سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


جشنواره فیلم فجر در تصاحب خارجی ها


جشنواره فیلم فجر در تصاحب خارجی ها
دیروز و پریروز نوشتیم، امروز هم تکرار می کنیم که تنور جشنواره بیست و ششم هنوز هم گرم نشده است. بی برنامگی و جابه جایی برنامه نمایش فیلمها نیز بر ضعفهای جشنواره افزوده و به ویژه فیلمهای ایرانی جدول یکی پس از دیگری حذف می شوند. روز دوم فیلم «کنعان» (مانی حقیقی) از جدول خارج شد و در روز سوم «آواز گنجشکها» (مجید مجیدی) و «شب» (رسول صدرعاملی) حذف شدند.
خروج فیلمهای ایرانی و مناسب نبودن برخی آثار خارجی باعث شده تا جشنواره فیلم پس از گذشت سه روز همچنان بدون جنب و جوش و گرمای حضور تماشاگران در اسارت سرمای زمستان تهران باقی بماند.
شنیده می شود که تعداد زیادی از فیلمها بعد از اصلاحیه خوردن و حذف برخی سکانسها در نوبت تدوین مجدد استودیویی هستند و نام فیلمهای جابه جا شده در جدول برنامه را می توان در فهرست آثار در نوبت استودیو مشاهده کرد.
● انسانیت محبوس (دوازده- نیکیتا میخالکوف)
فیلم «نیکیتا میخالکوف» بدون تردید بهترین فیلم اکران شده در سومین روز سینما صحرا بود؛ در این فیلم دوازده نفر اعضای هیأت منصفه دادگاهی در مسکو پرونده قتل یک افسر ارتش به دست فرزندخوانده اش را به داوری گذاشته اند. تلاش یک نفر از اعضا برای اثبات بی گناهی نوجوان چچنی بقیه اعضا را نیز متقاعد می کند که به تبرئه او رأی بدهند.
لوکشین محدود در فضای بسته یک سالن ورزشی که به عنوان مکان جلسه هیأت منصفه انتخاب شده، در نتیجه فصول فیلم تصویر قدرت جذابیت و درگیرسازی مخاطب را در مورد «دوازده» چندان امکان پذیر نمی نماید. اما فیلم میخالکوف در همین فضای محدود تمام قدرت ظرفیتهای ممکن را در حوزه چالش آفرینی کلامی به کار می گیرد و بحث بر سر ماجرای زندگی نوجوان چچنی را با زندگی و گذشته تک تک شخصیتهای دور میزنشین هیأت منصفه همنشین می کند تا فیلم به یک کلیت جذاب و کاملاً درگیرکننده برای مخاطب تبدیل شود.
داستان و روایت «دوازده» از یک تردید خردورزانه شروع می شود؛ به لحاظ ابعاد اجتماعی گسترش پیدا می کند و با انتقادهای وارد بر نحوه قضاوت و سیستم حاکم بر مجموعه سیاسی می شود؛ بعد از اضافه شدن روایت همراه زندگی پسرک لحن ضدجنگ پیدا می کند و سرانجام مفاهیم انسانی را نیز در محتوایش دخیل می کند.
«دوازده» فیلم خوش ساختی است که با وجود فضای محدود و به واسطه قدرت درگیری و ریتم روایی متناسبش مورد توجه تماشاگران قرار می گیرد و از آنجا که مفاهیم و محتوایش را بر فرم تصویری و دکوپاژ در ساختار بعدی منطبق ساخته واجد ویژگیهای زیبایی شناختی است.
● عاشقانه با طبیعت (باد در علفزار می پیچد- خسرو معصومی)
بعد از تغییر برنامه و خارج شدن «آواز گنجشکها» از جدول فیلم «باد در علفزار می پیچد» به نویسندگی و کارگردانی «خسرو معصومی» در سینما صحرا نمایش داده شد.
نمی توان گفت سه گانه؛ (فیلم جدید معصومی سومین کپی سینمایی او از فیلم قبلی اش، «رسم عاشق کشی» است). معصومی بعد از قرار دادن دو قهرمان روستایی در یک داستان عاشقانه در «رسم عاشق کشیِ» ظاهراً آن چنان شیفته مضمون و فضای وقوع داستان فیلمش شد که یک بار دیگر آن را دقیقاً با همان شخصیتها و در همان لوکیشنهای اولیه تکرار کرد. «جایی در دور دست» همان « رسم عاشق کشی» بود و حالا «باد در علفزار می پیچد» تکرار دوباره همان قصه است.
دختر روستایی به خاطر زمین گیر شدن پدرش مجبور است با فرزند رئیس مافیای قاچاق چوب ازدواج کند. ورود پسر جوان غریبه (همراه عاقد یا همراه خیاط) عشقی را میان دختر و پسر تازه وارد به وجود می آورد که در دو فیلم قبلی به مرگ قهرمان و در «باد در علفزار می پیچد» به رهایی عاشق و معشوق ختم می شود.
دو فیلم مشابه قبلی «خسرو معصومی» به لحاظ اقتصادی بازدهی چندان خوبی نداشتند و سومین فیلم هم نسبت به دو اثر قبلی حرف جدیدی برای بیان کردن ندارد، با وجود این به سختی می توان دلیل ساخت دوباره آن را توسط معصومی حدس زد.
«باد در علفزار...» از نظر ساختار بصری و روایت داستانی فیلم خوبی است؛ نقایص و کاستیهای کمی دارد و در گروه فیلمهای متکی بر قصه و خوش پرداخت قرار می گیرد. لوکشینهای زیبای روستای شمالی پوشیده در سفیدی یک دست برف فضای عاشقانه طبیعت را در کنار عشق دو قهرمان فیلم قرار می دهد و روایت شاعرانه داستان را آسان و جذاب می کند. به همین دلیل هم فیلم دلنشین و جذب کننده ای است.
اما نکته مهم در مورد آن، این است که «باد در علفزار...» پیام و حرف تازه ای برای گفتن ندارد و صرفاً یک اثر زیبا و دلنشین است که برای سومین بار توسط «خسرو معصومی» تکرار می شود.
● مرگ ارزش خبر دادن ندارد «الژان- فولکر شلوندروف»
الژان که سه تهیه کننده آلمانی، فرانسوی و قرقیزستانی دارد، به کارگردانی شلوندروف آلمانی در بخش خارج از مسابقه جشنواره به نمایش درآمد. این فیلم داستان مردی به نام چارلز را روایت می کند که در پی خواسته ای ناشناخته سفری را آغاز می کند و به قرقیزستان می رود.
در راه، عاشق دختری به نام الژان می شود و مناطق مختلف را پشت سر می گذارد تا به هدفی برسد که تا پایان برای مخاطب ناشناخته می ماند.
ناشناخته و مرموز بودن این انگیزه و هدف مهمترین معمایی است که باعث ایجاد کشش و جذابیت در فیلم می شود و مخاطب را با روایت و رویدادهای آن درگیر می کند. در واقع این طور به نظر می رسد که آنچه چارلز در پی آن بوده، نوعی عرفان و اشراق است که نخستین مراحل آن با سفر قهرمان به شرق آغاز می شود.
آشنایی با الژان و شکل گیری عشق میان او و چالز، راهنمایی پیشگو و... در واقع مراحلی از سفر عرفانی قهرمان در رسیدن به کمال تعریف شده هستند. ویژگی برجسته «الژان» این است که این محتوا و مفهوم اشراقی را با ساختار تصویری و سینمایی زیباشناسانه ارائه می کند.
ساختار تصویری فیلم از سویی به واسطه ریتم روایی و انتخاب لوکشین ها و تصاویر زیبا و پهنه وسیعی که در این زمینه انتخاب شده زیباست و جذابیت دیداری دارد، و از سوی دیگر با مفهوم شاعرانه داستان و حرکت قهرمان تناسب دارد. بنابراین تماشاگران از دیدن و فهمیدن فیلم لذت می گیرد و بخوبی با آن ارتباط برقرار می کند.
استفاده از نمادگرایی هم طبیعتاً بخشی از این زیبایی را به خود اختصاص داده است. اسب، ابر، آسمان، عشق، کوه و... همه و همه نشانه ها و نمادهایی هستند که علاوه بر شکل طبیعت انگارشان، مفاهیم و اشارات نمادین را در اختیار فهم منظور قرار می دهند.
● جنگ به روایت جنگ (غبار جنگ- ارول موریس)
«غبار جنگ» مستندی روایی در مورد «رابرت مک دانای» وزیر دفاع اسبق آمریکاست که وقایع و اتفاقات جنگ ویتنام و جنگهای مدرن را مورد ارزیابی قرار می دهد و در مورد ماهیت این جنگها و شیوه اداره آنها در مقابل دوربین صحبت می کند.
در واقع فیلم «ارول موریس» مستندی انسانی است که قصد دارد از گستره انتخاب شده فراتر رفته و ابعاد وسیعتری چون جنگ و سیاست را نیز در بربگیرد.
فیلم کاملاً مبتنی بر دیالوگها و تعاریف «مک» در مورد وقایع مستند جنگ است و تمام ارزش و اعتبارش را هم از همین گفته ها و تصاویر آرشیوی اش دارد. هر چند که خود روایت فیلم در ترتیب و چینش ابزارهای بیان مستندش چندان موفق نیست و بعضاً آشفتگی ها و پراکندگیهایی هم دارد.
به عنوان مثال می توان بخشهایی را نمونه آورد که طرح و روایت آنها بر اساس کلیت اثر چندان تناسب و سنخیتی ندارد و همچون وصله ای ناجور به خط روایی وقایع چسبیده است؛ صحنه هایی که فیلم در آنها بیش از اندازه به وضعیت شغلی و مدیریتهای مختلف شخصیت اصلی می پردازد از این دست هستند. همین خروج موقت از روایت بعضاً باعث شده تا وعده وزیر جنگ برای بیان ۱۱ توصیه اش مرتب به تأخیر بیفتد و البته ساختار مورد انتظار و منسجم روایی را نیز دچار اشکال کند.
مهدی نصیری
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید