یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

تاملی بر مفهوم «مجاز و استعاره در فلسفه و اندیشه فلسفی»


تاملی بر مفهوم «مجاز و استعاره در فلسفه و اندیشه فلسفی»
● پیچیدگی‌های زبانی صراحت فلسفی
مرز میان فلسفه و ادبیات، ‌به واسطه اهمیت والایی كه زبان در سده بیستم در اندیشه فلسفی یافته، بسیار لغزان و مغشوش گشته است. به گونه‌ای كه اندیشمندی چون دریدا تمام فلسفه را در چارچوب استعاره می‌فهمد. امروز دیگر ادعاهای قدیمی فلاسفه برای زبانی دقیق، مرتب و یكسویه خریدار ندارد و از هر سو به نقش پیچیدگی‌های زبانی در شكل‌گیری، گسترش و فهم اندیشه‌های فلسفی تاكید می‌شود.متن زیر سخنرانی دكتر محمدرضا بهشتی، ‌در باب نقش «مجاز و استعاره در فلسفه و اندیشه فلسفی» است.
دعوی فیلسوفان سنتی این است كه برای «مجاز» و «استعاره» جایی در فلسفه نمی‌بینند و معتقدند كه اینها به بحث الفاظ مربوط می‌شود و... «منطقی را بحث از الفاظ نیست بحث از الفاظ او را عارضی‌ست»
▪ اگر در آثار و نوشته‌های فیلسوفان به‌‌تشبیه،‌ تمثیل، استعاره و مجاز برخورد كنیم، ناشی از دو دلیل است.
۱) نخست آراستن كلام:
یعنی فیلسوف در گفته‌اش برای آراستن كلام از آرایه‌های ادبی سود می‌جوید و بنابراین ارزش فلسفی ندارد.
۲) دوم نقش تعلیمی:
یعنی در مباحث فلسفی به دلیل دشواری، از باب تشبیه معقول به محسوس از مجاز و استعاره استفاده می‌شود.
به همین دلیل، در سنت فلسفی رایج تا قرن هجدهم میلادی، جایگاه مجاز و استعاره، در فن خطابه و شعر بود. یعنی این دو در حوزه ادبیات قرار می‌گرفتند و به دلیل ابهام و چندپهلو بودن بیان مجازی و استعاری باید از آنها در بحث فلسفی پرهیز كنیم. این نگاه حتی تا عصر روشنگری نیز ادامه می‌یابد. و دید‌رو در «دایره‌المعارف» وقتی به بحث استعاره (metaphor) می‌رسد، معتقد است كه تمثیل،‌ مجاز و استعاره با اندیشه عقلی از دو سنخند و با تعابیر زمانش می‌گوید: «تشبیه و تمثیل استدلال زنان و شاعران است و مردان كه اهل استدلالند باید از این شیوه پرهیز كنند».
دكارت، فیلسوف عصر جدید و پدید‌آورنده زمینه روشنگری نیز می‌كوشد مفاهیمی را كه به وضوح و تمایز تعریف (تحدید) نشده‌اند،‌ از عرصه بحث فلسفی خارج كند. او تحت لوای وضوح و تمایز، طرح زبان درخور علوم و فلسفه را ارائه می‌كند و معتقد است برای رهایی از خطا باید از شعر و تمثیل پرهیز كرد. او تا آنجا پیش می‌رود كه می‌گوید در كل باید آنها را از زبان حذف كنیم تا دچار ابهام نشویم. این رهیافت پس از دكارت به صورت آرمان زبانی كه دارای وضوح و تمایز است و ما را دچار سردرگمی نمی‌كند،‌ ادامه یافت.
به گفته هانس بلومبرگ (۱۹۹۶)، فیلسوف و اندیشمند آلمانی، اگر دكارت در پیروزی شعار خودش موفق می‌شد (كه بعید است) نه‌تنها ما اینك با زبانی فقیر،‌ تنك‌مایه مواجه بودیم، بلكه از نحوی از اندیشه كه در تاریخ فلسفه نقش بزرگی دارد، محروم می‌شدیم.
بنابراین از دید نظری، تا یكی دو قرن پیش، ‌در سنت فلسفی، كاربرد مجاز و استعاره مقبول نبود، اما در مقام عمل با پدیده عجیبی مواجه می‌شویم و آن وجود انبوه تعابیر مجازی و استعاری است. به نحوی كه دچار تامل می‌شویم كه آیا اینها صرفا همان دو نقش اولیه یعنی آراستن و تعلیم را بازی می‌كنند؟ و یا نقشی فراتر از اینها را ایفا می‌كنند؟
در اینجا برای نمونه به تعابیری در تاریخ فلسفه اشاره می‌كنم تا به اهمیت كاربرد مجاز و استعاره پی ببریم. از همان آغاز سنت فلسفی، تبلور فكر و اندیشه نزد ارسطو را در «قضیه» و «حكم» شاهدیم. این دو یعنی «قضیه» و «حكم» تعابیری هستند كه از دادگاه و محكمه گرفته شده‌اند. مفهوم دیگر «مقوله» (كاتگوری=Category) است. كاتگوری از ریشه «سخن گفتن» و «متهم كردن» (كاتا: پیشوند نشان‌دهنده از بالا به پایین بودن) آمده است. پس خود واژه «مقوله» برگرفته از دادگاه است. به عبارت دقیق‌تر هنگام حكم و قضیه، گویی در محكمه عقل (استعاره) قرار گرفته‌ایم و رایی از سوی یك قاضی (صادركننده قضیه) صادر می‌شود. در اینجا عقل به عنوان محكمه اندیشه و فكر، استعاره از قاضی این دادگاه است. حتی بعدها وقتی سخن از نقادی می‌شود، منظور نقد اندیشه در محكمه عقل است. همچنین وقتی در نظریه شناخت افلاطون، در مرحله نهایی سخن از شهود حقیقت می‌شود، یعنی همان‌طور كه با چشم خود چیزی را می‌بینیم، «گویی» با «چشم» عقل چیزی را مشاهده می‌كنیم. پس تعبیر به شهود و تئوریا، تعابیر استعاری برگرفته از دیدن روزمره است. نمونه دیگر واژه ایده
(Idea, Idos) نزد افلاطون و ارسطو است. در این دو به جنبه مرئی اشیا و موضوعات تاكید می‌شود، یعنی آنچه به چشم عقل شهود می‌شود. همچنین است تعبیر نور در نظریه «اشراق» (illumination) یا مرتبه داشتن نور، یا تعبیر «آلثیا» در یونانی كه به معنای «ناپوشیدگی» است و برای «حقیقت» به كار رفته است. «لثئین» واژه یونانی به معنای «پوشاندن» چیزی است كه كاملاً پوشیده نمی‌شود. پس «آلثیا» (حقیقت) یعنی ناپوشیدگی و نامستوری. تعبیر دیگر «لیكتونگ» (Lichtung) آلمانی است به معنای (روشنگاه) در اصل به جاهایی در جنگل گفته می‌شود كه به دلیل تابش نور خورشید روشن می‌شود و هایدگر از آن به عنوان استعاره‌ای برای حقیقت وجود به كار برد.
تعبیر مهم دیگر «علیت» نزد ارسطو است كه تقسیم آن به علل چهارگانه (مادی، صوری، غایی و فاعلی) از صنعت برگرفته شده است و حتی در تبیین علیت طبیعی نیز به كار گرفته می‌شود.
در بحث مهم حركت طبیعی نزد ارسطو، سخن از حركت اجسام به سمت حیز طبیعی خودشان است. یا تعبیر یونانی از «عالم» یعنی «كاسموس» (Cosmos) در اصل به معنای «چیزی كه آراسته است» به كار می‌رود. كاربرد اصلی این مفهوم در حیطه «لشگر» و «لشگرآرایی» است. می‌بینیم كه سه عنصر مهم اندازه، هماهنگی و تناسب در اندیشه‌های فیثاغورسی، از همین جا اخذ می‌شود و بعدها نزد افلاطون و اندیشه نو افلاطونی گسترش اهمیت می‌یابد. مفهوم «دستگاه عالم» یا «ماشین عالم» (machine mondy) نخست در شرح كالكیدیوس بر رساله «تیمائوس» افلاطون به كار رفت. او به جای مفهوم «جسم عالم» (soma casmo) از «ماشین عالم» استفاده كرد. خود مفهوم «ماشین» (machina) از علم صناعت (علم‌الحیل) بر گرفته شده است.
ماشین در آن علم وسیله‌ای بوده است كه توسط ارشمیدس برای هدایت كردن آب به سمت بالا به كار می‌رفته است. در این موارد می‌بینیم كه فیلسوفان مفاهیمی را از قلمروی زیستی، اجتماعی یا صنعتی خود اتخاذ كرده‌اند و به كل واقعیت تعلیم داده‌اند، به عبارت دیگر با سه كاركرد بیومورف، سوسیومورف و تكنومورف مواجهیم.با نظر به این موارد متوجه می‌شویم كه نقش استعاره و مجاز فراتر از آراستن كلام و تعلیم است، گویا با نوعی اندیشیدن مواجهیم كه به مدد استعاره‌ها و در قالب آنها صورت می‌گیرد، نوعی تلاش برای دریافت موضوع و واقعیتی كه با آن مواجهیم.این مساله نزد فیلسوفان جدید و دوران‌ساز آشكارتر است. چون این فیلسوفان توانایی آن را دارند و به فراتر از مفاهیم تحدید شده می‌روند و دریافت جدیدی از واقعیت ارائه می‌دهند.
برای مثال «تعریف» در فلسفه عبارت است از پیدا كردن «گنوسی» (جنس، قبیله، تبار) كه از همه به مساله مورد نظر نزدیك‌تر است و «فصلی» كه مختص به آن باشد. می‌بینیم كه رشد این تعریف در خودش استعاری است. بنابراین برخلاف بی‌اعتنایی طولانی و هزاره‌ای نسبت به مجاز و استعاره به نظر می‌رسد كه این دو نقش اساسی در قلمرو فلسفه بازی می‌كنند از این‌رو برای فهم آنچه در این عرصه مطرح می‌شود یكی از كارهای مهم «استعاره‌شناسی» (metaphorology) است. برای نمونه تعبیر «كتاب طبیعت» استعاره‌ای مهم در تاریخ فلسفه و ادیان بوده است، یا تعبیر «دستگاه طبیعت» یا به طور اخص مفاهیم «ساعت» و «ساعت‌ساز» برای تفسیر نظریه‌های فلسفی لایب نیتس، مالبرانش و اسپینوزا.
▪ بنابراین به نظر می‌رسد برخلاف عقیده گذشتگان می‌توان دو كاركرد مهم برای مجاز (به طور اعم) و استعاره (به طور اخص) یافت:
۱) «كاركرد زیبایی‌شناختی، آرایه كلامی»: منظور جنبه خطابی و شعری است. البته همین جا هم اندیشه زیبایی‌شناختی جدید مهم است.
۲) «كاركرد معرفت‌شناختی فلسفی: یعنی از دالان استعاره‌ها (metaphor)‌ها چیزی را در مورد واقعیت، اندیشه نسبت به واقعیت در می‌یابیم. در این كاركرد با خود تعبیر و چارچوب اندیشه استعاری به نوعی از موضوع، فهم خاص و فهم از موضوع مواجهیم.
بنابراین در اینجا نقش استعاره، فراتر از «آموزش»، «زیبایی» و «بیان نادقیق» است، بلكه در دل اندیشه‌ای كه به مدد استعاره صورت می‌گیرد، مضامینی را می‌یابیم كه قابل تحدید و تعریف نیستند و نمی‌توانیم آنها را تقلیل (reduction) دهیم. پس استعاره تنها جنبه موقتی ندارد و قابل تحویل به تعریفی دقیق نیست. به‌خصوص وقتی كه از نگاه جزئی فراتر رویم و بخواهیم به یك كل بیندیشیم. بنابراین برخلاف ادعای فلسفه در سده‌های متمادی كه بحث از استعاره و مجاز را نوعی، جنبی و قابل حذف می‌دانست به نظر می‌رسد در مواجهه علمی با تاریخ شكل‌گیری اندیشه‌ها و در تلاش برای یافتن نقش استعاره، چیزی فراتر از نقش‌های سنتی استعاره یعنی زیور و تعلیم مواجهیم، استعاره نقش معرفتی (نه فقط تمهیدی) دارد و چه بسا در میدان‌هایی نقش اختصاصی در تاریخ اندیشه و در نحوه اندیشیدن و در شكل اندیشه با عالم وجود می‌یابد.بنابراین در هر پژوهشی یا در مواجهه با نظام فكری یك فیلسوف، باید به اهمیت استعاره‌ها و ماجرای متافورولوژی توجه كنیم و اهمیت استعاره را از جنبه‌های هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی، زیبایی‌شناختی و عمل مشخص كنیم.
دکتر محمد رضا بهشتی
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید