یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

ناتوی فرهنگی سهم غرب، صلح و سهم بقیه جهان، جنگ


ناتوی فرهنگی سهم غرب، صلح و سهم بقیه جهان، جنگ
وقتی جنگ دوم جهانی به پایان رسید، قدرتهای مسلط، اتحادی موقت تشكیل دادند تا بتوانند بر سر سفره فتوحات و پیروزیهای خود، در آرامش و به دور از درگیری بهره بیشتری برده و قدرت آینده را بهتر بین یكدیگر تقسیم كنند، ضرورت آرامش براین سلطه گری را یكسو و تلاش برای ربودن گوی سبقت از حریف و مال خود كردن سهم بیشتری از قدرت با همه ابعاد خود از سوی دیگر منجر به بروز جنگ سرد، بین دو بلوك شرق وغرب گردید.
درخلال سالهای جنگ سرد خصوصا سالهای اولیه، نوعی سدبندی و بلوك بندی بین شرق و غرب صورت گرفت، كه غرب لیبرال به رهبری آمریكا توانست درصف كردن همسایگان نظام سوسیالیستی برای عدم نفوذ تفكر سوسیالیسم به دنیای خارج توفیق بیشتری بیابد.
اندیشمندان ابر قدرت لیبرال دركنار جنبه نظامی و سخت افزاری مقابله با جریان سوسیالیسم اقدام به طراحی یك وجه نرم افزاری برای صف خود درمقابل سوسیالیسم كردند كه در قالب برنامه های مدرنیته و توسعه به اكثر كشورهای جهان سوم صادر گردید، البته بسیاری از همین روشنفكران و اندیشمندان غربی در دهه ۹۰ اعتراف كردند كه در انتقال ادبیات مدرنیسم به جهان سوم به گونه ای گزینشی و یك درمیان عمل كرده اند و همه آنچه كه اسباب توسعه و مدرنیته بوده را انتقال نداده اند، تا از آن طریق این دسته از كشورها پس از این انتقال با اصطلاح در حال توسعه به جای جهان سوم خوش باشند و هرگز به توسعه پایدار نرسند و به سبب آن نه رقیبی برای غرب تبدیل نشوند و هم توسعه آنها نوعی توسعه نامتوازن و وابسته به نظام غربی باشد.
نظم نوین جهانی، جهانی سازی، دموكراسی، حقوق بشر، خاورمیانه بزرگ، خاورمیانه جدید و دهها برنامه دیگر همه و همه تنها برای ایجاد شرایطی بود كه در آن شرایط غرب می تواند بهتر جهان را قبضه كرده و مابقی دنیا در وابستگی به غرب بیشتر فرو روند،«كریس هیبلزگری» دركتاب جنگ پست مدرن سخنان جورج بوش پدر را درجمع دانشجویان در ژانویه ۱۹۹۱ كه گفت:«این جنگ (جنگ اول خلیج فارس) به مثابه ستیز سیاهی با سپیدی است»، به تمسخر گرفته و از نظم نوین جهانی آمریكا به بی نظمی نوین جهانی تعبیر كرده وسپس از قول متفكر بزرگ چایلدز میگوید:«نظم نوین جهانی یعنی سهم غرب صلح و سهم بقیه جهان، جنگ».
بدین ترتیب و با اجرای برنامه های غرب این كشورها نه دردام سوسیالیسم افتاده اند و نه برای نظام سرمایه دار غربی درحكم رقیب خواهند شد. بلكه همواره به قدرت غرب واسطه خواهند ماند، و آینده قدرت برای غرب تضمین خواهد شد.
● آغاز برهم خوردن برنامه غرب
این روند تا پایان دهه ۷۰ به آرامی جلو میرفت تا آنكه فرصت دو دهه ۶۰ و ۷۰ زمینه ساز مسائلی شد كه از آن به بیداری اسلامی، یاد می شود، این بیداری در ۱۹۷۹ یعنی بهمن ۱۳۵۷ منجر به پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و خروج ایران از صف اصلی امپریالیسم غرب در مقابل سوسیالیسم شد، این واقعه سیاسی برنامه های غرب را به هم ریخت و غرب را به شدت با چالش مواجه كرد.
دراكثر كشورهای مسلمان، كتب، مقالات، سخنرانیها و برنامه های متنوعی تحت عنوان توسعه نیافتگی و در قالب «مكتب وابستگی» كه ارمغان مدرنیته غربی برای این كشورها بود، شكل گرفت، كه مدرنیته غربی را دركشورهای اسلامی به چالش كشید، «بلوم استروم» درسال ۱۹۸۴ به نقل از «آ لوین. ی. سو» در كتاب تغییر اجتماعی و توسعه می آورد:«مكتب وابستگی نمایانگر طنین آمارهایی است كه از پیرامون (جهان سوم) به گوش می رسد و با سلطه فكری مكتب نوسازی آمریكایی به معارضه برمی خیزد.»
این موج انتقاد برای اولین بار از حیاط امریكا، یعنی امریكای لاتین درقالب طرح «اكلا» آغاز شد، اما ماهیتا با روند انتقادی درخاورمیانه و دنیای اسلام متفاوت بود، اگر كه ریشه های انتقاد در این نقطه از جهان در فرهنگ اسلامی بود و اساساً ماهیت فرهنگی داشت.
پس از آن دركشورهای اسلامی مباحث مدرنیته مبتنی بر اصول اولیه دین اسلام و با بهره گیری از نكات مثبت عقلی مدرنیته غربی تحت عنوان پارادایم ثابت توسعه كه البته غالبا در اصل دین وجود داشت، به سرعت گسترش یافت كه در یك شكل كلی از آن به بیداری اسلامی یاد می شود.
انقلاب اسلامی ایران روند بیداری اسلامی را به شدت تسریع كرد، این روند درغرب، هم درحوزه اندیشه و هم درحوزه عمل با واكنشهایی روبرو شد، درحوزه اندیشه منجر به ظهور تفكری شد كه از آن به برخورد تمدنها تعبیر می شود، شاید این جمله هانتینگتون ، انقلاب شناس بزرگ دنیا همانند جمله اشپینگلر ایدئولوگ سیاسی، صریح نباشد كه گفت:«آینده از آن اسلام است وغرب درمقابل اسلام سقوط خواهد كرد»، اگر جمله هانتینگتون در لفافه است و خبر از نتیجه نبرد نمی دهد، كه كدام سوی میدان پیروز می شود، صراحت سخنان افرادی چون اشپینگلر و دهها شخصیت سیاسی و علمی در غرب نتیجه و پایان این نبرد را روشن ساخته.
در حوزه عمل، نظام سرمایه داری غربی كه قدرت خود را در خطر می دید برنامه های متعددی را برای مقابله و براندازی حكومت اسلامی در ایران عملی كرد، اما شكست پی درپی برنامه های غرب و قدرت روزافزون انقلاب اسلامی سران لیبرال غرب را كه عمدتا بانیان ناتوی نظامی بودند بر آن داشت تا در یك حركت اساسی ایدئولوژی اسلامی و بیداری اسلامی را مورد حمله قرار دهند تا شاید از این راه بتوانند احتمال از دست دادن آینده را برای خود كم كنند.
بدین ترتیب اگر دیروز در قالب دموكراسی لیبرالی و مدرنیته غربی برنامه ای فرهنگی ارائه كرده بودند این بار فقط با ابزار ضدفرهنگی وارد میدان نبرد شده اند، نظام امپریالیستی می داند آنچه امروز در مقابل او به عنوان بیداری اسلامی قد علم كرده به شدت تحت تأثیر فرهنگ ناب اسلامی است، فلذا با بازاری گسترده عزم آن دارد تا در جنگ با این فرهنگ پیروز شود.
● ماهیت ناتوی فرهنگی
ماهیت فرهنگی ناتو برخلاف آنچه تصور می شود جدا و متفاوت از ناتو با رویكرد نظامی نیست. امروز ماهیت فرهنگی ناتو صورتی تكامل یافته و رشد داده شده و در حقیقت یك مرحله بلوغ از همان ناتوی سابق است كه البته این بار جنبه میلیتاریستی، جزء كوچكی و در حقیقت بخش خردی از حركت كلان نظام سلطه برای تضمین «آینده برای خود» است.
ارگان نظامی ناتو، با ابزار ناتوی فرهنگی، مثل رسانه، به عنوان یك سرباز نگاه می كند و مدیریت ناتوی فرهنگی در سطح كلان به كل ارگان نظامی به عنوان یك لشگر از نیروی نبرد خود می نگرد.
در حقیقت میدان نبرد امپریالیسم بر علیه نیروی مقاوم در مقابل سلطه نظام استعمار جهانی، آن چنان گسترده شده كه جنبه نظامی در آن به این سو و آن سو می غلطد، و گه گاه در گوشه و كنار آتش جنگ بپا می كند، اما در این میدان نبرد سربازان متعدد فرهنگی با پشتیبانی مسایل اقتصادی در كنار سربازان نظامی به نبرد با اندیشه مقاوم در مقابل نظام سلطه مشغولند.
بدین ترتیب می توان ماهیت نظام سلطه را در میدان نبرد برای تضمین «آینده برای خود» متشكل از اجزائی به شرح زیر دانست:
الف) وجه غالب، كه ماهیتی ضدفرهنگی دارد و اساس آن بر تخریب پایه ها و بنیان فرهنگی و ایدئولوژی كشورهای مقاوم در مقابل نظام سلطه بنا شد، این بخش به كمك ابزار متعددی محقق می شود كه مهمترین آنها تخریب روند بیداری جهان اسلام، دامن زدن به اختلاف شیعه و سنی، ترویج فساد و ابتذال اخلاقی، تبلیغ و ترویج عرفانهای انحرافی و مسلكهای منحط و استعمار ساخته و تخریب باورهای ملی و دینی می باشد.
ب) وجه مقوم، كه ماهیتی اقتصادی دارد، نظام امپریالیستی از دیرباز با تأكید بر جنبه های اقتصادی سعی در تثبیت سلطه خود داشته، این جنبه از میدان نبرد غالباً به دو گونه عمل می شده، گونه اول نفس چپاول و غارت ثروت ملل است و گونه دوم نوعی وابستگی و تضعیف و مانع شدن از رشد اقتصادی كشورهای تحت سلطه است، اما امروز در میدان نبرد ناتوی فرهنگی مسائل اقتصادی همچون تحریم ها حكم مقوم و كاتالیزور برای تسهیل هجمه های فرهنگی و تخریب ایدئولوژیها را دارد می باشد.
نظام سلطه به خوبی می داند كه ملتی كه در بحران اقتصادی و فقر مادی دچار است زودتر به مهلكه فقر فرهنگی وارد می شود و تنها در این شرایط است كه ارزشهای غربی و فرهنگ لیبرالی جواب می دهد والا جایی كه فرهنگ ناب اسلامی رواج دارد ارزشهای لیبرالی، ضدارزش محسوب می گردد.
ج) وجه زمینه ساز، كه ماهیتی نظامی و میلیتاریستی دارد و به عنوان آماده سازی بسیاری جنبه های دیگر در میدان نبرد ناتوی فرهنگی عمل می كند، نظام سلطه جهانی جنگ نظامی به راه می اندازد تا بتواند برنامه اصلی خود كه تخریب فرهنگ به كمك مقوم های اقتصادی است را عملی كند، كه نمونه های آن در جنگ ۳۳روزه و نیز عراق و افغانستان در همین چند ماه گذشته عملیاتی شده است.
د) وجه مكمل، كه ماهیت جنگ روانی دارد و به عنوان تسریع كننده برنامه های فرهنگی و اقتصادی و بعضاً نظامی عمل می كند، جنگ روانی غالبا در حوزه موضوعی خاص عملیاتی می شود مثلا در ماههای گذشته مقوله انرژی هسته ای در جمهوری اسلامی ایران و دسترسی بومی به این فناوری در چارچوب عملیات روانی بازتاب داده شده و ایران به عنوان كشوری كه قصد تولید بمب اتم و نابودی جهان را دارد معرفی شد.
● جمع بندی
ایالات متحده براساس یك طرح راهبردی كه پیش از ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ تدوین شده بود و حسنین هیكل آن را در همان زمان فاش كرد، در صدد حفظ سه گونه برتری و استیلاء بر جهان در مقابل قدرت روزافزون اسلام است، بنیاد فرهنگی پژوهشی غرب شناسی در كتاب «آمریكا دنیا را به كدام سومی برد» در مورد این سه مدل سلطه آورده: این هژمونیها و سلطه طلبی ها شامل سیاست، به معنی برتری فرهنگی، برتری نظامی و نیز برتری اقتصادی می باشد.
۱۱سپتامبر در حقیقت باید آنقدر بزرگ طراحی شود تا در خور این طرح عظیم كه تمام جهان را می خواهد مسلط شود، باشد، علاوه بر این نقطه عطف آغازین می بایست به نحوی مجوز حمله به دشمن، كه بیداری اسلامی است را صادر كند، براین اساس آنها اعلام می كنند كه «اسلام تنها نظام فرهنگی است كه در مقابله با غرب مرتبا افرادی همچون بن لادن و طالبان را تولید می كند، كسانی كه مدرنیته را تهدید می كنند.»
بدین ترتیب جنگ جدیدی در ابعادی خاص از سوی آمریكا و هم پیمانان ناتویی او برعلیه جهان اسلام آغاز شد، كه ابعاد چندگانه آن با ماهیتی فرهنگی، و با ابزار متعدد، سعی بر تضمین قدرت آینده برای غرب و آمریكا را دارد.
جواد خواجه پور
منابع
-تغییر اجتماعی و توسعه، آلوین.ی.سو، محمود حبیبی مظاهری، پژوهشكده مطالعات راهبردی، ۱۳۷۸
-مقاله انحراف در انتقال ادبیات مدرنیسم، جواد خواجه پور، نشریه دانش پژوهان، شماره۲، سال ۱۳۸۲
-جنگ پست مدرن، گری گریس هیبلز، احمدرضا تقاء، دانشكده فرماندهی و ستاد دوره عالی جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱
-مقاله گزارش محرمانه تیم سیاست خارجی بوش»، محمد حسنین هیكل، ماهنامه هدایت، بهمن ۱۳۸۰
-آمریكا دنیا را به كدام سومی برد، بنیاد فرهنگی پژوهشی غرب شناسی، انتشارات سروش، ۱۳۸۲
-سلطه یا بقا، نوآم چامسكی، ثقفی خراسانی، نشر دیگر، ۱۳۸۵
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید