جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا
چه کسی افشارطوس را کشت؟
با اینکه آن زمان (بهار ۱۳۳۲)، در کلاس اول ابتدایی دبستان پهلوی در شاهرود درس میخواندم و برای اولین بار در عمرم قرار بود چند وقت دیگر در امتحانات آخر سال شرکت کنم، کاری که تا بیش از ربع قرن بعد، بارها و بارها تکرار شد، اما از آن روزهای پرالتهاب خاطرات زیبا و هیجانانگیزی را بهخاطر میآورم: از مدیر مقتدر و دوست داشتنیمان تا خبرهای داغ، داغ رادیو و خبرگزاری شبانهروزی کوچه و بازار که شایعات را بهسرعت برق و باد میپراکند و به میل خود تفسیر میکرد و شاخ وبرگ زیادی به آن میافزود. برای من خبرهای مهم در آن سالهای سرنوشتساز، عبارت بودند از:
ـ مصدق قرضه ملی منتشر میکند
ـ شاه در حال رفتن است
ـ مشمولین غایب میتوانند سربازی خود را بخرند(که البته این بهترین خبر برای خانواده ما بود، چرا که پدرم مشمول بود و فراری و به لطف این تصمیم کابینه، با پرداخت – فکر میکنم ۱۰۰ تومان- به صندوق دولت مثل خیلیهای دیگر معاف شد. دیگر محمد یوسف پاسبان نمیتوانست او را سرکیسه کند!)
ـ یکروز هم خبر این بود: «افشار طوس را کشتند!» که البته گویا خبر بسیار مهمی بود! چرا که بزرگترها با آب وتاب در موردش پر حرفی میکردند. آخر، او رئیس کل پاسبانها بود!!! این خبر مدتها داغترین خبر روز بهشمار میرفت، بهخصوص که هیچوقت نه برای ما بچهها و نه برای بزرگترها اصل ماجرا روشن نشد. پرونده هم گویا ماست مالی شد!
سرتیپ محمود خان افشار طوس پسر حسینخان شبلالسلطنه معروف به باشی برادر مادری مهدیقلیخان مجدالدوله که در سال ۱۳۳۱ خورشیدی از طرف دکتر محمد مصدق نخستوزیر وقت بهسمت ریاست کل شهربانی منصوب گردید. او در تاریخ ۲/۲/۱۳۳۲ در یک ماجرای اسرارآمیز به فجیعترین وضع ممکن کشته شد.
معروف است که سابقه اعمال و رفتار او مخصوصا در مازندران چندان تعریفی نداشته است.
هم آن موقع و هم بعدها حرفهای زیادی درمورد عاملین و نحوه انجام این جنایت گفته شد و کسان زیادی از جمله شخص شاه، سپهبد زاهدی، دکتر بقائی،حسین خطیبی و... متهم میشدند که در این ماجرا دست داشتهاند. اما شاید یکی از قابل اعتناترین روایتها در این باره، روایت آقای نصراللـه خازنی معاون بازرسی دفتر نخست وزیری و مسوول حفظ امنیت و جان دکتر مصدق باشد که در مصاحبه با آقای محمود تربتی سنجابی مولف کتاب «کودتاسازان» مطرح شده است. آنچه از این مصاحبه مستفاد میشود، این است که در این قتل، شاه، سرتیپ نصرالـله زاهدی (با سپهبد فضلاللـه زاهدی متفاوت است)،سرتیپ بایندر، سرتیپ دکتر منزه، سرگرد بلوچ قرایی و حسین خطیبی دست داشتهاند. لازم به یادآوری است که آقای خازنی بنا به دستور دکترمصدق و ابلاغی ( آقای نصراللـه خازنی...از این تاریخ تحت نظر مستقیم اینجانب انجام وظیفه خواهید کرد» که از سوی ایشان به نام آقای خازنی صادر میشود، برای رتق و فتق امور خانه دکتر مصدق که در حقیقت محل اصلی نخستوزیری بود انتخاب شده( «آقای خازنی، تمام کارمملکت در منزل من انجام میشود. من شما را انتخاب کردم که اینجا بیایید و کارها را سروسامان بدهید... ضمنا حفظ جان من به عهده شماست»و ناظر و مسوول تمامی اموری بودند که در منزل دکتر مصدق میگذشت. بنابراین، شهادت ایشان در مورد وقایع آن دوره از جمله قتل سرتیپ افشار طوس که از جمله مهمترین اتفاقات آن زمان بوده است میتواند بسیار موثق ارزیابی گردد.
ایشان تا آخرین لحظهها یعنی تا صبح روز ۲۹ مرداد ۱۳۳۲ و قبل از تسلیم آقای دکترمصدق به نیروهای کودتا، در منزل مادر آقای دکتر معظمی در خدمت نخستوزیر بوده و تنها بعد از دستور حضرتشان «... تو حتما میروی و سعی کن به این زودی گیر نیفتی...»، منزل را ترک میکنند
آقای خازنی در جواب سوال «درمورد قتل افشار طوس و شخصیت قاتلین و چگونگی حادثه چه میدانید؟» میگویند:
«سرتیپ افشار طوس در اول بهمن ۱۳۳۱ از طرف آقای دکتر مصدق به ریاست شهربانی انتخاب شد. از تراژدی قتل آنچه یادم میآید گزارشی است مشروح از طرف اداره کل آگاهی که توسط شخصی به نام آقای ملک شاهی برای آقای دکتر مصدق فرستاده شده بود. در این گزارش آمده بود:«چند روز قبل از حادثه، شاه، از طریق خط مستقیم تلفنی که بین او و رئیس شهربانی وجود داشت و ماموران هم آن را کنترل میکردند، به افشار طوس تلفن میکند و میگوید:«جمعی از افسران بازنشسته خواستههایی دارند و شما بروید و ببینید چه میگویند و در این مورد با سرتیپ نصراللـه زاهدی صحبت کنید».سرتیپ نصراللـه زاهدی دوست و هم شاگردی دوران دبیرستان و دانشکده افسری افشارطوس بود. آنها با یکدیگر رفیق و صمیمی بودند و دوستی آنها به قدری بود که افشار طوس به فکرش خطور نمیکرد که توطئهای در کار باشد، خاصه از سوی صمیمیترین دوستش. به همین جهت هم اسلحه همراه خود نداشت. نصراللـه زاهدی آدرس منزل حسین خطیبی را که کارمند راهآهن بود و در خیابان خانقاه قرارداشت به وی میدهد و او را برای شب ۳۱ فروردین به آنجا دعوت میکند.در شب موعود حدود ساعت ۹ شب افشار طوس درخیابان سعدی مقابل خانقاه از اتومبیلش پیاده میشود و شوفر را مرخص میکند و پس از پیمودن نیمی از مسافت خیابان از شاگرد مغازه خواروبار فروشی آدرس خانه حسین خطیبی را سوال میکند. شاگرد اظهار بیاطلاعی میکند.همین بعدا سرنخی به دست ماموران میدهد.به هر حال درخانه خطیبی، سرتیپ نصراللـه زاهدی، سرتیپ بایندر و سرتیپ دکتر منزه (شاگرد پزشک احمدی، تزریقات چی زندان) و سرگرد فریدون قرایی و خود خطیبی، دوست نزدیک دکتر مظفر بقایی، اجتماع کرده بودند. در آنجا غفلتا از قفا پتویی روی سر افشار طوس میاندازند و دکتر منزه با تزریق آمپولی افشار طوس را بیهوش میکند. سپس او را در صندوق عقب اتومبیل یکی از حضار جا داده به لشکرک، به خانهای میبرند و پس از شکنجه و کشیدن ناخنهایش وی را به غار تلو برده و در آنجا فریدون قرایی افشار طوس را خفه میکند.قرایی پس از ارتکاب قتل به قزوین فرار کرده در خانه جعفر ورشوند از مالکان و مخالفان دکترمصدق و دوست سرتیپ تشعری مخفی میشود. ولی پس از تجسس، ماموران به مخفیگاه او پی میبرند و دستگیرش میکنند.»
آقای خازنی سپس میافزاید:
«این اصل ماجرای قتل افشار طوس بود و منظور طراحان آن ایجاد وحشت و متزلزل کردن و بیثباتی حکومت آقای مصدق بود. درباره شخصیت بلوچ قرایی هم باید بگویم که او از افسران شرور و فاسد ژاندارمری بود.»
این هم قرائتی بود از ماجرای یکی از سیاسیترین قتلهای معاصر که با توجه به اطلاعاتی که از سایر منابع بهدست میآید، به واقعیت نزدیک به نظر میرسد. شاید برای پی بردن به کل اسرار این قتل فجیع، هنوز زمان زیادی در پیش باشد.
در خاتمه لازم است اضافه کنم که:
بنا براسناد سیا، امکان موفقیت کودتا بدون این قتل ناجوانمردانه غیرممکن میبود، بطوری که سیا از این «تجربه» بعدها نیز استفاده کرد. نخستین قتلی که بهدست سیا در کودتای پینوشه علیه آلنده صورت پذیرفت، همانا قتل فجیع سرهنگ اشنایدر رئیس شهربانی سان دیاگو، پایتخت شیلی بود.
ـ مصدق قرضه ملی منتشر میکند
ـ شاه در حال رفتن است
ـ مشمولین غایب میتوانند سربازی خود را بخرند(که البته این بهترین خبر برای خانواده ما بود، چرا که پدرم مشمول بود و فراری و به لطف این تصمیم کابینه، با پرداخت – فکر میکنم ۱۰۰ تومان- به صندوق دولت مثل خیلیهای دیگر معاف شد. دیگر محمد یوسف پاسبان نمیتوانست او را سرکیسه کند!)
ـ یکروز هم خبر این بود: «افشار طوس را کشتند!» که البته گویا خبر بسیار مهمی بود! چرا که بزرگترها با آب وتاب در موردش پر حرفی میکردند. آخر، او رئیس کل پاسبانها بود!!! این خبر مدتها داغترین خبر روز بهشمار میرفت، بهخصوص که هیچوقت نه برای ما بچهها و نه برای بزرگترها اصل ماجرا روشن نشد. پرونده هم گویا ماست مالی شد!
سرتیپ محمود خان افشار طوس پسر حسینخان شبلالسلطنه معروف به باشی برادر مادری مهدیقلیخان مجدالدوله که در سال ۱۳۳۱ خورشیدی از طرف دکتر محمد مصدق نخستوزیر وقت بهسمت ریاست کل شهربانی منصوب گردید. او در تاریخ ۲/۲/۱۳۳۲ در یک ماجرای اسرارآمیز به فجیعترین وضع ممکن کشته شد.
معروف است که سابقه اعمال و رفتار او مخصوصا در مازندران چندان تعریفی نداشته است.
هم آن موقع و هم بعدها حرفهای زیادی درمورد عاملین و نحوه انجام این جنایت گفته شد و کسان زیادی از جمله شخص شاه، سپهبد زاهدی، دکتر بقائی،حسین خطیبی و... متهم میشدند که در این ماجرا دست داشتهاند. اما شاید یکی از قابل اعتناترین روایتها در این باره، روایت آقای نصراللـه خازنی معاون بازرسی دفتر نخست وزیری و مسوول حفظ امنیت و جان دکتر مصدق باشد که در مصاحبه با آقای محمود تربتی سنجابی مولف کتاب «کودتاسازان» مطرح شده است. آنچه از این مصاحبه مستفاد میشود، این است که در این قتل، شاه، سرتیپ نصرالـله زاهدی (با سپهبد فضلاللـه زاهدی متفاوت است)،سرتیپ بایندر، سرتیپ دکتر منزه، سرگرد بلوچ قرایی و حسین خطیبی دست داشتهاند. لازم به یادآوری است که آقای خازنی بنا به دستور دکترمصدق و ابلاغی ( آقای نصراللـه خازنی...از این تاریخ تحت نظر مستقیم اینجانب انجام وظیفه خواهید کرد» که از سوی ایشان به نام آقای خازنی صادر میشود، برای رتق و فتق امور خانه دکتر مصدق که در حقیقت محل اصلی نخستوزیری بود انتخاب شده( «آقای خازنی، تمام کارمملکت در منزل من انجام میشود. من شما را انتخاب کردم که اینجا بیایید و کارها را سروسامان بدهید... ضمنا حفظ جان من به عهده شماست»و ناظر و مسوول تمامی اموری بودند که در منزل دکتر مصدق میگذشت. بنابراین، شهادت ایشان در مورد وقایع آن دوره از جمله قتل سرتیپ افشار طوس که از جمله مهمترین اتفاقات آن زمان بوده است میتواند بسیار موثق ارزیابی گردد.
ایشان تا آخرین لحظهها یعنی تا صبح روز ۲۹ مرداد ۱۳۳۲ و قبل از تسلیم آقای دکترمصدق به نیروهای کودتا، در منزل مادر آقای دکتر معظمی در خدمت نخستوزیر بوده و تنها بعد از دستور حضرتشان «... تو حتما میروی و سعی کن به این زودی گیر نیفتی...»، منزل را ترک میکنند
آقای خازنی در جواب سوال «درمورد قتل افشار طوس و شخصیت قاتلین و چگونگی حادثه چه میدانید؟» میگویند:
«سرتیپ افشار طوس در اول بهمن ۱۳۳۱ از طرف آقای دکتر مصدق به ریاست شهربانی انتخاب شد. از تراژدی قتل آنچه یادم میآید گزارشی است مشروح از طرف اداره کل آگاهی که توسط شخصی به نام آقای ملک شاهی برای آقای دکتر مصدق فرستاده شده بود. در این گزارش آمده بود:«چند روز قبل از حادثه، شاه، از طریق خط مستقیم تلفنی که بین او و رئیس شهربانی وجود داشت و ماموران هم آن را کنترل میکردند، به افشار طوس تلفن میکند و میگوید:«جمعی از افسران بازنشسته خواستههایی دارند و شما بروید و ببینید چه میگویند و در این مورد با سرتیپ نصراللـه زاهدی صحبت کنید».سرتیپ نصراللـه زاهدی دوست و هم شاگردی دوران دبیرستان و دانشکده افسری افشارطوس بود. آنها با یکدیگر رفیق و صمیمی بودند و دوستی آنها به قدری بود که افشار طوس به فکرش خطور نمیکرد که توطئهای در کار باشد، خاصه از سوی صمیمیترین دوستش. به همین جهت هم اسلحه همراه خود نداشت. نصراللـه زاهدی آدرس منزل حسین خطیبی را که کارمند راهآهن بود و در خیابان خانقاه قرارداشت به وی میدهد و او را برای شب ۳۱ فروردین به آنجا دعوت میکند.در شب موعود حدود ساعت ۹ شب افشار طوس درخیابان سعدی مقابل خانقاه از اتومبیلش پیاده میشود و شوفر را مرخص میکند و پس از پیمودن نیمی از مسافت خیابان از شاگرد مغازه خواروبار فروشی آدرس خانه حسین خطیبی را سوال میکند. شاگرد اظهار بیاطلاعی میکند.همین بعدا سرنخی به دست ماموران میدهد.به هر حال درخانه خطیبی، سرتیپ نصراللـه زاهدی، سرتیپ بایندر و سرتیپ دکتر منزه (شاگرد پزشک احمدی، تزریقات چی زندان) و سرگرد فریدون قرایی و خود خطیبی، دوست نزدیک دکتر مظفر بقایی، اجتماع کرده بودند. در آنجا غفلتا از قفا پتویی روی سر افشار طوس میاندازند و دکتر منزه با تزریق آمپولی افشار طوس را بیهوش میکند. سپس او را در صندوق عقب اتومبیل یکی از حضار جا داده به لشکرک، به خانهای میبرند و پس از شکنجه و کشیدن ناخنهایش وی را به غار تلو برده و در آنجا فریدون قرایی افشار طوس را خفه میکند.قرایی پس از ارتکاب قتل به قزوین فرار کرده در خانه جعفر ورشوند از مالکان و مخالفان دکترمصدق و دوست سرتیپ تشعری مخفی میشود. ولی پس از تجسس، ماموران به مخفیگاه او پی میبرند و دستگیرش میکنند.»
آقای خازنی سپس میافزاید:
«این اصل ماجرای قتل افشار طوس بود و منظور طراحان آن ایجاد وحشت و متزلزل کردن و بیثباتی حکومت آقای مصدق بود. درباره شخصیت بلوچ قرایی هم باید بگویم که او از افسران شرور و فاسد ژاندارمری بود.»
این هم قرائتی بود از ماجرای یکی از سیاسیترین قتلهای معاصر که با توجه به اطلاعاتی که از سایر منابع بهدست میآید، به واقعیت نزدیک به نظر میرسد. شاید برای پی بردن به کل اسرار این قتل فجیع، هنوز زمان زیادی در پیش باشد.
در خاتمه لازم است اضافه کنم که:
بنا براسناد سیا، امکان موفقیت کودتا بدون این قتل ناجوانمردانه غیرممکن میبود، بطوری که سیا از این «تجربه» بعدها نیز استفاده کرد. نخستین قتلی که بهدست سیا در کودتای پینوشه علیه آلنده صورت پذیرفت، همانا قتل فجیع سرهنگ اشنایدر رئیس شهربانی سان دیاگو، پایتخت شیلی بود.
منبع : روزنامه اعتماد ملی
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
غزه آمریکا طالبان توماج صالحی حجاب رئیسی رهبر انقلاب سریلانکا کارگران پاکستان مجلس شورای اسلامی دولت
آتش سوزی کنکور سیل هواشناسی تهران سازمان سنجش شهرداری تهران پلیس سلامت فراجا قتل وزارت بهداشت
خودرو دلار ارز قیمت خودرو قیمت دلار قیمت طلا بازار خودرو ایران خودرو بانک مرکزی قیمت سکه مسکن سایپا
ترانه علیدوستی تلویزیون فیلم سینمای ایران کتاب مهران مدیری تئاتر شعر سینما
کنکور ۱۴۰۳
اسرائیل رژیم صهیونیستی جنگ غزه فلسطین روسیه حماس اوکراین طوفان الاقصی جنگ اوکراین اتحادیه اروپا ترکیه انگلیس
فوتبال پرسپولیس استقلال بارسلونا بازی ژاوی باشگاه پرسپولیس باشگاه استقلال فوتسال تراکتور لیگ برتر انگلیس تیم ملی فوتسال ایران
تیک تاک همراه اول بنیاد ملی نخبگان تسلا فیلترینگ ناسا تبلیغات ایلان ماسک اپل
مالاریا سلامت روان کاهش وزن استرس داروخانه پیری دوش گرفتن