شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

آیا احمدی‌نژاد امیدوار است؟


آیا احمدی‌نژاد امیدوار است؟
پیام آقای احمدی‌نژاد رئیس جمهوری اسلامی ایران به باراک اوباما، رئیس جمهور منتخب ایالات متحده، اقدامی بی‌سابقه بود. بویژه اینکه اکنون دو کشور دارای رابطه رسمی نیستند. آیا آقای احمدی‌نژاد نیز احتمال تغییر در سیاست‌های خارجی ایالات متحده را جدی می‌داند و آیا این پیام می‌تواند بنیانی برای تنش‌زدایی میان تهران و واشنگتن باشد؟ آیا دولت ایران اصولا برنامه‌ای برای تعامل و تنش‌زدایی با آمریکا دارد؟ یا اینکه صرفا به قیمت «تابوشکنی» در تعامل با آن قدرت، با افکار عمومی دنیا سخن می‌گوید؟
در تعامل احمدی‌نژاد- اوباما، پیام نخست از سوی رئیس جمهور منتخب کنونی به کاندیدای دیروز انتخابات آمریکا ارسال شد. اوباما در چالش انتخاباتی با مک‌کین اعلام کرده بود که در صورت پیروزی حاضر است با دولت ایران و حتی شخص رئیس جمهور این کشور، آقای احمدی‌نژاد مذاکره کند. چون «مذاکره» را بهتر از «جنگ» می‌داند. البته راهبرد اعلامی اوباما در قبال ایران، استفاده حداکثری از تحریم و ایمان به نتیجه‌گیری از این راهبرد، پیش از نیاز به کاربرد قوه قهریه بوده است.
بنابراین برخلاف نامه سابق احمدی‌نژاد به بوش که نگارنده در نطق پیش از دستور خود در آن زمان مخالفت خود را با آن اعلام کرده و بویژه عدم ارسال پاسخ از طرف بوش را پیش‌بینی کرده بودم، در اینجا معتقدم، ارسال پیام احمدی‌نژاد قابل دفاع است، چون ایشان سعی کرده است حداقل امیدواری‌ها به «تغییر» در سیاست خارجی آمریکا بویژه در منطقه خاورمیانه را به عنوان یک فرصت قلمداد نماید. و به عبارتی برخلاف روندهای هشت ساله گذشته، اوباما پیش از ورود به لابی‌های قدرتمند معارض می‌تواند تغییرات یا حداقل تعدیل در سیاست خارجی را در دستور کار خود قرار دهد و مهمتر از همه اینکه افکار عمومی آمریکا اکنون حضور ذهن بیشتری در قبال شعار «تغییر» اوباما دارد.
تجربه تقابل با پنج رئیس جمهور پیشین ایالات متحده، افکار ایرانی‌ها را به این امر محتوم عادت داده است که دو حزب دموکرات و جمهوریخواه راهبرد یکسانی در برخورد با جمهوری اسلامی دارند و تغییر احزاب منجر به تغییر در سیاست ایرانی آنها نمی‌شود. و حداکثر اختلافات تفاوت تاکتیکی است نه تفاوت در راهبرد.
اما در این میان تمرکز سیاست‌های هشت سال اخیر آمریکا در منطقه نفوذ ایران (خاورمیانه) واقعیاتی را آشکار کرد که منجر به تقویت تحلیل‌های واقعگرایانه نزد شماری از سیاستگذاران و راهبرد نویسان آن کشور شد. موضع‌گیری مشترک پنج وزیر خارجه سابق و اسبق آمریکا گویا‌ترین تحلیل در این رابطه بود. جالب اینکه این افراد مجریان سیاست‌های خصمانه ۳۰ سال گذشته علیه ایران بوده‌اند و اکنون با اعتراف به اشتباهات گذشته خود معتقدند بهترین راه در قبال ایران «مذاکره» است. آنها تغییر رفتار در قبال ایران را جبری می‌دانند.
از طرفی، تابوی مذاکره با ایران در زمان بوش و جمهوریخواهان شکسته شده بود. دموکرات‌ها در مقابل شعارهای جنگ‌طلبانه مک کین، به سه دوره مذاکره آمریکا با ایران با درخواست مکتوب خانم «کاندولیزا رایس» وزیر امور خارجه آن کشور اشاره می‌کردند و به عتقاد نگارنده، حتی اگر جمهوریخواهان حاکم بر کاخ سفید می‌شدند، کمتر از دموکرات‌ها موضوع مذاکره و تنش‌‌زدایی با ایران را دنبال نمی‌کردند. موضوع بازگشایی دفتر حفاظت منافع در ایران و مذاکرات منطقه‌ای و ... در این قالب مطرح است.
البته تردیدهایی جدی در قبال امکان تغییر در سیاست خارجی آمریکا وجود دارد. شاید امروزه کمتر کسی در دنیا در مقابل چهره جنگ‌طلب بوش، اوباما را چهره‌ای می‌بیند که هیچ‌گاه جنگ تازه‌ای ‌را آغار نکند و به جای کینه‌های سرخوردگان جنگ سرد، حامل امیدواری خسته شدگان از جنگ‌های هشت ساله بوش است. اما این چهره خندان و آرام از هم اکنون تحت فشار آن بخش از سیاستمداران حرفه‌ای آمریکا قرار می‌گیرد که جنگ و تحریم را از لوازم حفظ ابرقدرتی خود می‌دانند، سازمان‌های بین‌المللی را تنها به عنوان توجیه گران و حافظان «نظم قدرت» به رسمیت می‌شناسند و صاحبان بنگاه‌های عظیم تولید و فروش جنگ‌افزار، که تنها در یک قرارداد مبلغ ۲۰۰ میلیارد دلار برای تولید نسل جدید بمب‌افکن‌ها، از دولت آمریکا دریافت کرده‌اند. قراردادهایی که جنگ‌های آینده و تطویل جنگ‌ها و مداخلات کنونی را محتوم و اجتناب‌ناپذیر می‌کند. کمتر رئیس جمهوری در تاریخ آمریکا وجود دارد که در زیر بار این لایه‌های فشار، شخصیت دوران کاندیداتوری خود را حفظ نماید.
لابی‌های اقتصادی، فرهنگی، مذهبی و نظامی آمریکا در ایام انتخابات اهداف سیاسی متفاوتی را دنبال می‌کنند. به عنوان مثال لابی صهیونیست‌های دموکرات در مقابل لابی صهیونیست‌های جمهوریخواه، حزب و نامزد خود را حمایت می‌کنند، اما بعد از روشن شدن نتیجه، این منافع صنفی و ذاتی لابی‌ها است که منجر به وحدت عمل آنها در جهت دادن به رئیس جمهور و دولت منتخب می‌شود.به طور معمول بخش عمده لابی‌های قدرت در آمریکا مسائل خاورمیانه‌ را با محوریت محدودسازی ایران دنبال می‌کنند. اصولا ۳۰ سال دشمنی و قطع رابطه مانع از شکل‌گیری لابی‌های طرفدار ایران در آمریکا شده است. لذا اگر اوباما بخواهد از کانال‌های سنتی قدرت و سیاستگذاری‌ موضوع رابطه با ایران را ببیند، حداکثر تحول ممکن در روابط دو کشور، بازگشت به دوران تحریم فرامرزی دو قانون، «داماتو» و «هلمز برتون» است. مگر اینکه طرفداران تنش‌زدایی با ایران در حزب دموکرات یا در میان جمهوریخواهان میانه‌رو برای این هدف، لابی سازی کنند. اتفاقی که هنوز در آن کشور نیفتاده است. کما اینکه از هم اکنون لابی‌های مخالف تعامل با ایران سعی می‌کنند در همسویی با جمهوریخواهان و در اردوگاه حزب اقلیت مانع شکل‌گیری حرکت سازنده در این رابطه شوند. اما در ایران موضوع رابطه با آمریکا ملی است نه حزبی لذا در مقابل علائم مثبت و منفی در آن کشور نباید واکنش جناحی و غیر ملی صورت داد. برای اثبات این ادعا به تاریخ خصومت در این رابطه باید پرداخت.
اصولا بنای رابطه از زمانی ویران شد که آمریکا «انقلاب اسلامی ایران» را به رسمیت نشناخت. و حتی روسای جمهور آن کشور نیز پیام‌های مداخله‌آمیز خود را نه به دولت بلکه برای ملت ایران ارسال می‌کردند. امروز نیز اگر باراک اوباما پاسخ پیام آقای احمدی‌نژاد را ندهد یا پیام خود را خطاب به ملت ایران ارسال کند، این به معنای عدم آمادگی دموکرات‌ها برای تعریف رابطه‌ای جدید با ایران است. و به عبارتی اوباما نیز در مسیر فرصت سوزی دوران بیل کلینتون در قبال ایران خواهد افتاد. نتیجه اینکه پیام رئیس جمهور ایران به اوباما ممکن است با انتقاد جدی شمار‌ی از نخبگان سیاسی داخل کشور مواجه شود. اما از این نظر که می‌تواند، جهت‌گیری سیاست خارجی طرف مقابل را بیش از آغاز به کار رسمی او روشن نماید و اتهام فرصت سوزی را متوجه به طرف ایرانی ننماید قابل تامل است. هر چند که خیلی زود مناطق و موضوعات زور آزمایی ایران و آمریکا در عراق، افغانستان، فلسطین، لبنان و موضوع هسته‌ای به همراه همسویی‌های اجتناب ناپذیر دو طرف در مقابله با برخی افکار و گروه‌های افراطی، امنیت انرژی و ترانزیت آن، محتوای کلی پیام آقای احمدی‌نژاد را به محک مصادیق تعامل و تقابل می‌گذارد.
دکتر حشمت الله- فلاحت‌پیشه‌
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید