یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


ماداگاسکار


ماداگاسکار
فیلم جدید انیمیشن کامپیوتری دریم ورکس به نام «ماداگاسکار» به است.
● زمان پخش ۸۰ دقیقه
● عوامل تولید صداپیشگان: بن استیلر: آلکس شیر کریس راک: مارتی گورخر دیوید شوایمر: مِلمَن زرافه جادا پینکت اسمیت: گلوریا اسب آبی ساشابارون کوهن: ژولیان بدریک دِ اینترتیز: موریس اندی ریچر: مورت
● تیم کارگردانی: اریک وارنل و تام مک گرت
● نویسندگان: مارک برتون و بیلی فرو لیک
● آهنگساز: هانس زیمر
● خلاصه داستان:
آلکس شیر، پادشاه جنگل شهر و جاذبه اصلی در پارک وحش مرکزی نیویورک است. بهترین دوستان او مارتی گورخر، مِلمَن زرافه و گلوریا اسب آبی هستند که تمام زندگی شان در اسارتی شیرین گذشته که هرروز با غذاهای فراوان پذیرایی می شوند و نگاه تماشاگران را نیز به خود جذب می کنند. تا این که کنجکاوی «مارتی» برای کشف کردن زندگی خارج از پارک وحش دردسر درست می کند. یک شب او با کمک چند پنگوئن جالب از باغ وحش فرار می کند تا دنیای خارج را کشف کند.
«آلکس»، «ملمن» و «گلوریا» فردا صبح از این کار او شوکه می شوند و از باغ وحش خارج می شوند تا قبل از این که کسی مطلع شود او را پیدا کنند و به باغ وحش برگردانند. اما حتی در خیابان های شلوغ نیویورک هم گروه سه نفره شامل شیر، زرافه و گورخر که در خیابان ها می گردند و مترو سوار می شوند جلب توجه می کند.
آلکس و همراهانش مارتی را در ایستگاه بزرگ مرکزی پیدا می کنند اما قبل از این که آن ها سوار قطار برگشت شوند، همگی توسط انسان های خوبی که فکر می کنند حیوانات باید در جایی بهتر از خیابان های پر استرس نیویورک زندگی کنند دستگیر می شوند و با یک کشتی به آفریقا فرستاده شوند.
وقتی که پنگوئن های توطئه گر در کشتی خرابکاری می کنند یکدفعه این گروه چهار نفره از جزیره زیبا ماداگاسکار سر در می آورند و حالا این ساکنان شهر نیویورک مجبورند برای زنده ماندن خود را با زندگی وحشی تطبیق دهند و معنای واقعی جمله «خارج از اینجا جنگل است» را درک کنند.
● معرفی شخصیت های داستان
▪ مارتی گورخر:
او یک شخصیت رویایی و ماجراجو است. او دایماً در حال رویا دیدن درباره زندگی وحشی است و در این فکر است که زندگی خارج از باغ وحش چگونه است. در واقع به خاطر اوست که دوستانش هم زندگی وحش را تجربه می کنند.
▪ آلکس شیر:
او شیری است که برای یک زندگی اشرافی به دنیا آمده است. او یک ستاره در بزرگ ترین شیر روی زمین است. یک پادشاه.
▪ مِلمَن زرافه: او یک زرافه ترسو است که در هنگام نوجوانی به پارک وحش مرکزی منتقل شده است. گذراندن یک دوره در باغ وحش بروکس باعث شده بود که مِلمَن فکر کند که یک فرد دنیا دیده است که البته در واقع در مقایسه با سه رفیقش، این باور درست است.
▪ گلوریا اسب آبی:
گلوریا در پارک وحش مرکزی به دنیا آمده و بزرگ شده است او یک خانم اسب آبی زیبا، باهوش و مستقل است که می داند چه می خواهد و می داند چطور به آن برسد.
▪ پنگوئن ها:
آن ها هیچ تعلق خاطری به باغ وحش ندارند. برای آن ها همه ماجرا فقط یک توطئه بزرگ است و تمام مدت وقتشان را صرف نقشه کشیدن برای فرار می کنند. معرفی صداپیشگان ماداگاسکار و مصاحبه با آن ها بن استیلر (آلکس شیر) او یکی از محبوب ترین بازیگرانی است که تجربه کار در پشت صحنه در سمت کارگردان، نویسنده و تهیه کننده را دارد.
ماداگاسکار اولین تجربه او در صداگذاری فیلم های انیمیشن بود. آخرین بازی استیلر اخیراً در فیلم پرفروش ملاقات با فاکرها دنباله کار قبلی ملاقات با والدین بود که در این فیلم با هنرمندان بنامی چون «رابرت دنیرو»، «باربرا استرایسلند» و «داستین هافمن» هم بازی بود. «کریس راک» (مارتی گورخر) او اخیراً به عنوان یکی از تأثیرگذارترین کمدین ها شناخته شده و تا کنون جوایز زیادی از جمله ۳ جایزۀ اِمی، ۲ جایزه گرمی و یک جایزه کمدی آمریکایی دریافت کرده است. او اخیراً میزبان هفتاد و هفتمین مراسم سالانه جوایز اسکار بود و در چهارمین برنامه مخصوص خودش به نام «کریس راک هیچ وقت نمی ترسد» نویسندگی و بازیگری کرده است. آخرین فیلم او در سینما فیلم کمدی فوتبال به نام «طولانی ترین حیاط» است.
«دیوید شوایمر» (ملمن زرافه) بهترین کار معروف او بازی در سریال تلویزیونی کمدی «دوستان» است که برای این کار کاندیدای دریافت جایزه «امی» شد. البته او برای این کار کاندیدای دریافت جایزه اسکرین اکتورز کیکر نیز شده است. او علاوه بر بازیگری در تلویزیون و تأتر سابقه کارگردانی نیز دارد و چندین قسمت از سریال «دوستان»، «جویی»، «شوی ترس مارگون» را کارگردانی کرده است.
جادا پینکت اسمیت «گلور یا اسب آبی» او یک هنرپیشۀ همه کاره است که کار بازی او در فیلم بعد از نقشی که در «Menance II Society» ایفا کرد رونق گرفت. او اخیراً با «تام کروز» و «جیمی فاکس» در فیلم پُرهیجان «Collateral» بازی کرده است. به علاوه او در فیلم های «ماتریکس» دوباره Reloaded و انقلاب های ماتریکس که دنباله های کار پر فورش ماتریکس بوده اند بازی داشته است. او در سال ۲۰۰۲ نقش «سونجی» همسر اول محمدعلی کلی را در مقابل همسرش «ویل اسمیت» در فیلم «علی» بازی کرد.
«ساشا بارون کوهن» (شاه جولیان) او بیشتر با نام «علی جی» شناخته می شود که با شوی کمدی مشهور HBO بود که کاندیدای جایزه «امی» در زمینه کمدی شد. این شو ابتدا برنامه شماره ۱ در سرزمین مادری کوهن انگلستان بود و وقتی که او آن را به آمریکا آورد به سرعت یکی از پر بیننده ترین برنامه های تلویزیونی مبدل شد. این برنامه ۲ جایزه «امی» و چندین جایزه در انگلستان را به خود اختصاص داده است.
«سدریک دِ اینترنتیمنت متریس» از کمدین های موفقی است که به سرعت نردبان ترقی را در هالیوود طی کرده است. او اخیراً در فیلم های «خونسرد باش» به همراه «جان تراولتا» و «مرد خانه» به همراه «تامی لی جونز» بازی کرده است. مصاحبه با کریس راک، جادا پینکت و بن استیلر «کریس راک» ۴۰ ساله این تابستان علاوه بر ماداگاسکار فیلم «بزرگ ترین حیاط» را نیز بر پرده دارد. درباره تفاوت این کار می گوید: «هر دو کار شباهت زیادی به هم دارند در ماداگاسکار من را استخدام کردند و من پرسیدم: چه کاری از من می خواهید انجام دهم؟ من ، من هیچ سوالی نمی پرسم.
همه چیز رو به راه است؟ هان چی؟ من یک گورخر هستم؟ خیلی خوب! من یک گورخر هستم. یک گورخر چه می گوید؟ خیلی خوب من هم آن را می گویم. خوشتان آمد؟ در صورتی که لازم بود من دوباره این کار را تکرار می کنم. کمی بلندتر، آهسته تر، «جفری» در خیلی از صحنه ها مرا راهنمایی کرد. من همان کاری که از من می خواستند را انجام دادم و بعد برای بازی در «بزرگ ترین حیاط» رفتم.
هان چی؟ من در زندان هستم؟ بسیار خوب چه چیزی مورد نیاز است.» در مورد این که چطور در قالب یک گورخر اجرای نقش کرده می گوید: «چطور در قالب گورخر رفتم؟ من حتی تا دیروز نمی دانستم که نقش گورخر را ایفا می کنم و با خنده می گوید: من فکر می کردم که نقش یک موش آبی را دارم اما «جفری» آن را تدوین کرد و کار خوب از آب درآمد. از او سوال شد که آیا او می تواند بگوید که شخصیتش دچار بحران دوران میانسالی شده است او می خندد و می گوید: «من تازه ۴۰ ساله شده ام و پس به راحتی می توان گفت ارتباطی وجود دارد. من دیگر مسن شده ام چون ۴۰ سالگی فقط در صورتی که مرده باشی سن جوانی به حساب می آید.» اما این جنبه ای از شخصیت این گورخر بود که «راک» آن را درک می کرد.
شخصیت من خیلی راحت راه خود را باز می کند و درست مثل یک فردی که می خواست به سرعت از بروکلین فرار کند بنابراین همان مسأله که او را به خارج از باغ وحش می کشاند مرا به خارج از بروکلین کشاند. «استیلر» که در فیلم نقش شیر را برعهده داشت خیلی با احتیاط درباره کار خودش و شخصیت کارتونی اش اظهار نظر می کند. این کار یک پروسه غیرعادی بود چون زمان زیادی طول می کشید.
در آغاز کار مثل آزمون و خطاست که شما سعی خودتان را می کنید اما احساس خوبی ندارید چون در استودیو با میکروفون تنها هستی وهیچ کس دیگری به غیر از چند تصویر که به شما نشان می دهند وجود ندارد. در نتیجه بعد از ۶ ماه یا یک سال بعد از کار به شما صحنه ها را نشان می دهند و این خیلی کمک می کند که بفهمید که این شخصیت در واقع چیست. یکی از چیزهایی که من درباره این فیلم دوست داشتم این بود که شخصیت ها کاملاً منحصر به فرد بودند و فقط براساس صدا شکل نگرفته بودند و شخصیت خودشان را داشتند.
«جادا پینکت اسمیت» که جدی ترین و موقرترین فرد این گروه سه نفره است با «بن استیلر» موافق است؛ «این کار مثل گفتن تعداد زیادی جمله برای مجسم کردن وضعیت های مختلف یک نقش است یک مرحله واقعاً دشوار است چون هیچ کس در آنجا نیست و هیچ دکور و یا وسایل صحنه ای وجود ندارد و شما جملات نقش تان را می خوانید یا اجراهای مختلفی دارید و بعد آن ها را خیلی جالب با هم تلفیق می کنند.»
از او درباره عکس العملش وقتی که شنید قرار است نقش یک اسب آبی را بازی کند پرسش می کنیم، می خندد و می گوید: «از من خیلی این سوال را می پرسند و من اصلاً عکس العملی نشان ندادم. وقتی «جفری» تصویر «گلوریا» را به من نشان داد می دانید خوب او یک اسب آبی است ولی به نظر من او دوست داشتنی است و هرگز این احساس را نداشتم که این چیزی است که درباره اش احساس ناراحتی بکنم یا اعتراضی کنم.«جادا اسمیت» و «راک» هر دو می گویند که به خاطر بچه هایشان جذب کار ماداگاسکار شدند. «جادا اسمیت» می گوید: «آن ها خودشان فهمیدند، من چیزی به آن ها نگفته بودم... آن ها یک کلیپ از ماداگاسکار را دیدند و گفتند: مامان تو یک اسب آبی هستی و من دلم می خواست برای آن ها یک سورپرایز باشد و آن ها خیلی هیجان زده شدند. آن ها خیلی خیلی از این موضوع هیجان زده هستند.»
«راک» می گوید: «بچه های من نمی توانند تا ۳۰ سالگی فیلم های من را بفهمند پس خیلی خوب است که کار کرده باشم که آن ها بتوانند الان آن را درک کنند.» «استیلر» می گوید: «خواندن ترانه های فیلم لحظه ای جالبی برای او نبود و به خاطر بی استعدادی او در بخش صداگذاری و به اجرای ترانه نیویورک نیویورک اشاره می کند، این یکی از سخت ترین و وحشتناک ترین لحظات کاری من بود و آن ها مرتب کار را متوقف می کردند و من در طول ماه ها فکر می کردم که آن ها مکرراً می گویند: اوه نیویورک نیویورک، .
ما دفعه بعد آن را دوباره می گیریم و دفعه بعد دوباره می گرفتند و بالاخره روزی آمد که این کار خوب شد.» مصاحبه با جفری کاتزنبرگ «جفری کاتزنبرگ» تهیه کننده آخرین فیلم انیمیشن کامپیوتری دریم ورکس در مصاحبه ای با SCIFI Wire گفته است که صداپیشه های این کار بدون همکاری یا کمکی از همدیگر کار بسیار زیادی انجام داده اند.
او می گوید: «من واقعاً فکر می کنم که این کار مشکل ترین کار بازیگری در دنیا است و دلیل خوش شانسی ما در یک فیلم مثل این است که بهترین بازیگران این کار را انجام می دهند چون کاری سخت و دشوار است و قسمت اصلی آن از درون خود آن ها برمی خیزد.» او می گوید: اعضای گروه صداگذاری در طول مرحله ضبط صدا کاملاً تنها بودند و تعداد بی شماری از اجراهای مختلف یک جمله را اجرا کردند تا به تأثیر نهایی در فیلم دست یابند.
در آنجا هیچ دکوری نیست هیچ بازیگر دیگری نیست و شرایطی که به آن شخصیت نزدیک شوند مهیا نیست. آن ها واقعاً خودشان این کار را انجام دادند و خیلی از خودشان مایه گذاشتند و به خاطر طبیعت خاص مراحل ساخت این نوع فیلم ها کار بسیار دشواری است. این کارها ساخته می شوند مجدداً ساخته می شوند و باز مجدداً ساخته می شوند و این پروسه ۴ سال به طول انجامیده است.
کاتزنبرگ می گوید: صداپیشه ها چندین جلسه در طول این مدت مجدداً برای ضبط صدا و یا افزودن چندین دیالوگ جدید به کار آمدند و اغلب آن ها در حدود ۳ سال بر روی این فیلم کار می کردند. آن ها در واقع کل ماجرا را نمی دانستند و نمی توانستند کار خود را برآورد کنند و فقط کاملاً در این کار به کارگردان ها اعتماد کرده بودند که در نوع خود منحصر به فرد است.
یک نکته مهم است که کاری که آن ها در این ۴ یا ۵ ماه آخر فیلم انجام دادند به اندازه کل کاری بود که در ۳ سال قبل انجام داده بودند چون وقتی که توانستند کل کار را ببینند هر کدام از آن ها برگشتند و گفتند: «اوه حالا فهمیدم که در این صحنه چکار باید بکنم و حالا می توانم چیزی بهتری ارایه کنم.»
نقدی بر کارتون «ماداگاسکار» از دید راجر رابرت یکی از اساسی ترین سوالات فلسفی زمان ما این است که چرا «گوفی» یک شخص است و «پلوتو» یک سگ؟ از همان اولین دوران که میکی موس هنوز سیاه و سفید بود کارتون ها یک فاصله ای بین حیواناتی که حیوان بودند و حیواناتی که رُل انسانی داشتند وجود داشت. یعنی حداقل حس انسانی داشتند صحبت می کردند، آواز می خوانند و صداپیشه هایی مثل؛ «بن استیلر»، «کریس راک» به آن ها جان می دادند. حالا انیمیشن کمدی ماداگاسکار بر پرده است که نکات بسیار ریزی در آن نهفته است. چه اتفاقی می افتد اگر جنبه انسانی یک حیوان کارتونی سرپوشی از زندگی متمدن باشد؟ مثلاً «آلکس» شیره را در نظر بگیرید.
در پارک وحش مرکزی او یک ستاره است، آهنگ «نیویورک، نیویورک» را می خواند و منتظر گشت های دانش آموزی است تا هنر خودش را به تماشاچیان عرضه کند. «آلکس» زندگی خوبی در باغ وحش دارد، هر روز غذا، چندین وعده استیک از نگهبانش دریافت می کند و می خورد. دوستان او شامل؛ مارتی گورخر، ملمن زرافه و گلوریا اسب آبی هستند. هرچه آلکس به باغ وحش علاقه مند است مارتی برعکس اوست او می خواهد از آنجا بگریزد و به زندگی وحشی برسد. یک شب او از باغ وحش فرار می کند و سه دوست او در ایستگاه قطار می یابند و زرافه به او هشدار می دهد که جایی که او می خواهد برود. «واقعاً وحشی است.» در همین بین حیوانات دستگیر می شوند و با کشتی عازم یک پناهگاه وحش در آفریقا می شوند.
در بین راه شورش پنگوئن ها موجب می شود که آن ها از ماداگاسکار سردرآورند. بله آن ها در قلب زندگی وحشی هستند ولی هیچ تجربه ای برای زندگی در این محیط ندارند. ساکنین محلی آنجا یک گروه لهور (میمون های ماداگاسکار) هستند که پادشاه آن ها «شاه جولیان» است و وزیر دست راستش «موریس» نام دارد و کاملاً واضح است که ماداگاسکار به اندازۀ نیویورک کارتون مکان جذابی نیست. بعضی از ساکنین بومی فکر می کنند که احتمالاً این نیویورکی ها توریست های ناجوری هستند. حتی «آلکس» هم که برنامه باغ وحش را اجرا می کند، احساسی مثل احساس زندانیان دستگیر شده که برای سرگرم کردن فرمانده شان اجرا می کردند، القا می کند.
او سهمیه گوشت راسته گاو و استیک شاهانه اش را از دست داده است. او حیوانی گوشتخوار است و استیک می خورد که «از تو درست می شود» که به مارتی گورخر هشدار می دهد و در یک لحظه که از گرسنگی دیوانه شده، سعی می کند که یک گاز از مارتی بخورد. این نوعی از بی نظمی است که در شخصیت های کارتونی حیوانی همیشه وجود دارد.
فکر کنید اگر پلوتو می خواست با یکی از دختران گوفی ازدواج کند چه احساسی به گوفی دست می داد؟ این لحظه ای است که ماداگاسکار رخ می دهد و قانون جنگل آرامش باغ وحش را درهم می ریزد و جانوران به طبیعت واقعی خود برمی گردند و تنها صحنه ای که ممکن است برای بچه ها ناراحت کننده باشد صحنه ای است که آلکس روی یک پوست گورخر دراز کشیده و دندان هایش را خلال می کند.
مشکل این است که وقتی آن ها به خلق و خوی وحشی برمی گردند، نمی فهمیم که با آن ها در این مکان چه کار می کند و به نظر می رسد که طرح متوقف شده است. ماداگاسکار یک فیلم بامزه است به خصوص در قسمت های آغازین فیلم و یک دیدگاه خوب به سبک شیوه قدیم کارتون ها دارد اما در دنیایی که توقع ها با کارتون هایی مثل؛ «در جست و جوی نمو»، «شرک» و «باورناپذیران» بالا رفته است، این کار بیشتر شبیه کارهای انیمیشن سنتی است.
این کار برای بچه های کوچک تر جالب است اما ممکن است به همان اندازه برای والدین جذابیت نداشته باشد. ماداگاسکار یک فیلم واقعاً سرگرم کننده است و خوشبختانه فیلم سازان فراموش نکرده اند که برای این که یک فیلم واقعاً سرگرم کننده باشد باید تمام عوامل لازم برای این مسأله وجود داشته باشد. «اریک دارنل» و «تام مک گرات»، کارگردان و نویسندگان فیلم ماداگاسکار احتمالاً برای نمایش دادن یک راه موجه که حیوانات را به کشتی و بعد از آن به جنگل برسانند به سهم خود در بخش فیلم سازی خیلی زحمت کشیده اند. ماداگاسکار با یک شروع خوب آغاز می شود و به تدریج این نکته مشخص می شود که حیوانات باغ وحش به اندازه مردمی که برای تماشای آن ها می آیند نیویورکی هستند تا این که حیوان وحشی باشد.
این ۴ قهرمان اصلی، ۴ قهرمان اصلی فیلم Seinfeld را به یاد ما می آورند البته آن ها کاملاً مشابه «جری»، «اِلین» و بقیه نیستند بلکه خُل بازی های آن ها مشابه است. این ها شخصیت هایی مشابه گروه Seinfeld هستند که به خاطر شعف دیگری متحمل خسارت نمی شوند اما به سادگی از همدیگر حمایت می کنند. این فیلم هم مثل ۳ کارتون قبلی دریم ورکس، «شرک ۱و۲» و «داستان کوسه» پُر از نکته های فرهنگ پاپ است که تنها دلیل بودن آن ها تأیید بی سلیقگی تماشاگران در موسیقی و فیلم و کارهای کم ارزش این دوره است. در ماداگاسکار گهگاه به فیلم های دیگر استناد می شود اما این فیلم ها مثل ارابه های آتش و سیارۀ میمون ها قدیمی هستند و نقل قول ها اغلب به صورت جوک هستند تا به خاطر یادآوری فیلم.
تیم ۴ نفرۀ پنگوئن ها ما را به یاد فیلم های فرار از زندان و زندانیان کمپ های جنگی می اندازند و این شباهت از پنگوئن ها موجودات کوچک موذی پدر سوخته ای می سازد که با فرمان خشک رهبرشان به افراد تیزهوش و دوست داشتنی بدل می شوند که کار را خنده دارتر می کند. افراد دریم ورکس در گذشته خیلی نگران بافت و جنس پوست و مو بودند اما در این کارتون بیشتر رو به سادگی آورده اند و بیشتر سعی داشته اند که شخصیت ها را با احساس طراحی کنند.
می توان گفت حیواناتی که صداپیشه ها به جای آن ها حرف می زدند «کارتونی تر» از کارهایی که معمولاً دریم ورکس ارایه می کند بودند، اما گفته می شود که آن ها طراحی های دستی مشابه را به ۳ بعدی تبدیل کردند و کار بهتر از آب درآمد. احتمالاً آلکس تا حدی قالبی و اسباب بازی مانند است اما مشابه بقیه شخصیت ها ۳ بعدی طراحی شده است. به علاوه تصور کردن گورخر و اسب آبی به خصوص که یکی کاملاً راه راه است و دیگری هیکلمند که فقط با طراحی دستی به این خوبی نشان داده شوند، بسیار مشکل است. انیمیشن این کار با کارهای عادی دریم ورکس خیلی تفاوت دارد.
تبلیغات فیلم ادعا می کند که کارگردان کار کارتون های قدیمی MGM و برادران وارنر را الگو قرار داده اند و سعی کرده اند که زمان بندی سریع آن کارتون ها و کشش و انقباضاتی که لازمۀ انیمیشن این کارتون های کوتاه معروف آن ها بود را در کار خود بگنجانند. زمان بندی کمدی در ماداگاسکار بسیار تیز (سریع) است که یکی از تحسین برانگیزترین نکته های آن است و علت این است که شیرین کاری های بزرگ به قدری خوب عمل می کنند که «دارنل» و «مک گرات» می توانند بسیاری از لحظات خوب کمدی کم اهمیت تر را به وجود آورند که فقط موجب لبخند زدن می شوند اما تأثیر زیادی در واقعی تر ساختن شخصیت دارند. مثلاً می توان به صحنه ای اشاره کرد که «آلکس» از ترس این فکر او در ماداگاسکار تنها است به سمت ساحل می دود.
او وحشت زده است البته نه به حدی که وقتی آب سرد اقیانوس به پاهایش می خورد جیغ رقت باری نزند چون به هر حال او یک گربه سان است و مانند همۀ گربه ها آسایش خود را دوست دارد. از سوی دیگر الاستیسیته خیلی زیادی در این کار دیده نمی شود. در بعضی از صحنه ها تغییر شکل های مشخصی دیده می شود اما بسیار اندک است. یعنی در واقع برای شیوۀ کشش و انقباض واقعی، یعنی نوعی انیمیشن که در آن الاستیسیته طبیعی بدن انسان به منظور افزودن جنبه کمدی و تأثیرگذاری کار به شدت اغراق می شود، هیچ بود.
بیشتر چیزی که مشاهده می شود شیوۀ فیلم برداری حالت به حالت است که در آن شخصیت از حالتی به حالت دیگر حرکت می کند در حالی که تعداد کمی فریم در این میان وجود دارد. قسمت عمده کندی کیفیت مکانیکی انیمیشن کامپیوتری به نظر می رسد که به علت این است که با کامپیوتر فریم های پین ۲ حالت را پر می کنند.
نتیجه کار معمولاً بهتر از انیمیشن هایی که مشابه کارهای عروسکی هستند Puppet- Like Animation می شود. پیکسار در فیلم آخر خود بیشتر از ماداگاسکار به شیوۀ کشش و انقباض واقعی در انیمیشن شخصیت های خود نزدیک شده است. به علاوه آن شخصیت ها انسان هستند که با نیازهای انیمیشن کامپیوتری تطبیق یافته و دارای پیچیدگی هایی است که حداقل در حال حاضر طراحان دریم ورکس قادر به رقابت با آن نیستند و به علت قوی تر بودن انیمیشن شخصیت ها در باورنکردنی ها شخصیت ها می توانند بار بسیاری از داستان را بر دوش داشته باشند.
منبع : پیلبان انیمیشن


همچنین مشاهده کنید