جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


مرده فدریکو از شعرهایش خطرناک تر است


مرده فدریکو از شعرهایش خطرناک تر است
دنیای فدریكو گارسیا لوركا، شاعر اسپانیایی، معرف نبوغ خلاقانه، توانایی تحلیل فضای طبیعی برای آموختن، بیان كردن و تركیب بندی بیشترین میزان افت و خیزهای كلام شعری است. بدون اینكه تلاشی آشكار پشت هر شعر به چشم بخورد با فرمی تقریباً اشراق گونه به تعالی می رسد. تنوع قالب و فراز و فرودهای متن در شعر او درخشانند و مضمون عاشقانه آثارش به آنها بعدی جهانی می دهند. تمام صنعت شعری لوركا سرشار از تناقض و تضاد و پر از چاشنی دوگانگی ها است. خود او می گوید: «تضادها نور شعر هستند. شعر نیازی به حامی و طرفدار ندارد فقط نیاز به كسانی دارد كه عاشقش باشند. برای همین در خود شاخه های تمشك و خارهای شیشه ای دارد تا كسانی كه جست وجویش می كنند دست هایشان به خاطر عشق زخم شود.» یك مدرنیست ممكن است شعر او را ساده انگارانه بخواند، اما شعر او ظریف و شكننده و یكی از نورانی ترین آثار دیالكتیك ادبی است:
بر شاخه های برگ بو/ دو پرنده دیدم / یكی از آفتاب بود /و دیگری از جنس ماه /هر یك دیگری بود /و هر دو، هیچ بودند
تناقض ها در «ماه و آفتاب»، «كولی ها» و «گارد سویل»، «گوشت و چاقو»، «شب و روز»، استعاره ای از زندگی است كه لوركا همیشه طلب می كند، او در تقارنی كه خلق می كند بی طرف نمی ماند بلكه از سویی از تقارن جانبداری می كند: او با ماه است، با كولی ها، با گوشت و به طور طبیعی با شب درونش. این تناقض در فرم شعری او هم دیده می شود. مثلاً در مجموعه داستان منظوم كولی، ما با یك شعر مردمی، فولكلور و سنتی مواجه می شویم و با فضایی كه در آن، لوركا وقایع دراماتیك را در قالب داستان های منظوم بازمی گوید. ظاهر این اثر متعارف ترین نوع شعر اسپانیایی است. اما در حقیقت لوركا ما را به دنیایی می برد كه سرشار از روشنفكری عمیق است؛ یك جنگل سرشار از سمبل ها و در عین حال سرشار از نوآوری آوانگارد هنر اروپا. او می گوید: «داستان های منظوم كولی یك كتاب عامیانه نیست. گرچه بعضی مضامینش از این جنس هستند. یعنی شعرهای من عامیانه هستند، یك تعداد حداقل. بخش اعظم كار من نمی تواند اینگونه باشد، حتی اگر به خاطر مضمون ظاهری اش این طور به نظر برسد. شعر من، شعر آریستوكرات نیست، اما شسته و رفته است با نگاه و سبكی كه خود به خودی بودن شعر عامیانه را نفی می كند.»
در شعر لوركا ما همزمانی سبك شسته و رفته را با زبان خودانگیخته و ساده می بینیم؛ سنتی ترین در كنار پیشروترین. لوركا سبكی جدید برای بیان دغدغه های همیشگی انسان برمی گزیند. او از زندگی روزانه بهره می برد، از سرچشمه های هنر مردمی سنتی سیراب می شود و آن را با شعر نوگرا و تركیبات ابداعی در می آمیزد. در نامه ای به ملچور فرناندنس آلماگرو با اشاره به داستان های منظوم كولی می گوید: «دارم روی یك داستان منظوم كار می كنم كه همزمان هم واضح است و هم رازآمیز.» برای همین در بعضی موارد اشعارش جادو تراوش می كنند و بعضی دیگر همان اندازه شفافیت. اما او هرگاه بخواهد می تواند منظورش را واضح و روشن بیان كند؛ مثل «چكامه ای برای والت ویتمن» كه در آن فرمی مستقیم و واضح را انتخاب می كند. در این شعر او از زغال یا كلاغ زاغی مفهومی پنهان مدنظر ندارد. اما در شعرهایی دیگر مثل «داستان منظوم كولی» اشارات او مرموز و پیچیده هستند: «كلمات زیر آب هستند.» این دوگانگی به لوركا اجازه می دهد از طرفی به زبان عامه نزدیك شود و از طرف دیگر سحر و افسون را به شعرهایش وارد كند. خود او در مصاحبه ای كه در مجله «صدا» چاپ شده است، می گوید: «شعر چیزی است كه در خیابان ها راه می رود، كه حركت می كند، كه از كنار ما می گذرد، هر چیز رازی در خود دارد و شعر، همان راز است.»
• كولی ها و ستمدیدگان
ماه و كولی ها در شعر لوركا از یك رنگ و علایم مثبت برخوردارند:
اگر كولی ها بیایند /با قلبت /قلاده و حلقه های سپید خواهند ساخت
در شعر او، كولی ها كاملاً با آنچه عرف اجتماع است متضاد ظاهر می شوند. آنها كلیشه های تحمیلی به اجتماع نیستند بلكه موجوداتی هستند از جنس آب، شفاف، به ارمغان آورنده گونه ای از زندگی، فرهنگی شاد، سرگرم كننده و لذت آور كه فرهنگ حاكم آن را سركوب می كند و برای این سركوب از گارد شهری كمك می گیرد كه می خواهند این فرهنگ را ریشه كن كنند و فرهنگی دیگر را بر جای آن بنشانند. «شب است و سربازان مست گارد بر در می كوبند.» این تصویر بارها در شعر لوركا تكرار می شود. سربازان مست گارد كه آمده اند تا رویاها را بسوزانند و به غارت شهر كولی ها آمده اند. همین نقش استعاری كولی ها در شعر لوركاست كه اجازه نمی دهد ما «داستان منظوم كولی» را به عنوان یك اثر صرفاً فولكلور، صرفاً آندلسی یا حتی صرفاً اسپانیایی بشناسیم، چون ما از شاعری سخن می گوییم كه ضد تصاویر طبیعت زیبا، ضد فولكلور و ضد فلامینكو شناخته می شود. در اثر او نه توصیف كت گاوبازی می بینیم، نه كلاه و نه دایره زنگی و كاملاً برعكس، اثر او چنان جهانی است كه هیچ یك از آثار دیگر لوركا به حد آن نرسیده اند. لوركا با كولی ها همان داستانی را دارد كه با سازه های شهر نیویورك. در مجموعه شاعر نیویورك در اینجا هم شهر، از طریق خرده هایش (پل بروكلین، هارلم برادوی، وال استریت و منهتن) ظاهر می شود. آ نچه جهانی است انگار همیشه در جزیی ترین ها است. كولی ها هم در اثر «داستان منظوم كولی» شخصیت هایی جهانی هستند، نوع تناسخ از نوع بشر. خود او می نویسد: «كتاب گرچه كولی نام دارد، شعر آندلسی است. آن را كولی می نامم؛ چون كولی جزیی تر است، عمیق تر و این جزئیات است كه آتش را روشن نگه می دارد. این كتاب حقیقت جهان است با الفبای آندلسی.»كولی ها در یك جهان رویاگونه و پر از احساسات زندگی می كنند. لوركا یاد گرفت كه آنها را مطالعه و منعكس كند. خود لوركا می گوید: «این مجموعه شعری درباره زنان و مردانی است كه از خونی سوزان و رویاهایی فانتزی بیرون آمده اند، از خاك و آسمان ساخته شده اند. این كتابی است درباره زندگی.» كولیان در فرهنگ غربی خارج از رموز هستند، به همین دلیل بیشتر تحت فشارند كه بهترین ارزش های انسانی را همراه می آورند مثل عشق صرف: «عشق در چاله هایی وجود دارد كه در آنها مارها از گرسنگی با هم می جنگند نه در تالارهای شیك و قصرهای مرمرین.» كولی ها همچنین شكل باقی مانده از دوران پیش از كلاسیسیسم را هم برای او تداعی می كنند. لوركا سعی می كند این دوران را دوباره احیا كند. در اثر تئاتری خانه برنارداآلبا می گوید: «پیشینیان چیزهایی می دانستند كه ما فراموششان كرده ایم.» و در یرما «چه دری است بزرگتر از اینكه نمی توان آموزه های پیشینیان را دانست؟»
برای درك آثار لوركا مراجعه به اسطوره شناسی غیرقابل اجتناب است:
بزهای نر / دیرینه خدایان تناسخ یافته / ... را نمایان كنید / چونان كه هیچ حیوان دیگری نتواندبه دلیل تمدن معاصر خدایان كهن از دست رفته اند. عقیده های نو، باور ها و رسوم قدیمی را انكار می كنند. اروتیسم عنان گسیخته فقط یك مثال و نمونه ساده است كه نشان از غریزه ای بدوی دارد. سربازان گارد شهری بر آن یوغ می زنند، آنان نشان از یك تمدن عنین دارند و از حكومتی كه بیشترین نمود و حضورش در كشور از طریق قاضی ها و سربازان گارد است. این باز یكی از نبرد های بین تضاد ها در سبك شعری درخشان لوركا است. جامعه مدنی مقابل اجتماع طبیعی، غریزه مقابل هنجار و امیال مقابل ممنوعیت ها. در مفهوم عمومی تر، می توان گفت لوركا با استفاده از سبك منظوم اسطوره ای، مفهوم زندگی كمونی اولیه را مقابل جوامع كلاسیك قرار می دهد. در اثر شاعر در نیویورك لوركا ناله های كارگران بیكار را به یاد می آورد اما در واقع از این طریق به بیان رنج نوع بشر می پردازد كه او را عمیقاً منقلب می كند. برای همین سخت ترین و تلخ ترین كلمات را برای كلانشهر كاپیتالیستی به كار می برد. «موج لجن، زخم ناسور، آنجا نه فردایی هست و نه امیدی ممكن، صد ها شماره و ردیف، آمریكا غرق در ماشین و ناله است.» شاعر نه نیویورك را دوست دارد نه گارد شهری را. او این جامعه را دوست ندارد، به دنبال جامعه ای بی طبقه است و سعی می كند آن را در بخش های تحت ستم بجوید. چون به نظر او این بخش تحت ستم هنوز چیز هایی از جامعه نخستین را با خود دارد.
• پادشاه تاج خار بر سر
او درباره بازگشت به گذشته حرف نمی زند بلكه به دنبال بازگشت به ریشه ها است، یك نوع رستاخیز، تناسخ، كه لوركا در اثر تئاتری اش به نام «در ملاءعام» به آن می پردازد. چیزی كه از شروع نمایش نگذشته مرد شماره یك رو به كارگردان می كند: «شما می خواهید ما را فریب بدهید. فریبمان بدهید تا همه چیز همین طور كه هست بماند و كمك به مردگان برای ما غیر ممكن شود.» داستان های منظوم به گونه ای تراژیك از مرگ صحبت می كند، اما مر گی كه پایان نیست بلكه انتقالی است به چیزی جدید. جمله قطعی را در این باره در همین نمایش «در ملاءعام» وقتی كارگردان تایید می كند كه «آخرسر، مردن مثل بذر كاشتن است.» می شنویم. این ایده توسط مادر در عروسی خون تكرار می شود. وقتی می گوید: «خوشه های محصول متبرك باد چرا كه پسران من در زیر آن خوابیده اند.» برای همین یرما سمبل نازایی زنانه در پایان اثر «یرما» فریاد سر می دهد: «می روم تا بیاسایم چنان كه هیچ بیداری در پی آن نباشد تا ببینم آیا خون من زندگی دیگری را بار خواهد داد...» داستان منظوم كولی نیز كه آوازی است وحشی گونه برای جنیسیت هیچ معنایی نمی داشت اگر ما در نظر نمی گرفتیم كه گرچه در اشعار لوركا مرگ همیشه حاضر است اما مثل فیلم های دوست داشتنی زندگی پیروز می شود، آرزو و رویا برتری می یابند، حتی اگر مرگ برای همه مقدر باشد. او برای این یك سمبل برگزیده است مثل چاقو در ابیات آخر عروسی خون:
- با یك دشنه، یك خنجر /كه به سختی در دست جا می گیرد / اما تیز می برد / بدن های سایه گون را / و باز می ماند در آن مكان / كه ریشه باریك فریاد / به تنگنا افتاده می لرزد
آنچه لوركا منعكس می كند، مسئله ای منطقه ای و مقطعی نیست، بلكه بازتاب عمومی از همه ملت ها در همه زمان ها است كه بعضاً به قالب شخصیت های خاص در می آید و گاه به صورت نمونه های اسطوره ای كلاسیك خود را نشان می دهد. در شعر او همیشه عامیانه ترین با فرهنگی ترین درمی آمیزد: «می خواهم كودكان عربی را كه در این دهكده ها بازی می كردند از سایه بیرون بیاورم. می خواهم فرم های ایده آل داستان های بی نام و نشان را در بیشه زار ادبیاتم متجلی كنم.» این «می خواهم» در شاعر در نیویورك هم مجدداً به گونه ای دیگر بیان می شود: «می خواهم كه یك كودك سیاه به سفیدها خبر رسیدن پادشاه تاج خار بر سر را بدهد، باید گندمزارها از میان آسفالت شروع به جوانه زدن بكنند، به عنوان صفرای جامعه ای نو كه بدون درد و بدون خشونت فرا نخواهد رسید، آنچه شاعر به ما نشان می دهد كاملاً متفاوت با آن چیزی است كه فرهنگ جاری برای ما رسم می كند. اول و آخر ستمدیده ها كسانی هستند كه باید ستمگرها را بكشند تا از زنجیرها آزاد شوند. این آینده، نه خود به خودی فرا می رسد و نه آسان بلكه با خون، خشونت و مرگ همراه باشد.زندگی و مرگ دو روی یك سكه اند؛ مردن مثل دانه افشاندن است و باشد تا بروید» در آگوست ،۱۹۳۶ فدریكو گارسیا لوركا شاعر نابغه اسپانیایی به دست سربازان فرانكو كشته می شود و می رود تا خودش نیز به اسطوره هایی بپیوندد كه سروده است و شاید حتی ماناتر. داغ ننگ مرگ فدریكو هرگز از پیشانی حكومت فرانكو پاك نمی شود. دیكتاتور حتی حدس هم نمی زند كه مرده فدریكو از شعرهایش هم خطرناك تر باشد. شاعران دست به دست هم می دهند، دوستان قدیمی او، نرودا، رارناندس، آلبرتی و... برای او شعر می گویند. شعرهایی كه او را به عنوان سمبل اسپانیای تحت فشار و دیكتاتوری می شناساند. فدریكو می میرد، شاید با مرگش همانند شعرهایش ثابت كند نور بر تاریكی پیروز می شود و شاعر بر دیكتاتور.

خوسه آنتونیو سرانوسگورو
ترجمه: جیران مقدم
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید