جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

چشم انداز ششمین جنگ اسرائیل


چشم انداز ششمین جنگ اسرائیل
در سومین هفته جنگ خونین غزه، بحث های جدی در محافل جهانی بویژه مراکز محافل تصمیم گیر تل آویو بر سر نتایج این بازی خونین درگرفته است. به طور مشخص از روز یک شنبه پس از آنکه اولین زمزمه ناکامی ارتش اسرائیل در تظاهرات خیابانی تل آویو و سرمقاله رسانه هایی مانند هاآرتص شنیده شد، ایهود اولمرت و شمار دیگری از گردانندگان جنگ از «یک سره کردن نبرد» سخن گفته و فرصتی دیگر برای جبران دو هفته سرگردانی ارتش پرساز و برگ این رژیم در پشت دروازه های غزه طلبیدند.
اتاق فرماندهی جنگ در تل آویو برای فرونشاندن خشم عمومی که از یکشنبه شب به خیابان های تل آویو سایه افکند به ریسمان تئوری «یکسره ساختن نبرد» توسل جست. در این وضعیت پراز اضطراب روشن است که مقصود اصلی آن چه بر زبان اولمرت با عنوان «به پایان حمله نزدیک شده ایم» جاری شده چیزی جز این نیست که افکارعمومی درون سرزمین های اشغالی و جامعه بین المللی چند صباحی دیگر دست آنها را برای تاخت و تاز در غزه باز بگذارند. به این صورت دومین وعده مثلث گردانندگان جنگ برای غلبه بر قدرت حماس در حالی مطرح می شود که حتی بر مبنای روایت خود روزنامه های صهیونیستی، واقعیت های صحنه جنگ تصویری متفاوت از ادعاهای وزارت جنگ این رژیم را گوشزد می کنند.
برای قضاوت در باره هر جنگی و برآورد برد و باخت دو طرف درگیر، معیارهای روشنی وجود دارد که تنها با تکیه بر این معیارها می توان صحت و سقم وعده ها و ادعاهای طرفین را ارزیابی کرد.
آغاز کنندگان این نبرد در جبهه اسرائیلی مجموعه ای از اهداف را برای این بازی خونین خویش ترسیم کرده بودند. این اهداف در دو هفته اخیر به صراحت و در قالب چند محور از سوی تزیپی لیونی به عنوان مسئول سیاسی جنگ و ایهود باراک فرمانده نظامی صحنه به صورت ذیل بیان شده است:
۱) نخستین هدف و در واقع اولین « پایه توجیهی جنگ» این بود که ارتش صهیونیستی با یورش به پایگاه مرکزی مقاومت اسلامی فلسطین، سرزمین های اشغالی را از کابوس موشک های حماس رهایی بخشد. برای رسیدن به این هدف، باراک و لیونی دستور کار جنگی با مشخصات سه گانه «غافلگیرانه، ضربتی و کوتاه مدت» را به اجرا گذاشتند. در فردای شروع نبرد، تزیپی لیونی با سرمستی در تلویزیون اسرائیل این ادعا را مطرح کرد که آنها موفق شده اند حماس را غافلگیر سازند و بعد در مصاحبه دیگری با نیوزویک وعده داد که چند صباحی دیگر به حیات دولت انقلابی اسماعیل هنیه خاتمه خواهند داد. اما جنگی که قرار بود با شبیه سازی نبرد ۶ روزه تل آویو را به پنجمین پیروزی خویش نائل سازد از یک نبرد فرسایشی سر درآورد و غرش جنگنده های اف ۱۶ ارتش صهیونیستی در آسمان غزه بیش از آنکه خاطره در هم کوبیدن ارتش لژیون های عرب در ۱۹۶۷ را تداعی کند حال و هوای جنگ ۳۳ روزه را زنده کرد. این بار نیز درست همانند تابستان ۲۰۰۶ اولین زنگ هشدار در باره زمینگیری ارتش اسرائیل را تحلیلگران کهنه کار این رژیم در سرمقاله های «هاآرتص» به صدا درآوردند که در آنها به صراحت اعلام شده که : ارتش اسرائیل در مسیر جنگی فرسایشی و بدون چشم انداز پیروزی گرفتار شده است.
۲) با فرسایشی شدن نبرد، فاصله تل آویو از دومین هدف اعلام شده باراک و لیونی نیز دورتر شد. از تمایزات این جنگ این بود که شروع کنندگان آن در جبهه صهیونیستی از پشتیبانی تمام عیار حدود ۵۰۰ هزار شهرک نشین صهیونیست که در تیررس راکت های حماس قرار دارند برخوردار بودند. ساکنان این شهرک ها که اغلب از صهیونیست های متعصب شرق اروپا هستند به عنوان اولین داوطلبان این جنگ و با این محاسبه که حداقل پاداش نزاع با حماس، تأمین امنیت خانگی آنها است به جبهه غزه گسیل شدند. اما جنگی که فرماندهان ارتش صهیونیستی در جلسات توجیهی، اولین ثمره آن را خاموشی آتشبارهای مقاومت اسلامی خوانده بودند اکنون در سومین هفته جنگ تصویر یک زرادخانه پایان ناپذیر از توان موشکی مقاومت را به نمایش گذاشته است.
کافی است به آمار راکت های شلیک شده حماس، مناطق تحت آتش مقاومت اسلامی تعداد آوارگان شهرک های صهیونیست نشین و شمار کشته گان و زخمی های این حملات نگاه شود. گزارشگر رویترز پس از گشت و گذاری در شهرک های صهیونیستی نزدیک به غزه که همگی با شلیک راکت های حماس سکونتگاه خویش را ترک کرده اند جنگ موسوم به «سرگداخته» را با این سؤالات روبه رو می کند و می نویسد؛ از دهها پایگاه موشکی حماس که روزانه چندین فروند راکت را در مراکز مهم اسرائیل فرود می آورند کدام یک در دو هفته اخیر منهدم شده است و از هسته های چریکی عزالدین قسام که ما فقط از حضور ۲۵ هزار نفر آنان در غزه خبر داریم چند نفر از بین رفته اند. البته این هسته های چریکی به جز اعضای جناح های مبارز اسلامی و مردمی است که در این جنگ حضوری جهادگونه دارند.در واقع ذهن همه تحلیلگران درون سرزمین های اشغالی را این نکته مشغول کرده که در منحنی جنگ، میان استراتژی باراک مبنی بر «افزایش نیرو» و «گشودن جبهه های جدید» در امتداد شهر غزه با « نتایج نبردها» هیچ تناسب معقولی برقرار نیست و هراندازه ارتش صهیونیستی واحدها و یگان های ذخیره جدید وارد میدان جنگ می کند دسترسی به گردان های عزالدین قسام دشوارتر می گردد و هر اندازه نیروی هوایی و زرهی این رژیم بر حجم بمباران و دامنه کشتار می افزاید نیروهای مقاومت عملیات موشکی خویش را به لحاظ کمی و کیفی توسعه می دهند. به گونه ای که اگر قبل از جنگ فقط دو شهرک صهیونیست نشین سدیروت و عسقلان آماج حمله حماس بودند اکنون چندین شهر و شهرک و شماری از پایگاه های مهم ارتش این رژیم نظیر تسیلم و تل نوف و حتی دیمونا در تیررس این حملات قرار دارند.
۳) تیم گرداننده جنگ چنان که همه ناظران گفته اند «جنگی برای پرستیز و کسب اعتبار» شروع کردند. بر اساس این هدف گذاری جنگ غزه قرار بود بسیاری از نابسامانی ها و گسست های درون دولت، ارتش و جامعه اسرائیلی را درمان کند. جامعه سیاسی صهیونیستی در دو سال پس از جنگ ۳۳ روزه با مشکلات عمیقی روبه رو شد. به گونه ای که به گواهی نظرخواهی های انجام شده شیرازه اعتماد عمومی در چند مرحله لطمه دید گزارش وینوگراد در باره ناتوانی سیستم نظامی و سیاسی این کشور در جنگ ۳۳ روزه ضریب اعتماد عمومی به دولت را به پائین ترین سطح رساند. پیامد بعدی این گزارش بروز شکاف سیاستمداران و نظامیان بود، به نحوی که هر دو گروه گناه شکست ها را به گردن دیگری انداخت. همین اختلاف بود که به کناره گیری و تسویه شماری از سران سرشناس از قدرت منجر شد این زنجیره بی اعتمادی در ماجرای رسوایی مالی اولمرت تکمیل شد. انتظار می رفت که لیونی و باراک پس از اولمرت نظم و انسجام تازه به دولت آشفته تل آویو بخشند اما چنان که در سه ماه اخیر دیده شد لیونی از تشکیل ائتلاف ناتوان ماند و باراک نیز با موج تنش در درون حزبش روبه رو گردید. به همین دلیل همه کارشناسان از عمرو موسی تا حسنین هیکل در این باره اتفاق نظر دارند که هدف روشن جنگ غزه عبور دادن ارتش و دولت اسرائیل از بحران عمیق کنونی است و لیونی و باراک و اولمرت به این امید بودند که همه این بحران ها و شکاف ها با یک پیروزی در جنگ قابل درمان است شاید در سایه این جنگ اعتماد عمومی بازگردد و اقتدار افسانه ای ارتش ترمیم شود.
اما اکنون با شروع نخستین موج تظاهرات ساکنان تل آویو علیه سران این رژیم این استراتژی نتیجه ای معکوس به بار آورده است. پیش از این کارشناسان این رژیم اعلام کرده بودند که تظاهرات خیابانی در تل آویو و شورش ساکنان اسرائیل نقطه شکست دولت اولمرت در جنگ خواهد بود چرا که با شروع نخستین شورش های خیابانی در تابستان ۲۰۰۶ بود که نصرالله توانست دولت اولمرت را به تسلیم و پذیرش شکست وادار سازد.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید