چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


جشنواره؛ به همین سادگی


جشنواره؛ به همین سادگی
جشنواره بین المللی فیلم فجر به عنوان مهمترین رویداد سینمایی کشور درحالی بیست و ششمین دوره برگزاری اش را از دوازدهم بهمن ۱۳۸۶ آغاز کرده که سینماگران و منتقدان سینمایی با حساسیت و وسواس بیشتری آن را زیر نظر دارند. آخرین سالهای سومین دهه حیات جشنواره فیلم فجر نه تنها کارنامه عملکرد یک ساله سینما، بلکه نتایج بیست و شش سال تجربه برگزاری یک فستیوال بین المللی را به دنبال دارد.
جشنواره بیست و ششم همچون چند سال قبل، امسال همزمان با چهارده سینمای تهران در سینما صحرا میزبان هنرمندان سینما و اهالی رسانه هاست. در یک روز سرد زمستانی میانه بهمن ماه که خیابانهای تهران تقریباً از بارش برف شب قبل سفید پوش هستند، نخستین فیلمهای جشنواره به اکران عمومی درآمده اند. سینما صحرا که از حدود ساعت ۱۳ میزبان تماشاگران است روز اول را با نمایش سه فیلم خارجی و دو فیلم ایرانی در سه بخش «در جستجوی حقیقت»، «جام جهان نما» و «جلوه گاه شرق» به پایان می برد.
● وحشت از نوعی دیگر (۱۴۰۸- آمریکا)
ژانر وحشت یکی از جذاب ترین و پرطرفدارترین گونه های سینمایی است که تمام طول تاریخ سینمای جهان دوره ها و تجربه های متفاوت و تازه ای را پشت سر گذاشته و در مسیر تطورش تا امروز همواره مؤلفه ها و شیوه های مختلفی را نیز مورد استفاده قرار داده است. از ارایه مستقیم عنصر ترس در سری فیلمهای «دراکولا» گرفته تا ارتباط یافتن این عنصر به مؤلفه های غیرواقعی در «جن گیر»ها و در پیچیدگی و ابهام نگاه داشتن ترس در آثاری چون «درخشش» این گونه پرمخاطب سینمایی همواره تماشاگران بسیاری داشته و شیوه های تازه ای را در شرکت دادن احساس وحشت این مخاطبان با اثر سینمایی مورد آزمایش قرار داده است.
«۱۴۰۸» در ادامه مسیر این ژانر سینمایی روش دیگری را برای درگیر کردن مخاطب با فضای ترسناک داستانش انتخاب کرده است؛ «مایک انسلین» نویسنده میانسالی است که با ورود به مکانهای معروف به حضور ارواح آنها را به طور محسوس و مستقیم در ارتباط با تجربیات حسی خودش قرار می دهد و با تبدیل این مکانها به فضای موضوعی کتابهایش بی اعتباری شان را به اثبات می رساند. اتاق ۱۴۰۸ هتل دلفین نیویورک یکی از این مکانهاست که با وجود تجربیات گذشته «مایک» را غافلگیر می کند. وقوع رویدادهای هولناک و غیرقابل پیش بینی در این اتاق و برهم ریختن قراردادهای ذهنی و واقعی در فضای آن مایک انسلین را درگیر وحشت و ترس می کند و به کمک گرفتن از دنیای بیرون وادار می سازد.
مهمترین ویژگی فیلم «میکاییل هافشتروم» شاید، تصمیم گیری خود قهرمان برای رویارویی با مؤلفه های وحشت باشد. برخلاف بیشتر فیلمهای سینمایی وحشت در «۱۴۰۸» قهرمان به خواست خود مسیر مواجه شدن با ترس را انتخاب می کند و این مسأله تأثیر غافلگیری و ترس را در تماشاگر نیز دو چندان می کند. به علاوه اینکه رویارویی ارادی قهرمان با عناصر ناشناخته ماورایی جلوی هر نوع پیش بینی و حدس را هم از سوی تماشاگر می گیرد. درواقع نوع حرکت قهرمان در داستان این فیلم ضمن از میان برداشتن کلیشه های مرسوم، داستان و فضای داستانی را به پیچیدگی و ابهامی مجهز می سازد که کیفیت وحشت، هراس و غافلگیری را در تماشاگر نیز افزایش می دهد.
«۱۴۰۸» نخستین فیلمی بود که در سینمای رسانه ها اکران شد و در همان سئانس اول بسیاری از تماشاگرانش را غافلگیر کرد.
● لذت اشعار تصویری (تخم مرغ- یونان و ترکیه)
«تخم مرغ» سومین تجربه «سمیع کاپلان اوغلو» است که تحت تأثیر سینمای نوی ترکیه و دغدغه های روشنفکرانه و فلسفی این سینما تولید شده است. داستان ساده این فیلم درباره شاعر جوانی است که پس از سالها دوری به زادگاهش بر می گردد و برای ادای نذر مادرش که قربانی کردن یک قوچ است با نوه برادرش سفری کوتاه را آغاز می کند.
قهرمان فیلم از شلوغی شهر به خلوت روستای زادگاهش پناه آورده و همزمان با مرگ مادر که بهانه بازگشت اوست، دچار عشقی نوستالژیک می شود. تلاش ابتدایی قهرمان برای گریز از این عشق بی فایده است و او را بتدریج به تسلیم وادار می کند.
داستان و روایت فیلم «کاپلان اوغلو» ناخودآگاه تماشاگر را به یاد سفر نوستالژیک قهرمان فیلم «سینما پارادیزو» می اندازد، هرچند تفاوتهای زیادی میان پرداخت و رویدادهای فرعی این دو داستان وجود دارد.
یکی از زیباترین سکانسهای «تخم مرغ» آنجاست که «آیلا» (دختری که قهرمان عاشق او می شود) در یک نمای دور- در یک دو راهی- از جوانی که دوستش دارد جدا می شود. ریتم کند، قاب بندی و انتخاب لوکیشن و زیبایی حس این سکانس آن را به عنوان یکی از بهترین فصل های فیلم برجسته کرده است. فیلم شاعرانه کارگردان ترکیه ای ظاهراً دغدغه زیادی برای جذب مخاطب ندارد و بیشتر درپی دستیابی به زیبایی بصری با استفاده از فضاهای شاعرانه و لوکیشن های بکر و طبیعی روستایی است. همه این زیبایی های بصری که با ارتباط میان شخصیتهای کم تعداد فیلم معنا پیدا می کنند درپی بازگرداندن انسان سرگشته معاصر به فطرت پاک و ذات اصلی هستند و گویا می خواهند به او بگویند که عشق واقعی در بازگشت به اصل خویشتن نهفته است.
سکانسهای طولانی، ریتم کند و حرکات آهسته دوربین مهمترین ویژگیهایی هستند که روایت این فیلم ترکیه ای- یونانی را به ساختاری شاعرانه و لطیف نزدیک می کنند.
«تخم مرغ» فیلمی تصویرگراست که بدون استفاده از دیالوگ زیاد و با تکیه بر سکوت های طولانی و معنادار بیشتر قصد دارد کیفیت حس نوستالژیک را برای تحت تأثیر قراردادن مخاطبانش تقویت کند. این مبتنی بر نشانه های ارتباطی و تصویری است و با وجود همه این ویژگیها و ایجاد لذت شاعرانگی در ارتباط با مخاطب در زمینه معناسازی و محتوایی چندان برجسته نیست و موفق نشان نمی دهد.
● به این نزدیکی (به همین سادگی- رضا میرکریمی)
فیلم جدید «رضا میرکریمی» بر خلاف اثر قبلی این کارگردان- «خیلی دور، خیلی نزدیک»- در فضای محدود یک آپارتمان کوچک و چند محله و خیابان اطراف آن اتفاق می افتد. درواقع فضای این فیلم همگی نزدیک هستندو دوربین کارگردان هم هر لحظه به سورژه اش نزدیک تر و نزدیک تر می شود. دلیل این نزدیکی هم تمایل داستان به محدود کردن توجه تماشاگر در ارتباط با سوژه است.
طاهره، زن میانسالی که دو فرزند دارد یک روز ساده دیگر را مثل همه روزهای دیگر پشت سر می گذارد. غذا می پزد، کارهای خانه را انجام می دهد، بچه هایش را به آموزشگاه می برد، خرید می کند و... در تمام این مدت تنها اتفاق متفاوتی که در زندگی او رخ می دهد رفتن به کلاس شعر است. البته این اتفاق تازه هم احتمالاً به زودی مثل کلاسهای نقاشی تبدیل به یک فعالیت روزمره می شود.
«به همین سادگی» روایت تنهایی یک انسان است. یک زن که به واسطه قرار گرفتن در خانواده و قبول شرایط و قراردادهای زندگی خانوادگی تنها شده و با پناه بردن به هنر (نقاشی و بعد از آن شعر) می خواهد تمایلش به ارتباط با خارج از خود را به دیگران ثابت کند. طاهره در ارتباط با فرزندان، همسر، همسایه ها و... باز به تنهایی می رسد. پسرش دیگر نمی خواهد که مادر او را تا آموزشگاه همراهی کند؛ ارتباط طاهره با همسایه ها یک رابطه یک طرفه و منفعت طلبانه و در جهت مصلحت آنهاست. مثلاً زن همسایه به اشتیاق با او همراه می شود فقط به خاطر اینکه می ترسد به تنهایی وارد آسانسور شود؛ همه تلاش های این زن خانه دار برای ایجاد رابطه تلفنی با همسر نیز بی فایده می ماند...
«به همین سادگی» روایتگر زندگی ساده یک زن خانه دار ایرانی است و تلاش این قهرمان ناتوان را برای خروج از قراردادهای زندگی و فرار از تنها به سادگی روایت می کند. میرکریمی برای نمایش این زندگی بدون توجه به ساختار داستان و محدود کردن فرم اجرا به قصه پردازی یک روایت ساده از زندگی زن قهرمان را در مقابل دوربینش به تصویر می کشد. اما همین سادگی و توجه و تأکید بیش از اندازه به جزئیات زندگی، قهرمان روایت را از درگیری و چالش مطلوب دور می کند و روایت بدون قصه فیلم با وجود اجرای خوب، ریتم هماهنگ و بازی قابل تحسین بازیگران قادر به درگیرسازی مخاطب با رویدادهای خالی از اتفاق اثر نیست.
البته این طور به نظر می رسد که خود کارگردان هم قصد درگیر کردن مخاطب با داستان و حوادث را نداشته و بیشتر می خواهد تا تماشاگر به عنوان یک داور شاهد زندگی قهرمانش باشد. یا حتی اینکه تماشاگر نیز مثل قهرمان داستان از تنهایی و تکرار زندگی روزمره خسته شده و عذاب بکشد. آیا می توان با تکیه بر ساختار روایی، موقعیت قهرمان داستان را برای تماشاگر بازسازی کرد و او را به گونه ای در ارتباط با اثر قرار داد که از سختی های موضوعی به نحوی تأثیرگذارتر متأثر شود؟
«به همین سادگی» در مقایسه با «خیلی دور، خیلی نزدیک» تجربه کاملاً متفاوتی در کارنامه «رضا میرکریمی» به شمار می رود و نشان دهنده توانایی این فیلمساز در آزمودن شیوه های تازه تر است. هرچند بعید به نظر می رسد این فیلم بتواند موفقیتهای «خیلی دور، خیلی نزدیک» را برای میرکریمی تکرار کند.
● روایت مبهم تاریخ (آتش سبز- محمدرضا اصلانی)
«دردانه» در یک قلعه متروکه با جسد سردار مرده ای مواجه می شود و باید هفت شب، روزه دار، هفت داستان از یک کتاب را روایت کند و هر شب یک سوزن را که در سینه سردار ایرانی فرو رفته بردارد تا پس از برداشتن سوزن هفتم سردار از خواب مرگ برخیزد و با او ازدواج کند. اما شب هفتم کنیز سوزن آخر را از سینه سردار بیرون می کشد و به همسری او در می آید.
به جز «شطرنج باد» که در سال ۱۳۵۵ ساخته شد، به سختی می توان فیلمی با مشخصه سینمای داستانی را در کارنامه «فرهاد اصلانی» پیدا کرد. اصلانی که پس از سالها مستند سازی دیگر موقعیت اش را در همین حوزه سینمای ایران تثبیت کرده و معروفترین مدافع سینمای مستند ایران شناخته می شود، امسال درحالی «آتش سبز» را تولید کرد، که این فیلم برخلاف آثار قبلی است به شدت متکی بر قصه است. اما ویژگی «آتش سبز» این است که با وجود اهمیت داستان و قصه به هیچ وجه قصه پرداز نیست. به بیانی دیگر فیلم اصلانی قصه را به روایت تبدیل کرده است. بر هم زدن قواعد و قراردادهای زمان و مکان مهمترین رویکرد پرداخت اجرایی فیلم اصلانی برای دستیابی به چنین شیوه ای است.
به همین دلیل است که تماشاگر فیلم به جای دنبال کردن یک خط سیر مشخص داستانی، با روایت های چندگانه و متعددی از قصه مواجه می شود و این روایات قانون گریز باعث ایجاد ابهام و پیچیدگی در فهم موضوعات می شوند.
تماشاگر فیلم اصلانی به اندازه ای که شاهد فضاها و لوکیشن های زیبای سینمایی است، قادر به ایجاد ارتباط میان تداوم مکانها نیست و آنقدر که از ترکیب حرکت و موسیقی با صحنه پردازی و بازی بازیگران اصلی لذت می برد، از عمل آنها در روایت داستان آگاهی پیدا نمی کند.
شاید سابقه و شهرت اصلانی در مستندسازی مهمترین دلیلی است که اغلب تماشاگران «آتش سبز» را یک مستند سینمایی می نامند. اما واقعیت این است که اصلانی با این فیلم خواسته روایت و داستان را با یکدیگر در هم بیامیزد و از تلفیق آنها به شیوه جدیدی برای پرداخت سینمایی اش دست پیدا کند. هرچند نمایش فیلم و واکنش منتقدین و تماشاگران نشان داد که اصلانی در دستیابی به این شیوه چندان موفق نبوده است.
مهدی نصیری
منبع : انتخاب


همچنین مشاهده کنید