداری مشخصه انسان شهری و حیات روانی اوست. این گونه زیمل به ما نشان می دهد که چگونه دنیای بیرونی کلان شهر بر حیات ذهنی انسان های مدرن تأثیر می گذارد. « در بیان زیمل فرهنگ عینی و آنچه از آن تحت عنوان تراژدی فرهنگ یاد می کند می تواند تشریح کننده مسائل زندگی شهری باشد. در اینجا زیمل می خواهد کلان شهر را به عنوان جایگاه مفهومی شکاف بین فرهنگ عینی و فرهنگ ذهنی درک کند که به واسطه اقتصاد پولی و تقسیم کار ایجاد می شود. مصیبت آنجاست که فرهنگ عینی همه عرصه های زندگی را تصاحب کرده و بر روحیه خلاق فرد مدرن فائق آمده است. درعین حال، کلان شهر و حیات ذهنی زیمل، تبیینی است از تأثیرات و تأثرات امر روزمره مدرن برخود آگاهی افراد است؛ بر این اساس فرد در برابر نیروهای سنگین فرهنگ عینی دست به مقاومت می زند.» ( کاظمی و همکار، 1387: 91)

    زیمل به استفاده از استعاره هندسی به توصیف زندگی اجتماعی علاقمند بوده است و  اغلب درباره وابستگی های گروهی، یعنی محافل اجتماعی سخن به میان آورده است. بر خلاف جهان سنتی، جامعه مدرن بطور ذاتی کثرت گراست، به این معنا که افراد در نقطه تقاطع متعدد اجتماعی زندگی می کنند. هریک از این محافل گوناگون بخشی از زمان اترژی و تعهد فرد را اشغال می کند و انواع گوناگون وابستگی ها با وابستگی های دیگر کم و بیش سازگارند. در این محیط محافلی اجتماعی که فرد به اختیار خود برای مشارکت بر می گزیند استقلال و انعطاف پذیری زیادی در گفتگو دربارة الزامات گوناگون وفاداری به او می دهد. « یکی از تغییرات مهمی که در نتیجة بافت وابستگی های گروهی پیچیده ای که فرد را گرفتار می کند، رخ می دهد این است که بخش هایی از زندگی فرد از چشم اعضای گروه های مختلفی که فرد در آن ها مشارکت دارد پنهان است. نتیجه صرفاً این نیست که تمایز بین قلمروهای عمومی و خصوصی مشخص تر می شود، بلکه دنیای درونی فرد ممکن است اسراری را در برداشته باشد که حتی برای نزدیک ترین آشنایان و دوستان او نیز آشکار نشود. زیمل به فضای که در آن زندگی مدرن جریان داشت علاقمند بود، و به این دلیل، به ویژه به شهر علاقه داشت، زیرا جامعة مدرن در اصل مادر شهر شکل گرفت و به عمیق ترین و کامل ترین صورت در آنجا  تکامل یافت.» ( کیویستو،1387: 176)

     کلان شهر مدرن عرصه فشردگی و متمرکز شدن مدرنیته است، که به همراه اقتصاد پولی  استوار شده و در حال گسترش است. « در اینجا بررسی اقتصادی کلان شهر بیشتر معطوف به حوزه های گردش، مبادله و مصرف ( در هر دو عرصه مدرنیته) است تا به وجه تولید بنگاه یا بنگاه سرمایه دار صنعتی. در خصوص کلان شهر، تاکید و توجه زیمل بر گردش افراد، گروه ها و کالاها و فرم های کنش متقابل و شیوه های بازنمایی آن ها است...... درک کلان شهر مدرن از منظر سلطة گردش [در تقابل با تولید و مصرف کالا، ایماژ، سرمایه] متضمن تمرکز بر فُرم های حرکت و جنبش است. و این نیز به نوبة خود به معنای دور شدن از پیوستگی و بی واسطگیِ تجربه، و نزدیک شدن به انفصال وساطت و انتزاع است. زیمل این ویژگی های آخر را در تحلیل خویش از اقتصاد پولی مدرن نیز برجسته می کند، این ویژگی ها توجه ما را نه تنها به سوی حرکت کالاها و تصاویر ذهنی ما از آن ها، بلکه علاوه بر آن به سوی رابطة ما  با  اشیاء در اقتصاد پولی جلب می کند، رابطة که ( در مقام بسط زنجیره غایت شناختی در مبادلات پولی) روز به روز غیر مستقیم تر می شود. به علاوه، تجربه کلان شهریِ افراد با حرکت با تجارب جدید از مکان های اجتماعی و با تکثر و سرعت تماس با دیگران توأم می شود. تغییرات ایجاد شده در تجربه و ادراک افراد کلان شهر مدرن، تا حدی، از این واقعیت ناشی می شود که مشاهده گر/ تماشاچی، و نیز تصاویر اشیاء، مناظر خیابانی و نمایشگاه ها خود در حرکت اند. با نظر به مورد آخر[ نمایشگاه ها] نباید این نکته را  فراموش کرد که منشاء مقاله زیمل درباره کلانشهر یک سخنرانی بود......  مکان مندیِ ( spatiality) کنش های متقابل اجتماعی که در ارجاعات زیمل به نقش فاصلة اجتماعی در کلان شهر مدرن تصریح می شود، به نحو کامل تر در مقالة زیمل دربارة مکان مورد بررسی قرار می گیرد. به رغم پیچیدگی های عام  و کلیِ جامعه شناسی مکان در نظریات زیمل در کتاب حاضر بحث و بررسی می شوند، ایسته است تا در اینجا بر این نکته کنیم تا که ابعاد نسبتا  صوریِ مکان با جنبه های گذراف متغیر و متقابل (opposing) روابط کلان شهر مرتبط اند: جنبه هایی از قبیل دوری و نزدیکی، جدایی و ارتباط، مرز و گشودگی؛ تثبیت و تحرک، مکان  انتزاعی و مکان انضمامی؛وحدت و گستگی، و درون و بیرون. مرزهای اجتماعی که در قشربندیِ ( startification) شهری چنین حائز اهمیت اند همراه با  فاصله بندی ( distantiation) زمان / مکان، مکان های انتزاعی گردش مبادله و مبادله و اجتماع فرامکانی (transpstital) اقتصاد پولی هستی می یابند.» ( فریزبی،1386: 37-35)

   زیمل در این رویکرد دقیقاً در نقطه ای معکوس با رویکرد دورکیمی قرار دارد که همواره در پی یافتن قوانین جهان شمول و تجربی در واقعیت اجتماعی جهان مدرن است. زیمل با  تکیه بر این رویکرد در برخی از آثار خود از جمله فلسفه پول و مسئله اقتصاد پولی به گرایش های انفرادی بودن و تقویت احساس خصوصی بودن، تکثر سبک ها و روابط اجتماعی و ابداع نوآوری ناشی از آن ها، رشد خرده فرهنگ ها و ضد فرهنگ ها، و پیدایش احساس های جدید زیباشناختی در مصرف اشاره می کند.  بر این اساس در این مقاله زیمل تلاش می کند که « تاثیر شهر را بر روان شناسی جمعی جمعیت آن نشان دهد. تأکید او بر بوجود آمدن فرد و فردیت در شهر است. زیرا انسان می تواند از تعلق های جمعی پیش شهری یا سنتی خود  در شهر آزاد شود و هویتی فردی بیابد. این فردی به این ترتیب ممکن است با شیوه و سبک زندگی خود  در تضاد با شیوه زندگی عمومی قرار بگیرد. بحث زیمل به از میان رفتن برخی از سطوح تعلقی با ورود به شهر مربوط می شود. فرد در شهر زیر فشار نیروهای مختلف قرار می گیرد. که در وی احساس نامطبوعی ایجاد کرده و او را به گوشه ای واداشته و سبب می شوند از دیگران فاصله بگیرد. بدین ترتیب فردگرایی در کلان شهر مدرن به یک منبع اصلی برای فرایند تمایزگذاری اجتماعی تبدیل شده و می تواند هویت های شهری متعددی ایجاد کند.» ( فکوهی،1383: 177)  

    در پایان این مقاله که ظاهراً در مورد نحوه زندگی شهرنشینی و شهرگرایی در جامعه  مدرن  بحث می کند، اشاره به تناقضاتی بسیاری در فرهنگ مدرنیته می نماید. وی به این مسئله می پردازد که این مقاله یک بررسی موردی در مورد جنبه های جدید زندگی روزمره در فرهنگ روبه گسترش مدرنیته است. وی از مبارزه فرد در این جامعه شهری مدرن برای بدست آوردن خودمختاری و فردیت در برابر نیروهای جمعی و  سنت فرهنگی صحبت به میان می آورد. وی در این مقاله با یک رویکرد اگزیستانسیالیستی به زندگی شهرهای جدید توجه می کند. برای درک معنایی زندگی فرهنگ مدرن کلان شهر ها وی اشاره به سه گونه مؤلفة متضاد تمرکز می نماید. « اولاً زیمل در مورد نیروهایی که آرمان جدید خود مختاری فردی را هم تهدید می کند و هم به پیش می برد بحث می کند. آزادی عمل فردی به شدت بوسیلة فشار مربوط به طرفداری از ترتیبات دقیق اجتماعی، زمان سنجی و انواع غیر شخصی معاملات که زیر سلطه عادات عقل گرایانه شهرهای بزرگ جدید و اقتصاد پولی آن قرار دارند در خطر است. باری همین عوامل یک دفاع روانی و از خودداری و بیزاری به وجود می آورد که در پس پشت آن، افراد نوع جدیدی از آزادی در پاسخگویی را بدست می آورند. این امر حصاری  محافظتی را برای نوع و درجه ای از آزادی شخصی که هیچ مشابهتی در هیچ شرایط دیگر ندارد شکل می دهد. آزادی مسئله ای است که با وسعت یافتن فضای همبستگی اجتماعی حاصل می شود. و با کاهش مناسب کنترل های اجتماعی که بر ساکنان شهرهای کوچک و روستاها اعمال می شود همراه است. ثانیاً  مقاله به بحث دربارة نیروهایی می پردازد که آرمان جدید فردیت را هم تهدید و هم تشویق می کنند. آزادی رشد خودی منحصر به فرد. شهرها با حمایت از یک درجة افراطی تخصصی شدن از فردیت حمایت می کنند. در همان حال، تقسیم کار فردگرایی را تهدید می کند. و این امر نه فقط با تحمیل کارکردهای یک طرف که شخصیت را به عنوان کل درهم می شکند صورت می گیرد، بلکه از خلال بهره وری و با پیچیدن فرد در جهان عینیت فرهنگی کار را به ثمر می رساند. و این امر فرد را در سازمان تحمل سوز اشیاء و نیروهای که به تدریج همه چیزها مرتبط با رشد، روحانیت و ارزش را از دسترس وی خارج می کنند، به یک چرخ دنده صرف مبدل می کند. لیکن شرایط زندگی شهری نوین در پاسخ به این موقعیت استثماری، به منبع جدیدی از فردیت امکان ظهور داده است که در مخالفت با انبوه وسایل فرهنگیِ شخصیت زدا سر برآورده و خود را به صورت نشانه های بارز صفات شخصی و شخصیت های عجیب متجلی می کند، و محبوبیت قهرمانان فرهنگی همچون نیچه که آموزه های فردیت افراطی ( فردبرتر) را تبلیغ می کند از همین جاست. و بالاخره، بین خود آن دو آرمان فردگرایی نیز ضدیت وجود دارد- بین آرمان خودمختاری که زیمل آن را با مبارزه آزادی خواهان قرن هیجدهم علیه قیودات سنتی همبسته می داند و آرمان فردیت که زیمل آن را با جنبش رمانتیسم قرن نوزدهم، و هواداری از پیشه های تخصصی شده همبسته می داند. مادر شهرهای جدید نه فقط رشد این دو آرمان را باعث می شوند، ( همچنان موانعی نیز بر راه تحقق ان ها ایجاد می کنند.) بلکه کارکرد شهر ایجاد منطقه ای برای تخاصم و دگرگونی روابط ما بین این دو آرمان بزرگ است، مبارزه ای که بخش اعظم تاریخ بیرونی و درونی عصر ما را می سازد.» ( لوین،1373: 97-96) 

 مؤخره

   با  نظر به اینکه در سطور بالا برخی از  ویژگی های مدرنیته بودن اندیشه زیمل را در آثاری که مورد بحث و مطالعه قرار داده، اشاره کردیم، و این نکات مورد توجه اندیشمندان جامعه شناسی قرار گرفته است؛ و  او را به عنوان یک اندیشمند مدرنیسم تلقی کرده اند، در پایان مهمترین ویژگی ها و خصایص بارز اندیشه مدرنیسم زیمل را در سطور ذیل بیان  می نمائیم.

  1. زیمل به عنوان اولین جامعه شناس کلاسیک در میان سایر کلاسیک های جامعه شناختی به صورت تجربی و عینی همراه با یک رویکرد ضد تاریخی و حضور مستقیم در تحقیقات و مباحث مدرنیته اش، اشاره به واقعیت  اجتماعی تاثیر مدرنیته بر زندگی اجتماعی می کند.
  2.  هدف از این کار را دستیابی به ماهیت روابط متقابل افراد در زندگی روزمره می داند؛ در حالی که سایر کلاسیک های جامعه شناسی بیشتر چارچوبی را برای برخوردار بودن از یک زندگی مدرنیته به صورت انتزاعی و ذهنی در جوامع صنعتی بیان کرده اند.
  3.  وی در بیان عینی بودن واقعیت  اجتماعی و تجربی مدرنیته به  مباحث مبادله، گردش، مصرف، تضاد، جامعه پذیری، مد، ارزش ها،  تیپ های شخصیتی، روابط متقابل افراد، پول و  شیوه زندگی در کلان شهر   توجه کرده است.
  4.  شیوه مطالعة زیمل در بحث فرهنگ مدرن همراه با مشاهده و تمرکز بر سبک زندگی این فرهنگ در جامعه صنعتی همراه با لحنی انتقادی از پیامدهای مدرنیته در عرصه جامعه بوده است.
  5.  زیمل با تأسی از یک دید زیباشناختی همراه با الگوی کنش متقابل از واقعیت های عینی تجربی شده در شیوه زندگی این فرهنگ خواسته است آثار مثبت و منفی روح مدرنیته حاکم بر جامعه زمان خود برای مخاطب تشریح و تحلیل نماید.
  6.  زیمل در توصیف مدرنیته عصر خود تاکید بسیاری بر مساله فرد گرایی می کند. و آن را دغدغه اصلی این فرهنگ می داند، وی گذر از مسئولیت های جمعی به گسترش اختیارات فردی، رشد عدم تجانس اعضاء در مقیاس های گروه های اجتماعی متوسط و کلان، تمرکز بر روی دستاوردهای فردی ( عینی و ذهنی)، رشد گروه های دواطلبانه در جهت منافع مشترک،  محاسبه پذیری، دقت، نظم، عقلانی بودن افراطی را و و.... نمونه ای از خصایص بارز  مثبت و منفی فردی شدن فرهنگ مدرنیته دانسته است.
  7. تمرکز بر اقتصاد پولی، رشد تمایز اجتماعی، تشدید و تراکم کلان شهرها، توجه بر الگوهی برهمکنشی متقابل  در زندگی روزمره در جامعه مدرن را باید از خصایص بارز  فرهنگ مدرنیته،  در اندیش های زیمل باید دانست.
  8.   به نظر وی جامعه مدرن  مجموعه ای از فرم های کنش متقابل و نوعی هم رفتاری متقابل بین اعضاء است که باعث شده علم کنش انسانی را بوجود آورد، و تمام افراد این جامعه در محدوده اجباری هندسه زندگی اجتماعی این فرهنگ قرار دارند؛ بر این اساس وجود برخی از پنهان کاری ها، رشد غریبگی، افزایش بیگانگی، بسط فاصله های اجتماعی و...... را می توان از  دیگر آثار این فرهنگ در جامعه صنعتی دانست.
  9.  وی در کتاب فلسفه پول با تمرکز بر اقتصاد پولی در تلاش است که با تأسی از روانشناسی جمعی و اجتماعی  اشاره به تأثیر این نوع اقتصاد بر شیوه زندگی درونی و بیرونی افراد در جامعه مدرن کند.
  10.  در این نوع اقتصاد، پول نوعی ابزار اجتماعی است که دارای انرژی ذهنی به نام عقل و باور عقلانی بوده، که  از هرگونه بروز احساس و عاطفه در هنگام مبادله بین افراد، جلوگیری نموده و باعث شکل گیری فرم های اجتماعی در جامعه  مدرن چون ولخرج و خسیس، همراه با آزادی فردی  روبه گسترش  و ارتقاء جهان نگری فرد گرایانه همراه است.
  11.  پول در این نوع اقتصاد دارای ارزش خاص است که می تواند با مطلوبیت، در دسترس بودن و ایجاد فاصله در  بین افراد جامعه مدرن،  و به عنوان نوعی نماد در کسب ماهیت روابط در جامعه مدرن دارای کارکرد است.
  12.  زیمل با بحث از اقتصاد پولی  به دنبال این است که  جهان بینی خود را از فرایند مدرنیته در  قالب شیوه زندگی خاص خود تعمیم و تبیین نماید.
  13.  پول در فرهنگ مدرنیسم یک ابزار قراردادی و تخصصی است؛ و نقشی بارزی در بسترسازی ارتباط بین افراد در این فرهنگ با توجه به ضوابط خود دارد. ، علاوه بر این  این ابزار با بی اعتنایی، بی تفاوتی و کثیف کاری در فرهنگ مدرن هم روبرو است.
  14. کلان شهر فضایی است که به نظر زیمل به طور کامل باعث تحقق فرهنگ مدرنیته به صورت آشکار خواهد شد.
  15.  کلان شهر فضایی از زندگی روزمره اجتماعی متقابل جامعه مدرن است که در روابط بین افراد می توان تمایز اجتماعی، تضاد و اختیارات فردی را مورد  مشاهده، تجربه عینی و حضوری قرار داد.
  16. زیمل در کلان شهر الگوهای رفتاری چون ترافیک، تبلیغات،آگهی ها و.... را در قالب روابط متقابل بین افراد در فرهنگ مدرنیته مورد اهتمام و توجه قرار داده است.پ
  17.   خصایص کلان شهر با تمرکز اقتصاد پولی به همراه محاسبه پذیری، وقت شناسی و نظم  یا همان الگوهای رفتار عقلانی که وجه متماز یک زندگی شهری از زندگی روستایی است. مورد توجه قرار دارد.
  18.  زندگی در کلان شهر باعث رشد پیامدهای منفی کاهش کنترل اجتماعی، تهدید تقسیم کار فردی گرایی، عقلانیت مفرط، دلزدگی ، توداری و  رازداری افراد در الگوهای رفتاری متقابل شان بایکدیگر  و تاثیر آن بر حیات روانی شان شده است. به عبارت دیگر مسائل زندگی شهری و کلان شهری در اندیشه زیمل با مبحث تراژدی فرهنگ پیوند خورده است.
  19.  این نوع زندگی در چنین شهرهایی باعث رشد گروه های اجتماعی و شکل گیری  انجمن های اجتماعی تخصصی شده که افراد مطالبات خود را از طریق این انجمن ها  پیگیری می کنند، و این باعث شکل گیری، رشد فرهنگ عینی ، گروه های نخبه گرایی صرف انرژی، رشد وفاداری،  تمایز بین عرصه های خصوصی و عمومی، رشد تخصصی شدن و.... شده است.
  20.  رشد کلان شهر ها در جهت تمرکز اقتصاد پولی باعث ارتقاء فرایند مبادله، گردش کالا و بروز مصرف کالاها و  ارتقاءحوزه های فراغت، بسط گرایش های انفرادی بودن، قویت احساس خصوصی بودن، شده است. زیمل با  تکیه بر این رویکرد به گرایش های انفرادی بودن،  تکثر سبک ها،  گسترش روابط اجتماعی، ابداع نوآوری، رشد خرده فرهنگ ها و ضد فرهنگ ها، پیدایش احساس های جدید زیباشناختی در مصرف، و... می توان اشاره کرد.
  21.  در جامعه مدرن کلان شهر فرد با نیروهای جمعی، و سنت های فرهنگی در مبارزه است؛ و با یک رویکرد اگزیستانسیالیستی همراه با آزادی فردی و خودمختاری در زندگی به کلان شهر توجه می کند.

 منابع

  • جورج، زیمل،(1372)  کلانشهر و حیات ذهنی. ترجمه یوسف اباذری،  نامه علوم اجتماعی،   دوره ششم، شماره سوم، جلد 2،  دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران. قابل دسترس در www.sid.ir.
  • دیلینی، تیم،(1389) نظریه های کلاسیک جامعه شناسی. ترجمه بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی، چاپ سوم،  تهران: نشر نی.
  •  ریتزر، جورج، (1384)  نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، چا پ دهم، تهران: نشر علمی.
  • ریتزر، جورج، گودمن، داگلاس جی (1390)  نظریه های جامعه شناسی مدرن، ترجمه خلیل میرزایی و عباس لطفی زاده، چا پ اول، تهران: انتشارات جامعه شناسان.
  • فریزبی، دیوید،( 1385) گئورگ زیمل. ترجمه جواد گنجی. چاپ اول، تهران: نشر گام نو.
  • فکوهی، ناصر،(1383) انسان شناسی شهری. چاپ اول، تهران: نشر نی.
  • کاظمی، عباس،  محمودی، بهارک ،(1387) پروبلماتیک مدرنیته شهری: تهران در سینمای قبل از انقلاب اسلامی، فصلنامة انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات، سال چهارم، دوره پاییز، شماره پیاپی12. دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران. قابل دسترس در www.sid.ir.
  • کرایب، یان،(1384).  نظریه اجتماعی کلاسیک ( مقدمه ای بر اندیشه مارکس، وبر، دورکهیم، زیمل). ترجمه شهناز مسمّی پرست، چاپ  دوم، تهران: نشر آگه.
  • کیویستو، پیتر،( 1387) اندیشه های بنیادی در جامعه شناسی. ترجمه منوچهر صبوری. چاپ اول، تهران: نشر نی.
  • لوین،  دونالد. ان،(1373) . جامعه شناسی در جستجوی کلاسیک ها:  مورد زیمل. ترجمه غلام عباس توسلی، در آینده بنیانگذاران جامعه شناسی، چاپ اول، تهران: نشر قومس.
  • واتی یر، پاتریک،( 1383) گئورگ زیمل، ترجمه مهرداد میردامادی. در متفکران بزرگ جامعه شناسی. راب استونز،  چاپ سوم، تهران: نشر مرکز.

واندنبرگ، فردریک،(1386) جامعه شناسی جورج زیمل. ترجمه عبدالحسین نیک گهر،  چاپ اول، تهران: نشر توتیا.

 محمد حسن شربتیان. عضو هیت علمی دانشگاه پیام نور. sharbatiyan@pnu.ac.ir