جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

از ازل چنین نبود و تا ابد نیز چنین نخواهد ماند


از ازل چنین نبود و تا ابد نیز چنین نخواهد ماند
انتخابات پارلمانی دهم فوریه اسرائیل و ”پیروزی“ احزاب دست راستی «کادیما»، «لیکود» و « اسرائیل، خانه ما»، در پی کشتار بی امان مردم محاصره شده غزّه، نشانه آشکار و عیان آپارتاید و نژادپرستی افراطی بود. این انتخابات و همه آنچه که در اسرائیل روی می دهد، بیانگر این واقعیت روشن است که، جامعه اسرائیل بر مبنای مسابقه نژادپرستی و اشغال کوک شده است و تنها احزاب افراطی، که برنده مسابقه کشتار بیشتر مردم فلسطین و اشغال بیشتر اراضی آن باشند، می توانند برنده این مسابقات باشند.
حزب افراطی «اسرائیل، خانه ما»، برنده سوم انتخابات روزسه شنبه هفته گذشته بود. این حزب، ظاهرا نماینده بیش از یک میلیون نفرمردمی است که، بعد از تجزیه اتحاد شوروی، طی دو دهه اخیر، به این سرزمینها مهاجرت کرده اند. این حزب در دوره مبارزات انتخاباتی، افراطی ترین شعارها را مطرح می کرد و همیشه از سیاست اخراج یک و نیم میلیون عرب اسرائیل، ساختن شهرکهای یهودی نشین بیشتر- گسترش وسعت اراضی اشغالی- طرفداری می کند.
در اسرائیل تقریبا یک جمعیت پنج و نیم میلیون نفری زندگی می کند که، یک و نیم میلیون نفر آن عرب، بقول رسانه های جهانی بیش ازیک میلیون نفر هم (من هیچ وقت نتوانستم این عبارت «بیش از» را معنی کنم) طی دو دهه اخیر از جمهوریهای منشعب از اتحاد شوروی، عمدتا از روسیه و اوکرائین به این سرزمینها مهاجرت کرده اند. «کنیست»، پارلمان اسرائیل، یک صد نماینده دارد. با این حساب، اصولا، یک سوم نمایندگان آن، باید از میان عربها انتخاب شوند که هیچ وقت چنین امری اتفاق نیافتاده است و در چشم انداز آتی هم، با عطف توجه به ایدئولوژی نژادپرستانه رژیم حاکم اسرائیل، چنین چیزی دیده نمی شود. اما در مورد حزب «اسرائیل، خانه ما» که آن «بیش از» یک میلیون نفری را که از جمهوریهای اتحاد شوری سابق به اسرائیل آمده اند، نمایندگی می کند، می توان گفت که موضع نژادپرستانه سفت و سخت آن قابل درک است. این مردم، سالیان- سال با ایدئولوژی صهیونیستی تربیت یافته اند، سازماندهی شده اند و مثل بقیه اسرائیلها، به امید امکانات رفاهی بیشتر به سرزمین فلسطین آمده اند. نا گفته نباید گذاشت که، نقش نمایندگان آنها در تخریب سوسیالیسم و تجزیه اتحاد شوروی هم بی نظیر بود. بی سبب نیست که در اولین سالهای پساشوروی، اکثریت قریب به اتفاق صد و یک نفر میلیاردر طلائی روسیه و چندین ده نفر در دیگر جمهوریها، منشاء یهودی داشتند. گوسینسکی، آبرامویچ، خادارکوفسکی، برزوفسکی و دیگران، در عرض فقط سه- چهار سال اول تخریب سوسیالیسم، هر کدام دهها میلیارد دلار ثروت مردم شوری را بالا کشیدند. اسلاف این جریان، حتی در سالهای رهبری استالین، تا درون کاخ کرملین نفوذ کرده بودند و عمدتا، به کمک پزشکان یهودی الاصل، رهبران شوروی جوان را در روی تخت بیمارستانها به قتل می رساندند. ماجرای قتل شرباکوف، عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست و چند تن دیگر، که در اواسط سالهای پنجاه افشا شد، تنها بخشی از اقدامات آنها بود. خانم ژمچوژین، همسر مولوتف، با گلدا مایر، سفیر وقت اسرائیل در اتحاد شوروی و محافل ناسیونالیستی یهودی ارتباط داشت و تمام اطلاعات حزب کمونیست و دولت اتحاد شوروی را در اختیار وی می گذاشت(نقل از: یادداشتهای ل. ن. یفـرموف). بدین ترتیب، موضع و برنامه حزب افراطی «اسرائیل، خانه ما»، همچون دیگر احزاب و گروههای صهیونیستی روشن است و طبیعی است که خواهان اخراج یک ونیم میلیون نفر عرب و گسترش شهرک سازی در اراضی اشغالی فلسطین باشند و رأی هم بیاورند.
با این توصیف، می توان پارلمان آتی اسرائیل را، مثل همه پارلمانهای پیشین، پارلمان کشتار و اشغال، پارلمان آپارتاید و نژادپرستی نامید که هدفی جز «قانونیت» بخشیدن به تداوم نسل کشی مردم فلسطین و اشغال بخشهای بیشتری از اندک اراضی باقیمانده فلسطین ندارد. یعنی، با تشکیل پارلمان جدید اسرائیل، جنگ، کشتار و بحران ٦۰ ساله، بعبارت صحیحتر، ٩۰ ساله خاورمیانه، حداقل برای چهار سال دیگر تمدید گردید.
در همین رابطه، بازهم سخنی کوتاه با دوستداران حقیقت و عدالت وطرفداران صلح و امنیت:
تأکید بر این مسئله ضروری است که تمام سعی و تلاش لابی صهیونیسم، محافل و جریانات صهیونیستی که اتفاقا سیاست خارجی نظامی گرانه ایالات متحده آمریکا را نیز تعیین و تنظیم می کنند، روی این مسئله متمرکز شده است که، صهیونیسم و اسرائیل را همسنگ و همطراز یهودیت و قوم یهود معنی کنند، مخالفان صهیونیسم و نژادپرستی را مخالفان یهودیت و قوم یهود معرفی کنند تا صدای حق طلبان فلسطین و حامیان جهانی آنها را باتهام آنتی سیمیتیزم، خفه سازند و مردم را به انکار و چشم پوشی از مراحل جلب پیروان ایدئولوژی صهیونیستی به سرزمین فلسطین و روند تأسیس ”کشوری“ نامشروع، بنام اسرائیل، وادار سازند.
جعل و انکار واقعیت تجمع پیروان صهیونیسم در سرزمین فلسطین و تأسیس اسرائیل که به غلط کشور نامیده می شود(بر اساس قوانین بین المللی، کشور، در محدوده مرزهای علامتگذاری شده و برسمیت شناخته شده بین المللی تعریف می شود که اسرائیل فاقد این مشخصه می باشد)، همانطور که تا کنون، در طول مدت ٦۰ سال گذشته، نتوانسته است در خدمت حل معضل فلسطین قرار گیرد، اصرار و پافشار در ادامه آن نیز قطعا کمک و راه گشای این فاجعه مزمن نخواهد بود. این امری بدیهی است که، بدون ریشه یابی و بدون بررسی علل و عوامل بوجود آورنده هر مشکلی، حل آن، غیرممکن می گردد.
بطوریکه گفته شد، نه نفرتهای کور، نه تحریف واقعیتها و نه این استدلال سست پایه، که اسرائیل عضو سازمان ملل متحد است، حداقل در شش دهه گذشته، نتوانسته است هیچ مانعی در راه تهاجم و کشتارهای نژادپرستان صهیونیسم و امپریالیسم، بویژه در فلسطین ایجاد نماید. آنهائی که عضویت اسرائیل در سازمان ملل متحد را برهان قاطع بر ابدی بودن این بظاهر کشور می شناسند، فراموش می کنند که، در مقابل تجزیه اتحاد شوروی دارای حق رأی وتو در شورای امنتیت، یوگسلاوی که از هر استانش یک «کشور ساختند»، چکوسلاواکی و اتیوپی، در مقابل ادغام و انحلال آلمان دموکراتیک، یمن شمالی و جنوبی در مجموع یک کشور و برخی کشورهای دیگر که همگی عضو سازمان ملل متحد بودند، نه تنها هیچ حساسیتی نشان ندادند، حتی، در تأئید آن، کرور- کرور سخن گفتند و نوشتند. آنها باید این نقیصه و تضادها در گفتار و کردار خویش را حل کنند و بپذیرند که واقعیت فلسطین از ازل چنین نبوده است و تا ابد نیز چنین نخواهد ماند. آنها باید جواب این سؤال مشخص را بدهند که؛ آیا ایالات متحده آمریکا و کشورهای اروپائی و مشخصا آلمان، که رژیم فاشیستی آن، در سالهای جنگ دوم جهانی یهودیان را قتل عام کرد، حاضر می شوند، در بخشی از خاک خود، کشور مهاجرنشین، از جمله برای پنج میلیون نفر ترک مقیم این کشور، که تقریبا برابر کل جمعیت ساکن اسرائیل است، حق تأسیس کشور مستقل را برسمیت بشناسند؟ جواب، قطعا منفی است. بنابراین، تنها اتکای صرف به این دلیل ساده و بی اهمیت که؛ «اسرائیل یک کشور عضو سازمان ملل متحد است»، تغییری در ماهیت قضیه بوجود نمی آورد و هیچ کمکی هم به حل مشکل منطقه نمی کند. اتفاقا، حساسیت فوق العاده نسبت به آینده اسرائیل نه در حقانیت آن، بلکه، درست برعکس، در عدم حقانیت آن و بطور کلی، در شکنندگی آن علل و عوامل غیر منطقی منطبق بر سیاستهای جهانی امپریالیسم و ایده های نژادپرستانه ای نهفته است، که در خدمت منافع کلان سرمایه داری جهانی قرار دارد.
همچنین، در برخورد ایرانیان به مسئله اشغال فلسطین و قتل عامهای مداوم مردم آن، نباید تبلیغات و شانتاژهای محافل صهیونیستی و امپریالیستی پیرامون کمک ایران به گروههای فلسطینی و نفرت از رژیم جمهوری اسلامی، عمل کردهای این رژیم در داخل کشور و شعارهای بی پشتوانه آن بهانه و مبنای قضاوت برای مرز بندی با رژیم ایران قرار داده شود. زیرا، این خود، عین زیر پا گذاشتن اصول حقیقت و عدالت، تأئید سیاست نسل کشی و اشغالگری در سرزمین فلسطین، تخطئه حقانیت مقاومت مردمی آن و قربانی کردن انسانیت در پای نژادپرستی است. بنظرم، بهره گیری از تجربه لغو آپارتاید در جمهوری آفریقای جنوبی، کوتاه ترین، کم دردسرترین و اصولی ترین راه ختم تراژدی فلسطین است. یعنی، تشکیل یک کشور فدراتیو فلسطینی که پیروان همه جهان بینی ها، صرفنظر از تعلقات نژادی، در کنار هم، در صلح و دوستی زندگی کنند و همه ارگانهای قانونی کشور، از جمله پارلمان خود را بر اساس اصول عدالت و برابر حقوقی، توسعه و ترقی، نه بر پایه اصول ایدئولوژی صهیونیسم و برتری نژادی، انتخاب نمایند.
ا. م. شیزلی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید