شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


فرمانروای تاریکی


فرمانروای تاریکی
قبل از اینکه از آپارتمان‌ام بیرون بزنم دوروبر را نگاه کردم ببینم چیزی را فراموش نکرده باشم. البته فراموش نکرده بودم. منی که از مال دنیا چیز آنچنانی نداشتم، چه کوفتی را ممکن بود جا بگذارم؟ صفحه ۱۱۴ کتاب.
● پرهیز از خویش
ریچارد براتیگان جزء نویسنده‌های عصر بیت بود، آدم‌هایی که تمام تلاش‌شان را می‌کردند تا مثل بقیه نباشند. براتیگان هم مثل بقیه نسل بیت، بیشتر عمرش را در جاده‌ها گذراند. در حال دور شدن تا حد ممکن از خود. تمام سعی‌اش را کرد که از دست خودش راحت شود. البته آخر سر هم این کار را کرد، با شلیک گلوله به مغز خودش. نسل بیت نسل آواره‌ای بود. یک‌جور درماندگی در روح‌شان بود. یک‌جور درک نشدن. و البته همه ضعف‌های‌شان را به یک غرور خاص خودشان تبدیل کردند. یک غرور در توصیف خاص همه چیز. غرور و افتخاری که در «صد قزل‌آلا در آمریکا» خودش را نشان می‌دهد، در «کلاه کافکا» یک‌جور بی‌خیالی بی‌دغدغه می‌شود، در «در قند هندوانه» می‌شود بطالت محض و «در رویای بایل» خودش را در واقعیت صرف نشان می‌دهد: آدم مغروری که اصلا نمی‌فهمد چرا بقیه او را درک نمی‌کنند. اصلا نمی‌فهمد چرا جامعه این شکلی است. و البته بابل خودش را دارد.
راوی کتاب، یک عضو مغرور جامعه‌ای است که او را نمی‌خواهد. جامعه کارمندهای دوست ‌داشتنی‌ای را دوست دارد که به سر یک کار درست حسابی می‌روند، مالیات‌شان را می‌پردازند، سروصدا نمی‌کنند. زندگی‌شان را می‌گذارنند. به کلیسا می‌روند. به اصول و سنت‌ها احترام می‌گذارند خانواده دارند. و البته، قبض‌های‌شان را به درست و به موقع پرداخت می‌کنند. و البته، همیشه لبخند بر لب دارند و جدی هستند. راوی ‌«در رویای بابل» هیچ کدام از اینها را ندارد، هیچ کدام از اینها نیست. نه می‌تواند و نه می‌خواهد هیچ کدام از اینها باشد. البته ته دلش یک‌جور میل به این هست که یک عضو محترم و عادی جامعه باشد. اما مگر «بابل» می‌گذارد؟ رویای بابل همه جا هست، رویای بابل همه زندگی است.
● از مرز تخیل تا جنون
ریچارد براتیگان حوصله ندارد مثل بقیه آدم‌های بنشیند و یک رمان را آدمیزادی بنویسد. یعنی سیر طبیعی وقایع را داشته باشد، از یک سبک خاص، مثلا رئالیسم یا سوررئالیسم پیروی کند، بنشیند و چیزها را توصیف کند و دیالوگ بنویسد. براتیگان چنین آدمی نیست، اگر بود نسل بیت را می‌بوسید می‌رفت یک گوشه رمان‌های قطور آمریکایی‌پسند می‌نوشت. او دوست دارد همه چیز را صاعقه‌وار شرح بدهد. کتاب‌ها/رمان‌های او، در حقیقت ده‌ها نوشته کوتاه هستند که یک‌جوری به‌هم ربط داده می‌شوند، در اکثر مواقع، راوی‌شان یک نفر است. این یک نفر است که توی سیر خیالی و حقیقی وقایع اثر براتیگان را می‌سازد. راوی «در رویای بابل» یک کارآگاه خصوصی است. در جنگ داخلی آسپانیا بوده و مجروح شده، حالا که زمان جنگ جهانی دوم است، از شرکت در جبهه‌ها معاف است، در یک شهر بزرگ زندگی می‌کند و مثلا کار. کسی سراغش نمی‌آید. آخرین کارش مال ماه‌ها پیش بوده به زمین و زمان بدهکار است. صاحبخانه می‌خواهد او را توی خیابان بیندازد. مادرش با او لج است، چون چهار سالش که بوده، توپش را انداخته توی خیابان و پدرش که رفته توپ را بیاورد، تصادف کرده و مرده. و خودش، خودش از همه چیز عجیب‌تر است: همه‌اش، یک دفعه‌ای در رویای بابل فرو می‌رود. بیشتر مواقع هم درست لحظه‌ای که یک اتفاق مهم دارد توی زندگی راوی می‌افتد، رویا به سراغش می‌آید و گند می‌زند به همه چیز.
«بابل» یک شهر باستانی است، زمان، قرن ششم قبل از میلاد، بخت‌النصر در اوج قدرت است، یک پیرمرد احساساتی خل‌وچل. و راوی هربار که در رویا فرو می‌رود، همراه دوست‌دختر بابلی‌اش، یک کاره‌ای است. یک‌بار قهرمان ورزشی، یک‌بار صاحب بهترین رستوران شهر، یک‌بار یک سوپر قهرمان، یک‌بار یک کارآگاه خصوصی فوق‌العاده،‌همیشه بهترین است، در مرکز توجه «بابل» اوج خلاقیت ذهنی راوی است. جایی است دوست‌ داشتنی که از بودن در آن سیر نمی‌شوی و حالا که خوب در یک داستان سوررئالیستی غرق شده‌ایم، آقای براتیگان یک مضمون علمی- تخیلی هم به داستان اضافه می‌کند: یک بدمن در بابل هست که آدم‌ها را به سایه تبدیل می‌کند و دارد ذره ذره دنیا را به انبوهی از سایه‌های خالی بدل می‌کند. آدم‌ها به کلینیک او می‌آیند تا مجانی درمان شوند و او آنها را به یک دستگاه تبدیل می‌کند، یک سایه، سایه‌ای که فقط از او دستور می‌گیرد و تا زمانش برسد، همه سایه‌ها را توی یک اتاق انبار کرده است. راوی باید در بابل با او بجنگد. راوی می‌خواهد داستان‌های بابل را بنویسد و مشهور شود. به راوی یک کار پیشنهاد شده باید با اسلحه پر برود و کاری را انجام دهد، در دنیای واقعی، و چقدر به پول احتیاج دارد.
● یک روز برای همیشه
رمان آقای براتیگان هم مثل انبوهی دیگر از شاهکارهای ادبیات قرن بیستم، در یک روز اتفاق می‌افتد. راوی صبحش را با این ترس شروع می‌کند که کلت‌اش گلوله ندارد و این حقیقت که هیچ پولی ندارد. در شهر ول می‌گردد تا کسی پیدا کند و ازش پول یا گلوله قرض کند.
این می‌شود انبوهی از تصویر‌ها که براتیگان در کنار هم قرار می‌دهد و اثری خلق می‌کند که لبریز است از فکر و خیال، در عین حال یک اثر سوررئالیستی‌ است و همچنین علمی- تخیلی و همچنین جنایی خط اصلی داستان، زنی است که کشته شده و حالا راوی باید جنازه‌اش را از سردخانه بدزدد و برای زنی ببرد که همه‌اش آب‌جو سر می‌کشد. رمان تا شب طول می‌کشد ۲۴۰ صفحه. تا شب خیلی چیزها رخ می‌دهد. راوی تا مرز زندگی واقعی یک آمریکایی خوب پیش می‌رود و‌ آخر سر تمام چیزی که برایش می‌ماند بابل است، و یک جنازه در یخچال. و مادری که غر می‌زند و سرکوفت که چرا چهار ساله که بود... راوی در تنهایی شروع می‌کند، روز را پیش می‌رود و به انتها می‌رسد، در تاریکی غرق می‌شود. راوی فرمانروای تاریکی است و تنهایی‌ و اندوه در دنیایی که کسی او را نمی‌خواهد کسی او را نمی‌بیند. برای کسی وجود ندارد و تنها یک چیز می‌ماند: رویای بابل.
▪ در رویای بابل
▪ ریچارد براتیگان
▪ ترجمه: پیام یزدانجو
▪ ناشر: نشر چشمه
▪ چاپ دوم: ۱۳۸۷
▪ شمارگان: ۲۰۰۰ نسخه
▪ قیمت: ۳۴۰۰ تومان
سیدمصطفی رضیئی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید