جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

نوزایی جنگ سرد


نوزایی جنگ سرد
بحران فعلی موشكی در شبه جزیره كره بر تئوری پایان جنگ سرد كه با دكترین سیاسی «گورباچف» آخرین رهبر كشور شوراها كه در قالب «گلاسنوست» (اصلاحات سیاسی) و «پرسترویكا» (بازسازی اقتصادی) سبب ساز آن شد، مهر باطل زد. این باور سیاسی كه جنگ سرد دوره اش به پایان رسیده است از زمانی در اذهان بعضی از مفسرین سیاسی رسوخ كرد كه در ۹ نوامبر ۱۹۸۹ به دستور گورباچف دیوار برلین شكسته شد و رژیم های توتالیتر جناح چپ یكی پس از دیگری در كشورهای اروپای شرقی سقوط كردند و رهبران كمونیست این كشورها داوطلبانه استعفا كردند و فقط در این میان «نیكلای چائوشسكو» رهبر رومانی تمكین نكرد و در جریان كودتای ارتش در دسامبر ۱۹۸۹ اعدام شد.
اندیشه پایان یافتن جنگ سرد زمانی قوت بیشتر گرفت كه در ۱۶ ژوئیه ۱۹۹۰ رهبر شوروی، اصل وحدت آلمان و عقب نشینی قوای نظامی شوروی را از آلمان شرقی و سایر كشورهای اروپای شرقی پذیرفت و در اول ژوئیه ۱۹۹۱ پیمان ورشو را منحل كرد. آن دسته از مفسران سیاسی كه معتقد به اروپامحوری بودند و به بیان دیگر همه مسائل مهم جهان را از دریچه منافع قدرت های اروپایی و به ویژه اعضای ناتو (پیمان آتلانتیك شمالی) می دیدند، اظهار داشتند كه عصر جنگ سرد پایان یافته است. دلیل آنها قبول عضویت اعضای سابق پیمان ورشو در «ناتو» و «اتحادیه اروپا» و ایجاد و گسترش همزیستی مسالمت آمیز در یك قاره و بالاخره ایجاد اروپای واحد با پول واحد بر طبق مصوبات كنفرانس «ماستریخت» بود. اما فروپاشی شوروی و سقوط رژیم های ماركسیستی در یمن جنوبی، آنگولا، اتیوپی و كم شدن نفوذ دولت جدید روسیه به رهبری «بوریس یلتسین» تعادل سیاسی بین المللی را به نفع اروپا و آمریكا برهم زد به طوری كه همه مفسران از نظام یك قطبی در سیاست بین المللی سخن به میان آوردند. دخالت مستقیم آمریكا و متحدانش در خلیج فارس، افغانستان و عراق به این وضعیت جلوه بیشتری در عرصه سیاست بین المللی بخشید. این موقعیت جدید فدراسیون روسیه (اتحاد شوروی سابق) تحت ریاست بوریس یلتسین باعث نارضایتی كمونیست های سابق و حتی احزاب جدید ضدكمونیست در كشور شد. نابسامانی های شدید در چچن و نفوذ آمریكایی ها در آذربایجان و جمهوری های آسیای میانه كه روسیه هنوز از آنها به عنوان حوزه و حریم امنیتی خود یاد می كند، قابل قبول نبود لذا بوریس یلتسین بیمار كه به وسیله یك تیم جراحی قلب آمریكا مورد عمل جراحی قرار گرفته بود و قادر به كار نبود به وسیله «ولادیمیر پوتین» سیاستمدار جوان و پرانرژی كه سال ها در سازمان KGB در آلمان شرقی كار كرده بود كنار گذاشته شد و شخصاً قدرت را به دست گرفت. استراتژی پوتین در سیاست خارجی بازگردانیدن حیثیت و قدرت سابق شوروی و باور این موضوع بود كه فدراسیون روسیه عظمت و قدرت دوران شوروی سابق را دارد. از این جهت بود كه از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ چندین بار بزرگترین و قوی ترین موشك قاره پیمای جدید روسیه را با موفقیت آزمایش كرد. این موشك ها از غربی ترین نقطه روسیه یعنی بندر مورمانسك در كنار دریای بارنتز به شرقی ترین منطقه روسیه یعنی شبه جزیره كامچاتكا پرتاب می شد و مواضعی را كه در فاصله بیش از ده هزار كیلومتر بود به درستی مورد هدف قرار می داد.
در خلال آخرین آزمایش موشكی روسیه، پوتین اعلام كرد كه قدرت رهگیری موشك های فدراسیون روسیه به حدی است كه موشك های دشمن قبل از رسیدن به آسمان روسیه در فضا نابود خواهند شد. پوتین توانست از نظر سیاسی اقتصادی نیز موقعیت روسیه را با شركت كشورش در جرگه هفت قدرت صنعتی تحت عنوان «گروه ۱+۷» به اندازه ای بالا ببرد كه در خلال این كنفرانس ها، انتظارات سیاسی اقتصادی فدراسیون روسیه را در حضور قدرت های صنعتی غربی و ژاپن مطرح كرده و منافع این كشور را تامین و در تعیین سرنوشت و خط مشی سیاسی اقتصادی جهان اوایل قرن بیست و یكم برای خود سهم بسزایی داشته باشد. به موازات قدرت نمایی روسیه از نظر نظامی كه باعث نگرانی مقامات پنتاگون شد، دستیابی كره شمالی به سلاح هسته ای از ۱۹۹۳ آغاز و در ۲۰۰۳ كامل شد و مسلح شدن سیستم پدافندی و آفندی این كشور به موشك های دورپرواز بالستیك كه یك نوع آن را در ۱۹۹۸ مورد آزمایش قرار داد و این موشك توانست منطقه ای از اقیانوس آرام را هدف قرار دهد. بروز این واقعه باعث نگرانی ژاپن و كره جنوبی و ایالات متحده آمریكا شد به طوری كه ایالات متحده آمریكا ضمن تماس های مكرر دیپلماتیك با مقامات جمهوری خلق چین و فدراسیون روسیه با تاكید بر آنكه جمهوری دموكراتیك خلق كره (كره شمالی) متحد سنتی و ایدئولوژیك آنها بوده و در دوران اوج جنگ سرد، فناوری ساخت سلاح هسته ای و موشك های بالستیك را آن دو كشور در اختیار كره شمالی گذارده اند، لذا بایستی روسیه و چین مقامات پیونگ یانگ را متقاعد سازند تا از تولید چنین سلاح هایی دست بردارند. از این جهت مقامات پیونگ یانگ قبول كردند كه طی اجلاسیه شش جانبه (روسیه، چین، ایالات متحده آمریكا، كره شمالی، كره جنوبی و ژاپن) شركت نمایند. این كنفرانس های شش جانبه به علل گوناگون از جمله دشمنی و وجود حالت نه جنگ و نه صلح بین كره شمالی و جنوبی و سابقه خصومت بین ژاپن و كره شمالی و جنوبی كه در حكم زخم كهنه ای است كه به دوران جنگ جهانی دوم و اشغال شبه جزیره كره توسط ارتش امپراتوری ژاپن مربوط می شود و بالاخره اختلاف دیرینه بین ژاپن و روسیه بر سر مالكیت ژاپن بر مجمع الجزایر كوریل و آن كه مقامات كره شمالی نسبت به وعده های كره جنوبی و ایالات متحده نسبت به كمك های اقتصادی به جمهوری خلق كره (كره شمالی) در مقابل تعطیل كردن خط تولید سلاح های هسته ای و موشك های دورپرواز بی اعتماد بوده و حتی نسبت به تضمین های احتمالی امنیتی كه به كره شمالی داده خواهد شد، سست باور شده اند نتیجه گردهمایی های شش جانبه به كلاف سردرگمی تبدیل شده است كه باعث امتناع كره شمالی در اجلاسیه شش جانبه شده است. بحران در شرق آسیا وقتی شدت گرفت كه در ۲۶ ژوئن ۲۰۰۶ مقامات دولتی پیونگ یانگ از طریق رادیو و تلویزیون به مردم كره شمالی اطلاع دادند كه به زودی كره شمالی دورپروازترین موشك خود را آزمایش خواهد كرد. مقامات آگاه نظامی و سیاسی ایالات متحده اعلام كردند كه موشك نسل جدید كره شمالی یك سلاح پدافندی نیست بلكه به منزله یك سلاح تهاجمی است كه می تواند از طریق قطب شمال و آلاسكا هر منطقه از خاك آمریكا و حتی كالیفرنیا را هدف قرار دهد. مقامات نظامی در پنتاگون (وزارت دفاع) ایالات متحده اظهار داشته اند كه این كشور سیستم های رهگیر در آلاسكا تا كالیفرنیا را آماده كرده است تا در صورت بروز هرگونه حمله هوایی، سیستم های رهگیر موشك های دشمن را در فضا منفجر كند. اعلام مقامات پیونگ یانگ درباره پرتاب چنین موشكی مقامات ژاپنی را نگران تر كرده است.
«كویزومی» نخست وزیر ژاپن طی سفر به كانادا به ویژه ایالات متحده آمریكا محور مذاكرات خود را مسئله موشكی كره شمالی قرار داده است. شدت این بحران به حدی است كه با بحران موشكی كوبا قابل مقایسه نیست زیرا در بحران موشكی كوبا كه در ۲۲ اكتبر ۱۹۶۲ به شدیدترین وضع خود رسید كندی رئیس جمهور آمریكا دستورداد تا جزیره كوبا توسط نیروی دریایی ایالات متحده محاصره دریایی شود تا كشتی های روسی كه حامل موشك های برد متوسط جهت نصب در كوبا بودند، نتوانند به ساحل كوبا برسند. در آن زمان آمریكایی ها به وسیله هواپیماهای جاسوسی۲ - U (یو-۲) به این موضوع پی بردند كه در جزیره كوبا پایگاه های موشك های برد متوسط نصب شده كه قادر است نه تنها شبه جزیره فلوریدا بلكه قلب خاك ایالات متحده را هدف قرار دهد. در آن زمان فیدل كاسترو به تازگی با انقلابی كه منجر به سقوط حكومت «باتیستا» شده بود به عنوان متحد اتحاد شوروی در كوبا به حكومت رسید. این بحران طولی نكشید كه پایان یافت زیرا مقامات آمریكایی قبول كردند كه سكوهای پرتاب موشك های ژوپیتر خود را در خاك تركیه كه بخش های جنوبی خاك شوروی را نشانه روی كرده بود برچینند و اتحاد شوروی به رهبری خروشچف در ۲۸ اكتبر ۱۹۶۲ طی تماس تلفنی با كندی، تضمین امنیت كوبا و خودداری آمریكا از حمله به كوبا را خواستار شد و از این جهت اتحاد شوروی نیز پایگاه های موشكی خود را در كوبا برچید. از زمان به قدرت رسیدن كاسترو در جوار آمریكا، فعالیت های دیپلماتیك بین آمریكا و شوروی آغاز شد و طی مذاكرات وین كه از ۳ تا ۴ ژوئن ۱۹۶۱ بین خروشچف نخست وزیر شوروی و كندی رئیس جمهور آمریكا صورت گرفت درباره همه مسائل جهان از جمله كوبا به توافق های اصولی رسیده بودند. تفاوت بسیار بارز بین بحران موشكی كوبا و كره شمالی در این است كه اتحاد شوروی در طول حیات سیاسی خود از ۱۹۵۹ تا ۱۹۹۱ یعنی در مدت ۳۲ سالی كه با فیدل كاسترو مناسبات بسیار نزدیك سیاسی و ایدئولوژیك داشتند فناوری تولید موشك های بالستیك و كلاهك های هسته ای را در اختیار كوبا قرار ندادند و علت آن كه چین و اتحاد شوروی سابق فناوری تولید سلاح های هسته ای و موشك های دورپرواز را در اختیار كره شمالی قرار داده اند بایستی مناسبات بین الملل را از زمان آغاز جنگ سرد برسی نماییم و پس از بررسی چگونگی تقسیم جهان به دو قطب متضاد و بروز جنگ كره به بحران های موشكی در خلال جنگ سرد بپردازیم تا به وضعیت فعلی برسیم.
●جنگ سرد و مناسبات سیاسی بین المللی
واژه جنگ سرد پدیده ای بود كه از پایان جنگ جهانی دوم به وسیله دولتمردان قدرت های بزرگ و بعضی از مفسرین سیاسی و روزنامه نگاران در فرهنگ علوم سیاسی برای خود جایی باز كرد. جنگ سرد در واقع به حالتی از صلح خصمانه گفته می شود كه قدرت های بزرگ سیاسی - نظامی دنیا برای ایجاد رعب و وحشت در طرف مقابل سعی در مسلح كردن خود می نمایند. این جریان مسلح شدن همراه با نبردهای تبلیغاتی و جنگ روانی و بحران های منطقه ای است. اگر جنگ سرد را صلح خصمانه بدانیم می توانیم دوره «صلح مسلح» در فاصله ۱۸۷۱ تا ۱۹۱۴ را كه دو گروه از كشورهای اروپایی یعنی اتحاد مثلث و اتفاق مثلث (آلمان و طرفدارانشان در برابر فرانسه و متحدانشان) خود را به طوری مسلح كردند كه توانستند با كوچكترین بهانه یعنی كشته شدن ولیعهد اتریش كه جزء متحدین بود، جنگ گرم عالمگیر آغاز شود. جنگ سرد در واقع از زمان كنفرانس یالتا و سپس پوتسدام آغاز شد. در جریان كنفرانس یالتا كه از ۳ تا ۱۱ فوریه ۱۹۴۵ در شبه جزیره كریمه با شركت سران دولت های ضدمحور یعنی روزولت، چرچیل و استالین تشكیل شد كه در تاریخ روابط بین الملل و دیپلماسی عمومی به كنفرانس محرمانه تقسیم جهان معروف است، چون متفقین پیروزی خود را بر هیتلر و امپراتوری ژاپن حتمی می دانستند، آنان ضمن آنكه متحد یكدیگر بودند ولی مذاكرات و گفت وگوهای پرخاشگرانه برای تقسیم مناطق اشغال شده در آینده را آغاز كردند.
در یالتا روزولت از استالین خواست كه علیه ژاپن در شبه جزیره كره وارد جنگ شود و قوای نظامی خود را در شمال مدار ۳۸ درجه عرض شمالی در شبه جزیره كره مستقر كند. روزولت نیز برای جلوگیری از هجوم احتمالی قوای شوروی به جنوب مدار ۳۸ درجه، قوای آمریكا را در جنوب این مدار مستقر كرد و در واقع صلح خصمانه دو ابرقدرت متحد بر سر نفوذ در كره آغاز شد و هر دو قدرت برای حفظ تعادل قدرت در كره می كوشیدند. چرچیل بعد از پایان جنگ جهانی دوم ضمن سفر به آمریكا در ایالت میسوری در ۵ مارس ،۱۹۴۶ طی نطقی به نقشه های توسعه طلبانه شوروی در جریان كنفرانس یالتا حمله كرد و گفت كه شوروی ها قرار بود كه در شمال مدار ۳۸ درجه عرض شمالی واقع در كره قوای شكست خورده ژاپن را خلع سلاح و تسلیم خود گردانند و متحدین غربی یعنی ما و ایالات متحده در جنوب این مدار بقیه قوای ژاپن را كه در كره مستقر بودند تسلیم گردانند ولی روس ها در شمال این مدار ماندند و اكنون پرده آهنین از بندر تریست (Trieste) در مرز یوگسلاوی و ایتالیا در جنوب تا شمال اروپا در لهستان، این قاره را به دو قسمت تقسیم كرده است و ما در مورد این تقسیم اروپا به دو بخش غربی و شرقی اعتراض كردیم. استالین در جواب گفت كه كشورهای مجارستان، بلغارستان، رومانی، شرق آلمان، لهستان و چكسلواكی حریم امنیتی شوروی هستند و هر نیرویی كه به قصد تصرف این مناطق اقدام كند توسط ما تارومار خواهد شد. روس ها و آمریكایی ها با استقرار در شمال و جنوب مدار ۳۸ درجه عرض شمالی عملاً شبه جزیره كره را به دو منطقه نفوذ تقسیم كردند و در واقع آغازگر بحرانی شدند كه تا به حال ادامه دارد.ولی شكست ژاپن پس از به كار بردن بمب اتمی توسط ایالات متحده تعادل قدرت را به نفع آمریكا بر هم زد و باعث شد كه در قضیه آذربایجان ایران كه روس ها آن را اشغال كرده بودند، به اشغال آن خاتمه دهند و قوای خود را به پشت رود ارس عقب برانند. در تاریخ روابط بین الملل بعد از جنگ جهانی دوم برای اولین بار به ویژه در تاریخ جنگ سرد نوشته آندره فونتن از قول «برنارد باروك» دیپلمات بلندپایه آمریكایی و مشاور سابق روزولت در ۱۴ ژوئن ۱۹۶۴ این شیوه رقابت در مناسبات بین المللی را صلح خصمانه خواند و بعد از این بود كه «والتر لیپمن» روزنامه نگار آمریكایی اولین كسی بود كه صلح خصمانه را جنگ سرد خواند و سلسله مقالاتی در این مورد نوشت. او و مفسرین دیگر روی این نكته اصرار داشتند كه هدف بزرگ جنگ سرد، ایجاد «موازنه وحشت» (Balance of Terror) و نهایتاً «توازن قدرت» (Balance of Power) است. زمانی كه اتحاد شوروی در ۱۴ ژوئیه ۱۹۴۹ اولین بمب اتمی خود را آزمایش كرد طی همین سال بود كه كمونیست های چین به رهبری مائو بر این كشور پرجمعیت مسلط شدند و متحد آمریكا یعنی ژنرال چیان كایشك مجبور به فرار به جزیره فورموز شد. توازن قدرت به نفع بلوك كمونیست در جهان درهم ریخت. ترومن رئیس جمهور آمریكا كه در ۱۹۴۷ طرح كمك به تركیه و یونان را به تصویب كنگره رسانیده بود، سیل كمك های نظامی و اقتصادی خود را به این دو كشور سرازیر كرد و در قالب طرح مارشال در بازسازی اروپای غربی شركت كرد تا از نفوذ كمونیسم به این كشورها جلوگیری كند. دولت ایالات متحده آمریكا به اتفاق كشورهای اروپای غربی و كانادا برای جلوگیری از نفوذ كمونیسم در غرب اروپا در ۴ آوریل ۱۹۴۹ پیمان ناتو (آتلانتیك شمالی) را ایجاد كرد و طولی نكشید كه در ابتدای دهه ۱۹۵۰ كشورهای خاورمیانه به غیر از افغانستان وارد پیمان بغداد شدند (سنتو) كه این پیمان با هدف جلوگیری از توسعه طلبی كمونیست ها و دست اندازی به مناطق نفت خیز خاورمیانه ایجاد شد. در همان زمان در شهر بانكوك پایتخت تایلند، كشورهای شرق آسیا پیمانی را به نام پیمان آسیای جنوب شرقی (سیتو) با شركت استرالیا، زلاندنو، فیلیپین، پاكستان، تایلند و عضویت فعال كشورهای فرانسه، انگلستان و ایالات متحده در حالی منعقد كردند كه كمونیست ها در شرق آسیا به ویژه ویتنام مدار ۱۷ درجه عرض شمالی را مرز بین دو كشور ویتنام شمالی و جنوبی قرار دادند و فرانسوی ها را طی شكستی در ناحیه «دین - بین - فو» (Dien - Bien - Phu) مجبور كردند كه این منطقه را ترك نمایند و ویتنام شمالی تحت نظر حكومت «هوشی مین» درآمد و در شبه جزیره كره نیز كمونیست ها در شمال این منطقه توانستند تا مدار ۳۷ درجه عرض شمالی را اشغال نمایند. سه پیمان تدافعی ناتو، بغداد (سنتو) و سیتو در واقع در حكم یك كمربند تدافعی بود كه از اروپای شمالی آغاز می شد و پس از گذشتن از جنوب روسیه در منطقه خاورمیانه، چین كمونیست را زیر نظر می گرفت تا بدین وسیله قدرت جهان كمونیسم تحت كنترل بلوك غرب درآید. به علت مسلح شدن آمریكا و سپس شوروی به سلاح هسته ای در ابتدای جنگ سرد، رهبری بلوك كاپیتالیست (سرمایه دار) یعنی آمریكا و رهبری بلوك كمونیست (اتحاد شوروی) از رویارویی مستقیم با یكدیگر همواره پرهیز می كردند و سعی می كردند با فروش اسلحه و بحران سازی در مناطق استراتژیك جهان و بالاخره با ایجاد بلوك بندی های نظامی تعادل قدرت را به نفع خود حفظ نمایند. زیرا درگیری مستقیم دو ابرقدرت به كار بردن سلاح هسته ای را اجتناب ناپذیر می كرد و نتیجه آن نابودی كامل یكی از طرفین و یا هر دو می شد.
بی جهت نبود كه «اوپن هایمر» پدر بمب اتمی آمریكا كه یك فیزیكدان آلمانی الاصل آمریكایی بود می گفت: «بعد از سال ۱۹۵۰ مخرب ترین سلاح ها متعلق به دو قطب جهانی شوروی و آمریكا بود به طوری كه موازنه قدرت به موازنه وحشت تبدیل شد. برای اردوگاه های شرق و غرب با صرفه نبود كه دست به یك جنگ اتمی بزنند، چون این دو قدرت در حكم دو عقربی بودند كه درون یك بطری قرار داشتند. به عبارت دیگر قدرت هسته ای اتحاد شوروی و ایالات متحده به دو عقرب می ماند كه در استكانی در كنار هم جای دارند و هر كدام فقط به قیمت جان خود می تواند با نیش مرگ زای خود دیگری را از پای درآورد. در این صورت هیچ نفعی به چنین قیمتی نمی ارزد.» آندره فونتن معتقد بود كه مهمترین مشخصه دائمی جنگ سرد بین شوروی و آمریكا ناشی از طبیعت این دو رژیم بود كه یكی سوسیالیستی و دیگری كاپیتالیستی و هر دو در فكر جهانی كردن اندیشه خود بودند. می توان در حقیقت بیان كرد كه جنگ سرد مظهری از مبارزه برای برتری حیاتی بین دو كشور بزرگ بود با مكانیسم های مختلف تبلیغاتی. گلوله های تبلیغاتی كه دو طرف به یكدیگر شلیك می كردند، شعارهای تبلیغاتی هر یك از دو طرف بود. از جانب اردوگاه شرق گلوله های تبلیغاتی عبارت بودند از: رسالت جهانی ماركسیسم لنینیسم، انقلاب جهانی پرولتاریا، ایدئولوژی در خدمت منافع اقتصادی طبقه كارگر، كارگران جهان متحد شوید، عاقبت دیكتاتوری طبقه پرولتاریا جهان را فراخواهد گرفت، ماتریالیسم تاریخی و دیالكتیك سرنوشت دنیا را رقم خواهد زد و... از طرف دیگر یعنی غرب نیز الفاظ لیبرالیسم، دموكراسی، حقوق بشر، اومانیسم (انسان گرایی)، آزادی، رهایی از پشت پرده آهنین، آزادی اندیشه برای روشنفكران و... مطرح می شد. علت آنكه دو طرف نیش زهرآلود خویش را با بار تبلیغاتی به یكدیگر نشان می دادند، آن بود كه بعد از پایان جنگ جهانی دوم به ویژه از ۱۹۵۰ به بعد دو بلوك صاحب مخرب ترین سلاح های هسته ای شدند. رادیو مسكو و رادیوهای كشورهای اروپای شرقی از یك طرف مدافع اردوی شرق و رادیوی اروپای آزاد در اروپای غربی نیز تا جایی كه قادر بود شوروی و اروپای شرقی را زیر پوشش امواج تبلیغاتی خود قرار می داد.
از جانب دیگر مسابقه تسلیحاتی شدید بین دو بلوك و مانورهای نظامی مكرر دو پیمان ورشو و ناتو و نشان دادن نیش زهرآلود خود به طرف مقابل دنیا و جو بین المللی را در حالت نه جنگ و نه صلح و در عین حال بحران رو به گسترش، جهان را در تب و تاب انداخته بود. سخن دیگر این كه دنیا بستر واحدی بود كه دو رویا (دو ایدئولوژی) در مقابل یكدیگر قرار گرفته بودند و هر كدام برای مردم جهان قرن بیستم مژده ناكجاآباد (آرمان شهر) (اتوپیا) می دادند كه هرگز تحقق نیافت. اگر چند قرن به عقب برگردیم و نظریه سیاسی «توماس هابز» فیلسوف انگلیسی و «ژان ژاك روسو» فیلسوف فرانسوی را به دقت مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم به واقعیت مناسبات بین المللی و سیاست جهانی در مقاطع مختلف پی خواهیم برد. این دو فیلسوف اعتقاد داشتند كه: «كشورها پیوسته با یكدیگر در حال جنگ به سر می برند و تنها به مقتضیات در دوره های مختلف، میزان یا سهم چانه زدن و تحت فشار گذاشتن حریف یا طرف مقابل تغییر كرده است.» این نظریه نشان می دهد كه در اروپا همزمان با زندگی فلاسفه فوق، چیزی به نام جنگ سرد عنوان نشده بلكه جنگ سرد را در قالب تحت فشار گذاردن طرف مقابل عملاً به كار می برده اند.
●از جنگ كره تا بحران موشكی كوبا
بحران كره در واقع سومین بحران در ابتدای جنگ سرد بود. اولین بحران مسئله آذربایجان ایران در ۱۹۴۶ بود كه در نتیجه اولین شكایتی كه ایران از تجاوز شوروی در سازمان ملل متحد مطرح كرد بر سر قضیه آذربایجان بود. دومین بحران، محاصره برلین توسط قوای ارتش سرخ در ۱۹۴۸ بود كه غربی ها به رهبری ایالات متحده با احداث چند خط هوایی (پل هوایی) و رسانیدن تجهیزات «لجستیكی» (Logistics) یعنی وسایل حمل ونقل، تجهیزات نظامی و مواد غذایی خط محاصره را عملاً از میان بردارند و سپس با نیروی زمینی پل های هوایی را تضمین امنیتی نمایند. در این دو بحران یعنی آذربایجان و برلین تهاجم روس ها توسط آمریكایی ها به سرعت پاسخ داده می شد و به عبارت دیگر در صحنه مخاصمات سیاسی نظامی بین المللی فشار سیاسی نظامی بیشتر از جانب آمریكا اعمال می شد و در این دو عرصه پرمخاطره توپ جنگ سرد در زمین اتحاد شوروی بود و استالین در مقابل آمریكا عقب نشینی می كرد.
اما به علت آنكه در قضیه آذربایجان و محاصره برلین روس ها دچار شكست شده بودند استالین مصمم شد كه گلوگاه آمریكا را در شرق آسیا یعنی شبه جزیره كره بفشارد و با قرار دادن توپ در زمین ایالات متحده توازن قدرت را به نفع شوروی به هم ریزد. شبه جزیره كره در شرق آسیا از نظر «ژئوپولتیك» برای روسیه و هم آمریكا یك منطقه حیاتی بود. بعد از آن كه این نكته فاش شد كه در جریان كنفرانس یالتا آمریكایی ها به رهبری روزولت این امتیاز را به روس ها دادند كه قوای خود را به شمال مدار ۳۸ درجه عرض شمالی برسانند تا تسلیم آن دسته از نیروهای ژاپنی واقع در شمال این خط توسط ارتش سرخ انجام گیرد، عده ای از سیاسیون و نظامیان آمریكایی از جمله ژنرال «مك آرتور» و ژنرال «پاتن» با دادن هرگونه امتیازی به روس ها نه تنها مخالف بودند بلكه ژنرال پاتن پیشنهاد كرد كه بعد از سقوط برلین چون روس ها به كلی از رمق افتاده اند باید با استفاده از فرصت ، به قوای خسته روسیه یورش برده، كمونیست ها را به عقب برانیم. از آنجایی كه روس ها به این موضوع آگاه شدند به دستور ژنرال آیزنهاور فرمانده كل نیروهای متفقین، ژنرال پاتن فرمانده ارتش سوم آمریكا مقیم اروپا عزل و به آمریكا فرستاده شد.
پس از تسلیم ژاپن، روس ها به خاطر آن كه شبه جزیره كره برای حفظ مرزهای شرقی روسیه در برابر هجوم های احتمالی مصونیت داشته باشد به رغم آنكه استالین مصوبات كنفرانس قاهره در ۲۶ دسامبر ۱۹۴۳ كه با شركت چرچیل، روزولت و مارشال چیان كایشك رئیس جمهور چین دایر بر اعطای استقلال به شبه جزیره كره بعد از پایان جنگ را قبول كرده بود، تصمیم گرفت كه قوای شوروی را همچنان در شمال شبه جزیره كره نگه دارد. با آنكه در جریان كنفرانس یالتا در فوریه ۱۹۴۵ روزولت در مورد تقسیم شبه جزیره كره یك طرح موقتی ارائه كرد كه طبق آن قوای شوروی در شمال مدار ۳۸ درجه عرض شمالی مستقر شود و قوای آمریكایی در جنوب آن و همچنین طبق توافقی كه در دسامبر ۱۹۴۵ بین آمریكا، شوروی، انگلستان و چین (در آن زمان چین هنوز كمونیست نشده بود و رهبر آن ژنرال چیان كایشك بود) به عمل آمده بود، مقرر شد كه فاتحین جنگ در استقرار یك حكومت دموكراتیك بكوشند ولی پس از پایان جنگ دوم استالین در این مورد تعلل می كرد زیرا به علل زیر شبه جزیره كره حریم امنیتی روس ها محسوب می شد.
اولاً ایالات متحده ژاپن را اشغال كرده و در منطقه «اوكیناوا» پایگاه های نیرومند نظامی ایجاد كرده بود و چون قوای آمریكا همچنان در مجمع الجزایر فیلیپین مستقر بود بنابراین یك خط قوسی شكل بزرگ كه ابتدای آن در آلاسكا آغاز می شد و پس از گذشتن از ژاپن و جزیره «فورموز» (Formose) تا فیلیپین و جزایر ماریان، برای ایالات متحده یك خط دفاعی و حتی نقاط تهاجمی در مقابل روسیه شوروی ایجاد كرده بود. ثانیاً روسیه جهت ایجاد یك خط دفاعی برای خود جزیره «ساخالین» را بعد از تسلیم ژاپن اشغال كرد و متعاقب آن مجمع الجزایر «كوریل» را كه متعلق به ژاپن بود تصرف كرد تا بر جزیره هوكایدو كه شمالی ترین جزیره ژاپن است اشراف داشته باشد. ثالثاً دولت شوروی حادثه تلخ جنگ روس و ژاپن كه منجر به شكست روسیه در تنگه «تسوشیما» در ۱۹۰۵ شد و سپس ژاپنی ها در ۱۹۱۰ رسماً همه شبه جزیره كره را تصرف كردند فراموش نكرده بود. از جانب دیگر شبه جزیره كره به منزله دروازه ای است كه به وسیله آن می توان بر بندر ولادی وستك و خاك منچوری و بخش شرقی راه آهن سرتاسری روسیه كه از اروپا به ولادی وستك ختم می شود، دست یافت و ارتباط روسیه آسیا در بخش خاور دور را با مركز روسیه قطع كرد. لذا استالین تصمیم گرفت كه نه تنها شمال شبه جزیره كره را حفظ كند بلكه به كمك حزب كمونیست كره شمالی، حتی كره جنوبی را نیز اشغال كند.●كره چگونه اتمی شد؟
▪آغاز جنگ در كره
در سحرگاه یكشنبه ۲۵ ژوئن ۱۹۵۰ نیروهای كره شمالی تحت فرماندهی مارشال «چوی - یانگ - كان» به جمهوری كره جنوبی حمله كردند. در همان روز جلسه شورای امنیت سازمان ملل متحد با اكثریت ۹ رای در برابر یك رای ممتنع از جانب نماینده یوگسلاوی، تقاضا كرد كه قوای مهاجم كره شمالی هر چه زودتر به پشت خطوط مدار ۳۸ درجه عرض شمالی عقب نشینی كنند. مقامات «پیونگ یانگ» ادعا كردند كه مقامات كره جنوبی پس از رد پیشنهادهای آنان در مورد وحدت كشور به شمال حمله كرده اند و عملیات آنان در ۲۵ ژوئن جنبه تدافعی داشته است. از آنجایی كه به تازگی مائو در چین به قدرت رسیده بود و این كشور را در جرگه بلوك كمونیست قرار داده بود و سازمان ملل متحد تنها نماینده دولت چیان كایشك واقع در جزیره فورموز را به عنوان نماینده دولت چین می شناخت سربازان چین كمونیست در نوامبر ۱۹۵۰ پس از عبور از رود یالو وارد شبه جزیره كره شده به كمك سربازان كره شمالی شتافتند. پس از دخالت چینی ها در جنگ كره شورای امنیت ضمن متجاوز شناختن جمهوری خلق چین، تصمیم گرفت كه نیروهای ملل متحد برای عقب راندن چینی ها و قوای كره شمالی وارد صحنه عملیات شوند. نیروهای حافظ صلح مركب از نیروهای كشورهای استرالیا، بلژیك، بولیوی، كانادا، تركیه، دانمارك، فرانسه، یونان، هندوستان، نروژ، زلاندنو، هلند، تایلند و سوئد وارد كره جنوبی شدند. در ۲۶ نوامبر ۱۹۵۱ ژنرال مك آرتور به فرماندهی قوای آب - خاكی (آمفی بی) كه در ژاپن مستقر بود از طریق تنگه تسوشیما و بندر «پوسان» در حالتی وارد كره جنوبی شد كه فرماندهی نیروهای حافظ صلح را نیز بر عهده داشت. قوای كمونیست مركب از چینی ها و سربازان كره شمالی به سرعت خود را به سئول می رسانیدند كه قوای مك آرتور با هجوم خود ارتباط قوای كمونیست را با سربازانی كه قصد تصرف سئول را داشتند قطع كرد. در این موقع ژنرال مك آرتور رسماً فرماندهی نیروهای حافظ صلح سازمان ملل را بر عهده داشت كه از جانب شورای امنیت ماموریت یافته بود كه جلو نفوذ كمونیست ها را به شهر سئول مسدود كند ولی عملاً فرمانده قوای آمریكایی و متحدین آن كشور بود. بر اثر دخالت نیروی زمینی ارتش خلقی چین كه در مرحله اول قریب یك میلیون سرباز وارد صحنه كرده بود، مك آرتور پیشنهاد كرد كه برای شكست قطعی چینی ها و قطع خطوط كمك رسانی روس ها از شمال، باید در مرزهای چین و كره و همچنین بخش هایی از منچوری تا ولادی وستك را به طوری بمباران اتمی كند كه سدی از رادیواكتیو و كبالت مانع ورود هرگونه قوایی به شبه جزیره كره شود. انتشار چنین خبری باعث خشم جهانیان شد و ترومن رئیس جمهور آمریكا فوراً دستور بركناری ژنرال مك آرتور را صادر كرد و ژنرال ریجوی را به جای وی به كره اعزام كرد. در دو كشور آمریكا و شوروی دو تحول عمده ای كه روی نمود باعث شد كه از شدت جنگ در كره كاسته شده و عاقبت منجر به آتش بس شود. در نوامبر ۱۹۵۲ مردم آمریكا رئیس جمهور جدید خود را از حزب جمهوریخواه انتخاب كردند و سابقه بیست ساله حكومت حزب دموكرات را شكستند. در نتیجه «ژنرال دوایت آیزنهاور» به ریاست جمهوری رسید.
در مارس ۱۹۵۳ در اتحاد شوروی ژوزف استالین دیكتاتور این كشور و آتش بیار جنگ كره كه از زمان كنفرانس یالتا یا زمان مرگش تمام شبه جزیره كره را می خواست در ۵ مارس ۱۹۵۳ بر اثر سكته مغزی درگذشت. مقامات واشینگتن و مسكو به رهبری آیزنهاور و خروشچف مصمم به خاتمه جنگ شدند و نمایندگان دو كره به اتفاق ناظران سازمان ملل متحد و قدرت های جهانی گفت وگوهای ترك مخاصمه را آغاز كردند و در دهكده مرزی بین دو كره واقع در مدار ۳۸ درجه به نام «پان- مون- جون» در ۲۷ ژوئیه ۱۹۵۳ آتش بس برقرار گردید و همان مدار ۳۸ درجه كه در جریان كنفرانس یالتا، استالین روی آن تاكید كرده بود مرز دو كره قرار گرفت. این جنگ در مدت سه سال تلفات انسانی بسیاری در برداشت: چینی ها نهصدهزار نفر تلفات، نیروهای سازمان ملل هشتاد هزار نفر، كره شمالی پانصد هزار نفر، كره جنوبی چهارصد هزار نفر، ایالات متحده بیست و شش هزار سنفر.
▪كره شمالی چگونه اتمی شد
بر اثر شكستی كه روس ها و چینی ها در جریان جنگ كره متحمل شدند روسی ها جداً خواستار آن شدند كه در شرق آسیا در مقابل قدرتی مثل آمریكا ایستادگی كنند. به علت وجود بحران در شبه جزیره هند و چین به ویژه در ویتنام، اتحاد شوروی به خاطر آنكه نسبت به بعضی از كشورهای اقمار خویش در اروپای شرقی اعتماد نداشت، توجه بیشتر خود را به شرق آسیا معطوف كرد. زیرا در كشورهای اروپای شرقی مانند مجارستان در سال ۱۹۵۶ با شورش طرفداران ناگی مواجه شد و در لهستان نیز بر اثر شورش های مداوم مردم بر ضد اشغالگران روسی، رهبران شوروی به گومولكا دبیركل حزب كمونیست لهستان توصیه كرد كه یك افسر روسی الاصل به نام ژنرال راكاسوفسكی را به فرماندهی ارتش لهستان منصوب كند. در جمهوری چكسلواكی نیز به سال ۱۹۶۸ شوروی ها با شورش طرفداران دوبچك مواجه شدند و بهارپراگ را به خون كشیدند. از این جهت اتحاد شوروی به متحدین اروپای شرقی خود آنقدر اعتماد نداشت كه تكنولوژی هسته ای و فناوری موشك های بالستیك را در اختیار آنان قرار دهد.
از جانب دیگر به علت آنكه در كشورهای آمریكای لاتین كودتاهای مكرر به وقوع می پیوست اتحاد شوروی از در اختیار گذاشتن فناوری سلاح هسته ای به كوبا اجتناب می كرد زیرا بیم آن می رفت كه رژیم كاسترو سرنگون شود. كمااینكه چندین بار ناراضیان كوبایی از ساحل فلوریدا به جزیره كوبا یورش بردند و گرچه شكست خوردند ولی روس ها احتمال یك حمله قوی تر به كوبا را از نظر دور نمی داشتند. نكته مهمی كه برای جمهوری خلق چین و اتحاد شوروی در شرق دور حائز اهمیت بود، وجود دولت ژاپن كه عملاً متحد آمریكا بود و بر سر مجمع الجزایر كوریل كه روس ها پس از ۱۹۴۵ آنجا را تصرف كرده بودند اختلاف داشتند. وجود نه حالت صلح و نه جنگ بین روسیه و ژاپن و كینه دیرینه بین چین و ژاپن بر سر تصرف خاك چین توسط ژاپنی ها در جریان جنگ دوم جهانی، روس ها و چینی ها را مصمم كرد كه در نیمكره شرقی به ویژه كره شمالی قدرت هسته ای و موشكی باز دارنده ای در مقابل ژاپن و ایالات متحده ایجاد كنند. اتحاد شوروی كه در ۱۹۵۶ صاحب موشك قاره پیما شده بود و در فاصله ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۳ چندین آزمایش سلاح اتمی و هیدروژنی را با موفقیت طی كرده بود به صورت محرمانه این فناوری را در اختیار كره شمالی گذارد و جمهوری خلق چین با آنكه از ۱۹۶۰ به بعد با اتحاد شوروی از نظر ایدئولوژی و اصطكاك بر سر نقاط مرزی آمور و اوسوری بین آنها شكاف عمیقی ایجاد شده بود پس از آنكه اولین بمب اتمی خود را در ۱۹۶۴ آزمایش كرده و سپس در ۱۹۶۶ صاحب موشك بالستیك شدند بخشی از فناوری خود را در اختیار كره شمالی گذاشتند. در نتیجه جمهوری دموكراتیك خلق كره از ابتدای دهه ۱۹۹۰ مجهز به سلاح های پیشرفته شد. بعد از فروپاشی اتحاد شوروی در ۱۹۹۱ امید به همگرایی دو كره می رفت.
در دوره گور باچف رهبران كره جنوبی مانند «چون دو هوان» كه تا ۱۹۸۸ رئیس جمهور بود، جسته و گریخته تماس هایی با كره شمالی می گرفتند و بعد از او «رو- تای-وو» تا ۱۹۳۳ با مقامات كره شمالی مذاكراتی كرد. حتی جیمی كارتر رئیس جمهور اسبق آمریكا در ۱۵ ژوئن ۱۹۹۴ به كره شمالی رفت و با رهبران این كشور به ویژه كیم ایل سونگ كه به سختی بیمار بود درباره محدود كردن فعالیت های تولید سلاح های هسته ای و تضمین های اقتصادی كه ایالات متحده می تواند به كره شمالی بدهد گفت وگو كرد ولی این سفر حسن نیت به جایی نرسید چون رهبران كره شمالی نمی توانستند در حالت بیماری كیم ایل سونگ تصمیم بگیرند. در ۸ ژوئیه ۱۹۹۴ درست ۲۳ روز بعد از سفر كارتر به كره شمالی، كیم ایل یونگ در ۸۲ سالگی درگذشت و كنگره حزب كمونیست و ارتش خلق جمهوری دموكراتیك خلق كره فرزندش «كیم جونگ ایل» را به جانشینی او برگزید و از این دو امید می رفت كه دوكره در زمینه همگرایی گام هایی بردارند و مسئله اتمی این كشور كه باعث نگرانی كره جنوبی، ژاپن و آمریكا شده است خاتمه یابد. برای تحقق یافتن این مسئله «كیم یانگ سام» و «كیم دای جونگ» ترتیب گفت وگوهای ۶ جانبه را در چندین نوبت در پكن دادند ولی اثری نداشت. پاره ای از ناظران سیاسی بین المللی معتقدند كه بعد از مرگ مائو و «دنگ شیائوپینگ»، رهبران چین مانند «زائو زیانگ»، «جیانگ زمین»، «لی پینگ» و بالاخره «هوجین تائو» بعد از فروپاشی شوروری و قطع كمك های اقتصادی و فنی از جانب آن كشور به كره تا توانسته اند كمك های فنی خود را در زمینه فناوری سلاح هسته ای و موشك های دورپرواز در اختیار مقامات كره شمالی گذاشته اند و حل این مسئله بیشتر در گرو مساعدت های رهبران چین است تا روسیه، زیرا پیوندهای سیاسی ایدئولوژیك یگانه راهی بوده است كه پیونگ یانگ را به پكن نزدیك كرده است.
▪نظری به بحران های موشكی و هسته ای از ۱۹۶۰ تا بحران كره
زمانی كه در ۱۹۵۹ انقلابیون كوبایی به رهبری فیدل كاسترو و ارنستو چه گوارا انقلابی آرژانتینی توانستند شهر هاوانا را از دست رژیم باتیستا كه طرفدار آمریكا بود خارج سازند و حتی آب منطقه گوانتانامو كه پایگاه دریایی آمریكا در جوار كوبا بود قطع نمایند، غوغایی در آمریكا بر پا شد به طوری كه كاسترو آنقدر به شوروی و كشورهای كمونیستی نزدیك شد كه اجازه داد شوروی پایگاه های موشكی در كوبا ایجاد كند. در آن زمان كه كندی رئیس جمهور آمریكا بود مطبوعات آمریكا نوشتند كه آمریكا در محل گردن و شاهرگ خود دچار یك غده سرطانی شده كه در صورت جراحی و یا به حال خود گذاردن باعث نابودی اش خواهد شد.
آمریكا برای تلافی این وضعیت از پایان سال ۱۹۵۹ از پایگاه نظامی خود در پیشاور پاكستان هواپیماهای جاسوسی u-۲(یو- دو) را بر فراز بخش آسیای مركزی شوروی می فرستاد تا از پایگاه های موشكی شوروی عكسبرداری كند. در ۷ مه ۱۹۶۰ رادیومسكو خبر هیجان انگیزی را پخش كرد و گفت كه سیستم پدافند موشكی اتحاد شوروی هواپیمای جاسوسیu-۲ آمریكا را سرنگون كرده و خلبان آن سرهنگ «گاری پاورز» كه با چتر نجات به زمین آمده است دستگیر و زندانی شده است.
شوروی به رهبری خروشچف كنفرانس سران شرق و غرب را كه قرار بود در پاریس تشكیل شود، تحریم كرد و حتی تهدید كرد كه نمایندگان شوروی در كنفرانس خلع سلاح در ژنو شركت نخواهند كرد اما بالاخره پس از محاصره كوبا و تهدید غرق كردن كشتی های شوروی كه حامل موشك به كوبا هستند، خروشچف را راضی نمود كه پایگاه های موشكی خود را از جزیره كوبا برچیند. در عوض كندی قول داد كه ناراضیان كوبایی را كه سابقاً از طریق خلیج خوك ها جهت حمله به كوبا پشتیبانی كرده است از تكرار چنین حوادثی باز دارد و قول داد كه به كوبا حمله نخواهد كرد. به دنبال گفت وگوهای وین بین كندی و خروشچف، آن دو در سوم ژوئن ۱۹۶۱ در مورد كنفرانس های خلع سلاح و محدود كردن آزمایشات اتمی و همچنین مبادله جاسوسان خویش به توافق رسیدند و در ۱۰ فوریه ۱۹۶۲ سرهنگ گاری پاورز خلبان جاسوس آمریكایی با رودولف ابل جاسوس روسی در آمریكا مبادله شدند.
می توان گفت كه بعد از ملاقات وین در زمینه تنش زدایی اقداماتی صورت گرفت چون در فاصله ۱۹۵۲ تا ۱۹۶۳ انگلستان به سال ۱۹۵۲ صاحب بمب اتمی و فرانسه هم در ۱۹۶۰ مجهز به چنین سلاحی شد. تغییرات در وضعیت سیاست بین المللی از انحصار آمریكا و اتحاد شوروی تا حدی خارج شد ولی به سبب آنكه انگلستان و فرانسه در ناتو عضویت داشتند تعادل قوا به نفع بلوك غرب تغییر كرد. ولی اتحاد شوروی به سبب آنكه اولین قمر مصنوعی به نام اسپوتنیك را به فضا فرستاده بود و اولین موشك قاره پیما نیز توسط این كشور آزمایش شده بود از این رهگذر در بین كشورهای بلوك غرب وحشت حكمفرما شده بود.▪از موافقتنامه تلفن مستقیم تا پیمان منع آزمایشات اتمی
در ۲۰ ژوئن ۱۹۶۳ یادداشت تفاهمی میان شوروی و آمریكا به امضا رسید كه به موجب آن یك خط ارتباط تلفنی رسمی (تلفن سرخ) بین مسكو - واشینگتن برقرار شد تا تماس سران دو كشور در ایام بحران های سیاسی، نظامی و بین المللی برای جلوگیری از یك جنگ هسته ای از طریق كاخ سفید و كرملین برقرار باشد. از زمان بحران كوبا تا ،۱۹۶۷ بیست بار بین مسكو و واشینگتن بر سر موضوعات گوناگون به ویژه جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل ارتباط حاصل شد. اما پیمان منع آزمایشات اتمی (Nuclear Test Ban Treaty= NBT) در ۵ اوت ۱۹۶۳ توسط وزیران خارجه سه كشور آمریكا، شوروی و انگلستان در مسكو به امضا رسید كه طبق آن، آزمایشات هسته ای در روی زمین، بالای جو و زیر آب ممنوع بود ولی آزمایش زیرزمینی همچنان می توانست انجام گیرد. كشور فرانسه بعد از آنكه آزمایش اتمی خود را انجام داد به این پیمان ملحق شد و در ۱۰ اكتبر ۱۹۶۳ این قرارداد به امضای ۹۸ عضو دیگر سازمان ملل متحد رسید.
پس از این قرارداد بود كه جمهوری خلق چین اولین بمب اتمی خود را در پنج اكتبر۱۹۶۴ با موفقیت آزمایش كرد. دو بلوك یعنی شرق به ریاست شوروی و غرب به رهبری آمریكا هر سال موشك جدیدی را آزمایش می كردند و هر دو كشور در تسخیر فضا وارد مسابقه ای بسیار گران قیمت شده بودند و چون موشك های دو طرف برد بسیار زیادی داشت دو طرف از این موضوع بیم داشتند كه فضای بالای جو، جولانگاه كلاهك های هسته ای شود. از این جهت در ۱۹۶۶ همزمان با ریاست جمهوری «لیندون جانسون» بر ایالات متحده و رهبری «برژنف» در شوروی، مذاكراتی در مورد غیراتمی كردن فضای بالای جو صورت گرفت كه طبق آن آزمایشات اتمی در مدار زمین و ماه و سایر اجرام سماوی ممنوع شد. این قرارداد سپس به امضای ۸۴ كشور جهان رسید و قوت اجرایی یافت.
در ژوئن ۱۹۶۸ كمیته دیگر خلع سلاح تصویب كرد كه كشورهای تولیدكننده سلاح های هسته ای، تكنولوژی ساخت و تولید آن را در اختیار كشورهای دیگر قرار ندهند. این قرارداد كه به «منع گسترش سلاح های هسته ای»(Non ProliferationTerat = NPT) نامگذاری شد به تصویب سازمان ملل متحد رسید. اما به رغم همه تلاش هایی كه جهت عدم گسترش سلاح های هسته ای می شد، جمهوری خلق چین در ۱۷ ژوئن ۱۹۶۷ اولین بمبی هیدروژنی خود را آزمایش كرد و فرانسه نیز در ۲۳ اوت ۱۹۶۸ چنین بمبی را در مقیاس قوی تری آزمایش نمود و بعداً كشورهای هند و پاكستان از ۱۹۷۳ به بعد به سلاح اتمی و حتی موشك های بالستیك دست یافتند و عاقبت حاصل تجربیات شوروی سابق و چین به صورت موشك های دور پرواز و سلاح های هسته ای در دست جمهوری خلق كره درآمد و در حال حاضر اسرائیل نیز صاحب كلاهك های هسته ای است.
▪از مذاكرات سالت تاكنون
مذاكرات «سالت یك» (محدود كردن سلاح های استراتژیك)
Strategic Arms Limitation Talks=Salt
اولین بار كه این مذاكرات صورت گرفت از ۱۷ نوامبر تا ۲۲ دسامبر ۱۹۶۹ در «هلسینكی» پایتخت فنلاند بود كه به نتیجه نرسید و مقرر شد كه در ملاقات سران آمریكا و شوروی مذاكرات دنبال شود. دوره مذاكرات سالت یك از ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۲ طول كشید. در این فاصله اتحاد شوروی و ایالات متحده آمریكا هر دو به دلایلی مایل به امضای قراردادی با یكدیگر در زمینه محدود كردن سلاح های استراتژیك بودند. اولاً پیروزی آمریكا در فرود اولین انسان یعنی «نیل آرمسترانگ» در سطح كره ماه در ۲۰ ژوئیه ۱۹۶۹ به وسیله سفینه آپولو یازده این احساس را در آمریكایی ها به وجود آورد كه از نظر موشك های بالستیك از شوروی ها جلوترند. ثانیاً طبق آمار موسسه مطالعات استراتژیك لندن در ۱۹۶۸ اتحاد شوروی در مقابل ۱۰۵۴ موشك قاره پیمای آمریكا فقط ۹۰۰ موشك قاره پیما در اختیار دارد. این آمار از نظر كارشناسان مسائل نظامی نشان می داد كه در صورت بروز یك جنگ، صدمه پذیری هر دو ابرقدرت اجتناب ناپذیر است.
در این توازن، نابودی طرف دوم به معنای نابودی همزمان طرف اول نیز به حساب می آمد. بنابراین هر دو قدرت خواهان پایان این مسابقه همراه با مخاصمه بودند، زیرا هر دو كشور احساس می كردند كه با طرف دیگر در یك موازنه استراتژیك هستند. قرارداد سالت یك در ۲۶ مه ۱۹۷۲ پس از مذاكرات مفصل بین ریچارد نیكسون رئیس جمهوری آمریكا و برژنف دبیر كل حزب كمونیست شوروی به امضا رسید. موافقتنامه سالت یك تعداد موشك های ضد بالستیك (Anti Ballistic Missiles = ABM) و سایر جنگ افزارهای تهاجمی دو طرف را محدود می كرد. در این قرارداد طرفین تعهد دادند كه از آرایش سیستم های ضد موشك فقط جهت پدافند از كشورشان استفاده كنند. ضمناً تعداد سكوهای پرتاب موشك های ضد بالستیك قاره پیما و موشك های رهگیر و مراكز رادار و ردیابی محدود شود.
▪گفت وگوهای سالت دو (SALT II)
(Strategic Arms Limitation Talks II)
بعد از انعقاد قرارداد «سالت یك» از آنجا كه پیمان ناتو به تعداد جنگ افزارهای هسته ای كه در اختیار داشت قانع نبود، نیكسون همزمان با مذاكرات سالت یك اولین برنامه استقرار موشك های كروز و «پرشینگ» را اجرا كرد. در مقابل روس ها علاوه بر ساختن موشك های SS-۲۰به تولید انبوه هواپیماهای توپولوف پرداخته و بر ظرفیت آتش خود در پهنه اروپا افزودند و در زمینه نیروی دریایی نیز از آمریكا پیشی گرفتند. مسابقه تسلیحاتی به قدری شدید شد كه گوی سبقت را از آمریكا ربودند.
دو طرف آمریكا و شوروی به خاطر مبالغ زیادی كه صرف این مسابقه كرده بودند به فكر مذاكرات مجدد با یكدیگر افتادند. نیكسون برای آنكه خیالش از جانب چین كه یك قدرت اتمی در شرق آسیا بود راحت شود، درصدد برآمد كه قضیه جنگ ویتنام را حل كند. لذا «دكتر هنری كیسینجر» وزیر خارجه و مشاور امنیتی خود را به پاریس فرستاد و در ۲۷ ژانویه قرارداد پاریس درباره صلح در ویتنام با نماینده عالی مقام ویتنام شمالی یعنی «له - دوك -تو» امضا شد كه طی آن دو طرف پذیرفتند كه از آن به بعد درباره خروج تدریجی آمریكا از ویتنام مذاكره كنند. سفر جنجالی نیكسون به پكن و ملاقات با مائو برای خاتمه جنگ در ویتنام یكی از برگ های برنده نیكسون محسوب می شد. بعد از این سفر، برژنف رهبر شوروی در ۱۷ ژوئن ۱۹۷۳ به آمریكا رفت تا مرحله دوم مذاكرات محدود كردن سلاح های استراتژیك را آغاز كند. به محض ورود رهبر شوروی به محل اقامت نیكسون او و نیكسون در برابر دوربین های خبرنگاران با یكدیگر روبوسی كردند و می خواستند دنیا را قانع كنند كه از این پس روی زمین دوستانی صمیمی تراز آن دو وجود ندارد.
این مرحله اوج تنش زدایی (Detente) (دتانت) بود. در اوت ۱۹۷۳ نیكسون به واسطه جنجال واترگیت از كاخ سفید اخراج شد و «جرالد فورد» به ریاست جمهوری رسید. فورد در صدد برآمد تا مذاكرات با برژنف را ادامه دهد. فورد و برژنف موافقت كردند كه در نوامبر ۱۹۷۴ در «ولادی وستك» درباره مرحله دوم محدود كردن سلاح های استراتژیك مذاكره كنند. اتفاقاً قبل از تشكیل كنفرانس ولادی وستك، سران دو كشور از موازنه سیاسی برخوردار بودند، زیرا در ۱۷ ژوئیه ۱۹۷۳ افسران كمونیست داودخان را در افغانستان بر سر كار آوردند و كمی بعد در سپتامبر ۱۹۷۳ در هزاران كیلومتر آن طرف تر در نیمكره غربی در شیلی ژنرال پینوشه طلوع سوسیالیسم انسانی را به شب تیره تبدیل ساخت.در ۲۳ نوامبر ۱۹۷۴ فورد و برژنف درباره مرحله دوم «سالت» مذاكراتی كردند و نتیجه گیری آن را به كنفرانس آینده در وین موكول كردند. در فاصله آوریل ۱۹۷۵ تا ژوئن ۱۹۷۹ كه قرارداد سالت دو در وین به امضا رسید، تعادل قدرت در چند منطقه آسیا به نفع كمونیست ها به هم خورد. در ۱۷ آوریل ۱۹۷۵ خمرهای سرخ شهر پنوم پن را تصرف كردند و در ۲۹ آوریل همان سال سایگون به دست كمونیست ها سقوط كرد و در ۲۷ آوریل ۱۹۷۸ همان افسرانی كه داودخان را در افغانستان بر سر كار آورده بودند با كودتای ماركسیستی ضمن كشتن داودخان یك رژیم كمونیستی را در افغانستان روی كار آوردند. مذاكرات سالت دو در ۱۵ ژوئن ۱۹۷۹ در شهر وین با شركت كارتر و برژنف به نتیجه رسید.
در این پیمان درباره محدودیت موشك های كروز موافقت شد و مقرر گردید كه درباره كاهش نیروهای میان برد هسته ای و كاهش متقابل و متوازن نیروهای استراتژیك نیز موافقت شود. بعد از اینكه قرارداد «سالت دو» در وین به نتیجه رسید به علت تجاوز نیروهای شوروی به افغانستان، جیمی كارتر قرارداد یاد شده را از سنا پس گرفت و پس از «كارتر»، «رونالد ریگان» نیز آن را به سنا نبرد و نام تازه ای به سالت داد و مذاكرات احتمالی را مذاكرات كاهش سلاح های استراتژیك نامید. (Strategic Arms Reduction Talks= START) نتیجه مذاكرات سالت دو هرگز تا سال ۲۰۰۰ تصویب نشد. اما هر دو دولت شوروی و ایالات متحده به طور غیررسمی خود را ملزم به رعایت آن می دانستند. قراردادهای سالت و استارت در زمان ریاست جمهوری پوتین از تصویب دوما در روسیه گذشت و سنای آمریكا نیز آن را تایید كرد. ضمناً یادآور می شویم كه در جریان «سالت دو» مقرر شد كه تعداد موشك های قاره پیما از اول ژانویه ۱۹۸۱ از ۲۴۰۰ به ۲۲۵۰ فروند تقلیل یابد و دستگاه های استراق سمع در مرزهای جنوبی شوروی برچیده شود.
●زمین به مثابه انبار باروت
طرح چتر دفاعی رونالد ریگان (پیش درآمد مذاكرات استارت) در ۲۳ مارس ۱۹۸۳ رونالد ریگان رئیس جمهوری آمریكا با «ابتكار دفاع استراتژیك» (Strategic Defence initivative= SDI) كه به جنگ ستارگان معروف شد، انقلابی در روابط استراتژیك بین آمریكا و شوروی به وجود آورد. جنگ ستارگان (Star Wars) سیستمی بود ضد موشك های بالستیكی، ضد ماهواره ای و خنثی كننده قدرت استراتژیك شوروی و می توانست قدرت انتقام گیری از شوروی را سلب كند و قادر بود به كمك توپ های لیزری سلاح های اتحاد شوروی را چند دقیقه بعد از پرتاب در فضا نشانه گیری كرده و نابود سازد. در ژانویه ۱۹۸۴ اولین موشك ضد ماهواره ای آمریكا از یك هواپیمای۱۵- F شلیك شد و به هدف اصابت كرد. در این ابتكار، سلاح ضد ماهواره ای به نام اختصاری «آسات» نقش مهمی را ایفا كرد.
«آسات» یك سیستم ضد ماهواره ای است كه موشك های شش متری را با ۱۸۰۰ كیلوگرم وزن حمل و با سرعت ۵۰ هزار كیلومتر به سمت هدف شلیك می كند. روس ها در پاسخ به این ابتكار ایالات متحده به تحقیقاتی دست زدند و بنا بر پژوهش هایی كه سیستم های جاسوسی آمریكا درباره دفاع شوروی ها با مخارج گزاف انجام داده بود، قادر شدند سیستم «آسات» برای خود ایجاد كنند كه هر موشك آن دو تن وزن دارد. رقابت كوركورانه شوروی كه از اقتصادی بیمار رنج می برد در برابر ایالات متحده، آن كشور را واداشت كه برای پایان دادن به ابتكار جنگ ستارگان، مذاكرات استارت را با ایالات متحده آغاز كند. به رغم پروتكل ۱۹۲۵ ژنو راجع به خلع سلاح های شیمیایی و بیولوژیك و تجدیدنظر در آن در ۱۹۷۲ شوروی ها در زمان انتشار خبر «ابتكار دفاع استراتژیك ریگان» (SDI)دست به تولید سلاح های شیمیایی زدند. در ۱۹۸۷ دولت ریگان با تصویب كنگره، ساختن سلاح های شیمیایی دوعنصره جدیدی را آغاز كرد كه در میدان عملیات، آن دو عنصر پس از تركیب به عامل بسیار مرگباری تبدیل می شوند و این سلاح كشتارجمعی از نظر وسعت اثر و مكانیسم عمل بالاتر از سلاح شیمیایی و بیولوژیك (میكروبی) شوروی بود. این عامل نیز روس ها را بر آن داشت كه با آمریكایی ها مذاكرات «استارت» را آغاز كنند.
اجلاس دسامبر ۱۹۸۷ بین ریگان و گورباچف باعث شد كه طرفین در مورد كاهش موشك های كوتاه برد و میان برد به توافق برسند و زمینه را برای امضای قرارداد استارت یك فراهم كنند. كنفرانس عالی مالت در عرشه كشتی ماكسیم گوركی بین گورباچف و جورج بوش پدر در دسامبر ۱۹۸۹ باعث شد كه طرفین بتوانند مذاكرات استارت یك را در ژوئیه ۱۹۹۱ با موفقیت به پایان برسانند و قراردادی را منعقد كنند. این قرارداد صراحت داشت كه آمریكا و اتحاد شوروی ۳۰ درصد از سلاح های استراتژیك خود را كاهش دهند. مذاكرات استارت دو در اول ژانویه ۱۹۹۳ كه بین بوش (پدر) و یلتسین انجام گرفت، در مسكو به قراردادی انجامید كه طبق آن طرفین تعهد كردند كه دو سوم كلاهك های هسته ای خود را نابود سازند. بوش رئیس جمهور آمریكا كه تا چند روز بعد باید مقام خود را به كلینتون تحویل می داد، هنگام قرارداد استارت دو اظهار داشت كه این قرارداد یك معجزه است.
با آنكه به ابتكار سازمان های بین المللی پاره ای از نقاط جهان مانند قطب جنوب، بستر دریاها و قعر اقیانوس ها از هر گونه آزمایش اتمی مصون شده اند و قاره هایی مثل آفریقا و آمریكای لاتین باید عاری از هرگونه سلاح هسته ای باشند، نمی توان به هیچ كدام از مقاوله نامه ها و قراردادهای بین المللی اعتماد كرد. دولت های جهان در ۱۹۲۵ طبق پروتكل ژنو، منع استعمال هرگونه سلاح میكروبی و شیمیایی را تصویب كردند ولی دیدیم كه اكثر دولت های بزرگ آن را تولید می كنند و به كشورهای دیگر می فروشند. چنانچه در جنگ عراق علیه ایران شاهد استعمال چنین سلاح هایی توسط عراق بودیم. تا زمانی كه یك سیستم كنترل و بازرسی بین المللی مطمئن و بی غرض وجود نداشته باشد حتی قراردادهای سالت و استارت هم ممكن است به صورت ورق پاره ای در بایگانی های دولتی ابر قدرت ها باقی بمانند. فقط پس از فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱ بود كه جورج بوش پدر رئیس جمهور سابق آمریكا ضمن سفر به اوكراین و مسكو از میزان ذخایر كلاهك های هسته ای اوكراین آگاه شد و طبق قراردادی اورانیوم غنی شده موجود در كلاهك های هسته ای كشورهای جدید الولاده بلاروس، اوكراین و قزاقستان را خرید و این خود یك سیستم كنترل بود كه از آن پس دیگر میسر نخواهد شد. ولی متاسفانه در ابتدای قرن بیست و یكم می بینیم با آنكه موضوع جهانی شدن اقتصاد، علم و فرهنگ در دنیا كه به منزله دهكده كوچكی است، همواره مورد نظر اندیشمندان جهان است. زرادخانه های موجود آن قدر از سلاح های گوناگون از اتمی تا متعارف انباشته شده است كه این كره خاكی را در حكم انبار باروتی قرار داده است كه با جرقه ای كافی است كه زندگی اش به طور كلی نابود شود. اخطار كره شمالی به هر كشور متجاوز به این كشور و تلافی كردن با سلاح هسته ای موید این نكته است كه خطر انفجار در هر لحظه این دهكده كوچك را تهدید می كند.
سیروس غفاریان
منابع:
۱- راهنمای سازمان ملل متحد، منصور فراسیون، انتشارات وزارت علوم، تهران، ۱۳۵۴
۲- مقاله جنگ ستارگان، كتاب سال كیهان، سال ،۱۳۶۶ یونس شكرخواه
۳- مسابقه تسلیحاتی و جهان سوم، علیرضا ازغندی، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ۱۳۷۰
۴- تاریخ جنگ سرد، آندره فونتن، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر نو، تهران، ۱۳۶۴
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید