شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


مازندران و اشعار نیما


مازندران و اشعار نیما
مقاله حاضر بر آن است تا تأثیرات محیطی از قبیل زبان، فرهنگ، و شرایط جغرافیایی مازندران را در اشعار نیما توصیف و بررسی نماید. زبان شناسان اجتماعی معتقدند هر زبان تا حد زیادی منعكس كننده واقعیات و خصوصیات بیرونی پیرامون خود می باشد. به تعبیری، كاربرد زبان در خلا انجام نمی پذیرد، بلكه متأثر از بافت محیطی خود است. این مسأله می تواند در مورد آثار ادبی نیز صادق باشد در اشعار نیما خصوصیان زبانی و تصویر پردازی به چشم می خورد كه منعكس كننده بافت منطقه ای، زبانی، و فرهنگی نیماست. به عنوان مثال وجود اشعاری مانند:«قاصد روزان ابری، داروگ، كی می رسد باران؟» نمونه ی بارزی از تأثیر شرایط جغرافیایی مازندران بر روی اشعار نیما محسوب می گردد. بنابراین، ‌این نوشته براساس رویكرد جامعه شناختی زبان، تلاش دارد بازتاب بعضی از جنبه های محیطی مازندران را در اشعار نیما نشان دهد. كلید واژه ها: واژگان مازندرانی، گروه اسمی، ساختواژه همنشینی معنایی، باور محلی
۱- مقدمه:
اگر زبان را وسیله و ماده اولیه ادبیات بدانیم، پس از مطالعه زبان یك اثر ادبی می تواند در تحلیل و شناخت بهتر آن كمك كند. به عنوان مثال برسی جنبه های مختلف زبان می تواند درك بهتری از بافت محیطی یك اثر در اختیار پژوهشگر قرار دهد، زیرا كاربرد زبان، طبق پژوهشهای جامعه شناختی زبان تا حد زیادی منعكس كننده بافت محیطی یك جامعه است. در این مقاله سعی نویسنده بر این است كه تأثیر و بازتاب طبیعت، فرهنگ و زبان طبرستان را در اشعار نیما موردارزیابی قرار دهد. اما ابتدا بهتر است مرور كوتاهی بر سابقه مطالعه در این زمینه داشته باشیم.
۲- تعامل بین زبان و محیط
مطالعه پیرامون زبان و محیط اجتماعی و فرهنگی سابقه ی دیرینه در نوشتگان زبان شناسی دارد. ساپیر۱ (۱۹۳۹- ۱۸۸۴) جزو اولین زبان شناسانی است كه به طور اخص ارتباط بین زبان و محیط زندگی را بررسی كرد و نشان داد چگونه عوامل بیرونی در زبان نمود پیدا می كند. وی در مقاله ای تحت عنوان «زبان و محیط زیست»۲ (۱۹۴۹: ۹۰) محیط مادی را از محیط اجتماعی متمایز می داند. محیط مادی عمدتاً به ویژگیهای جغرافیایی یك منطقه مانند: آب، كوه، دشت، ساحل، دریا، و شرایط اقتصادی دلالت دارد. در حالی كه منظور از شرایط اجتماعی،‌خصوصیات غیر مادی مانند شرایط فرهنگی، قومی، زبانی، مذهبی، و سیاسی یك جامعه است. اگر چه این تمایز برای تبیین و توصیف یك زبان مشخص با مشكلات نظری و عملی مواجه است، و دلیل آن زبان در بر گیرنده نمادهای پیچیده ای است كه شرایط مادی و معنوی یك گروه اجتماعی به طور لاینفك در آن متبلور است، با این حال چارچوب مناسبی برای بررسی موضوع حاضر محسوب می شود. خصوصاً این مقاله حاضر تأثیر این دو را به طور جداگانه اما مرتبط به هم مورد بررسی قرار می دهد.
۳- بازتاب شرایط محیط در اشعار نیما
تأثیر پذیری نیما از طبیعت، زبان و فرهنگ مازندران و انعكاس این خصوصیات در اشعار وی پیش از این، توسط بعضی از نویسندگان مورد توجه قرار گرفت(ر.ك: فلكی ۱۳۷۳، ثروتیان، ۱۳۷۵؛ طاهباز، ۱۳۷۵). به عنوان مثال ثروتیان(۱۳۷۵: ۱۲۳) و طاهباز(۱۳۷۵: ۶- ۱۶۵) به ترتیب چنین می گویند:
زندگی چوپانی شاعر(نیما) لحظه ای او را رها نمی كند و این پرورده ی طبیعت سرسبز مازندران در هر جا و در هر بابی سخن می گوید، كوه و جنگل و دریا ـ خواسته یا ناخواسته ـ در میان سخن او ظاهر می شود.
در نوشته او[نیما] بسیاری از امكانات زبانی و بیانی، به كار گرفه شده است: از گسترش كاربرد واژگان، به كار بردن واژه های محلی، نامهای گیاهان، جانوران، جاها و همچنین به كارگیری واژه های كهن و پیشینه دار و ساختن تلقیقات تازه و مهمتر از همه تغییر در نحو و ساختار جمله و عدول از زبان «رسمی پایتخت»‌كه گاهی با عنایت به ویژگیهای دستوری زبان طبری است. چنین نظریاتی احتمالاً توسط نویسندگان دیگری نیز ارائه گردیده است. اما تا آن جایی كه نویسنده این مقاله اطلاع دارد تا به حال یك بررسی منسجم براساس یك چارچوب روشمند در این مورد انجام نگرفته است و در این راستا این مقاله شاید گام نخست محسوب گردد. در هر حال، ابتدا تجلی محیط مادی و جغرافیایی نیما، یعنی طبیعت مازندران و سپس تأثیرات زبانی و فرهنگی طبرستان را در اشعار وی مورد بررسی قرار می دهیم. براساس این مطالعه شاید بتوان ادعا كرد كه این عوامل در خلق یك سبك خاص نیما مؤثر بوده است.
۳-۱- تجلیات طبیعت مازندران در اشعار نیما
بازتاب طبیعت سرسبز مازندران در اشعار نیما از چند زاویه قابل بررسی است. ابتدا بسامد واژگانی از قبیل جنگل، كوه، دریا، ساحل، ابر، موج، قایق، درخت، چوپان، و گوسفند در اشعار نیما چشمگیر است كه با دیگر آثار ادبی فارسی زبان قابل مقایسه نیست. برای نمونه:
(۱)
آب می غرد در مخزن كوه
كوه ها غمناكند
ابر می پیچد، دامانش تر
وز فراز دره، او جای جوان
بیم آورده برافراشته سر
(آنكه می گرید، مجموعه كامل، ص ۴۴۲)
(۲)
روزی او و كمانش بر پشت
همچو روزان دگر از پی صید
سوی جنگل شد و این بود غروبی غمناك
و مه ی نازك، گرما زده مانند بخار
از هوا خاسته در جنگل ویلان می شد
و همه ناحیه ی دیزنی و گرجی
بود پنداری در زیر پرند
(پی دارو چوپان، مجموعه كامل، ص ۳۸۹)
(۳)
یادم از روزی سیه می آید و جای نموری
در میان جنگل بسیار دوری
آخر فصل زمستان بود و یكسر هر كجا زیر باران بود.
(یاد مجموعه كامل، ص۳۰۳)
(۴)
هر نگاه به سویی، فكر سوی آشیان
می كند دریا هم از اندوه من با من بیان
خانه ام را می نمایاند به موج سبز و زرد
می پراند آفتابی را میان لاجورد
من در آن شوریدگیهایی كه موج از چیرگی
در سر آورده است با ساحل كه دارد خیرگی
دوستانم را كه همه می بینم آن جا در عبور
این زمان نزدیك آن وادی رسیدستم ز دور
سالها عمر نهان را دستی از دریا به در
می كشد بر پرده های تیرگیهای بصر
چشم می بندم به موج و موج همچون من،
بر لب دریای غم افزا تأسف می خورم
(در جوار سخت سر)
انعكاس مناظر جغرافیایی مازندران در اشعار نیما با نگاهی گذرا به دیوان وی و یافتن شواهد دیگری بیشتر آشكار می شود، و شاید نمودار بارز و برجسته چنین واژگانی در اشعار وی ما را از ضرورت مطالعه دقیق آماری از بسامد آنها بی نیاز كند.
نوع تركیبهای بدیع و استعاری نیما كه ملهم از طبیعت طبرستان است مهمتر از بسامد واژگان طبیعی طبیعت است. زیرا صرف به كارگیری كلمات مربوط به طبیعت نمی تواند لزوماً مؤید بازتاب محیطی شاعر قلمداد گردد. نمونه های زیادی از توصیف طبیعت در آثار شاعران گذشته و حتی خود نیما خصوصاً در مطلع مثنویها دیده می شود كه شاعر هیچ گونه تجربه شخصی از آن طبیعت توصیف شده نداشته است، خود نیما در مورد این گونه اشعار می گوید: این شعرها حكم مینیاتورهای قدیم را دارند كه حالتی را می رسانند، كوهی، آبی، گیاهی، آدمی در آن ها هست، اما جزء جزء آن به طوری كه باید، با خصوصیاتی آشنا نیست (نقل از اخوان ثالث، ۱۳۶۹: ۲۷۹). نظر فلكی نیز در این مورد می تواند رهگشا باشد(۱۳۷۳: ۹۱).در شعر شاعران كلاسیك، جز در مواردی استثنایی، اگر مكان در شعر آورده نشود، نمی توان محیط زندگی شاعر را از طریق زبان دریافت. شعر شاعری بیابان نشین با شعر شاعری كه با دریا و جنگل زندگی اش معنی می یافت، همسانی داشت... اما شعر نیما از آن جا كه شعری است زنده و با زندگی رابطه دارد، نشانی از موقعیت عاطفی او با پیرامونش دارد.
بنابراین، نكته در خور توجه این است كه نیما با ایم واژگان طبیعت را همان طوری كه خود می بیند به تصویر می كشد. تصویر كلامی وی از طبیعت كاملاً بدیع و حاكی از خلاقیت وی می باشد و از پیروی سنتهای ادبی معمول گذشته عاری است. نكته مهم این است كه تابلوهای كلامی نیما از پیرامون خود كاملاً ساده و طبیعی است و از جلوه های مصنوع اشعار گذشتگان پیراسته است و الا استفاده از كلماتی مانند، كوه، جنگل، دریا، موج و ساحل در آثار ادبی گذشته و حال به چشم می خورد. اما هیچكدام بوی و طعم واقعی طبیعت را نمی دهند. به قول اخوان ثالث(۱۳۶۹: ۳۰۳): كلمه ها، حتی در حالی كه زنده و رایج باشند، به خودی خود برای آفرینشهای شعری كم توانند و در حد رسایی تازه فقط اشاره هایی هستند،‌با قوت های متفاوت برای دلالت به آنچه در حیز هستی است، از چیزها و معنی ها و حالات. در حالی كه نیما از این كلمات برای ساختن یك اثر موسیقی موزون از طبیعت بهره می جوید كه خواننده با تمام وجود صحنه را حس می كند. به عنوان مثال:
(۵)
مانده از شبهای دورادور
بر مسیر خاموش جنگل
سنگچینی از اجاقی سرد
اندرو خاكستر سردی
(اجاق سرد، مجموعه كامل، ص ۴۵۳)
در این جا كاربرد واژه هایی مانند "جنگل" و "سنگچین" نیست طبیعت مازندران را به تصویر می كشد بلكه آرایش ساده و صادق واژه ها بدون پیرایه های مصنوعی است كه بو و فضای گرفته جنگل را در دید و جان خواننده بر می انگیزد. فلكی درباره استفاده خلاق نیما از این واژگان می گوید(۱۳۷۳: ۱۲۴)
«...یكی از نشانه های نوآوری، نگاه تازه ای است كه از درون شعر به زندگی،‌اشیا، طبیعت و پدیده ها می تابد. و این نگاه تازه، تنها از درون ایجاد رابطه های تازه تصویری است كه نمود می یابد. وقتی كه نیما به طبیعت به وجودی مستقل و گاه همدم انسان می نگرد، ناچار است برای بیان این حالت، از سطح شیوه قدما، یعنی از بهره جویی اجزای آن جهت تشبیه یا تشریح معشوق یا ممدوح فرا [تر] رود و چنین است كه طبیعت در شعر نیما، درونی شاعر یا با شاعر یگانه می شود.»
تصویر صادقانه از طبیعت همراه با نگاهی سبز كه طبیعت را ذی شعور و همدم بشر می داند نقش بسزایی در نوآوری نیما داشته است. به تعبیری گفتگو با طبیعت و الهام مستقیم از آن سبك و سیاق خاص خود را می طلبید. بنابراین، در این جا علاوه بر انعكاس تصویر ساده و و اقعی طبیعت مازندران، تعامل و گفتگو با طبیعت مطرح است و این نشان می دهد كه نیما به موضوع «زبان شناسی زیست محیطی»۳ كه یك حوزه ی جدید در جامعه شناسی محسوب می شود یك قرن پیش توجه داشته است. به عنوان مثال، ادبیات [۶]، [۷]، و[۸] هماهنگی بین فضای زندگی انسان با طبیعت را به خوبی به تصویر می كشد(فلكی، ۱۳۷۳: ۱۲۶). علاوه بر این،‌در اشعار نیما شواهد فراوان دیگری وجود دارد كه بیانگر وفاق و تعامل بین انسان و طبیعت است.
(۶) نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
كه از مبارك دم او آورم این قوم بجان باخته را بلكه خبر
(مهتاب، مجموعه كامل ص ۴۴۴)
یا در جای دیگر چنین می سراید:
(۷) مثل این بود كه دریا با او
سر همكاری دارد
رقص برداشته موجی با موج
چون خیال وی هر پیش و كمی یافته اوج
(مانلی)
(۸) جنبش دریا، خروش آبها
پرتو مه، طلعت مهتابها
ریزش باران، سكوت دره ها
پرش و حیرانی شب پره ها
ناله ی جغدان و تاریكی كوه
های های آبشار باشكوه
بانگ مرغان و صدای بالشان
چونكه می اندیشم از احوالشان
گوییا هستند با من در سخن
رازها گویند پر درد و محن
(قصه رنگ پریده، خون سرد)بر این اساس، ادعای ثروتیان آن جا كه می گوید (۱۳۷۵ك ۱۳۴): از نخستین منظومه ای كه به دست ما رسیده كاملاً روشن و آشكار است هنرمند یوش با طبیعت عجین شده است و از آغاز تا پایان عمر با كوهها و رودهایی كه او را پرورده و جنگلهایی كه او را در سایه گاههای خود پناه داده انس و الفتی جاودانه دارد، با درستی قرین است.
۳- ۲- بازتاب زبان مازندرانی در اشعار نیما
اشعار نیما علاوه بر تأثیر پذیری از عناصر زیست محیطی خطه، شمال تحت نفوذ زبان و فرهنگ طبری نیز می باشد. در اولین نگاه به مجموعه اشعار نیما خواننده متوجه كاربرد كلمات مازندرانی می شود كه عموماً به مكانها، درختان و جانوران دلالت داشته و نشانگر اهمیت این كلمات در نمود شرایط اقلیمی و زیستگاهی شاعر است. جالب این جاست كه بعضی از این كلمات عنوان شعر را به خود اختصاص داده اند؛ به عنوان مثال: انگاسی، كچبی، سریویل و امزناسر نام روستاها بوده،‌ولی اوجا، افرا، لرگ، توسكا و مازو نام درختان جنگلی هستند. كاربرد كلمات محلی در اشاره به درختان جنگلی نشان از اهمیت آنها در زندگی مردم منطقه دارد. علاوه بر نام درختان كلماتی مانند ری را، داروگ و آقا توكا به انسان و جانوران دلالت دارند. اما همان طوری كه در بالا اشاره شد صرف مشاهده واژگان بومی جهت دسترسی به بازتاب فرهنگ مازندران در اشعار نیما كافی نیست، بلكه چگونگی كاربرد آنها و بافت كلام نیز نقش تعیین كننده ای در ارائه یك تصویر روشن از طبیعت و فرهنگ مازندران ایفا می كنند. در این جا ما تنها به یك نمونه از شعر نیما كه متضمن واژگان مازندرانی است اكتفا می كنیم.
(۹) گندنا (نام گیاهی وحشی)
بیشه بشكفته به دل بیدار است
یاسمن خفته در آغوشش نرم،
سایه پرورده ی خلوت، توكا
می خرامد به چراگاهش گرم
اندر آن لحظه كه مریم مخمور
می دهد عشوه، آراسته لرگ
در همان لحظه، كهن افرایی
برگ انباشته،‌در خرمن برگ
(شعر گندنا، مجموعه آثار ص ۴۳۱)
كلمات مازندرانی دیگری كه در اشعار نیما به كار رفته است عبارتند از:
دار (۱) (درخت)، استونگاه(جای ایستادن گوسفند)، اینسو ترك(این طرف تر)، دلگزا(دل آزار، رنج آور)، نپار(پناهگاه چوبی در مزرعه)، كومه (كلبه ای در باغ، كشتزار یا جنگل)، لم (بوته تیغدار تمشك)، لاش زدن(قطعه قطعه كردن)، بفته(بافته)، پوسخند(پوزخند)، بینج(شالی)، بینجگر(شالیكار)، تاریكجا (جای تاریك) پیشادست(اجرت پیش)، تیپا(لگد)، دمه(باد و بوران)، گورزا(كوتاه قد)، كله(اجاقی گلی یا زمینی)، كشه(بغل، آغوش)، تیرنگ (قرقاول)، چوقا(لباس پشمین چوپان) و غیره. البته این بدین معنا نیست كه فارسی زبانان معنای بعضی از این كلمات مانند: دار، دمه، و تاریكجا را نداند. در ضمن گاهی اوقات تنها در یك قطعه شعر چندین كلمه مازندرانی مشاهده می شود، به عنوان مثال در شعر«كار شب پا»:
(۱۰) ماه می تابد، رود است آرام،
بر شاخه ی «اوجا» «تیرنگ»
دم بیاویخته، در خواب فرو رفته، ولی در «آیش»
كار "شب پا" نه هنوز است تمام
بچه ی «بینجگر» از زخم پشه،
بر نی آرمیده
پس از آنیكه ز بس مادر را
یاد آورد به دل خوابیده
پك و پك سوزد آنجا «كله سی»
بوی از پیه می آید به دماغ
خود او در «آیش»
و زن او به «نپاری» تنهاست
آی «دالنگ! دالنگ!» صدا می زند او
سگ خور را به بر خود. «دالنگ!»
(كار شب پا مجموعه كامل ۴۱۲- ۱۶)
تأثیر دیگر زبان مازندرانی در شعر نیما در سطح نحو مطرح است. ساختمان گروه اسمی در فارسی عموماً به صورت «هسته آغاز»۴ است یعنی ابتدا اسم و سپس توصیف كننده به كار می رود، مانند "اسب بزرگ" در حالی كه در گونه مازندرانی عكس این قضیه صادق است؛ یعنی ساختمان گروه اسمی به صورت "هسته ی آخر»۵ به كار می رود، مانند "گت اسب" البته غرض گوینده این نیست كه در فارسی ساختمان اسم اصلاً به صورت هسته آخر به كار نمی رود، بلكه هنجار غالب یا «ساختار بی نشان» ۶ هسته آغاز است. نكته مورد توجه این است كه كاربرد فراوان گروه اسمی هسته آخر در اشعار نیما امكان و توانایی خاصی در اختیار شاعر قرار می دهد تا وی بتواند به مقدار نوآوریی خود بیفزاید و این نوع آوری ساختاری نه تنها سبك خاصی به آثار شاعر می بخشد، بلكه احتمالاً وی را در حمل معنی مدد می رساند.
هسنه آخر هسته آغاز
به ریخته ابر ابر به هم ریخته
بسته لب لب بسته
پاره پاشنه پاشنه پاره
باد كرده شكم شكم باد كرده
نوشكفته باد باد نوشكفته
وحشت نما پاییز پاییز وحشت نما
ورم كرده تن تن ورم كرده
نیل چشم دریا دریای نیلی چشم
ناپیدا طرف طرف ناپیدا
كینه ور شیطان شیطان كینه ور
مرده زن من من زن مرده
تاریكجا جای تاریك
این گونه تركیبات در دیوان اشعار نیما بسیار فراوان است. در ضمن تأثیر نحوی دیگری یعنی حالت "بایی ـ ازی" ۷ از زبان مازندرانی در اشعار نیما دیده می شود. معادل حالت ازی گونه مازندرانی در زبان فارسی حرف اضافه "از" است. حرف اضافه "از" در زبان فارسی قبل از اسم به كار می رود. ولی حالت ازی به انتهای اسم در گویش مازندرانی می چسبد، مثلاً:
من زخامی عشق را خوردم فریب
كه شدم از شادمانی بی نصیب
(قصه ی رنگ پریده، خون سرد)
یا در جایی دیگر می گوید:
پوسیده استخوان را ماند، چو آتشی است
كاو را نمانده جز خاكستری به سر
(عقاب نیل)در این جا را نشانه مفعول مستقیم نیست بلكه احتمالاً براساس ساختار گویش مازندرانی به كار رفته است و نقش حالت ازی را ایفا می كند البته ممكن است بعضی از زبان شناسان چنین استددلال كند كه "را" در این جا حرف اضافه است اعتقاد آن بر این است كه اختلاف موجود در گروه اسمی بین فارسی و گویش مازندرانی، كه پیش از این مورد بحث قرار گرفت، در" گروه الف اضافه پیشایند" و "گروه حرف اضافه پسایند" نیز وجود دارد. یعنی گروه حرف اضافه در فارسی "هسته آغاز" ولی در مازندرانی "هسته آخر" است مانند "از مدرسه" در مقابل "مدرسه ج". درهر حال هر یك از تحلیلهای فوق مؤید این است كه چنین ساختاری احتمالاً تحت تأثیر گویش مازندرانی به كار رفته است. ناگفته نماند كه استفاده "را" به مفهوم "از" در ادبیات كلاسیك نیز به چشم می خورد كه دستور سنتی آن را نشانه مفعول غیر مستقیم توصیف می كند. پس این احتمال نیز وجود دارد كه نیما این ساختار را به پیروی از سنت شعری پیشینیان به كار برده است.
علاوه بر نوآوریهای یاد شده، ساختار شكنی در ساختواژه افعال مركب نیز جزو صناعاتی است كه نیما در اشعار خود بسیار به كار می گیرد؛ به عنوان مثال:
گرامی داشت بجای گرامی باید داشت
می نهفت كبود بجای كبود می نهفت
گریه می دهد ساز بجای گریه ساز می دهد
می كوبد مشت بجای مشت می كوبد
تن بشسته به قیر بجای تن به قیر شسته
البته این نوع ساختار شكنی در ادبیات كلاسیك نیز به چشم می خورد و صنعت جدیدی نیست اما رواج زیاد چنین تركیباتی در آثار نیما قابل توجه است. اگرچه این ساختار مستقیماً برگرفته از گویش مازندرانی نیست، اما از آن جایی كه میزان انعطاف پذیری در ساختمان بند و ساختواژه گویش مازندرانی بیشتر از زبان فارسی است (عمو زاده، ۱۳۸۱) و گویش مازندرانی امكان سهل الوصول تری در استفاده از ساختارهای نسبتاً «نشاندار» ۸ در اختیار اهل زبان قرار می دهد، پس شاید بتوان ادعا نمود كه استفاده فراوان نیما از چنین ساختارهایی احتمالاً نتیجه تأثیر غیر مستقیم گویش مازندرانی است. خصوصاً این كه نیما نیاز به ضرورتهای شعری برای قافیه ندارد.
به نظر می رسد ابعاد دیگر زبان از جمله بعد معنایی و كاربرد شناختی نیز می بایست در این مطالعه مورد توجه قرار گیرد. در این باره در اشعار نیما به نمونه هایی از تركیبات فعلی بر می خوریم كه ظاهراً شاعر قاعده "محدودیت همنشینی" ۹ را نقض كرده است، اما با نگاهی دقیق تر در می یابیم كه این ساختار برگرفته از گویش مازندرانی است. به عنوان مثال در عبارت "خواب در چشم ترم می شكند" تركیب "شكستن خواب" را می بینیم كه در زبان تركیب از "خواب پریدن" صحیح است. در صورتی كه در گویش مازندرانی همان تركیب اولی رایج است. پس می شود چنین استنباط كرد كه بعضی از این تركیبات برگردان مستقیم از گویش مازندرانی است.
معادل به كار رفته در شعر تركیب مازندرانی
خواب در چشم ترم می شكند(۲) م خو بشكسته
خشك آمد خاشكی بیمو
چشم می بندد كه چشم دوسته كه
از چه نخیزدم ز جگر دود م دل ج دی راست بویه
ترا من چشم در راهم تر من چشم براهمه
پای آبله ـ اوفله بز لنگ
۳-۳- بازتاب فرهنگی
علاوه بر تأثیرات محیطی و زبانی مازندران، نفوذ باورهای محلی نیز در اشعار نیما دیده می شود، به عنوان مثال به شعر "داروگ" نگاه كنید:
(۱۱) خشك آمد كشتگاه من
در جوار كشت همسایه
گرچه می گویند: "می گریند روی ساحل نزدیك
سوگواران در میان سوگواران".
قاصد روزان ابری، داروگ! كی می رسد باران؟
بر بساطی كه بساطی نیست
در درون كومه ی تاریك من كه ذره ای با آن نشاطی نیست
وجدان دنده های نی به دیوار اطاقم دارد از خشكیش می تركد
ـ جون دل یاران كه در هجر یاران ـ
قاصد روزان ابری داروگ! كی می رسد باران؟
(شعر داروگ، مجموعه كامل، ص ۵۰۴)
در این شعر كه حسن ختام این نوشته محسوب می شود می توان شاهد اكثر ویژگیهای جغرافیایی، زبانی و فرهنگی مازندران دانست كه پیش از این مورد بحث قرار گرفته اند. در این جا علاوه بر استفاده از واژگان محلی و واژگان مربوط به طبیعت مازندران، با باور بومی منطقه نیز مواجه هستیم. به عنوان مثال، تمایز بین "وگ" (قورباغه آبی كه اصولاً در رودخانه و بركه ها زندگی می كنند) و "داروگ" (قورباغه درختی كه اصولاً در خشكی زندگی می كند) در فرهنگ مازندرانی بسیار مهم است. باور عموم مردم در گذشته این بود كه آواز خواندن وگ(قورباغه آبی) نوید هوای صاف و آفتابی است اما در مقابل آواز خواندن داروگ بشارت هوای ابری و بارانی است. احتمالاً تمایز بین "وگ" و "داروگ" و همچنین باورهای مربوط به هر یك در فرهنگهای بومی دیگر ایران وجود ندارد. بنابراین، تأثیر فرهنگ عامه مازندران نیز در اشعار نیما به چشم می خورد.
۴- نتیجه گیری
در این مقاله به بررسی اجمالی از بازتابهای محیطی در اشعار نیما پرداخته شد. ابتدا واژگانی كه تصویرگر جغرافیای طبیعی و اقلیمی مازندران است مورد بررسی قرار گرفت و استدلال شد كه اگر چه صرف حضور كلمات مربوط به طبیعت نمی تواند عامل تعیین كننده در انعكاس محیط شاعر باشد اما بسامد بالای این واژگان همراه با نوع آرایش و تركیبات مربوطه تا حد زیادی می تواند بازتابی از محیط شاعر باشد. سپس تأثیر پذیری اشعار نیما از زبان و فرهنگ مازندران مورد بحث قرار گرفت. در آن جا با ارائه نمونه هایی از شعر نیما چنین استدلال شد كه اشعار وی متأثر از جنبه های زبانی و فرهنگی مازندران نیز هست. تأثیر زبانی نه تنها در سطح واژگان بلكه در حوزه نحو، معنی و كاربرد شناختی نیز مشاهده شد. در پایان، همچنین به نمود باورهای فرهنگی منطقه در اشعار نیما اشاره گردید. تحلیل كلی این بود كه هر چند استفاده از مواد و مصالح محیطی چه مادی و چه معنوی در آثار نیما نمود دارد اما نوع استفاده و معماری از این مصالح حاكی از خلاقیت شاعر بوده است. به تعبیری تأثیرات محیطی امكانات مفید و سازنده ای را برای ظهور و بروز نوآوریهای شاعر فراهم آورده است. نیما توانسته است با استفاده از این امكانات یك اثر نقاشی طبیعی و موسیقی موزونی از طبیعت مازندران به دست دهد. در این راستا شاید بتوان گفت كه برقراری ارتباط با طبیعت و الهام او از شاعر را بر آن می دارد تا كه از طبیعت و نه از قالبهای متعارف پیروی كند و در واقع این انس و الفت با طبیعت وی را به سوی نوآوریی سوق می دهد. به عبارت دیگر، تفكر سبز ناشی از ارتباط با طبیعت و محیط منبع اصلی الهام و نوآوریی نیما بوده است.
زیر نویس:
۱- Sapir
۲- Language and environment
۳- ecolinguistics
۴- Head – initial
۵- head- final
۶- unmarked structure
۷- ablative case
۸- marked
۹- collecational restriction
یادداشتها
۱_ لازم به ذكر است كلماتی مانند «دار» و «چوقا» احتمالاً در گونه های دیگر فارسی نیز استعمال می شوند و حتی ممكن است در ابتدا از طریق آنها وارد گویش مازندرانی شده اند، اما این واژگان امروز در زبان فارسی كاربرد عام ندارند و اكثر گویشوران فارسی زبان شاید از معنی آنها بی اطلاع باشند؛‌در صورتی كه این واژگان در گویش مازندرانی كاربرد عام دارند و گویشور آنها را واژگان محلی تلقی می كند.
۲- در گویش مازندرانی عبارت فعلی "خوبشكسته" به دو صورت متعدی و لازم به كار می رود: مثلاً "م خور بشكنی" (خوابم را بهم زدی) یا م خو بشكسته (خوابم بهم خورد) كه در اشعار نیما هر دو ساختار به چشم می خورد
ساختار متعدی:
لب به دندان گــزد دمی ز فســـوس
كه شكستن به چشم خواب خروس
(قلعه سقریم)
ساختار لازم:
شب همه شب شكسته خواب به چشمم
گوش بر زنگ كاروانستم
(صدا)
كتابنامه
۱- اخوان ثالث، مهدی. بدایع و بدعتها و عطای و لقای نیما یوشیج، انتشارات بزرگمهر، تهران ۱۳۳۹
۲- ثروتیان: بهروز: اندیشه و هنر در شعر نیما، انتشارات نگاه، تهران ۱۳۷۵.
۳- ساپیر، ادوارد : زبان: درآمدی بر مطالعه سخن گفتن، ترجمه علی محمد حق شناس، سروش، تهران ۱۳۷۶.
۴- طاهباز، سیروس: پردرد كوهستان: زندگی و هنر نیما یوشیج، انتشارات زریاب، تهران ۱۳۷۵.
۵- عبدلی، محمد: فرهنگ شعر نیما: واژگان و تركیبات اشعار نیما یوشیج، انتشارات فكر روز، تهران ۱۳۷۴.
۶- عموزاده، محمد: «جنبه های جامعه شناختی گویش مازندرانی« كنفرانس ایران شناسی، بنیاد ایران شناسی، تهران ۱۳۸۱.
۷- فلكی، محمود: نگاهی به شعر نیما، انتشارات مروارید، تهران ۱۳۷۳.
۸- نیما یوشیج: مجموعه كامل اشعار نیما یوشیج: فارسی و طبری، تدوین سیروس طاهباز، انتشارات نگاه، تهران ۱۳۷۳
۹- Sapir, E. "Languge and enivironmant". "Selected Writing of Edward Sapir in Language, Culture, and Personality. Ed. David G. Mandelbaum. Berkeley and Los Angeles: University of California press. Pp. ۸۹- ۱۰۳, ۱۹۴۹
دكتر محمد عموزاده مهدیرجی
برگرفته از: مجله دانشكده ی ادبیات و علوم انسانی مشهد(علمی ـ پژوهشی) شماره ۱۴۴-بهار ۱۳۸۳
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی


همچنین مشاهده کنید