چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

ایران و امریکا؛ مناقشه ای دیرپا


ایران و امریکا؛ مناقشه ای دیرپا
دور دوم مذاکرات ایران و امریکا درباره عراق در شرایطی انجام گرفت که دو کشور طی سال های گذشته روابطی خصمانه با یکدیگر داشته اند و همواره در موضع گیری های خود، طرف مقابل را متهم به اعمال و اقدامات خلاف عرف و غیرقانونی کرده اند.
در این بین مساله روابط یا عدم روابط با امریکا به طور مستقیم یا غیرمستقیم بر کل سیاست خارجی ایران سایه افکنده است. علی الخصوص که سیاست ایران روی دو محور نفی حضور و سلطه یا استیلای امریکا در منطقه از یک سو و مردود شمردن برقراری روابط سیاسی با امریکا از سوی دیگر، تنظیم شده است. از این رو ضمن نگاهی اجمالی بر روابط تهران و واشنگتن پس از انقلاب اسلامی، به بررسی چالش های موجود در روابط دو کشور خواهیم پرداخت.
پیروزی انقلاب اسلامی، علاوه بر آنکه مهمترین کشور منطقه و جزیره ثبات امریکایی ها را از مدار غرب خارج کرد و به تعبیر هنری کیسینجر (وزیر امور خارجه وقت امریکا)، بزرگترین شکست امریکا پس از جنگ جهانی دوم و یک شکست استراتژیک مهم را برای سیاست خارجی امریکا رقم زد، ایران را به مهمترین مخالف امریکا در منطقه خاورمیانه نیز مبدل کرد. از این رو امریکایی ها که به شدت از زیان های حاصل از انقلاب اسلامی نگران بودند، علاوه بر آنکه لغو قراردادهای نظامی و کاهش شدید صادرات غیرنظامی خود به ایران را به عینه می دیدند، درصدد تشدید خصومت با انقلاب اسلامی برآمدند.
اشغال سفارت امریکا در تهران به وسیله «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام»، به گروگان گرفتن ۶۱ امریکایی به مدت ۴۴۴ روز و تایید حرکت دانشجویان از سوی امام خمینی به عنوان «انقلاب دوم»، موجب قطع روابط سیاسی و بازرگانی جمهوری اسلامی ایران و امریکا در شامگاه ۱۸ فروردین ۱۳۵۹ به دستور جیمی کارتر رئیس جمهور امریکا شد. در این بین کارتر که در روز ۲۲ آبان ۱۳۵۸ دستور توقیف کلیه دارایی های ایران در بانک های امریکایی و شعبه های خارجی آن را صادر کرده و خرید نفت از ایران را متوقف ساخته بود، بیش از هر کس دیگر از انقلاب ایران متضرر شد. به طوری که انتخاب مجدد وی به سمت ریاست جمهوری، به سبب ناتوانی در حل مساله گروگان ها نافرجام ماند.
در واقع پس از آنکه طی سال های متمادی، ایالات متحده امریکا، دولت های دست نشانده خود را در ایران بر سر کار می آورد، این بار ایران بود که دولت امریکا را تغییر می داد.بنابراین ایالات متحده که سلطه همه جانبه خود بر ایران را خاتمه یافته تلقی می کرد، تمام تلاش خود را جهت مهار انقلاب به کار گرفت و در این راستا با طرح سیاست سد نفوذ و مهار، درصدد بزرگ نشان دادن خطر انقلاب اسلامی در میان همسایگان ایران و افکار عمومی جهانیان برآمد.
از این رو ضمن قطع روابط سیاسی و بازرگانی، به اعمال تحریم های اقتصادی در برابر تهران نیز مبادرت ورزید.با وقوع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران که با حمایت همه جانبه امریکا به وجود آمده بود، علاوه بر آنکه غرب به صورت مستقیم خسارت های بی شماری بر اقتصاد ایران وارد کرد، امریکا و متحدان آن همواره سعی کردند که به طور غیرمستقیم نیز توان مالی ایران را ضعیف نگاه دارند. در این بین هرگاه که ایران به موفقیت های بزرگی در جنگ نائل می شد، قیمت نفت نیز پایین می آمد تا پشتوانه مالی و درآمد نفتی ایران تقلیل یابد و بدین ترتیب ایران از تهیه سلاح و مهمات عاجز بماند.
پس از پیروزی بیل کلینتون در انتخابات ریاست جمهوری امریکا، رویکرد کمک به دموکراسی، توسعه بازار آزاد، گسترش لیبرال دموکراسی و ارزش های امریکایی تبدیل به اصول سیاست خارجی این کشور شد و موضع گیری های امریکا علیه ایران تداوم یافت.ایالات متحده امریکا در سال ۲۰۰۰ در اختیار گروه تازه ای از محافظه کاران وابسته به حزب جمهوریخواه قرار گرفت که در پایان قرن بیستم به نئوکان ها (محافظه کاران جدید) موسوم شدند. پیدایش محافظه کاران جدید تا حدود زیادی ریشه در دولت های ریگان و بوش در امریکا و نیز تاچر در انگلیس داشت که هر سه دارای روابطی یکسان با انقلاب اسلامی ایران بوده اند.
به رغم پیش بینی هایی که هنگام پیروزی بوش در انتخابات امریکا می شد، به نظر می رسید که به دلیل اتصالاتی که این دولت به شرکت های نفتی و شرکت های بزرگ مالی و اقتصادی امریکا دارد، روابط تهران و واشنگتن نیز بهبود یابد. از این رو در اواخر سال ۲۰۰۱ نوعی همکاری میان ایران و امریکا در قضیه افغانستان برقرار شد.
در این راستا ایالات متحده پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، جمهوری اسلامی ایران را در پی دستیابی به سلاح های کشتار جمعی و بر هم زننده صلح و ثبات بین المللی معرفی کرده و تمام تلاش خود را جهت ناکامی ایران در اجرای فعالیت های هسته ای و ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت، به کار گرفته است. بر این مبنا پرونده هسته ای ایران از سوی سه کشور اروپایی بریتانیا، فرانسه و آلمان و با حمایت های بی شائبه ایالات متحده امریکا در شورای امنیت به تصویب قطعنامه های ۱۶۹۶، ۱۷۳۷ و ۱۷۴۷ منجر شده است.
بی شک تنش های میان ایران و امریکا به آسانی و با شتاب از بین نخواهد رفت، با این حال اعلام آمادگی طرفین برای آغاز مذاکره درباره امنیت عراق می تواند راهگشای بسیاری از چالش های تاریخی و تعاملات خصانه پیشین باشد.
از این رو در شرایطی که مساله هسته ای مراحل بحرانی را سپری می کند، هر دو دولت به نحوی برای مذاکره اعلام آمادگی کرده اند. در این بین ایران برای ایجاد رابطه با امریکا خواستار ایجاد فضایی است که در آن واشنگتن نگرش و استراتژی خود را نسبت به تهران تغییر دهد. این تغییر نگرش مستلزم تغییر دو نگاه امریکا به ایران است.از سوی دیگر محافظه کاران امریکایی معتقدند برنامه هسته ای و موشکی ایران استعداد آن را دارد که باعث نگرانی مشترک امریکا و متحدان اروپایی و آسیایی اش شود.
بنابراین تحقق این «معامله» را مستلزم آن می دانند که ایران اولاً برنامه هسته ای خود، به ویژه چرخه غنی سازی اورانیوم را متوقف سازد، ثانیاً به سیاست خود علیه امریکا و اسرائیل پایان دهد و از برنامه «نقشه راه» امریکا و اتحادیه اروپا برای استقرار صلح در خاورمیانه حمایت کند و ثالثاً سیاست خارجی خود را به ویژه در برابر عراق و افغانستان دگرگون سازد.
در عین حال مساله مهمتر برای تندروهای امریکایی این است که احتمال شکست مذاکرات و راه های دیپلماتیک را در نظر گیرند. در واقع دولت امریکا با تعریف ایران به عنوان تهدیدی فوق العاده برای امنیت ملی، سیاست خارجی و اقتصاد امریکا، ممنوعیت ها و تحریم های مختلفی را جهت منزوی کردن ایران انجام داده است.
چنانکه کاخ سفید نیز بارها هشدار داده که در صورت امتناع ایران از همکاری با جامعه بین الملل در مورد برنامه های هسته ای و ثمربخش نبودن راه های دیپلماتیک، هیچ گزینه ای را از جدول اقدامات احتمالی امریکا حذف نخواهد کرد.
بنابراین به نظر می رسد در شرایطی که دو کشور هیچ گونه رابطه دیپلماتیک با یکدیگر نداشته اند و فضای مبهمی بر مذاکرات طرفین سایه انداخته است، با این حال بتوان به مذاکرات ایران و آژانس بین المللی هسته ای از یک سو و مذاکرات ایران و امریکا از سوی دیگر خوشبین بود، امری که بستگی به روند تصمیم گیری در ایران و میزان صبر و انتظار طرفین دارد.
شعیب بهمن
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید