جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

رابطه با آمریکا درکریدور سیاستمداری ایران


رابطه با آمریکا درکریدور سیاستمداری ایران
مساله رابطه ایران و آمریکا، مهمترین و پرماجراترین حادثه دیپلماسی در ایران پس از انقلاب است. برای بهتر فهمیدن دلائل وسوابق آن باید نگاهی سریع به پنجاه سال گذشته داشت. سابقه دشمنی آمریکا با مردم ایران و حمایت وسیع آن رژیم از حکومت پهلوی و نادیده گرفتن حقوق مردم در طول سال های طولانی دوران پهلوی، نفرت طبیعی را در بین انقلابیون ایجاد کرده بود که در طول مبارزات مردم ایران همواره سایه سنگین خود را داشته و آمریکا به عنوان شریک وبلکه صاحب جرائم آن دوره مطرح بوده است. این روند، بعد از انقلاب از سوی دولت آمریکا ادامه داشت.
ماجرای تسخیر سفارت آمریکا در ایران توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و گروگانگیری ۴۴۴ روزه اعضای آن سفارتخانه اوج این درگیری ها بود. حمایت وسیع آن روزها از رفتار دانشجویان در داخل نشانه آن بود که این نفرت در بین توده های مردم هم جایگاه جدی داشت. قبل از هر چیز باید این باور را که در افکار عمومی مردم بعد از انقلاب اسلامی، نفرت از آمریکا جدی بوده است پذیرفت. در آن حادثه گروگانگیری اگرچه امکان مدیریت بهتر وجود داشت و نیز اگرچه آن ماجرا عواقب سختی برای سیاست و اقتصاد ایران پیدا کرد ولی نمی شود انکار کرد که در آن شرایط یک خواست عمومی بود که به نوعی پاسخ به تحقیر چند ساله ایران توسط آمریکا تلقی می شد. در کنار این حقیقت البته آمریکا به دلائل گوناگون در دنیا قدرت غیرقابل انکاری بود.
مرکز اصلی علم و قدرت و ثروت دنیا آمریکا شده بود. سقوط اتحاد جماهیر شوروی نیز به برتر بودن این قدرت کمک کرد. واقعیت این بود که آمریکا آنقدر قدرت داشت که هیچ کشوری نمی توانست آن را نادیده بگیرد. به دلیل همین قدرت بود که بعد از فروکش کردن آن فضای اوائل انقلاب، همواره بحث رابطه با آمریکا در دولت های گوناگون بعد از انقلاب مطرح می شد. هر یک از دولتها به نوعی از ایجاد رابطه با آمریکا حرف می زدند ولی هرگز این کار جدی نمی شد. یکی از دلایل آن کشورهایی بودند که با آمریکا رابطه خود را قوت بخشیده بودند و علاقمند بودند تا از گپ موجود بین این دو کشور به نفع منافع خود بهره بگیرند.
کشورهای عربی حوزه خلیج فارس در راس این مجموعه ها قرار داشتند که برای در امان بودن از آنچه که آنها توسعه طلبی ایران می نامیدند با کمک آمریکا همواره تلاش می کردند ایران و آمریکا به یکدیگر نزدیک نشوند. اروپا هم به دلایل اقتصادی تا حدودی در همین مجموعه قرار می گرفت. در این میان البته در ایران هم اصل بر عدم رابطه با آمریکا بود. موج اسلامگرایی در منطقه و جهان اسلام گسترش پیدا کرده بود. این موج البته به رهبری نیاز داشت.
محور شرارت های منطقه ای ضداسلامی آمریکا بود. برجسته ترین مورد آن در حمایت یک جانیه از رژیم صهیونیستی بود که آن رژیم با جنایت های بی شمار علیه مردم فلسطین، فضا را بر جهان اسلام آن قدر تنگ کرده بود که همه مسلمانان، احساس تحقیر از سوی رژیم صهیونیستی به خاطر جنایت هایش می کردند و همه آمریکا را در ورای این مشکلات می دیدند. به همین دلیل اصل مخالفت با آمریکا توانست عامل تقویت کشوری شود که این پرچم را در دست گرفته است. شاید با آن استدلال بود که رهبران ایرانی، علیرغم مغازله های سیاسی اراده ای بر ایجاد رابطه نداشتند. بهترین فرصت ایجاد رابطه با آمریکا - در صورتی که ایران فقط به مصالح کشور خودش می اندیشید - دوران خاتمی و کلینتون بود که باز هم به همین دلیل که اصل وجود دشمن بزرگی مثل آمریکا که دشمن جهان اسلام هم تلقی می شد باید وجود داشته باشد، هیچ وقت این رابطه جدی نشد. این جوهر اصلی دلیل عدم ایجاد رابطه با آمریکا از سوی رهبران ایرانی بوده است. احساس رسالت جهانی یا حداقل جهان اسلامی با ایجاد رابطه با آمریکا از سوی کشوری که پرچمداری آن مخالفت را داشته است منافات داشت. این تحلیل غیردیپلماتیک و اعلام نشده از مشکلات روابط ایران و آمریکاست.
در داخل آمریکا نیز به خصوص در دوران بوش و بعد از ماجرای ۱۱ سپتامبر از اراده عدم رابطه با ایران برای متحد کردن خیلی از کشورها استفاده شد. این واقعیت در جهان اگر در تحلیل ها مورد توجه قرار گیرد کلید رمزگشایی خواهد بود که می تواند این نکته را اثبات کند که در آینده ای نزدیک نیز علی رغم تمایل بعضی جناح ها در ایران این رابطه عملی نخواهد شد. اینکه آیا این سیاست با قدرت تحریک جهانی که آمریکا دارد، جدای از منافع رهبری جهان اسلام به نفع مسائل داخلی ایران هست یا خیر البته بحث دیگری است که در داخل کریدور سیاستمداری ایران هم نظرات متفاوتی پیرامون آن هست.
نویسنده : محمدعلی ابطحی
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید