جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

مولفه ها و مبانی حکومتی پیامبر اعظم(ص)


مولفه ها و مبانی حکومتی پیامبر اعظم(ص)
بیان وجود نظامِ اداریِ كامل و پیشرفته در دوران رسول اللّه(ص) در جهت اثبات جهان شمولی این روش مدیرتی همواره در صدر مباحث محققان و پژوهشگران بوده كه با كاوش در لابه لای صفحات تاریخِ سیاسیِ پیامبر اكرم(ص) می توان به این مهم دست یافت.
خبرگزاری شبستان: یكی از مباحث بسیار بحث انگیز در قرن حاضر مسئله نظام سیاسی و نظام اداریِ حكومت پیامبر اكرم(ص) بوده است. دیدگاه برخی این است كه حكومت پیامبر اكرم(ص) اساساً نظام خاص اداری و سیاسی نداشته است. به این دیدگاه از جنبه های گوناگون ـ خصوصاً كلامی ـ پاسخ گفته اند, اما از زاویه طرح عینیِ نظام سیاسی و اداری پیامبراسلام(ص) كم تر بدین ساحت درآمده اند. نگارنده از كسانی است كه به وجود نظامِ اداریِ كامل و پیشرفته ای در دوران رسول اللّه(ص) اعتقاد دارد, در جهت اثبات این اعتقاد, با روی كردی تاریخی به شیوه نظام اداری پیامبر اكرم(ص) پرداخته و با كاوش در لابه لای صفحات تاریخِ سیاسیِ پیامبر اكرم(ص) نمودهای نظام مستحكم اداری را به دست آورده است. این نوشته به اجمال به یكی از مهم ترین اركان در نظام اداری یعنی عضویابی از دیدگاه اسلام اشاره دارد.
● منابع نیروی انسانی(عضویابی)
هر نظام اداری اركان گونه گونی دارد كه یكی از آن ها عضویابی است. علمای مدیریت عضویابی را چنین تعریف می كنند:
(عملیات كاوش در منابع انسانی و كشف افراد شایسته و ترغیب و تشویق آنان به قبول مسئولیت در سازمان.)۱
مراد ما از عضویابی در نظام اداریِ حكومتِ رسول اكرم(ص) لزوماً مطابقِ تعریف فوق نیست, زیرا ممكن است در اطلاعاتی كه از آن عصر به دست ما رسیده چنین فعل و انفعالی را شاهد نباشیم و البته منكر وجود آن هم نیستیم و یا چه بسا اقتضای آن زمان دقیقاً پیاده شدن مفاهیم فوق نبوده باشد. بنابراین مراد ما شناسایی منابع نیروی انسانی است كه رسول خدا(ص) كادر حكومتی اش را از آن ها تأمین می كرده است.
شناسایی این منابع به ما كمك می كند كه در انتخاب معیار برای عضویابی و برای منابع انسانی توفیق یابیم تا مدیران سازمان های حكومت اسلامی در هر عصر و نسلی بر اساس آن معیارها به عضویابی بپردازند.
در آن شرایط, منابع نیروی انسانی پیامبر اكرم(ص) این ها بودند:
ـ منابع نژادی عرب و عجم;
ـ منابع سرزمینی مانند مكه و مدینه و یمن;
ـ منابع قبیله ای مانند قریش;
ـ منابع ارزشی مانند مهاجرین, انصار, مجاهدین و تابعین;
ـ منابع بومی;
ـ منابع سرزمینی ـ اعتقادی مانند دارالكفر و دارالاسلام;
۷ـ منابع اعتقادی مانند مسلمین, یهود و نصاری.
ـ منابع نژادی
قرآن به زبان عربی نازل شده, پیامبر اكرم(ص) عرب است, اسلام در عربستان طلوع كرده است, اولین حكومت اسلامی در مدینه ـ كه از شهرهای عرب است ـ تشكیل یافته و عمده نیروهای پیامبر اكرم(ص) در كادر اداری و حكومتی عرب بوده اند, ولی با این همه, عربیت یك اولویت نبوده است.
قرآن می فرماید:
(یا ایها الناس انا خلقناكم من ذكر وانثی وجعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اكرمكم عنداللّه اتقیكم۲; ای مردم ما شما را از دو جنسِ مرد و زن آفریدیم و شما را به شكل ملت ها و قبیله ها در آوردیم تا یكدیگر را بشناسید.)
پیامبر اكرم در روز فتح مكه می فرماید: (انّ اباكم واحد كلكم لآدم و آدم من تراب ان اكرمكم عنداللّه اتقیكم ولیس لعربی علی عجمی فضل الاّ بالتقوی۳; پدر شما یكی است و آن, آدم(ع) است و آدم از خاك, با تقواترین شما نزد خدا گرامی ترین شما است, عرب را بر عجم برتری نیست مگر به تقوا.)
بعضی از اعراب معاصر از تمدّن اسلامی با نام(تمدّن عربی) یاد می كنند و می گویند:(مسلمانِ غیر عرب اگر پیش رفت كرده است به خاطر روح عربی بوده است كه در همه ملت ها پیدا شده بود و همه این ملت ها تحت نام و عنوانِ(عربیت) یك حركت هم آهنگ به وجود آورده بودند).۴ این نظریه, به طور آشكار تحریف تاریخ است, در حالی كه ملت های مسلمان بر روی ملیّت خود پل زده بودند و خود را مسلمان می دانستند.
محور نبودن عربیت به صورت یك ارزش اسلامی باقی بود حتی خلفای راشدین بر آن پای فشرده اند ولی امویان سلسله جنبان تفكر تفوّق عرب شدند۵ و سیاست آن ها بر اصل تفوق عرب بر غیر عرب پایه گذاری شد, معاویه به صورت بخش نامه به همه عمّال خویش دستور داد كه برای عرب, حق تقّدم قائل شوند. این عمل ضربه مهلكی به اسلام زد و منشاء تجزیه حكومت اسلامی به صورت حكومت های كوچك بود, زیرا بدیهی است كه هیچ ملّتی حاضر نیست تفوق و قیمومت ملّت دیگر را بپذیرد. اسلام از آن جهت مقبول همه ملّت ها بود كه علاوه بر سایر مزایایش رنگ نژادی و قومی نداشت.۶
(آجری) در اربعین از رسول خدا(ص) نقل می كند كه:(همانا خدا اختیار كرد مرا و اختیار كرد برای من اصحابی پس قرار داد برای من از آنها وزرائی.)۷ در(استیعاب) از قول علی(ع) آن وزرا چهارده نفر شمرده می شوند:(حمزه, جعفر, ابوبكر, علی, حسن, حسین, عبداللّه بن مسعود, سلمان, عماربن یاسر, حذیفه, اباذر, بلال و مصعب).۸ جالب است اگر این مجموعه را به منزله كابینه فرض كنیم(هر چند حسنین كم سن بوده اند.) در این جمع دو نفر غیر عرب دیده می شوند: سلمان فارسی و بلال حبشی. این دقیقاً همان عدم اولویت نژاد عرب را تأكید می كند در شرایطی كه زمین و زمان و زمینه اقتضای عرب گرایی داشت حضور این دو نفر در سطح بالای مسئولیت معنای خاص دارد. و وقتی هم پیامبر(ص) به سلمان لقب می دهد نمی گوید سلمان عربی بلكه می فرماید(سلمان محمّدی).
پیامبر(ص) به همین دو اكتفا نكرد,(صهیب بن سنان) ملقّب به(ابو یحیی), رومی بوده است, وحشی ـ كه بعد اهلی شد و به او مأموریت داده شد ـ حبشی است كه شیعه و سنی او را صحابی می دانند. ابن هشام در سیره خویش(ابو كبشه) را فارسی و(زیدبن حارثه) را حبشی می داند.۹ كه در جنگ بدر حضور داشته اند, بعضی(ذو مخبر) را از صحابه پیامبر, كه حبشی است, شمرده اند.۱۰ در این میان, نقشِ سلمان فارسی كه سلمان الخیر و سلمان السلام و سلمان محمدی است, بسیار برجسته و كلیدی است, وی در جنگ خندق, خندق می سازد و در جنگ طائف منجنیق می سازد۱۱ و بعدها در زمان عثمان استان دار مدائن می شود۱۲ و امیرالمؤمنین(ع) وی را پس از مرگ تجهیز كرد و بر او نماز خواند و جعفر هم حاضر بود.
در فروغ ابدیت آمده است:(مناطقِ خوش آب و هوایِ عربستان در آخرین قرن قبل از اسلام به طور كلّی تحت نفوذ سه دولت بزرگ یعنی ایران و روم و حبشه بود, شرق و شمال شرقی این منطقه زیر حمایت ایران و شمال غربی تابع روم و قطعات مركزی و جنوب تحت نفوذ(حبشه) قرار داشت, بعدها در اثر مجاورت با اینان سه دولت عرب به نام های حیره, غسان و كنده هر كدام تحت نفوذ یكی از سه دولت نامبرده(ایران, روم و حبشه) قرار داشتند.)
جالب است كه پیامبر سلاطین هر سه قدرت را به اسلام دعوت كرد خسرو پرویز كه پیامبر او را به نام(كسری عظیم فارس) در نامه اش یاد كرد قبول نكرد,۱۳ ولی نجاشی سلطان حبشه اسلام آورد۱۴ و هرقلِ عظیم روم معروف به(قیصر) اسلام آورد.۱۵ آن چه برای ما مفید است آن كه طبق مدارك یاد شده پیامبر به كسری§ و قیصر نوشت:(اسلم تسلم; اسلام بیاور تا سالم بمانی). و در بعضی نامه هایش می افزود:(اسلم تسلم فاجعل لك ما تحت یدیك)۱۶ و یا می فرمود:(ان تؤمن باللّه وحده لاشریك له یبقی ملكك).۱۷ این جملات به آن معنا است كه اگر اسلام بیاورید به حكومت ادامه می دهید.
اگر عربیت در كارگزاری حكومت رسول خدا(ص) اولویت داشت چنین وعده ای به حكّام غیر عرب نمی داد. این وعده ها گویای نفی عرب محوری در حكومت است و این آن چیزی است كه ما در این مبحث به دنبال آنیم. مسلمان شدن سلطان حبشه و بقای او در حكومت با تأیید رسول خدا(ص) نشان می دهد كه كادر غیر عرب رسول خدا(ص) منحصر در بردگان حبشی مثل بلال و وحشی و ذومخبر نمی شود بلكه مَلِك حبشه هم در این حلقه وارد است و نه تنها صهیب رومی كه برده است بلكه خود قیصر روم هم به نوعی در حكومت فراگیر و جهان گیرِ رسول خدا(ص) نقش دارد.
آن چه منظور ما را بیش تر تقویت می كند اسلام آوردن دسته جمعیِ(باذان) حاكم یمن و تمام كارمندانش كه ایرانی بودند می باشد,۱۸ زیرا سرزمین حاصل خیز یمن كه در جنوب مكّه قرار دارد و حكمرانان آن همواره دست نشانده شاهان ساسانی بودند۱۹ و تمام كارمندانشان ایرانی بودند با نامه پیامبر و وعده ای كه داد مبنی بر این كه(اگر مسلمان شوی حكومتت دوام دارد)۲۰ با لبیك به پیامبر و مسلمان شدنشان ایرانیان زیادی به كادر حكومتی رسول خدا(ص) اضافه شد.
این روحیه حتی در حكومت امیرالمؤمنین هم مشاهده می شد كه فردی به نام(شنسب) را كه ایرانی و از نسل غوریان است به عنوان فرمان دار ناحیه(غور) هرات منصوب فرموده بود.۲۱ خلفای دوم و سوم هم سلمان را در مدائن نصب كرده بودند, كه ذكر آن رفت. همه این ها نشان می دهد كه نفیِ عرب محوری از دید كتاب و سنت و سیره, مسلّم است و پیامبراكرم(ص) در عضویابی, هیچ گاه به نیروهای عرب به عنوان یك منبع نیروی انسانیِ دارای اولویت, تكیه نكرده است.
ـ منابع سرزمینی
مكّه با همه اهمیتش هیچ گاه برای حكومت اسلامی به یك منبع اولویت دار تبدیل نشد, زیرا ارزش های مكه مخصوص اهل آن نیست و یك سرزمین عمومی و متعلق به همه است.
حتی پس از این كه مكه فتح شد و پیامبر به وطَنِ اصلی خود بازگشت آن جا را پایتخت قرار نداد و به مدینه بازگشت. در تاریخ حكومت های اسلامی هم هیچ گاه مكّه پایتخت نشده است. علّت آن بر ما مجهول است.
آری, مكه نه تنها پایتخت نشد بلكه با همین عمل پیامبر(ص) عملاً(هم شهری گری) و (هم وطن گرایی) نفی گردید.
بسیاری از یاران اوّلیه پیامبر(ص), كه مرتباً آزار می شدند, مثلِبلال, عمّار, صهیب, سلمان, اویس قرنی, معاذبن جبل, اباذر غفاری, مقداد, عدی بن حاتم و عبدالله بن مسعود, مكی الاصل نبودند. در میان وزرایی كه قبلاً شمردیم, شش نفر غیر مكی اند و اگر حسن و حسین(ع) را لحاظ نكنیم سهم مكّی و غیر مكّی, مساوی است.
در بین هفده استان دار ده نفر آن ها اهل یمن و یك نفر از مدینه و شش نفر مكّی هستند كه یك نفر از آن ها(عتاب بن اسید) است كه والی مكه است از طرف رسول خدا(ص)۲۲ نه به خاطر این كه مكّی است بلكه به خاطر بومی بودنش. پنج نفر باقی مانده كه قرشی هستند یكی(ابوسفیان) است كه به عنوان(مؤلفهٔ قلوبهم) منصوب شد بر نجران۲۳ نه به عنوان مكّی و سایرین هم به خاطر شایستگی و صلاحیت. و مكّی بودن هیچ دخلی نداشت.
پس بنابر آمار وزرا كه ستاد رسول خدا(ص) بودند و مطابق آمار استان داران در تشكیلات حكومتی رسول خدا(ص) برتری با عنصر مكّی نبود. در خصوص(عثمان بن طلحه بن شیبه) كه به طور موروثی كلیددار كعبه بودند پیامبر او را ابقا كرد,۲۴ ولی نه به خاطر مكّی بودنش بلكه برای ردّ امانت, زیرا این آیه نازل شد كه:(انّ اللّه یامركم ان تؤدو الامانات الی اهلها;۲۵ خداوند به شما امر می كند تا امانات را به اهل آن بازگردانید.)
حضور حجم عظیمی از یمنی ها در بین استان داران و یك نفر به نام(حذیفه) در بین وزرا حاكی از این است كه مكه اولویت ندارد.ب ـ مدینه(پایتخت گرایی ـ مركزگرایی)
مدینه الرسول(ص) كه قبل از هجرت(یثرب) نام داشت مركز اسلام و حكومت اسلامی و مدفن بسیاری از نیكان و پاكان است. رسول خدا(ص) این شهر را برای مركزیت بر مكه مكرّمه هم ترجیح داد و حتی بعد از فتح مكه پایتخت را عوض نكرد.
ولی آیا مدینه اولویت دار است; یعنی اهل مدینه به خاطر این كه در این سرزمین و در مركز و پایتخت هستند مزیتی بر دیگران دارند. و(مركزگرایی) و(پایتخت گرایی) كه در زمان رسول خدا تحت عنان مدینه گرایی تبلور داشت, آیا معیاری برای عضویابی در حكومت اسلامی است؟
پاسخ این سؤال هم منفی است, زیرا در لیست وزرایی كه دیده شد تنها یك نفر مدنی است و آن,(زیادبن لبید انصاری) است و نیروهای یمنی كه نه مكی اند و نه مدنی آمار بالایی را در بین استان داران رسول خدا(ص) داشتند.
نیروهای مهاجر هم كه مكی و غیر مكی داخل آن ها بود پست های حكومتی را اشغال كرده بودند.
در یك جمع بندی باید گفت: سرزمین, معیار نیست حتی مكه و مدینه و یمن و هیچ حاكم اسلامی نمی تواند فردی را چون هم شهری او است یا مقیم پایتخت است یا مقیم یكی از استان های مهّم است(مثل یمن) اولویت دهد.
ـ منابع قبیله ای(قریش و…)
قریش نام قبیله ای است پدر این قبیله(نضربن كنانه) است, این قبیله را از آن جهت قریش نامند كه گرد حرم فراهم آمده اند.
امویان و علویان و عباسیان از قریش هستند, محمد(ص) هم قرشی است و بزرگ ترین افتخار برای یك نفر این بوده كه شاخه ای از آن محسوب و به آن منسوب شود. با توجّه به این كه جامعه عرب دچار دردی ریشه دار و مزمن به نام تفاخر به فامیل و خانواده و قبیله بود لذا زمینه برتری این طائفه ممتاز فراهم بود. پیامبر كه خود قرشی بود با شناخت درد مزبور قبل از بدخیم شدن, به علاج آن پرداخت و قبل از او قرآن كریم رسماً شعوب و قبائل را مایه تعارف و شناخت یك دیگر و نه سرمایه تفاخر می داند:(جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا)۲۶.
رسول خدا(ص) وقتی مكّه را فتح كرد برای پیش گیری از بیماری قریش گرایی با قدرت می فرماید:(ایها الناس انّ اللّه قد اذهب عنكم نخوهٔ الجاهلیه و تفاخروها بآبائها الاوانكم من آدم و آدم من طین اِلاّ خیر عباداللّه عبدا تقاه)۲۷.
در جای دیگر می فرماید:(اشراف امّتی حَمَلهٔالقرآن و اصحاب اللیل۲۸; اشرافِ قوم من, حاملانِ قرآن و شب زنده داران هستند). و یا آن جا كه با كشتگان آن ها من جمله ابوجهل و عتبه و شیبه و امیّه كه در چاه بودند صحبت می كند, می فرماید:(دیگران مرا تصدیق كردند…, دیگران مرا جای دادند, دیگران مرا كمك كردند).۲۹ این دیگران چه كسانی هستند كه این همه در كلام رسول خدا(ص) تكرار می شود; یعنی غیر قریش كه تركیبی از مهاجر و انصار و مكّی و غیر مكّی اند. معلوم می شود اكثر قریش مانع راه بودند كه پیامبر این گونه با چاه سخن می گوید. البته بعضی از قریش, پیامبر(ص) را هم كمك كرده اند قبلاً خواندیم كه از هفده استان دار, شش نفرشان قرشی بوده اند و هم چنین در میان وزرای آن حضرت, هشت نفر از قریش هستند: پنج نفر از بنی هاشم و سه نفر دیگر یعنی ابوبكر, عمر و مصعب از قریش هستند. قریشی ها در بین قضات و نیز در همه اركان حكومتی حضور داشته اند, ولی نه به خاطر قرشی بودن بلكه ملاحظات دیگری در نظر بوده است.
البته روایتی از رسول خدا(ص) نقل شده كه می فرماید:(قدموّا قریشا ولاتقدمواها و تعلموا من قریش ولا تعلّموها ولولا ان تبطر قریش لاخبرتها مالخیارها عنداللّه تعالی)۳۰ و در نقلی دیگر از امیرالمؤمنین(ع) آمده است:(قدموا قریشا ولاتقدّموها ولولا ان تبطّر قریش لاخبرتها بمالها عنداللّه تعالی)۳۱ و در نقل سوم دارد كه(قدمواّ قریشا ولا تقدموها و تعلموا منها ولا تعلموها)۳۲.
این روایات از طریق اهل سنت است و به قول(مناوی) در شرح جامع صغیر بعضی برای تقدیم قول شافعی بر غیر شافعی به این روایات استناد كرده اند,۳۳ زیرا شافعی نسب به(مطّلب) فرزند هاشم می رساند و جالب است كه خیلی از فقهای ما, در این كه مطلبی را در احكام بنی هاشم وارد كنند تردید دارند.
در كتاب(ذكری§) آمده است كه برخی از فقها مثل شیخ مفید و شیخ صدوق و پدرش و غیرهم در بحث نماز میّت برای این كه اولویتی به هاشمی بدهند راهی ندارند جز این كه به چنین روایاتی استناد كنند, در حالی كه در روایات ما اثری از آن ها مشاهده نمی شود.۳۴
ما می گوییم اولاّ: این روایات از حیث سند معتبر نیست, زیرا از طریق شیعه اثری از آن نیست.
ثانیاً: از همان طریق اهل سنّت هم اگر قبول كنیم این روایات به مقدّم داشتن(حذیفه یمانی) غیرقرشی توسط پیامبراكرم(ص) در یك نماز, نقض می شود; در حالی كه پشت سرش قرشی ها بودند; یعنی پیامبر او را امام قرشی ها كرد و بر آن ها مقدّم داشت. لذا بعضی مثل(عیاض) با شتاب در حل این تناقض به این توجیه روی آورده اند كه مراد از تقدیم قریش بر غیر قریش تقدم در خلافت حكومت است نه تقدیم در نماز جماعت یا میّت!۳۵
ثالثاً: اگر قریش باید مقدم شود فقط بنی هاشم مراد است كه ما این را قبول داریم, چرا كه قریش رسول خدا(ص) را آزار دادند و اخراج كردند و با او جنگیدند و چگونه است كه مقدّم شوند و معلّم همگان شوند و كسی معلّم آن ها نشود!؟
رابعاً: از همه كه بگذریـم دلالت آن, مقابـل فرمایـش رسول خدا(ص) اسـت كه فرمود: (لاحسب لقرشی ولاعربی الاّ بالتواضع). و نیز با آیه سیزدهم سوره حجرات و خطبه پیامبر(ص) در مكه ـ كه به همه آن ها اشاره رفت ـ تعارض دارد.
در مجموع این قبیل روایات عاجزند از اثبات تقدّم قریش مگر در بنی هاشم و آن چه در بحث حیض در جوامع فقهی ما آمده است كه زنان قرشیه ده سال دیرتر به یائسگی می رسند۳۶ امری تعبدی یا تكوینی است و بعید است كسی آن را امتیازی برای قریش حساب كند, زیرا در این صورت باید برای(نبطیه) هم امتیاز قائل شود كه در روایات هم دوشِ قرشیه است. شیخ مفید در كتاب(مقنعه) می گوید:(قد روی ان القرشیهٔ من النساء والنبطیه تریان الدم الی ستّین سنه)۳۷. و در نبطیه اصولاً تردید هست كه عرب مستعجم هستند یا عجم مستعرب.۳۸ هرچند از ابن عباس نقل شده است كه:(نحن معاشر قریش حیّ من النبط).۳۹ ولی وضوحی ندارد و در نهایت این كه در زمان ما شناخته شده نیستند و قرشیه هم جز بنی هاشم در زمان حال شناخته شده نیست, هرچند صاحب جواهر از قبیله معروف به قریش در زمان ما نام می برد۴۰ كه برای ما شناخته شده نیست.
لذا راهی برای برتری قریش وجود ندارد نه آن روایات اهل سنت و نه این مسئله یائسگی قرشیه و نه اموری از این قبیل قادر به اولویت دادن به قریش نیستند و قریش گرایی به حكم كتاب و سنّت مطلوب نیست.
اما آن چه در بحث ما مفید است این كه(قبیله گرایی) كه در خصوص رسول خدا(ص) به شكل(قریش گرایی) تبلور داشت, یك معیار منفی است; یعنی حاكم یا مدیر اسلامی در عضویابی نمی تواند به قبیله خویش به عنوان یك منبع اولویت دار بنگرد. البته تشخیص قبیله در صدر اسلام بسیار آسان می نمود, زیرا نظام قبائلی حاكم آن چنان دقیق بودكه به قول قرآن یك عامل شناسایی و تعارف, قبایل بودند۴۱ و هر كس را به قبیله اش می شناختند و از امام صادق(ع) آموختیم كه قبایل, كسانی اند كه منسوب به آبا هستند۴۲ كه در زبان ما چنین نسبتی را در یك خاندان یا دودمان می توان یافت یا آن چه كه به(آل) معروف است; شبیه آن چه در كشورهای خلیج فارس متعارف و متداول است مانند آل سعود, آل نهیان, آل صباح و… هر چند طبق فرهنگ قرآن, آل ابراهیم و آل عمران معنایی اعم دارد, زیرا(آل ابراهیم) به بنی اسحاق و بنی اسماعیل تقسیم می شود كه اوّلی یهود و دوّمی عرب را می سازد.۴۳ پس(آل) حتی معنایی فوق نژاد می یابد, اما آن چه در زمان ما از آل فهمیده می شود معنایی بسیار محدودتر است و شاید بهترین ترجمان آن(خاندان) یا(دودمان) باشد وگرنه مصداقی برای قبیله نخواهیم یافت. بر این
اساس وقتی قریش گرایی و قبیله گرایی در زمان رسول خدا(ص) مطرود شد معیاری كه متناسب با همه زمان ها به دست می آید(عدم دودمان گرایی) و (عدم خاندان گرایی) است; به عبارت دیگر, دودمان و خاندان هیچ اولویتی به عنوان نیروی انسانی ندارند.
ـ منابع ارزشی
الف ـ مهاجرین
مراد از مهاجرین نیروهای فداكاری هستند كه در صدر اسلام با پیامبراكرم(ص) و یا بدون ایشان از مكه به مدینه یا به شعب ابی طالب یا به حبشه مهاجرت كردند و خود و فعلشان در قرآن كریم ممدوح شمرده شده اند. در ارزش هجرت همین بس كه امیرالمؤمنین(ع) در نامه های متعدد به معاویه و دیگران,(هجرت) را از ارزش های اصلی خویش, ذكر می كند, مثلاً می فرماید:(سبقت الی الایمان والهجره)۴۴, یا می فرماید:(لیس المهاجر كالطلیق)۴۵. بخش عظیمی از كادر رسول خدا(ص) بلكه حواریون و ربیّون او را مهاجرین تشكیل می دادند. در جنگ بدر ـ طبق آماری كه ابن هشام می دهد ـ ۸۷ نفر از مهاجرین بوده اند.۴۶ قبل از جنگ بدر هم مراحل شناسایی و اطلاعات عملیات را مهاجرین انجام می دادند, چون انصار فقط پیمان حفاظت از پیامبر(ص) را در داخل مدینه داشتند نه خارج آن.۴۷ بیش ترِ مسئولیتی كه از طرف پیامبر با عنوان مكی یا قریشی یا بنی هاشم یا ذی القربی§ مسئولیت گرفتند هجرت هم كرده اند, مگر مؤلفه قلوبهم كه بعد از فتح مكه, اسلام آوردند و یا برخی مثل عباس عموی پیامبر(ص) كه عذر از هجرت داشت. لذا هجرت هم از لحاظ قرآن و هم از نظر رسول خدا(ص) یك ارزش و یك اولویت قطعی است; یعنی مهاجرین در عضویابی دارای اولویت هستند.
امّا در این خصوص كه عنوان مهاجر اكنون چه مصداقی دارد. بین مفسران و فقها اختلاف است و دو قول وجود دارد: قول اول: انقطاع هجرت بعد از فتح مكه و قول دوم: اتصال هجرت و تداوم آن تا مادامی كه كفر باقی است۴۸. دلیل قول اول این سخنِ پیامبر(ص) است كه فرمود:(لاهجرهٔ بعد الفتح) و این كه بعد از فتح مكه از دارالكفر تبدیل به دارالایمان شده است و آمدن از مكه به مدینه معنای هجرت ندارد.۴۹ دلیل دسته دوم آن است كه مراد, هجرت از دارالكفر به دارالایمان است نه فقط از مكّه به مدینه. صاحب جواهر ادعای لاخلاف می كند.۵۰
ما می گوییم هجرت از قبیل حقیقت و مجاز نیست كه از مكه به مدینه را حقیقی و باقی را مجازی بدانیم كما این كه صاحب جواهر چنین تصور كرده است, بلكه هجرت یك معنای كلی و جامع است به معنای دوری از بدی ها به سمت خوبی ها و دارای مصادیقی است, مصداق بارز آن, همان هجرت از مكه به مدینه است ولی تنها مصداق نیست, هم چنان كه در روایتی آمده است:(المهاجر من هجر نفسه)۵۱ و یكی از گناهان كبیره را(تعرّب بعد الهجره) می دانند كه شاید عبارت آخری از ارتداد و مصادیقی كه صاحب(تذكره) و محقق كركی و دیگران آوردند و شهید هم در(روضه) به آن اشاره دارد۵۲ كه یكی از آن ها را ما در معیار(شهرنشین گرایی) اشاره كردیم. و لذا هر نوع دوری از گناه و جهل و آمدن به سمت تعالی و تمدن می تواند بدون مسامحه و مجاز, هجرت تلقی شود. مگر نه این كه ما هجرت از مكه به حبشه را هم هجرت می دانیم. آیا این جا از دارالكفر به دارالایمان است یا این كه از دارالكفر به دارالكفر؟ لذا هجرت از همان زمان رسول خدا(ص) هم مصداقی غیر از هجرت مكه به مدینه داشته است كما این كه شعب ابی طالب هم همین معنا را دارد.
به طور كلی هجرت یك ارزش است كه بزرگان به رخ دیگران می كشیدند, امام سجاد(ع) در خطبه معروف خود در شام به افتخارات پدران خویش كه اشاره می كند می فرماید:(وهاجر الهجرتین).۵۳ در نماز جماعت هم تقدم با كسانی است كه زودتر هجرت كرده اند; مگر نماز جماعت فقط مخصوص صدر اسلام است كه(اقدم هجرهٔ) ملاك تقدم تنها آن زمان باشد, نماز جماعت همیشگی است پس تقدم(اقدم هجرهٔ) هم همیشگی است.
ییكی از مصادیق اصلی آن انسان های مجاهد و مبارزی هستند كه سابقه مبارزاتی و پیشینه روشنی در مبارزه با طاغوت ها و دشمنان دین داشته باشند, انسان های فداكار و انقلابی كه زودتر از دیگران پا به میدان نهاده اند و از بیت و بیتوته خارج شده اند:(و من یخرج من بیته مهاجراً الی اللّه ورسولهِ ثم یدركه الموت فقد وقع اجره علی اللّه)۵۴, (یاعبادی الذین آمنوا انّ ارضی واسعه فایای فاعبدون)۵۵, و آن جمله رسول خدا(ص) كه گفتیم فرار از یك زمین به زمین دیگر را ولو به یك وجب, هجرت می داند و صاحب آن را هم نشین ابراهیم(س) و محمد(ص) و….
بنابراین معیارِ(مهاجرگرایی) در عضویابیِ رسول خدا(ص) یك اصل مسلّم مبتنی بر گمان و عقل بود و به آن عمل كرد. آمار دقیقِ كارگزارانِ پیامبر(ص) این را نشان می دهد. ما هم باید(مبارزگرایی) و(ایثارگری) و(ایثارگرایی) را معیار بدانیم; یعنی هركس تلاش و مجاهدت بیش تری داشته و جان بازی كرده و پا و نخاع داده است را اولویت بدهیم. پس(سابقه مبارزاتی در راه اسلام) معیار است و(السابقون الاولون) در این زمینه پیش تاز و مقدّم هستند. شاید نام(مجاهدگرایی) مناسب تر باشد. بنابراین(مهاجرگرایی) با هر مصداقی در هر زمین و زمانی معیارِ مثبت در عضویابی است.ب ـ انصار
انصار نیز مثل مهاجرین از منابع اصلی تغذیه كننده نیروی انسانی پیامبر بوده اند و اولویت داشته اند و لقب انصار را قرآن به آن ها داده است.
در كشاف و غیره مذكور است كه رسول خدا(ص) بین آن ها و مهاجرین چگونه تعادل در ارزش برقرار می كند. بعضی انصار بر قریش خود را برتر می دانستند رسول خدا(ص) فرمود: ای انصاریان, مگرنه آن كه شما ذلیل بودید و خدای تعالی شما را به واسطه من عزیز و ارجمند ساخت؟ گفتند: بلی یا رسول اللّه. سپس فرمود: مگر نه شما گمراه بودید حق سبحانه به سبب من شما را هدایت كرد؟ گفتند: بلی یا رسول اللّه. بعد از آن فرمود: چرا جواب مرا نمی دهید؟ گفتند: چه بگوییم یا رسول اللّه؟ فرمود: در جواب من بگویید مگر نه آن كه قومت تو را اخراج كردند و ما تو را جای دادیم و در پناه خود آوردیم؟ مگر نه قومت تكذیب تو را نمودند, پس ما تو را تصدیق كردیم؟ نه تو را مخذول ساختند پس ما تو را نصرت دادیم؟ و بر همین طریق حضرت رسالت شمارش صفات جمیله ایشان می نمود تا آن كه همه به زانو در آمدند و گفتند: یا رسول اللّه تن و جان ما فدای تو باد.۵۶
ییعنی آن حضرت با یك بیان زیبا و شیوا و عادلانه در محضر مهاجر و انصار به طور تلویحی ارزش های طرفین را گفت و آن ها را مثل دو بال برای خود قلمداد كرد. یا موقع كلنگ زدن در خندق این شعار را می داد كه:(اللهم اغفر الانصار والمهاجره)۵۷.
بحث درباره(نصرت) است كه حد اعلای آن ایثار است نصرت آن قدر ارزش مند است كه هر كس لقب(انصاری) را مثل یك نشان بر دوش می كشید و بدان افتخار می كرد. انصاری ها به همین صورت در تاریخ به صورت لسان صدق در آخرین مانده اند. جابربن عبداللّه انصاری, ابوایوب انصاری, جناده انصاری, ابودجانه انصاری و غیرهم یعنی همان ارزش كه بنی هاشم و سادات دارند كه به وسیله پیش وند سیّد خود را ممتاز می كنند اینها با پسوند انصاری چنین كاری می كنند.
انصاری ها در جنگ بدر, فتح مكه و دیگر نبردهای پیامبر(ص) نیز حضور چشم گیری داشتند و تعدادشان از مهاجران هم بیش تر بود.۵۸
ج ـ تابعین
خداوند می فرماید:(والسابقون الاولون من المهاجرین والانصار والذین اتبعوهم باحسان رضی اللّه عنهم و رضوا عنه)۵۹ در این آیه به سه دسته از یاران رسول خدا(ص) كه مورد رضایت خداوند بوده اند اشاره می شود كه عبارت اند از: مهاجرین, انصار و تابعین. در مورد تابعین دو نظر است: یكی این كه پیامبر را درك نكردند و بعداً آمدند و معصومین دیگر را یاری كردند و یا این كه تابع سابقین شدند(از مهاجرین و انصار) با احسان و ایمان و اطاعت.۶۰ تابعین طبق برداشت دوم كسانی هستند كه یا مهاجرند یا انصار منتها دیر به این قافله نور پیوسته اند و جزء(السابقون الاولون من المهاجرین والانصار) نیستند ولی جزء لاحقین هستند, به هر حال آمده اند و خداوند هم اعلام رضایت از آن ها می كند: (رضی اللّه عنهم و رضوا عنه).
د ـ مجاهدین
جهاد نوعاً قرین مهاجر و انصار است چه بسا بگوییم آن چه به مهاجر و انصار و تابعین ارزش می دهد همین جهاد آن ها است, قرآن می فرماید:(إنَّ الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل اللّه والذین آووا ونصروا اولئك بعضهم اولیاء بعض)۶۱, یا می فرماید:(والذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل اللّه والذین اووا و نصروا اولئك هم المؤمنون حقا لهم مغفرهٔ و رزق كریم)۶۲; یعنی هجرت و نصرت ضلع سومی دارد به نام جهاد و در نتیجه می شوند(مؤمنون حقا), (رضی اللّه عنهم و رضو عنه), (لهم مغفرهٔ و رزق كریم) و قرآن صریحاً می فرماید:(فضل اللّه المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما)۶۳.
در یك جمع بندی باید گفت كه چهار عنوانِ (مهاجرین, انصار, تابعین, مجاهدین) كه یك منبع و مجموعه ارزشی را تصویر می كنند و می توان آنان را(ایثارگران) نامید, رسول خدا(ص) به نص قرآن كریم به آن ها اهمیت و اولویت می داد. بنابراین(ایثارگری) معیار دیگری برای عضویابی است. حكومت اسلامی نیروهای خویش را باید از این چهار منبع سرشار و عظیم برگیرد. و اگر جنگ نبود, ایثارگران و مهاجران و انصار و تابعین كسانی خواهند شد كه بیش ترین سوابق مبارزاتی و فداكاری و دل سوزی و از خودگذشتگی و تحمل رنج و مرارت را برای اسلام و حكومت اسلامی داشته اند.
ـ منابع بومی
قال اللّه تبارك و تعالی:(وما ارسلنا من رسول الاّ بلسان قومه)۶۴, (هوالذی بعث فی الامیین رسولاً منهم)۶۵, (لقد منَّ اللّه علی المؤمنین اذ بعث فیهم)۶۶, (كما ارسلنا فیكم رسولاً منكم)۶۷. رسول خدا(ص) عربی, قرشی, مكی, مدنی و بومی بود و خداوند در آیات چهارگانه به این نكته اشاره می كند. نیروهای بومیِ شایسته به خاطر سنخیّت و نیز شناخت و رگ و ریشه معلوم و مشخص , موفق ترند و لذا اولویت دارند.۶۸ عتاب بن اسید, اهل مكه است و والی همان جا شد۶۹, نصب خاندان(باذان) در یمن۷۰, عدی بن حاتم در قبیله خود, طیّ۷۱, قیس بن مالك در هَمْدان۷۲, عین فروه در مراء۷۳, مالك بن عوف, آتش افروز جنگ حنین, مردِ سرسختِ قبیله بنی سعد توسط پیامبر سرپرست قبیله نصر وسلمه شد۷۴, نصب معاذبن جبلِ یمنی به عنوان قاضی یمن۷۵, نصب یك جوان ثقفی در ثقیف۷۶, نامه پیامبر به هوذه بن علی حنفی زمام دار یمامه كه فرمود: اسلام بیاور تا در امان باشی و قدرت و سلطنت تو باقی بماند۷۷, نامه به حارث حاكم غسان با همین مضمون۷۸ و نامه هایی از همین دست به سلطان حبشه, قیصر روم و كسرای ایران, حاكی از یك نوع اولویت دهی به نیروهای بومی است كه اگر اسلام آوردند طبق و
عده بر منطقه و نقطه خویش حكومت می كردند. در فتح مكه ابوسفیان مكی در مكه مسئولیت می گیرد تا(مؤلفهٔ قلوبهم) را در منزلش جمع كند۷۹, عثمان بن طلحه مكی را در كلیدداری كعبه ابقا می كند۸۰, امیرالمؤمنین هم قثم بن عباس مكی را عامل مكه قرار داد۸۱ و سهل بن حنیف انصاری را كه مدنی بود عامل خود در مدینه قرار داد.۸۲ در نقاط دیگر, حضرت كنترل آن چنانی نداشت, شام كه در اختیار معاویه بود, بلاد عراق هم نوعاً به اشاره معاویه مست می شدند والاّ شامل نصب عناصر بومی با همان حجم زمان رسول خدا(ص) در زمان امیرالمؤمنین هم می شدیم. البته قبلاً اشاره كردیم كه شنسب كه ایرانی و اهل غور هرات بود از طرف آن حضرت بر منطقه خویش حاكم شد۸۳ استقصای بیش تر ما را به اولویت نیروهای بومی در سیره پیامبراكرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) بیش تر راهنمایی می كند.
پیامبران هم نوعاً از طرف خدای تبارك و تعالی بر مناطق خویش مبعوث و منصوب می شدند: در سوره های هود و اعراف مرتباً با این جمله رو به رو می شویم كه:(الی عاد اخاهم هودا), (الی ثمود اخاهم صالح), (الی مدین اخاهم شعیبا), (ولقد ارسلنا نوحاً الی قومه), (لقد ارسلنا موسی بآیاتنا الی قومه ان اخرج قومك من الظلمات الی النور) و آیاتی دیگر از این قبیل كه ما را كمك می كند در جهت اتخاذ یك معیار مناسب در عضویابی كه همان(بومی گرایی) باشد. یعنی نیروهای بومی نسبت به نیروهای غیر بومی, اولی و احق هستند, مگر این كه نكته خاص مثل مسائل امنیتی در میان باشد, و گرنه اصلِ بومی گرایی در عضویابی اصلی عقلی, عرفی و شرعی است.
ـ مؤلفهٔ قلوبهم
در آیه ۶۰ سوره توبه(مؤلفهٔ قلوبهم) به عنوان یكی از مصرف های زكات نام برده شده اند صاحب شرایع می گوید:(المولفهٔ قلوبهم هم الكفار الذین یتمالون الی الجهاد)۸۴ صاحب جواهر اقوال مختلفی را در تعریف مؤلفهٔ قلوبهم از اصحاب نقل می كند و در پایان نظر خودش را به عنوان تحقیق بعد از مطالعه كامل در كلمات اصحاب و اخبار و اجماع و نفی خلاف چنین این گونه اعلام می دارد:(ان المؤلفهٔ قلوبهم عام للكافرین الذین یراد الفتهم للجهاد او الاسلام والمسلمین الضعفاء العقائد لا انهم خاصّون باحد القسمین)۸۵.
اختلاف بین فقها بر سر این است كه(مؤلفهٔ قلوبهم) چه كسانی هستند؟ بعضی فقط كفار را مصداق می دانند عده ای كفّار را برای استمالت آن ها به جهاد و برخی كفار را برای استمالت آن ها به اسلام. گروهی هم مسلمانان ضعیف العقیده را برای بقاء شان در اسلام از مصادیق این عنوان می دانند. خلاصه(مؤلفهٔ قلوبهم) دو دسته اند: دسته ای كه باید جذب شوند و دسته ای كه باید دفع نشوند; به عبارت بهتر, یك تیره باید بیایند و یك تیره باید نروند. تیره اوّل كفارند یا برای جهاد, خواه مسلمانان شوند یا نه و یا برای مسلمان شدن و تیره دوم ضعیف العقیده ها هستند برای این كه باقی بمانند, لذا از زكات بودجه ای برای این منظور در نظر گرفته شده است.
امام باقر(ع) در صحیح زراره می فرمایند:(مؤلفهٔ قلوبهم) قومی هستند كه خدای واحد را عبادت می كنند و شهادت(لا اله الا اللّه و محمّد رسول اللّه) سر می دهند ولی به بعضی از جنبه های وحی شك دارند. خداوند به پیامبرش فرمان داد كه با پول و هدیه دل آن ها را به دست آورد تا اسلام آن ها محكم شود. رسول خدا(ص) در جنگ حنین با رؤسای قریش و مضر مانند ابوسفیان و غیره چنین كرد. انصار ناراحت شدند, خدمت رسول خدا(ص) آمدند و گفتند: اگر اجازه دهی كلامی داریم و آن این كه اگر این اموال كه به اینان دادی دستور خدا است, تسلیم هستیم و اگر دستور توست راضی نیستیم. خداوند به خاطر این اعتراض نور آن ها را بُرد و برای(مؤلفهٔ قلوبهم) سهمی از زكات قرار داد.۸۶
(مؤلفهٔ قلوبهم) مانند(مهاجرین) یك عنوان عام است كه دارای مصادیقی است, مصداق بارز آن ابوسفیان و عیینه و دیگران است كه در صدر اسلام بودند.۸۷در زمان های دیگر مصادیق دیگری دارد و دلیل بر این مسئله اطلاق ادله امت كه(مؤلفه قلوبهم) را مقید و منحصر به زمانی و زمینی خاص نكرده است و این ادله از حیث دیگری هم اطلاق دارد كه مقیّد به جهاد نیست, یعنی برای غیر جهاد هم می توان آن ها را تألیف كرد; مثلاً برای عضویت در حكومت و استفاده از تخصّص آن ها صاحب جواهر هم مقید به جهاد نمی داند ما می خواهیم حرف دیگری هم بزنیم و آن این كه تالیف قلوب منحصر به پرداخت زكات نیست, زیرا تعلیق حكم بر وصف, مشعر به علیّت است; یعنی علّت پرداخت زكات تألیف قلوب است یعنی تألیفِ قلوب اصل است و پرداخت زكاتِ واجب یكی از راه های تألیف قلوب است, بنابراین راه های دیگری هم وجود دارد كه او تألیف و تشویق شود; مثلاً ما به او پست و مقام بدهیم تا برای اهداف بلند اسلام استمالت شود.۸۸
لذا آن چه ما به آن رسیده ایم دو وجه است: عضویت در سازمان حكومت اسلامی هم می تواند مایه تألیف قلوب باشد و هم این كه هدف از تألیف قلوب باشد; به این معنا كه شما فرد لایقی را با پول تشویق كنید كه عضو اداره اسلام شود و یا او را عضو اداره اسلام كنید تا تألیف قلوب شود, ما هر دو را از اطلاق ادله و از اعتبار وصف العینی تعلیق حكم بر وصف, متوجه می شویم.
بر این اساس, مؤلفه قلوبهم به یك منبع خوب انسانی برای حكومت اسلامی تبدیل می شوند به این معنا كه حكومت اسلامی برای تقویت پایه های مردمی و تحكیم ریشه حكومت در دل جامعه اسلامی نباید از این نیروی عظیم كه طبق فرموده امام صادق و باقر(ع) بیش تر مردم را تشكیل می دهند و در همه زمان ها هم هستند:(یكون ذلك فی كل زمان)۸۹ غفلت شود. البته منظور ما در نظر گرفتن سهمیه ای در كادر حكومتی غیر كلیدی برای آنان بدون هیچ اولویتی است; یعنی(مؤلفهٔ قلوبهم) مثل مهاجر و انصار و بنی هاشم نیستند كه در عضویابی اولویتی داشته باشند, ولی غفلت از آن ها هم درست نیست. پیامبراكرم(ص) برای تألیف قلوب به پرداخت زكات اكتفا نفرمود بلكه مسئولیت هم می داد; نمونه اش ابوسفیان بود كه بلافاصله فرماندهی دو هزار نفر از قریش را در یك عملیات نظامی بر عهده گرفت۹۰, و عمروعاص كه در(ذات السلاسل) فرمانده شد۹۱, ابوسفیان بت پرست حتی مأموریت بت شكنی بت های طائف را پیدا كرد, جالب است كه او بت ها را شكست و از خرابه های آن هیزم درست كرد و فروخت و قرض های عده ای را پرداخت۹۲, وحشی هم پس از این كه اهلی شد مأموریت جنگی گرفت۹۳, معاویه هم جزء كاتبان رسول
خدا(ص) شد.۹۴
۷ـ منابع دینی
منظور, مسلمین, یهود, نصاری, مجوس و به طور كلی اقلیت های دینی اند كه به هر حال منابعی از نیروهای انسانی را تحت عناوین دینی تشكیل می دهند. در این درنگ و توقف نداریم كه(اسلام گرایی) یك اولویت قطعی و صد درصد است و غیر اسلام هم ولو میلی به اسلام و جهاد نداشته باشند و مؤلفه قلوبهم نباشند سهمیه ای خواهند داشت.
رسول خدا(ص) گاهی با آن ها پیمان می بست مثل(بنی نضیر) یا(بنی قریظه) كه یهود بودند تا از نیروهای آن ها علیه كفار استفاده كند و یا درخواست نماینده ای از آنان می كرد:(قل تعالوا الی كلمه…)۹۵ یعنی نمایندگان آن ها را می خواند با آن ها پیمان می بست ولی هیچ وقت به آن ها فرصت فرادستی نمی داد.
اسلام به همه كفار و اهل كتاب, بدبین نیست بلكه با آن ها كه میل به سلطه دارند سر ناسازگاری دارد, اما استفاده از اهل جزیه آن هم به شكل(بطانه) بلكه به شكل نیروهای كارگزار و متخصص به شكلی كه حكومت اسلامی حالتِ تسلط و نظارت را از دست ندهد منعی ندارد. سیره رسول خدا(ص) همین گونه بود, در تاریخ می خوانیم كه: فرمان روایِ مسیحی شهر(ایله) به نام(یوحنابن رویه) در حالی كه صلیب طلا به سینه انداخته بود و از مقر فرمان روایی خود به سرزمین تبوك آمده بود هدیه ای به رسول خدا(ص) داد و هدیه ای هم از آن بزرگ وار گرفت و حاضر شد بر آیینِ مسیح بماند و جزیه بدهد, پیامبر با او پیمان بست كه مسیحی بماند و به او مأموریت داد كه از مسلمانان كه از ایله می گذرند پذیرایی كند.۹۶
اصولاً فرمان روایانی كه در مرزهای سوریه و حجاز زندگی می كردند در میان قوم و قبیله و منطقه زندگی خود, نفوذ كلمه داشتند و همگی مسیحی بودند و چون احتمال داشت كه روزی سپاه روم از نیروهای محلّی آنان استفاده كند. پیامبر(ص) با همه آن ها پیمان عدم تعرض بست.۹۷ یا(اكیدر) فرمان روای مسیحیِ(دومهٔالجندل) حضور پیامبر رسید و از قبول اسلام امتناع ورزید ولی حاضر شد باج گذارِ مسلمانان باشد.۹۸ جالب است كه(یوحنا) و(اكیدر) مسیحی می مانند ولی كارگزار و باج گذار پیامبر می شوند; یعنی می توان و جایز است از نیروهای اهل كتاب استفاده كرد فقط به این شرط كه نظارت و تسلط را در دست نگیرند, زیرا با اصل مسلّمِ(لن یجعل اللّه للكافرین علی المؤمنین سبیلا) و(یعطواالجزیه عن ید وهم صاغرون) منافات دارد.
پس(اسلام گرایی) اولویت است ولی استفاده از غیر مسلمین جایز است به شرط عدم سلطه و بدون هیچ اولویتی.
ـ منابع عقیدتی
مراد, دارالاسلام و دارالكفر است. (دارالاسلام جایی است كه اسلام در آن جا حاكم است و دارالكفر یا دارالشرك آن جا كه كفر و شرك حاكم است), مثل مكه و مدینه قبل از فتح مكه كه مكه مصداق دارالكفر بود و مدینه دارالایمان و دارالاسلام. البته اكنون شرایط فرق می كند بعضی كشورهای اسلامی مثل تركیه هرچند حكومت آن ها لائیك است, اما آن جا را نمی توان دارالكفر حساب كرد. پس دارالكفر جایی است كه مسلمین یا در آن جا حاكم نیستند یا در اقلیت اند. مسلماً دارالكفری كه در صدر اسلام مطرح بوده با توجه به این كه اسلام هنوز توسعه نداشت, كشورها و مناطقی بودند كه اسلام هنوز وارد آن جا نشده بود.
اكنون بحث در این است كه آیا از نیروهای مسلمان مقیم دارالكفر می توان در حكومت اسلامی دعوت و استفاده كرد؟ به عبارت بهتر آیا نیروهایِ مسلمان دارالكفر منبعی مناسب برای عضویابی جهت تشكیلات حكومت اسلامی محسوب می شوند یا نه؟
قرآن می فرماید:(الذین آمنوا ولم یهاجروا ما لكم من ولایتهم من شیء حتی یهاجروا)۹۹, بعضی مصداق این آیه را عباس عموی پیامبر می دانند كه هجرت نكرد ولی رسول خدا(ص) او را در همان دارالكفر مأموریت جاسوسی قریش داد و گزارش به پیامبر می داد و حتی در جنگ بدر شركت كرد و اسیر شد و پیامبر به رَزمندگانش سفارش كرده بود كه او را ضربه نزنند و سالم بدارند و سرانجام اسیر شد.۱۰۰
به هر حال اولویت با دارالاسلام است و در صورت عدم كفایت باید سراغ نیروهای مسلمان دارالكفر رفت كه از داستان عباس و نظایر آن جواز آن را یافتیم. بنابراین نیروهای مسلمان كه در دارالكفر اقامت و یا تحصیل كرده اند و مدتی به هر دلیل مانده اند, استفاده از آن ها جایز است, اما هیچ اولویتی بر نیروهای دارالاسلام ندارند, بلكه اولویت از آن نیروهای دارالاسلام است, زیرا مقیم های دارالكفر چه بسا از فرهنگ آن جا تأثیر گرفته اند و ممكن است تأثیرات منفی هم داشته باشند.
صاحب اثر : سید قوامی
منبع : خبرگزاری شبستان
پی نوشت ها:
. حسن ستاری, مدیریت منابع انسانی, ص۹۱.
.حجرات(۴۹) آیه۱۳.
. بحارالانوار, ج۷۶, ص۳۵۰.
. مرتضی مطهری, خدمات متقابل اسلام و ایران, ص۲۸۸ ـ ۲۸۹.
. همان, ص۴۰۶.
. همان, ص۴۱۲.
۷. تراتیب الاداریه, ج۱, ص۱۷.
. همان, ج۱, ص۱۷.
. سیره ابن هشام, ج۲, ص۳۳۳.
۰. صحاح سته.
۱. فروغ ابدیت, ص۳۶۰ و ۱۲۶.
۲. شیخ عباس قمی, منتهی الآمال.
۳. بحارالانوار, ج۲۰, ص۳۸۹; طبقات كبری§, ج۱, ص۲۶۰; تاریخ طبری, ج۲, ص۲۹۵; كامل ابن اثیر, ج۲, ص۸۱; فروغ ابدیت, ج۲, ص۲۱۸.
۴. سیره حلبی, ج۳, ص۲۷۹; طبقات كبری§, ج۱, ص۲۵۹; فروغ ابدیت, ج۲, ص۲۲۹.
۵. طبقات كبری§, ج۱, ص۲۵۹; سیره حلبی, ج۲, ص۲۷۷; بحارالانوار, ج۲۰, ص۳۷۹.
۶. همان, ج۲, ص۲۳۵.
۷. همان, ج۲, ص۲۲۲.
۸. فروغ ابدیت, ج۲, ص۲۲۲
۹. همان, ص۲۲۰.
۰. همان, ص۲۲۲.
۱. مرتضی مطهری, خدمات متقابل اسلام و ایران, ج۲, ص۳۹۳.
۲. جعفر سبحانی, فروغ ابدیت, ص۳۵۲.
۳. اسد الغابه.
۴. فروغ ابدیت, ص۳۳۸.
۵. نساء(۴) آیه۵۸.
۶. حجرات(۴۹) آیه۱۳.
۷. جعفر سبحانی, همان, ج۲, ص۴۷۲ ـ ۴۷۳.
۸. بحارالانوار.
۹. فروغ ابدیت, ص۵۱۲; سیره ابن هشام, ج۱, ص۶۳۹; صحیح بخاری, ص۹۸; بحارالانوار, ج۱۹, ص۳۴۶.
۰. حدائق, ج۱۰, ص۳۹۶; سیوطی, جامع صغیر, ج۲, ص۸۵.
۱. همان.
۲. همان و كنزالعمّال, ج۶, ص۱۹۵.
۳.سیوطی, شرح جامع صغیر, ج۴, ص۵۱۲ به نقل از حدائق, ج۱۰, ص۳۹۵.
۴. حدائق, ج۱, ص۳۹۵; جواهر, ج۱۳, ص۳۵۳.
۵. حدائق, ج۱۰, ص۳۹۵; سیوطی, شرح جامع(مناوی), ج۴, ص۵۱۲.
۶. جواهرالكلام, ج۳, ص۱۶۱.
۷. وسائل الشیعه, باب۳۱ من ابواب الحیض, ح۹.
۸. جواهرالكلا, ج۳, ص۱۶۱.
۹ و ۴۰. همان
۱. حجرات(۴۹) آیه۱۳
۲. منهج الصادقین, ج۸, ص۴۲۹
۳. وسائل الشیعه, ج۴, باب۳۹; جواهرالكلام, ج۲۱, ص۲۱۵ ـ ۲۱۶.
۴. نهج البلاغه, خ۵۶, ص۱۴۶(فیض الاسلام).
۵. همان, نامه۱۷, ص۸۶۴.
۶. سیره ابن هشام, ج۲, ص۳۶۳.
۷. فروغ ابدیت, ج۱, ص۴۸۰.
۸. جواهرالكلام, ج۲۱, ص۲۶(مانند علامه و شهید اول و ثانی).
۹. همان, ج۱۳, ص۳۶۳; منهج الصادقین, ج۴, ص۲۱۷.
۰. همان, ج۲۱, ص۲۶.
۱. بحارالانوار, ج۱۱, ص۲۸; ج۶۷, ص۳۰۲; ج۶۷, ص۳۵۸.
۲. شهید ثانی, روضه البهیه, كتاب الصلواهٔ, ج۱, ص۳۹۲(چاپ ۱۰جلدی).
۳. خطبه سجادیه.
۴. نساء(۴) آیه۱۰۰ .
۵. عنكبوت(۲۹), آیه۵۶.
۶. منهج الصادقین, ج۹, ص۲۲۸:(لاعیش الاّ عیش الآخره اللهم اغفر الانصار والمهاجره).
۷. فروع ابدیت, ج۲, ص۱۲۶.
۸. ر.ك: سیره ابن هشام, ج۲, ص۳۶۳ و ۶۱۵.
۹. توبه(۹) آیه۱۰۰.
۰. منهج الصادقین, ج۹, ص۲۳۴.
۱. انفال(۸) آیه۷۲.
۲. همان, آیه۷۴
۳. نساء(۴) آیه۹۵.
۴. ابراهیم(۱۴) آیه۴.
۵. جمعه(۶۲) آیه۲.
۶. آل عمران(۳) آیه۱۶۴ .
۷. بقره(۲) آیه۱۵۱ .
۸. محسن الموسوی, دولهٔالرسول, ص۲۶۲.
۹. فروغ ابدیت, ج۲, ص۳۵۲ و ۴۵۲; سیره ابن هشام, ج۲, ص۵۰۰; تاریخ سیاسی اسلام, ج۱, ص۱۶۲; تراتیب الاداریه, ج۱, ص۲۴۰; اسد الغابه, ج۳, ص۵۵۶.
۷۰. فروغ ابدیت, ص۱۲۲; دولهٔالرسول, ص۲۶۳; اسد الغابه, ج۳, ص۱۲۶.
۷۱. اسد الغابه, ج۴, ص۴۴۲ و ۲۱۴; الاصابه, ج۵, ص۲۶۴; فروغ ابدیت, ج۲, ص۳۸۲.
۷۲. فروغ ابدیت; دولهٔ الرسول, ص۲۶۲.
۷۳. دولهٔالرسول, ص۳۷۲.
۷۴. فروغ ابدیت, ص۳۶۷; سیره ابن هشام, ج۲, ص۴۹۱.
۷۵. همان, ص۴۵۲.
۷۶. همان, ص۴۱۶; سیره ابن هشام, ج۲, ص۵۴۴; اسد الغابه, ج۱, ص۲۱۶.
۷۷. همان, ص۲۶۳.
۷۸. طبقات ابن سعد, ج۱, ص۲۶۱; حلبی, ج۳, ص۲۸۶; فروغ ابدیت, ج۲, ص۲۳۵.
۷۹. فروغ ابدیت, ج۲, ص۳۵۲.
۰. همان, ج۲, ص۳۳۸.
۱. نهج البلاغه فیض الاسلام, نامه۶۷, ص۱۰۶۲.
۲. همان, نامه۷۰, ص۱۰۷.
۳. مرتضی مطهری, خدمات متقابل اسلام و ایران.
۴. شرایع الاسلام, ج۱, ص۱۴۹.
۵. جواهرالكلام, ج۱۵, ص۳۴۱.
۶. اصول كافی(چاپ جدید), ح۲, ص۴۱۱.
۷. منهج الصادیقین, ج۴, ص۲۷۵.
۸. جواهرالكلام, ج۱۵, ص۳۴۱.
۹. مستدرك الوسائل, باب اول, ح۱۱.
۰. فروغ ابدیت, ج۲, ص۳۵۲.
۱. همان, ج۲, ص۳۰۴.
۲.همان, ج۲, ص۴۲۰.
۳. همان, ج۲; بحارالانوار, ج۲۱, ص۴۱۳.
۴. همان و بحارالانوار, ج۲۲, ص۲۴۸; تراتیب الاداریه, ج۱, ص۱۲۰; اسد الغابه, ج۵, ص۲۰۹.
۵. آل عمران(۳) آیه۶۱.
۶. فروغ ابدیت, ج۲, ص۴۱۰; سیره ابن هشام, ج۲, ص۵۲۶; بحارالانوار, ج۲۱, ص۱۶۰; سیره حلبی, ج۳, ص۱۶۰.
۷. همان.
۸. فروغ ابدیت, ج۲, ص۴۰۱; سیره ابن هشام, ج۲, ص۵۲۶; بحارالانوار, ج۲۱, ص۱۶۰; سیره حلبی, ج۳, ص۱۶۰.
۹.انفال(۸) آیه۷۲.
۰۰. اسدالغابه, ج۳, ص۱۶۵
منبع : سایت پیامبر اعظم


همچنین مشاهده کنید