چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

اشغال، اشغال است


اشغال، اشغال است
در «یوگیاكارتا»ی اندونزی مردم نگران فوران آتشفشان كوه «مراپی» هستند كه یكی از خطرناك ترین آتشفشان ها در اقیانوس آرام است. در هفته های اخیر مراپی بخارهای گازی و گدازه به بیرون متصاعد كرد و روستائیان وحشت زده كه پای این كوه زندگی می كنند، خود را برای اوضاع بد آماده می كنند.
اما در این جا و در اولین روزهای تابستان، افزایش دمای هوا ما را كرخت و در گرمای طاقت فرسای بعدازظهر مجبور به خوابی كوتاه می كند. نه فقط اندونزی بلكه زمین در حال حركت است و در حالی كه سایه یك انفجار آتشفشانی قریب الوقوع روی زندگی عده ای سایه افكنده است، آسمان تابستان نیز به تیرگی می رود. ۳۹ سال پیش در چنین هفته ای (هفته گذشته) جنگ ۶روزه به پایان رسید و دوران اشغال آغاز شد. اسرائیل در هفته جاری وارد چهلمین سال از اشغالگری خود می شود. آیا واقعاً این طور است یا این كه تمامش یك رویای بی اساس بوده است؟ كاملاً واضح است كه همین طور بود - ۴۰ سال كابوس - و هنوز هم ادامه دارد. گاهی اوقات به نظر می رسد كه نشانه هایی از خاتمه این دوران در دوردست ها وجود دارد، اما اینها فقط نشانه هستند. اگر قرار باشد آینده در نقشه راه یا عقب نشینی یك جانبه جست وجو شود، برای این داستان هیچ پایانی وجود ندارد. در ابتدا این اشغالگری با نیات خوب خود را معرفی كرد و این طور به نظر می رسید كه منطقی است.
اما تاریخ ظلم و بیداد در سابقه بشر هرگز موردی از اشغالگری معقولانه را كه تنها به نفع اشغال شونده باشد، به خاطر ندارد. درست است كه ذهن یهود خلاق است اما مشكل این است كه خلاقیت این بار نتیجه بخش نیست. اشغالگری اشغالگری است - و با این وجود كه از خود خوش قلبی نشان دهد، كاملاً شریرانه است. اسرائیل به درون آینه نگاه می كند و نمی تواند خودش را بشناسد. آیا تصویری كه از سال ۱۹۶۷ نمایان شده است، همانند گذشته است؟ بهتر است كه آینه را با خشم بدریم و آن را درهم بشكنیم تا تصاویر تهوع آوری را كه چگونگی شكل گیری ما را نشان می دهند، شاهد نباشیم. آیا این چشمان آشفته از آن ما است؟
آیا جوان برازنده ای كه در میان دشت ها قدم می زد، به خوكی فربه تبدیل شده است؟ آیا آن خوك فربه «یشورون» است؟ او مك دونالدهای فراوانی را بلعید، یشورون پیتزاهای زیادی خورد، او مانند خوره به جان این سرزمین افتاد و همسایگانمان را در شگفتی فروبرد. تصویری منزجركننده در آینه دیده می شود. پس از آن كه تمام كشورهای استعمارگر كه هرگز خورشید در آنها طلوع نمی كند، مستعمره های خود را ترك كردند، اسرائیل تصمیم گرفت به احیای روزهای كهنه استعمارگرایی بپردازد. چرا این درس تلخ را از تجربه دیگران نمی آموزد؟ اگر كسی می خواهد درسی بگیرد، باید آن را با گوش و پوست خود حس كند. بنابراین به آموختن و انتخاب مشكل ترین راه، ادامه دهید. انگلیس، فرانسه، هلند، اسپانیا و پرتغال - و اتحاد جماهیر شوروی و یوگسلاوی كه زمانی نه هم اكنون - از روی میل یا اجبار سرزمینی را كه به آنها تعلق نداشت، برای نجات خود از خود، بازپس دادند. و فقط نیروی اسرائیل برای حفاظت خود از خود هدر می رود، گویی گزینه دیگری برای خود متصور است، گویی به وسیله حمله ای توسط نیروهایش علیه نیروهایش، شكست نخورده است. حماقت در شورای امنیت ملی هنوز اغفال كننده است.
چشمان «گیورا ایلند» نیز گرفته است زیرا در زمان خسوف مستقیماً به خورشید خیره بود. او معتقد است كه عدم توافق در غزه یك اشتباه بود و همگرایی در كرانه باختری فقط آن را بدتر می كند، زیرا ما در ازای آن، چیزی ارزشمند دریافت نكردیم و نخواهیم كرد. این كاملاً بی معنی است، یاوه ای محض، پوچ ترین پوچ ها. بی شك ما در ازای كالایمان كه فقط نفع خودمان در آن نباشد، به چیزی خواهیم رسید. ما آن را از دیگران به دست نخواهیم آورد، بلكه فقط از طریق خودمان قابل حصول است. فقط خودمان با نیروی خودمان و با دستان خودمان می توانیم بهترین هدیه ای را كه می تواند وجود داشته باشد در شصتمین سالگرد تولدمان به خودمان اهدا كنیم. هدیه ای كه به نجات زندگی ها منجر خواهد شد.
آن هدیه این است كه بیرون برویم، بدون هیچ بازگشتی و راه میانه ای هم در كار نیست.ما قهرمان نبودیم مگر در آلبوم های عكس، زیرا نتوانستیم بر احساسات خود غلبه كنیم . من می توانستم تصویر فلسطین پدر را در حالی كه تلاش می كند از پسر خود محمد (الدوره) در مقابل تیراندازان حفاظت كند، به خاطر آورم. می توانستم در آن روز پایان هفته لحظه ای را كه «هودز» دختر نوجوان بر بالین خانواده اش گریه می كرد و صدای او را در ساحل دریا - در حالی كه فریاد می زد پدر، پدر - و پدرش كه با چشمانی دریده در سكوت بود، به خاطر آورم. من توانستم هزاران شاهد زنده و مرده ای را به خاطر آورم كه می توانند در مورد پایان غافلگیركننده زندگی خود شهادت دهند. اما تصمیم گرفتم كه به جای آن داستانی همیشگی از اشغالگری بدون اشك و خونریزی را انتخاب كنم. سال ها پیش، قبل از آغاز اولین انتفاضه آشنایان فلسطینی من در رام الله از من كمك خواستند. آنها خواستار دریافت اجازه برای احداث كارخانه تولید خیارشور در شهر خود بودند. آنها چنین خواسته ای را مطرح كرده بودند و جوابی از مقامات نشنیدند. من قول مساعدت دادم.
چرا كه نه آنها می توانستند سرمایه گذاری كنند و چند نفر را صاحب كار كنند و سود ببرند. به اداره امور شهری مراجعه كردم و با پاسخ منفی مواجه شدم. آنها در اداره مذكور از من پرسیدند: «دیوانه شده ای؟ اگر آنها كارخانه شان را راه بیندازند، صنعت خیارشور ما ورشكست خواهد شد.» اشغالگری حتی حاضر نیست كه از خیارشور هم دست بردارد. در این جا بود كه فهمیدم چگونه یك نفر نمی تواند نظریه استعمارگر را در حالی كه او بر روی یك پای خود در پشت من ایستاده است، درك كند. این استعمارگری است با همه مزاحمت های عنادآمیز و قابل پیش بینی اش. این داستان برای این روزها كه میان مذاكرات متوقف شده و عقب نشینی یكجانبه به بن بست رسیده در حال سپری شدن است نیز مناسب است.
یوسی سارید
ترجمه: نیره محمودی
چپگرای منتقد دولت اسرائیل
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید