جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

دو انقلاب برای آزادی


دو انقلاب برای آزادی
تمایل دولتهای عرب خاورمیانه به از سر گذراندن تدریجی و آزمایشی كنش های مشاركتی و دموكراتیك وقتی در كنار هم قرار می گیرند، آنگاه كلیت و دورنمای قابل تأملی به چشم می آید و می تواند فرد را به سوی تحلیل های عمیق تری سوق دهد كه طی آن، او بخواهد دلیل این پویش همگانی و عام را بداند و از رازهای آن سر درآورد.
احتمالاً جوامع خاورمیانه ای را نمی توان صرفاً سوژه و بستری برای استقرار ارزشهای دموكراتیك دانست؛ بلكه میزانی خلاقیت و ابتكار عمل از سوی نسل های امروزین خاورمیانه ای نیز قابل تصور است. از این دیدگاه، روح و جانمایه واقعیتهای رفرمیستی امروز در سیاستهای خاورمیانه ای، ظهور سرزندگی سیاسی و معنوی در انسان خاورمیانه ای امروز است كه به نحو بی سابقه ای اصرار می ورزد آمیزه ای از آزادی و بندگی را در سیاست و اجتماع كشور خود جاری سازد. این گرایش جدید با اهداف سیاست خارجی آمریكا به طور اصولی و دكترینی، همراه است؛ فرد ناخودآگاه به یاد اصرار دولت كارتر به گسترش آزادی ها و حقوق بشر به دست رژیم شاه می افتد؛ دورانی كه در آن، اراده دولت آمریكا برای گسترش ارزشهای آمریكایی در عرصه سیاست ایران، با نیاز اصولی انقلاب در ایران برای بهره مندی از آزادی های سیاسی كاملاً منطبق افتاده بود.
آن تطابق، تطابقی ملی یا تطابق در عرصه داخلی بین شرایط آمریكا و ایران بود، اما این زمان، گویی این بار در سطح منطقه ای، همان تطابق در حال بازتولید تاریخی خود است: طبقه متوسط امروزین جوامع عرب خاورمیانه ای، هویتی توأمان اسلامگرایانه- یا اسلامخواهانه- و مدنی یافته اند. آنها دیگر بنیادگرا نیستند و نمی خواهند متون مقدس را عیناً در سیاست كشورشان محقق نمایند. بلكه، مایل به آشتی دین و آزادی و یا جاری شدن روح دین در متن نهادهای مدرن هستند. مطالبات این طبقات متوسط الحال، به صورتی تدریجی اما پر اهمیت در حال افزایش است. در این حال، آنها نیز همچون جامعه ایران در دهه هفتاد میلادی، به شرایط مفیدی از نظر بین المللی نیاز دارند تا دولتهای مستبد خود را وادار به نرمش های سیاسی كنند. این نیاز و خواست جوامع خاورمیانه ای به نحو دوران ساز و خطیری با آرمانهای ایدئولوژیكی جمهوری آمریكایی در تطابق است. راز این تطابق های تاریخی- ابتدا در ایران و سپس در خاورمیانه- در چیست؟
براساس آنچه رفت، می توان گفت گرایش آمریكا به گسترش ساز و كارهای دموكراتیك در خاورمیانه عربی گرایشی صرفاً ابزاری یا توطئه ورزانه نیست، بلكه میزانی اصالت هم در آن نهفته است كه تاكنون كمتر مورد توجه تحلیل گران مسایل خاورمیانه واقع شده است.
ما اغلب تصوری انتقادی از آمریكانیزم و فرهنگ آمریكایی در ذهن داریم، اما این تصورات انتقادی فقط تا حدی درست است. دولتمردان آمریكایی هر وقت دارای جدیت عقیدتی باشند و بتوانند فارغ از اولویت های نزدیك و فوری سیاست خارجی خود بیاندیشند، به طور ناخودآگاه مایل به گسترش اندیشه هایی هستند كه آنها را در دوران آغازین تأسیس جمهوری خود تجربه كرده اند و اینك میراث دار آن هستند. نمی توان از حزم، خلاقیت، حسی دینی برای ساختن جهان و مهمیز زدن بر آینده، اراده به دیالوگ مؤثر، شوق به مشاركت مدنی و... به عنوان انقلابی در خلق جهان جدید (سیاست مدرن) غفلت كرد. رهبران انقلاب آمریكا، ایده های انتزاعی و فلسفی انقلاب فرانسه را به كمك گرایش های خالص دینی، به نحوی قابل ستایش در نهادها و روابط مدنی به واقعیت پیوند زدند. بعدها، هیچ دولتی و هیچ گروهی از نخبگان سیاسی كشورهای دیگر نتوانستند آن سان موفق و اعجاب آور، اهدافی فلسفی و ایدئولوژیك را در قالب قانون اساسی و نهادهای حقوقی جاری سازند. یك حس مشترك دینی در نخبگان، با همه ابهام خود، مناط همه آن مساعی دولت سازانه شكوهمند بود.
انقلاب اسلامی را می توان استمرار «متفاوتی» برای تجربه انقلاب آمریكا دایر بر پیوند آزادی و بندگی دانست. زیرا ایرانیان می خواستند مذهب را با آزادی پیوند زنند و حاصل آن را در تأسیس دولتی توأمان مدرن و دینی نظاره كنند
تدریجاً اما، در پرتو مداخله گرایی آرمانگرایانه دولت آمریكا، تأسیس آزادی در قالب جمهوری و سیلان آن در نهادها و خلاقیت ها به گنجینه ای بر باد رفته تبدیل شد كه طی آن، اگر بخواهیم به نحوی تجریدی سخن بگوییم، اقتصاد از یك سو و سیاست قدرت از سوی دیگر به اقدام علیه آزادی دست یازیدند و اگر بخواهیم تجریدی تر از این بگوییم، آمریكا در نوسانی بین قدرت نظامی و اقتصاد (نیروی جدید) و آزادی (نیروی قدیم) گرفتار آمد. این گرفتاری تداوم یافت به نحوی كه اینك می توان گفت تفاوت فاحشی بین صداقت آرمانی آغازین و فریبكاری های بعدی وجود دارد كه بسیاری از ناظران بر آن انگشت نهاده اند. در دوران ما، این نماد بسیار پر معنایی است كه ریگان بر صندلی جفرسون تكیه زند و جرج بوش دوم بر كرسی جان آدامز. سیاست خارجی آمریكا به ویژه در این زمان و حداقل در منطقه خاورمیانه، گویی سراینده داستان زوال آزادی به نام آزادی است.
اما تقدیر آزادی در حال باز احیایی است این بار آزادی به نام خدا، مرز نمی شناسد؛ حدود را درمی نوردد و آن را تحقیر می كند.
انقلاب اسلامی و آزادی در جهان جدیداز یك دیدگاه، انقلاب اسلامی را می توان استمرار «متفاوتی» برای تجربه انقلاب آمریكا دایر بر پیوند آزادی و بندگی دانست. در انقلاب اسلامی نیز، اگر نیك بنگریم، ایرانیان می خواستند مذهب را با آزادی پیوند زنند و حاصل آن را در تأسیس دولتی توأمان مدرن و دینی (دینی در اهداف و مدرن در كاركردها و نهادسازی ها) نظاره كنند... . اگر این مقایسه تاریخی دو انقلاب در پیوند زدن مذهب و آزادی درست باشد، می توان نتیجه گرفت كه «دولت انقلاب آمریكا» در نبرد با «دولت انقلاب ایران» ، به واقع به نبرد با فلسفه آغازین خود برخاسته است.
نتیجه آن كه تمایلات قدرتمند به سازوكارهای دموكراتیك كه جوامع اسلامی و عرب را فرا گرفته و از طریق آنها اجباراً به دولتهایشان تسری یافته، ربطی مستقیم به طرح های سیاست خارجی دولت آمریكا ندارد و بی گفت وگو، ربطی هم به سیاست خارجی دولت جمهوری اسلامی هم- كه ناچار از پی گیری ملاحظات دولت ملتی است- ندارد. اما این نیروی پیش رونده از یك سو متأثر از ارزشهای نهادگرا- مشاركتی انقلاب آمریكا و از سوی دیگر متأثر از الهام جسورانه انقلاب اسلامی است كه استعلا از زمانه و رهایی یافتن از نظم موجود و میل به طراحی های نوین با مقاصد دینی و معنوی را درون نسل های كنونی خاورمیانه می افكند و آنها را به سمت نارضایتی از اوضاع موجود سوق می دهد. منبع اول،شكل و صورت نو خواهی های كنونی در خاورمیانه، كه اغلب به صورتی سیاسی بیان می شود را تبیین می كند؛ یعنی صورت كنونی نهادها، روابط و رفتارهایی كه باید در سطح جامعه و دولت پی گرفته شوند را مشخص می كند؛ اما دومی روح یا اراده ای است كه در حال حاضر هدفی جز استعلا از نظم موجود را الهام نمی كند و در برابر صورتها و اشكال تحول بلا اقتضا است؛ اصراری بر تجسد ندارد، خود را در پشت مقتضیات زمانه و هنجارهای پذیرفته شده، همچون دموكراسی و جمهوریت و... قرار می دهد و برای انضمامی ساختن نام خداوند بر تارك سیاست مدرن هیچ عجله ای ندارد.
در پرتو مداخله گرایی دولت آمریكا تأسیس آزادی در قالب جمهوری و سیلان آن در نهادها و خلاقیت ها به گنجینه ای بر باد رفته تبدیل شد كه طی آن،اقتصاد از یك سو و سیاست قدرت از سوی دیگر به اقدام علیه آزادی دست یازیدند
انقلاب های ایران (۱۹۷۹) و آمریكا (۱۷۷۶) راقم دو نیروی تاریخی مطابق با هم هستند كه هر دو توأمان دارای ندای رهایی و ندای تأسیس گری بودند؛ هر دو می خواستند تمایل به آغاز تاریخ مدرن را با تمایلی به دیانت پیوند بزنند. هرچند به طور خیلی كلی، ظاهراً اول می خواست دین را مطابق تجدد كند و دومی می خواهد تجدد را مطابق دین كند... اولی منبعی قدیمی در سیاست های خاورمیانه ای است كه به وسیله سیاست خارجی آمریكا پرتوافكن می شود و كاركردی صورت سازانه و شكل آفرین دارد و دیگری، نیرو و منبعی جدید است كه می خواهد واقعیتی برای آینده باشد و پروژه ناكام پیوند آزادی و بندگی در انقلاب آمریكا را این بار با نیروی جدید تر، گسترده تر و بالنسبه بومی تر (در قالب ناسیونالیزم های مدنی نسبتاً جوان خاورمیانه ای) به كمال برساند.
در این میان، نكته اساسی آن است كه نظریه انقلاب آمریكا به تنهایی نمی تواند خیزش های مردمی در جوامع عرب به سوی تجربه آزادی های نهادین یا تأسیسی كردن آزادی را توضیح دهد و این ناتوانی خیلی ساده از طریق این پرسش اثبات می شود كه انقلاب آمریكا تاكنون (یعنی قبل از آغاز دهه نود میلادی) كجا بود؟!
حس فسیل شده آزادی كه انقلاب آمریكا در زمانه ما نماینده آن است، نمی تواند الهامگر و برانگیزاننده باشد مگر آن كه مجدداً با انقلاب دیگری برای آزادی و معنویت، سرزندگی بیابد. بدین ترتیب خیزش های همگانی اما آرام در میان جوامع و دولتهای خاورمیانه ای نهایتاً از یك الهام (انقلاب ایران) و یك خاطره (انقلاب آمریكا) نشأت می گیرد و تقویت می شود. انقلاب ایران الهام آزادی را تقویت می كند و آن را در قالب اراده به تأسیس گری ها و نفی نظم موجود متجلی می كند و از دیگر سو، انقلاب آمریكا این اراده را تجسد و عینیت می بخشد، یعنی آن را در نهادها جاری می سازد و این توان را بدان می بخشد كه خود را در دنیای تجدد اظهار نماید و حسب هنجارهای مدرن تعریف كند.
اما دو انقلاب یا دو نظریه مكمل، به دو دولت معارض انجامیده اند. در واقع به واسطه دو دولت، دو انقلاب در عمل، به تعارض علیه یكدیگر برخاسته اند. محور اصلی تضاد و مبارزه در سیاست امروز جهان كه بواقع تمام جهان را، اگر از شرق آسیا درگذریم، در بر گرفته تعارض آزادی دینی قدیم با آزادی دینی جدید است. به عبارت دیگر، «انقلاب دیانت برای آزادی» به نبرد علیه «انقلاب آزادی برای دیانت» برخاسته است.
محدودیت های دولت آمریكا علیه ایران و انقلاب اسلامی در حالی صورت می گیرد كه هیچ ضرورتی از ناحیه تاریخ، ارزشها و تجربیات انقلاب آمریكا، دشمنی با انقلاب ایران را توجیه نمی كند.
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید