شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


این دیگر چه حکایتی است


این دیگر چه حکایتی است
شاید خود پوراحمد هم باور نداشته كه تازه ترین ساخته اش «نوك برج» می توانست چه كاركردهای متفاوت و گسترده ای را در سینمای ایران به همراه داشته باشد و از دل همین فیلم به ظاهر ساده، چه رهیافت های نوینی مشاهده كرد و گوش به حرف هایی سپرد كه یك فیلم به تنهایی می تواند برای گفتن داشته باشد.
۱- این كارگردان با فیلم «نوك برج» ثابت می كند كه زمزمه ورشكستگی سینمای ایران كه در چند سال اخیر از گوشه و كنار شنیده می شود، چگونه به یك فریاد گوشخراشی تبدیل شده (درست مثل فریاد بلند فروتن در سكانس پایانی فیلم!) و از آنجا كه صدا به صدا نمی رسد، دیگر هیچ حرف و حدیثی در این باب قابل شنیدن نخواهد بود. دلایل این ورشكستگی هم آنقدر واضح است كه شاید نیازی به توضیح نباشد. اما برای اینكه به كلی گویی متهم نشویم، چند تا از آنها را برمی شمریم. روی پا ایستادن سینمای كشور با وام های دولتی، سرمایه گذاری تهیه كننده ها و استمداد آنها از سوژه هایی كه از مدل «گنج قارون» تبعیت كرده و نوعی الكی خوشی را تبلیغ می كنند، استقبال ضعیف مردم از فیلم ها، استقبال نكردن جشنواره های خارجی از تولیدات سالیان اخیر ما و...
۲- كیومرث پوراحمد با «نوك برج» ثابت می كند، پرداختن منتقدان به این مسئله كه «چرا بیشتر كارگردان های ما (حتی آنهایی كه هیچ سابقه ای در طنز ندارند) برای جذب مخاطب و ماندن به هر قیمتی در صحنه به كمدی سازی روی آورده اند.» یك جور توهم و تئوری توطئه نیست. گام نهادن به دنبال سلیقه مخاطب (آن هم از نوع عام) و كشاندن آنها به هر قیمتی به سینماها بیانگر این نكته است كه پیش از آنكه سینمای ما بر فرهنگ عمومی جامعه تاثیر بگذارد، این سلیقه عام است كه مسیر فیلمسازی را تعیین می كند. اشتیاق برای ساخت فیلم های خنده آور روز به روز فزونی گرفته و دامن فیلمسازان جدی ما را هم گرفته است.
۳- «نوك برج» ثابت می كند كه دستاویزی به سوژه های كمدی به عنوان عاملی برای خروج از بحران مخاطب، نه تنها نسخه ای پیچیده شده برای امروز نیست، بلكه ریشه در سالیان نه چندان دور و به طور خاص سال ۱۳۵۶ كه سینمای ایران عملاً ورشكسته شده بود، دارد.
۴- «نوك برج» حكایت دیگری هم دارد. اینكه چطور در اتمسفر بیمار سینمای كشور و رونق فیلم های تجاری كه قصدی به غیر از پول سازی ندارند، آدمی مثل پوراحمد كه با «شب یلدا» می خواست ثابت كند راهش از سینمای موسوم به بدنه و عامه پسند جدا است، در دام می افتد و همه خلاقیت هایش و خاطره شب های خوشمان در جشنواره هایی كه قصه های مجید را با شعفی كودكانه تماشا می كردیم، نابود می كند. هر چقدر هم كه پوراحمد را دوست داشته باشیم و فیلم «گل یخ» را با دستاویزی به مفاهیمی چون «یكسری كارشكنی ها»، «توقف چندباره»، «خستگی كارگردان» و... به یك نوعی توجیه كنیم، «نوك برج» دیگر چه حكایتی دارد.
۵- «نوك برج» می خواهد روایت خنده داری باشد از عشقی كه از سر اتفاق به وجود می آید و قرار است به حوادث طنزی ختم شود. اما خیلی جاهای كار لنگ می زند و كاستی های فیلم آنقدر زیاد است كه حتی خنده تماشاگر هم كمكی به وجه كمیك آن نمی كند. یك فیلمنامه پردست انداز با انبوه دیالوگ های سرد و معمولی. پوراحمد برای اینكه در دام این اتهام نیفتد، سعی كرده فیلم را با ریتم تندی پیش ببرد. اما انگار از این نكته غافل شده كه وقتی قصه كش بیاید، كاری از دست پلان های كوتاه و پشت سر هم برنمی آید. در مورد لوكیشن های فیلم هم سئوال تكراری كه درباره همه فیلم های پوراحمد ایجاد می شود، همچنان پابرجا است. چرا فضای فیلم های پوراحمد و لوكیشن هایش (حتی در فیلم هایی كه قرار بوده در جاهای شیك بگذرد) به گونه ای است كه انگار ماجرا در شهرستانی كوچك با خیابان ها و خانه هایی قدیمی می گذرد؟ (امیدوارم فیلم «گل یخ» را فراموش نكرده باشید كه آدم را یاد تهران دهه ۴۰ می انداخت) در مورد موسیقی فیلم نوك برج هم همان بس كه تماشاگران داخل سالن سینما در بسیاری از سكانس هایی كه ریتم موسیقی تندتر می شد، شروع به همراهی و دست زدن می كردند.
۶- موضوع ورشكستگی سینمایی ما كه حالا صحبت درباره آن به یك اپیدمی تبدیل شده، مطمئناً تا وقتی كه در حد مرثیه سرایی و با دست بر سر كوبیدن از سر حسرت باقی بماند، همین است و بس. اگر كمی دقیق شویم به اینكه چرا تولیدات سالیان اخیر سینمای ما هیچ توجهی چه در داخل و چه در خارج برنمی انگیزند، نیاز به دلسوزی و تعهد حتماً اولین چیزی خواهد بود كه به ذهن می رسد. اما واقعاً چه كسی مقصر است؟ تهیه كنندگان؟ كارگردانان؟ بازیگران؟ فیلمنامه نویسان؟ مسئولان یا...

محسن میرزاپور
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید