شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


مترجمی با قریحه ی مدرن


مترجمی با قریحه ی مدرن
نجف دریابندری را، اغلب، به عنوان مترجمی با قریحه می‌شناسند، مترجمی که ترجمه‌هایش به‌یک حوزه ادبی یا اندیشگی معین محدود نمی‌شود. ترجمه‌های او در واقع نوع انتخاب او نسبت به آثاری که تاکنون به فارسی برگردانده است به مقدار فراوان، وسعت دایرهٔ جهان بینی و ژرفای طبع خاص او را نشان می‌دهد. او در طول نزدیک به نیم قرن فعالیت ادبی هم فلسفه و متون نظری و پژوهشی ترجمه کرده است، هم داستان و رمان و هم نمایش‌نامه و شعر، البته در تالیف و تحقیق و نقد ادبی هم دستی داشته است. او در پیشانی اغلب ترجمه‌هایش مقدمه‌های مفصل و مبسوطی در شرح و تحلیل آرای مؤلفی که اثر او را ترجمه کرده نوشته است، و در این مقدمه‌ها خواننده، اغلب، با تصویر و گیرایی از متن و دیدگاه نویسنده مواجه می‌شود؛ مثل آن‌چه او به عنوان مقدمه بر «پیرمرد و دریا»ی همینگ وی و «هکلبری فین» مارک تواین و «رگتایم» دکترف و «فلسفه روشن اندیشی» کاسیرر نوشته است. همین‌جا این را هم باید اشاره کنم انتخاب درست و ممتاز او نسبت به آثاری که تاکنون ترجمه کرده است، در حقیقت، در حکم دریچه‌هایی است، ولو اندک، به دنیای پهناور و ناشناخته ادب و فرهنگ جهانی که کمابیش امکان تماس و آشنایی خواننده فارسی زبان را با جلوه‌ها و نمونه‌های آن فراهم می‌کند.
به گمان من ترجمه‌های او از آثار فاکنر (یک گل سرخ برای امیلی و گوربه گور) و همینگ وی (وداع با اسلحه و پیرمرد و دریا) و دکترف (رگتایم و بیلی باتگیت) و مارک تواین (هکلبری فین) و جبران خلیل جبران (پیامبر و دیوانه) و ایشی گورو (بازمانده روز) ـ اگر چه ترجمه‌های دیگری نیز از پاره‌ای از این آثار به فارسی به وجود دارد ـ جزو معتبرترین و درخشان‌ترین آثاری هستند که در فضای گسترده و بی‌دروپیکر ترجمهٔ ما وجود دارند. در حقیقت یکی از امتیازهای ترجمه‌های او این است که ما را با چهرهٔ اصیل این نویسندگان آشنا می‌سازد؛ اگرچه فضل تقدم از حیث آشنا کردن ما با فاکنر و همینگ وی و کمابیش، مارک تواین با ابراهیم گلستان است.
دریابندری جزو معدود مترجمان ایرانی است که علاوه بر وسواس و سخت‌گیری در انتخاب مهم‌ترین و خواندنی ترین متون برای ترجمه، جهت‌گیری‌هایش همواره متوجه هنر اصیل و آثار «پیشتاز» بوده است و کارنامهٔ فرهنگی‌اش نشان می‌دهد که او پیوسته جانب ادب و ظرافت و زیبایی را گرفته است؛ زیرا او مدافع اصالت و ابداع یا نوعی «قریحه مدرن» است.
این‌طور به‌نظر می‌رسد که مسئلهٔ مهم برای او در ترجمه، به‌ویژه در ترجمه ادبیات داستانی، انتخاب یا یافتن زبان درست داستان، بیش از همه صدای راوی، است؛ یعنی آن‌چه ساختار روایی داستان بر آن متکی است. در این میان آن‌چه اهمیت دارد برقراری نوعی ثبات یا تعادل در زبان داستان، یا صدای راوی، است؛ به‌این معنی که در کاربرد سبک یا لحن راوی هیچ‌گونه افراط یا اغراقی صورت نگیرد. از همین رو است که سبک ترجمه‌های او در آثار داستانی یک‌سان نیست؛ به‌طوری که زبان زنده و شوخ و شنگ راوی «هکلبری فین» یا زبان مقمپز و کلیشه‌وار راوی «بازمانده روز» هیچ شباهتی به یک‌دیگر ندارند.
این را هم در خاتمه بگویم که من ترجمه‌های دریابندری و مقدمه‌هایی را که او بر اغلب این ترجمه‌ها نوشته است بر داوری‌هایش دربارهٔ ادبیات معاصر خودمان، به ویژه دربارهٔ آثار هدایت و چوبک، ترجیح می‌دهم. من معیارهای زیبایی شناختی او را در ارزیابی ادبیات معاصر ایران قدری محدود و گاه محافظه کارانه می‌دانم؛ اگر چه داوری‌هایش هیچ شباهتی به نقدهای عوام فریبانه جنجالی و نوخاستگان کوچک مغز و پرمدعا ندارند. البته او در نقد نویسی متفنن است، یعنی درواقع نمی‌توان او را منتقد پی‌گیر و حرفه‌ای به‌حساب آورد. دریابندری به‌راستی مترجم است و من با وجدان راحت می‌توانم اعلام کنم که کمتر مترجمی را می‌شناسم که در روشنی و سرراستی و سادگی نثر و در عین حال دقت و استواری کلام به پایش برسد.
محمد بهارلو
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی دیباچه