یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

آغاز یک پایان


آغاز یک پایان
رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر ائمه جمعه کشور با ایشان، در تحلیل بحران اخیر آمریکا، مشکلات جاری دنیای غرب را نشان دهنده وضعیت ادعاهای لیبرال دموکراسی غربی دانسته و با اشاره به اینکه اکنون فریادهای اضمحلال مکتب لیبرال دموکراسی به آسمان بلنده شده، دوران حاکمیت مطلق آمریکا را پایان یافته خواندند. در این یادداشت سعی خواهیم کرد تا حد ممکن به تبیین این موضوع بپردازیم؛
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه نود قرن پیش، آمریکایی ها را آنچنان به وجد آورد که خود را حاکم مطلق جهان دانسته و مکتب لیبرال دموکراسی را در مقابل سوسیالیسم درهم شکسته و فروریخته، منجی بشریت معرفی کردند.
آمریکا در همان دوره برای سیطره بر نظام بین الملل جهانی که حال دیگر تک قطبی شده بود، حرکت سلطه جویانه خود را در قالب مکتب لیبرالیسم آغاز کرد. دنیای غرب در حالی سعی می کرد تفکر حاکم بر خود را به عنوان محمل تحقق آزادی و نجات انسانها به خورد جهانیان بدهد که مستندات تاریخ سیاسی پس از جنگ سرد از همزمانی فروپاشی شوروی با آغاز حرکت های تجزیه طلبانه در ایالتهای مختلف آمریکا خبر می داد؛ درخواستهای جدایی طلبانه ای که به شکل تظاهرات گسترده، ساخت فیلم، دیوار و پلاکاردنویسی و... ظهور و ابعاد گسترده ای به خود گرفته بود.
از سوی دیگر نظام حاکم بر آمریکا که علم داعیه حکومت بر جهان را به دوش می کشید خود درگیر مسائل و مشکلات تکان دهنده ای چون فقر، نابرابری و سرکوب بود. طبق آمار «اداره آمار ایالات متحده» از هر پنج کودک یکی در فقر به سر می برد. این ارقام مربوط به قبل از رکود اقتصادی پیشین در آمریکاست. با شروع آن رکود، سالانه یک میلیون نفر به جمع بیکاران اضافه شد. شرایط فقر در میان مهاجرین بسیار سخت تر بود چرا که آنان از ترس اخراج از آمریکا برای گرفتن حقوق ناچیزی مثل کوپن غذا نیز مراجعه نمی کردند و در کم مزدترین مشاغل در مزارع گوجه فرنگی و کاهوچینی مشغول به کار می شدند.
طبق آمار رسمی نزدیک به ۲۰درصد مردم آمریکا یعنی جمعیتی بالغ بر ۵۰ میلیون نفر در فقر دست و پا می زنند. حدود ۳میلیون ثروتمند در آمریکا وجود دارد و یک درصد جمعیت این کشور ۳۸ درصد ثروت ملی را در چنگ دارند. در یک سو قشر کوچکی از اشراف و ثروتمندان در شهرک های محصور زندگی می کنند و در سوی دیگر ۵۰ میلیون نفر در شرایط فقر و درماندگی محبوس شده اند.
نیمی از مردم آمریکا -حدود ۱۲۵میلیون نفر- در شرایط ناامنی شغلی، خطر بی خانمانی و فقر به سر می برند. با وجود آنکه درآمد سرانه آمریکا از همه کشورهای صنعتی جهان بیشتر است اما ۱۰درصد دهک های پایین جامعه آمریکا از ۱۰درصد دهک های مشابه در بقیه کشورهای صنعتی فقیرترند.
آمریکا ۵درصد جمعیت جهان اما ۲۵درصد جمعیت زندانی جهان را دارد. ۲میلیون زندانی در آمریکا به سر می برند. کشوری که درباره دموکراسی این همه هیاهو و حتی جنگ به راه می اندازد، بخش قابل توجهی از جمعیت خود را از رأی دادن محروم کرده است. طبق قوانینی که در اغلب ایالت های جنوبی آمریکا وجود دارد کسانی که دارای سوءسابقه باشند از رأی دادن محرومند.
هیئت حاکمه آمریکا به بهانه «خطر تروریسم» تبلیغات عوام فریبانه ای راه انداخت تا برای گسترش قوانین سرکوب پلیسی، استراق سمع را قانونی کند. سالانه حداقل ۲۰هزار نفر در نتیجه تیراندازی پلیس به مردم یا مردم به یکدیگر کشته می شوند؛ چیزی تقریبا ۱۰ برابر کسانی که در واقعه ۱۱سپتامبر جان خود را از دست دادند.
جالب آنکه آمریکا با وجود مشکلات فزاینده اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هنوز هم خود را حاکم مطلق جهان می خواند و مکتب سست بنیان اما به ظاهر رنگ و لعاب دار لیبرال دموکراسی را نجات دهنده بشریت می دانست تا آنکه حادثه ۱۱سپتامبر در اولین سال از هزاره سوم میلادی به وقوع پیوست و به دنبال آن آمریکا وارد فاز اجرایی تحقق اهداف سلطه جویانه خود شد.
آمریکا که مانع اصلی در راه بسط نظام سلطه جهانی اش را مکتب اسلام و هسته مرکزی آن را خاورمیانه می دانست، پس از واقعه ۱۱سپتامبر عازم این منطقه شد. اشغال دو کشور مسلمان افغانستان و عراق به بهانه استقرار دموکراسی -البته به شیوه غرب- نتوانست آمریکا را به خواسته خود در جهت تحقق اهداف سیاسی در منطقه نزدیک کند. هرچند، تئوری برخورد تمدنها که فرجام منازعات بین تمدنها را، درگیری و رویارویی دو فرهنگ اسلام و غرب معرفی می کرد، تا حدود زیادی راه را برای استراتژی نوین طیف حاکم آمریکا هموار کرد.
طبق این راهبرد، اسلام و مسلمانان به عنوان «محور شرارت و دشمن خطرناک»! جایگزین کمونیسم معرفی شدند تا شاید این بار آمریکا با سناریوی جدید دشمن سازی و توهم تهدید، خوی سیری ناپذیر و مستکبرانه خود را تا حدی تطمیع کند. طرح خاورمیانه بزرگ دقیقا ناظر عملکرد آمریکا علیه منطقه اسلامی خاورمیانه بود. طرحی که در باطن خود، خواهان از بین رفتن ارزشها و نشانه های اسلامی در فرهنگ مردم منطقه و جایگزینی -به ظاهر- ارزشهای غربی در قالب استقرار دموکراسی بود.
اما، با وجود آنکه از نظر غرب ابزار تحمیل مکتب لیبرالیسم بر کشورهای اسلامی زور نظامی و اهرم اقتصادی بود، با شکست در افغانستان و عراق لاجرم زمینه های سیاسی این مکتب نیز به سمت شکست و اضمحلال کشیده شد.
تهاجم نظامی به افغانستان و عراق به بهانه مقابله با تروریسم و سلاح های کشتارجمعی، هم چنین تغییر نقشه سیاسی خاورمیانه و تغییر فضای فرهنگی و امنیتی منطقه با هدف تامین منافع رژیم صهیونیستی از یک سو و تهاجم و عملیات گسترده تبلیغاتی و راه اندازی جنگ روانی علیه جمهوری اسلامی ایران از سوی دیگر، همه در مسیر استراتژی مقابله با اسلام و مسلمانان بود که پس از حادثه ۱۱سپتامبر به عنوان سیاست راهبردی هیئت حاکمه آمریکا به اجرا درآمد و اما، امروز با مسکوت ماندن و یا به عبارت بهتر شکست طرح خاورمیانه بزرگ، زمین گیرشدن آمریکا و متحدانش در عراق و افغانستان، از دست دادن اعتبار و آبروی خود نزد سایر ملل و کشورها و بحران مالی اخیر که کمر اقتصاد و کاپیتالیسم حاکم بر این کشور را شکسته، پایان دوره سرمایه داری و برتری آمریکا آغاز و همه امید آنان برای حفظ آبروی مکتب لیبرالیسم به یأس تبدیل شده است.
از آنجا که از دیدگاه غربی ها سیاست و اقتصاد لازم و ملزوم یکدیگرند، پس از شکست سیاسی آمریکا در خاورمیانه، آرام آرام پشت پرده هزینه های اقتصادی لشکرکشی غرب به منطقه نیز از لایه های پایین به سطح آمد. هزینه سرسام آور آمریکا برای جنگهای افغانستان و عراق و رفتار غیرمسئولانه دولت بوش در این زمینه، رفته رفته تاثیر خود را بر اقتصاد داخلی آمریکا گذاشت و ۴ بانک بزرگ سرمایه گذاری این کشور را به ورشکستگی کشاند و به دنبال آن بحران مالی و اقتصادی سراسر آمریکا و تا حدی اروپا را فراگرفت.
امروز جهان پذیرفته است که نظام سرمایه داری همانند مکتب لیبرالیسم با شکست مواجه شده است. چندی پیش مجله اقتصادی «چالنجز» در سرمقاله خود تحت عنوان «پاپ یا قرآن» پیشنهاد کرد که باید برای خروج از بحران وخیم اقتصادی در جهان، از ابتکارات شریعت اسلامی در حوزه اقتصاد بهره بگیریم. این روزنامه، اقتصاد اسلامی را تنها راهکار خروج از فاجعه اقتصادی دانست که محصول عمل به نظام سرمایه داری غرب است.
سرمقاله نویس «چالنجز» می نویسد: «گمان می کنم ما درباره این بحران بیش از اندازه نیاز داریم به اینکه قرآن را به جای انجیل بخوانیم تا آنچه را که بر ما و بانک های ما گذشته است درک کنیم».
فوکویاما، تئوریسین مشهور جریان نو محافظه کار آمریکا و استراتژیست ارشد بنگاه RAND که در کتاب معروف خود «پایان تاریخ و آخرین انسان» در سال ۱۹۹۲، لیبرال دموکراسی را پایان تاریخ می دانست نیز اخیرا طی مقاله ای که در هفته نامه «نیوزویک» به چاپ رسانده، با اشاره به بحران مالی آمریکا این کشور و نظام سرمایه داری را در حال فروپاشی می خواند.
دوران حاکمیت مطلق آمریکا و لیبرال دموکراسی غرب به پایان رسیده است. بحران مالی این کشور هم آغاز این پایان است.
حمید امیدی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید