سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

غروب امپراتور


غروب امپراتور
● تحلیل موقعیت جهانی آمریكا در میزگرد تلویزیونی چالمرز جانسون
در كنار گروه پرشمار مفسران خبری كه به طور روزانه، اتفاقات صحنه سیاسی آمریكا را از كنگره تا كاخ سفید برای رسانه ها گزارش می كنند، شمار دیگری از تحلیلگران در رصدخانه های تحقیقاتی، از نگاهی كلان به ارزیابی آینده این بازیگر جهانی سرگرم هستند. این گروه همان محققان روابط بین الملل هستند كه موقعیت آمریكا را در امتداد امپراتوری ها و ابرقدرت های سیاسی داوری می كنند.
پرسش و مسأله ذهنی این محققان آن است كه چه آینده و افق سیاسی پیش روی آمریكای عصر جدید است و ایالات متحده پس از دو جنگ بزرگ در خاورمیانه و دكترین جنگی نومحافظه كاران به كدام سو خواهد رفت. چالمرز جانسون از این گروه پژوهشگران حوزه آمریكاست. این استاد بازنشسته دانشگاه كالیفرنیا و تحلیلگر پیشین سازمان سیا در سال های اخیر، موضوع مطالعه خود را آینده سیاسی آمریكا قرار داده است. رشته كتاب ها و تألیفات جانسون همواره حاوی پیش بینی ها و برآوردهای جنجالی از فردای سیاسی آمریكا است.
دو اثر پیشین او با نام های «تلافی» و «غم و اندوه امپراتوری» از پرفروش ترین كتاب های آمریكا بودند و اكنون كتاب جدید این اندیشمند با نام «مكافات ؛ آخرین روزهای جمهوری آمریكا» بحث و مناقشه های جدید در محافل سیاسی آمریكا ایجاد كرده است.
چالمرز جانسون در كتاب اخیر خود استدلال می كند كه ایالات متحده با برداشتن لقمه ای فراتر از توان جویدن، با میلیتاریزه كردن وسیع خود برای چنگ اندازی به منافع اقتصادی در سراسر جهان، كار را به جایی رسانیده است كه ممكن است عملاً سقوط خود را رقم زند. جانسون به تازگی با شركت در برنامه تلویزیونی «دموكراسی اكنون» ایده های خود را با خانم ایمی گودمن در میان گذاشت.
گودمن در آغاز مصاحبه علاوه بر توصیف كرسی استادی جانسون یادآوری كرد كه او همچنین ریاست انستیتوی تحقیقات سیاسی ژاپن را برعهده دارد و برای مجلات و نشریات مختلفی از جمله لس آنجلس تایمز، لاندن ریویو آو بوكز، هارپرمگزین و نیشن قلم زده و در سال ،۲۰۰۵ در فیلمی مستند به نام «چرا ما می جنگیم» ایفای نقش كرده است. این گفت وگو با پرسشی درباره عنوان كتاب اخیر جانسون این گونه آغاز شد.
مكافات نام خدای انتقام در یونان باستان است. اوست كه تفرعن و كبر را مجازات می كند. شاید شما به خاطر بیاورید او بود كه نارسیس را بر لب رودخانه برد و تصویر او را به خودش نشان داد و نارسیس پس از دیدن تصویرش در آب، آنچنان به وجد آمد كه درون آب پرید و غرق شد. من این عنوان را از این جهت انتخاب كردم كه به نظرم می رسد كه این الهه انتقام، مكافات، در كشور ما هم اكنون حاضر است، حاضر و منتظر لحظه مناسب برای انجام مأموریت الهی اش یعنی انتقام.
علت انتخاب عنوان فرعی كتاب، آخرین روزهای جمهوری آمریكا، این است كه من واقعاً معتقدم بزودی آخرین روزهای جمهوری آمریكا فرامی رسد. بنابراین، انتخاب این جمله شیوه ای تبلیغاتی برای فروش بهتر كتاب نیست. من در اینجا واقعاً نگران مشكلی بسیار واقعی، مشكلی بسیار جدی در تحلیل سیاسی هستم.
به عبارت دیگر، آن طور كه تاریخ به ما می گوید، نظام سیاسی امروز ایالات متحده، یكی از بی ثبات ترین معجون های سیاسی موجود است؛ یعنی دموكراسی در داخل و امپراتوری در خارج. یك كشور می تواند یا دموكرات باشد و یا یك امپریالیست اما نه معجونی از این دو.
اگر كشوری به امپریالیسم بچسبد، مانند جمهوری روم باستان كه بخش اعظم نظام ما بر پایه های آن طراحی شد، در آن صورت دموكراسی را از دست داده، دیكتاتوری داخلی جایگزین آن خواهد شد.
من در این كتاب مقداری زمان را صرف انتخاب گزینه ای متفاوت كرده ام؛ به عبارت دیگر، همان گزینه ای كه امپراتوری بریتانیا پس از جنگ دوم جهانی برگزید، همان گزینه تصمیم گیری انگلیسی ها . اگرچه این تصمیم به هیچ وجه به طور كامل اجرا نشد اما به هر حال این تصمیم گرفته شد كه برای حفظ دموكراسی، از امپراتوری چشم پوشی كنند. در اواخر بازی برای انلگیسی ها روشن شد كه آن ها می توانستند جواهری به نام هند را در تاج امپراتوری شان حفظ كنند. اما فقط و فقط به قیمت كشتارهای دسته جمعی توسط دولت كه بارها در هند انجام داده بودند. همین طور به دنبال جنگ علیه نازیسم كه تازه پایان یافته بود، برای آن ها روشن شد كه برای حفظ امپراتوری شان ، باید به یك حكومت استبدادی تبدیل شوند.
بنابراین، به عقیده من آن ها راه چشم پوشی از امپراتوری شان را برگزیدند. البته آن ها این كار را بدون نقص انجام ندادند. در دهه ،۱۹۵۰ لغزش های وحشتناكی كه به حركت اجداد انگلیسی ها شباهت داشت، بروز كرد. مانند حمله مشترك انگلیسی، فرانسوی، اسرائیلی به مصر؛ سركوب مردم در كیوكو، سركوب وحشیانه ـ واقعاً وحشیانه ـ در كنیا.
از میان تمام حركت های انگلیسی ها، آشكارترین و عجیب ترین حركتی كه امروز به حركت اجداد آن ها شباهت دارد همراهی تونی بلر در حمله به عراق و احساسات پرشور او برای امپریالیسم نوین روز انگلیسی هاست، در واقع بار دیگر همه این ها اتفاق افتادند.
با همه این اوصاف، به نظر می رسد تاریخ انگلیس می گوید كه روزی این كشور برای باقی ماندن دموكراسی از امپراتوری خود صرف نظر كرد. به عقیده من این همان موضوعی است كه ما باید بشدت در ایالات متحده در مورد آن بحث كنیم.
▪ آقای چالمرز جانسون، شما فروپاشی دولت مبتنی بر قانون اساسی آمریكا را با میلیتاریسم مرتبط می دانید؟
ـ بله.
▪ آیا می توانید درباره علائم فروپاشی دولت مبتنی بر قانون اساسی و این كه چطور میلیتاریسم با این فروپاشی مرتبط است، صحبت كنید؟
ـ بله، میلیتاریسم همان چیزی است كه بخش اجتماعی آن را «متغیر مداخله كننده»، ارتباط سببی، نامیده است. به عبارت دیگر، حفظ یك امپراتوری، یك ارتش بسیار بزرگ آماده، اختصاص هزینه هایی بسیار عظیم به تسلیحات كه به مجموعه نظامی ـ صنعتی منجر می شود و به طور كلی، چرخه ای نفرت انگیز از منافع در قالب تشكیلات متعدد كه به زنجیره هایی از جنگ های دائمی منتهی می شود را می طلبد.
این موضوع احتمالاً به نخستین هشدار كه توسط نخستین رئیس جمهور، جورج واشنگتن، در سخنرانی خداحافظی اش به ما داده شد، بازمی گردد. این هشدار جورج واشنگتن در آغاز هر جلسه جدید كنگره خوانده می شود. واشنگتن اظهار داشت كه دشمن بزرگ جمهوری، میلیتاریسم و یك ارتش آماده (برای جنگ) است.
ارتش آماده (برای جنگ) دشمن خاص آزادی جمهوری است. منظور او این بود كه میلیتاریسم جدایی سه قوه به قوای اجرایی، مقننه و قضایی كه هدف آن ها نظارت و حساب كشیدن از یكدیگر است را از بین می برد. این اساسی ترین خاكریز ما در برابر دیكتاتوری و استبداد است. یك ارتش آماده برای جنگ این خاكریز را از بین می برد چرا كه اصولاً ارتش های آماده برای جنگ، میلیتاریسم، تشكیلات نظامی، مجموعه نظامی ـ صنعتی و نیز مالیات ها، همه دست به دست به هم داده، قدرت را از دیگر بخش های كشور به واشنگتن می برند و در واشنگتن آن ها (هیأت حاكمه دولت) قدرت را به رئیس جمهور انتقال می دهند و شروع به خلق یك ریاست جمهوری امپراتوری می كنند. پس از آن، چنین رئیس جمهوری در راستای آرزوهای تشكیلات نظامی برای مخفیكاری قدم برمی دارد و همین امر نظارت دولت را حتی برای اعضای كنگره تقریباً غیرممكن می سازد تا چه رسد به شهروندان عادی.
به نظرم می رسد این همان هشداری است كه آیزنهاور در سخنرانی خداحافظی اش در سال ۱۹۶۱ به ما داد. وی درآن سخنرانی از زبانی بسیارتند، انتقادآمیز و زبانی بسیار غیردیپلماتیك استفاده كرد. باید به عقب بازگشت و آن را مجدداً خواند. او براستی به هنگام سخن گفتن از ظهور یك صنعت تسلیحاتی بسیار بزرگ كه ورای نظارت بود و تحت كنترل مؤثر منافع مجموعه نظامی - صنعتی قرار داشت، احساس خطر می كرد. مجموعه نظامی - صنعتی عبارتی بود كه خود او رایج كرد. ما از نوشته هایش درك می كنیم و می دانیم كه منظور وی مجموعه كنگره - صنعتی - نظامی بود. به وی هشدار داده شد كه پای خود را با زدن چنین حرف هایی، از گلیمش فراتر نهاده است. اما درست در همین جا است كه من معتقدم ناسازگاری میان دموكراسی داخلی و امپریالیسم خارجی شكل گرفت.
▪ چه كسی به او هشدار داد؟
ـ اعضای كنگره. عضو جمهوریخواه...
▪ چرا آن ها با او مخالف بودند؟
ـ آن ها تمایلی نداشتند قدرت نظارتشان زیرسؤال رفته، مورد تردید قرارگیرد. آن ها وظیفه نظارت را به درستی انجام نمی دادند. البته باید این نكته را نیز متذكر شوم كه به نظر من آیزنهاور برای این حرف ها بیش از حد مورد تمجید و ستایش مردم قرار گرفت.
هشدار آیزنهاور اظهاراتی قهرمانانه بود، اما درعین حال فراموش نكنیم او همان قصاب گواتمالا بود و همان كسی كه دستور نخستین عملیات سری و یكی از فاجعه آمیزترین عملیاتی كه تاكنون ما انجام داده ایم را صادر كرد. ساقط كردن محمد مصدق در ایران در سال ۱۹۵۳ برای منافع شركت نفتی انگلیس و همچنین مسئولیت رشد وحشتناك مجموعه صنعتی - نظامی، تأمین دیوانه وار تسلیحات هسته ای، توانمندكردن نیروی هوایی و چیزهایی از این قبیل برعهده او بود . به نظر می رسد كه در پایان این روند بود كه او تشخیص داد چه هیولای وحشتناكی را پرورش داده است.
به بحث مكافات آخرین روزهای جمهوری آمریكا بازمی گردیم. درباره توسعه پایگاه های نظامی ایالات متحده در سراسر جهان صحبت كنید.
چیزی به نام گزارش سازه های پایگاه ها (نظامی) وجوددارد كه ازطرف پنتاگون منتشر می شود. این گزارش غیرمحرمانه شامل تمام مراكزی كه پنتاگون در سراسر جهان دارد و نیز هزینه جایگزین كردن آن ها می شود. درحال حاضر، طبق آمار رسمی، ۷۳۷ پایگاه نظامی آمریكایی درجهان وجوددارد كه در بیش از ۱۷۰ كشور جهان پراكنده شده اند.
بعضی از توجیه گران پنتاگون مایل اند بگویند این گزارش دروغ است و مدعی هستند كه ما كیوسك های نگهبانی تفنگداران دریایی آمریكا در سفارتخانه ها را هم به حساب آورده ایم. من برای شما تضمین می كنم كه این حرف ها مزخرفاتی بیش نیستند. ما اصلاً چیزی مانند ۷۳۷ سفارتخانه در خارج از كشور نداریم و تمام این ها پایگاه های نظامی واقعی هستند با تمام مشكلاتی كه هریك از این پایگاه ها دربردارند.در جنوبی ترین بخش ژاپن، محل جنگ اوكیناوا در سال ،۱۹۴۵ جزیره كوچكی - كوچكتر از كاوایی در جزایر هاوایی - وجوددارد به نام اوكیناوا كه ۱‎/۳۰۰‎/۰۰۰ نفر در آن ساكن اند. در آنجا، ۳۷ پایگاه نظامی آمریكا وجوددارد. در ۵۰ سال گذشته، شورش علیه این پایگاه ها امری عادی بوده است.
فرماندار اوكیناوا مدام به فرمانده نظامی محلی می گوید: «شما دركنار آتشفشانی زندگی می كنید كه هر لحظه ممكن است فوران كند».
در گذشته این آتشفشان منفجر شده است. معنی سخن او این است كه آتشفشان بی پایانی از جرم های نظامیان آمریكایی نظیر: خشونت جنسی، دعواهای سربازان مست، تصادف های ناشی از مستی و به دنبال آن فرار افراد مقصر، آلودگی های زیست محیطی، آلودگی های صوتی، سقوط هلیكوپترها از پایگاه هوایی سپاه تفنگداران نیروی دریایی مستقر در فوتنما و افتادن آن ها روی دانشگاه بین المللی اوكیناوا در این منطقه جریان دارد. درمیان این رشته حوادث ناخوشایند، در سال ،۱۹۹۵ ما یكی از جدی ترین حوادث را درآنجا داشتیم و آن هنگامی بود كه ۲ تن از تفنگداران و یكی از ملوانان نیروی دریایی آمریكا یك دختر دوازده ساله ژاپنی را ربوده پس از كتك زدن مورد تجاوز قرار دادند. این حادثه به یكی از بزرگترین تظاهرات علیه ایالات متحده، از زمانی كه ما چندین دهه پیش با ژاپن پیمان امنیتی امضا كردیم، منجر شد. این جور حوادث است كه زندگی در كنار این پایگاه ها را به آتشفشان تبدیل می كند.
من برای نخستین بار در سال ۱۹۹۶ به اوكیناوا رفتم. در پی یك مورد تجاوز به عنف نظامی آمریكایی، توسط فرماندار اوكیناوا، آقای اوتا، به آنجا دعوت شدم. من زندگی خود را به مطالعه ژاپن اختصاص داده ام اما مانند بسیاری از متخصصین امور ژاپن، هرگز به ژاپن نرفته بودم. آنچه كه در آنجا دیدم مرا دچار شوك كرد. اوضاع در اوكیناوا مانند دوران حكومت بریتانیا در هند بود. زندگی برای سربازان آمریكایی در اوكیناوا مانند زندگی سربازان شوروی در آلمان شرقی بود، حتی راحت تر از زندگی آن ها در مثلاً شهری به نام اوشن ساید در ایالت كالیفرنیا، دركنار اردوگاه نظامی پندلتون.
نخستین واكنش من، به عنوان كسی كه قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی یكی از جنگجویان دوران جنگ سرد بودم، این بود كه اعلام كردم پایگاه های نظامی در اوكیناوا از هرجهت رسوایی و افتضاح است.
در نتیجه مطالعه شبكه پایگاه های نظامی آمریكا در سراسر جهان و حوادثی كه درنتیجه وجود آن ها اتفاق افتاده اند و كودتاهای نظامی ای كه تغییر رژیم ها را به دنبال داشته اند و دولت هایی را كه ما موردتأیید قرارداده ایم به این تشخیص رسیدم كه متأسفانه اوكیناوا نه موردی استثنایی كه معمولی و متعارف است. همانطور كه گفتم این پایگاه ها در همه جا پخش و پراكنده هستند. تازه ترین جلوه امپراتوری نظامی آمریكا تصمیم كنونی پنتاگون، البته با تأیید رئیس جمهور، ایجاد مركز فرماندهی منطقه ای جدید در آفریقا است. این مركز فرماندهی ممكن است در پایگاهی كه ما در جیبوتی در شاخ آفریقا داریم، باشد. شاید هم در خلیج گینه باشد. همانجا كه ما در پی اكتشافات نفتی هستیم و نیروی دریایی بسیار تمایل دارد ما در آنجا مستقر شویم.
درهرحال، ما قصد داریم حضور گسترده ای داشته باشیم.همیشه این نكته را به خاطر بسپارید كه امپریالیسم شكلی از ظلم و استبداد است. امپریالیسم هرگز از طریق رضایت مردم تحت حاكمیتش حكومت نمی كند. ما درباره گسترش دموكراسی صحبت می كنیم اما با تكیه بر لوله تفنگ. این یك ضد و نقیض در كلام است. چنین امری بی فایده است. هر انسانی كه برای خود احترام قائل است و قرار است بدین شیوه دموكراتیزه شود، تفكر انتقام را درسر خواهدپروراند. بنابراین مكافات امری شایسته و حق می شود.
▪ تظاهرات اعتراض آمیز عمده ای علیه پایگاه های نظامی ایالات متحده شكل گرفته است. اخیراً در ویچنزای ایتالیا، در حدود ۱۰۰‎/۰۰۰ نفر تظاهرات كردند. اكوادور اعلام كرد كه پایگاه هوایی مانتای آمریكا را خواهدبست. نظرتان درباره واكنش و مقاومت درباره شبكه پایگاه های نظامی آمریكا در سراسر جهان چیست؟
ـ مقاومت واقعی در برابر این پایگاه ها وجوددارد. درحقیقت، از مدت ها پیش وجود داشته است. درمورد اوكیناوا حداقل ۳ شورش تاریخی متفاوت علیه حضور نظامیان آمریكایی وجودداشته است. میان دولت ژاپن و پنتاگون برای استفاده از این جزیره كه برای ژاپن مانند پورتوریكو برای آمریكا است، همكاری وجوددارد. اوكیناوا مكانی است كه همیشه علیه آن تبعیض اعمال شده است.
برای ژاپنی ها مانند این است كه هم بخواهند سیب خود را نوش جان كنند و هم آن را داشته باشند.
به عبارت دیگر، آن ها هم اتحاد با آمریكا را دوست دارند و هم مخالف حضور سربازان آمریكایی در نزدیكی شهروندان سرزمین اصلی ژاپن هستند.
بنابراین، آن ها عملاً آمریكایی ها را در این جزیره انداخته و یا به عبارتی آن ها را در این جزیره، همانجاهایی كه مردم هزینه آن را می پردازند، محدود و قرنطینه می كنند. بله این حقیقت دارد. منظورم وقایعی است كه هم اكنون در ایتالیا روی می دهد ، همانجا كه در برابر كارهای سازمان سیا مخالفت وحشتناكی از سوی مردم ایتالیا صورت می گیرد منظورم ربودن افرادی است كه ما شناسایی كرده ایم.
آن ها (سازمان سیا) این افرادرا پس از شناسایی ربوده و با هواپیما به طور مخفیانه به كشورهایی می برند كه ما می دانیم در آنجا آن ها را شكنجه می كنند. در حال حاضر تقریباً ۲۵ افسر سازمان سیا هستند كه نامشان شناخته شده و به دلایل جرم هایی كه عوامل ایالات متحده در ایتالیا مرتكب شده اند، از سوی دولت ایتالیا تحت تعقیب اند. تازگی تظاهرات عظیمی را در ویچنزا شاهد بودیم. فراموش نكنیم، صرف نظر از هر مسأله دیگری، این همان شهر پالادین قدیمی است، شهری برخوردار از عظمت و معماری معروف. بله مردم این شهر بر این باورند كه توسعه پایگاه نظامی در شهرشان آن ها را در معرض اهداف تروریستی و بسیاری از دیگر مسائل قرار خواهد داد.
ما مخالفت با آمریكا را در قالب قول های نخست وزیر اسپانیا، زاپاترو، می بینیم، وی قول داد پس از به قدرت رسیدن نیروهای اسپانیایی را از عراق خارج كند . او از كسانی است كه به قول خود وفا كرد . یكی از كسانی كه فراموش نكرد كه اگر دموكراسی معنایی دارد، معنای آن این است كه افكار عمومی اهمیت دارند، اگرچه در بسیاری از كشورها به نظر می رسد كه عملاً چنین نیست. اما او به طرز چشمگیری حضور نظامیان آمریكایی در اسپانیا را كاهش داده است و این مسأله در سراسر جهان ادامه دارد.
مردم جهان روز به روز از این مسأله ناراحت هستند كه غول آمریكایی با استفاده از نیروی نظامی اش، برخلاف میل جهانیان، هر چه دلش می خواهد انجام می دهد. هم اكنون ما شاهد چنین مسأله ای در خلیج فارس هستیم، همانجا كه كسی از مردم آن نمی پرسد كه آیا اصولاً آن ها می خواهند در ناوگان فرماندهی مركزی نیروی دریایی ایالات متحده در خلیج فارس ۲فروند ناو هواپیمابر غول پیكر باشد یا ۴ فروند.
اگر از چشم انداز تاریخی به این مسأله نگاه كنیم، احتمالاً در هیچ گوشه این جهان به اندازه یونان دموكراسی ضدآمریكایی وجود ندارد. یونانی ها هرگز ما را به خاطر روی كار آوردن سرهنگ ها (از طریق كودتا) در اواخر دهه۶۰ و اوایل دهه۷۰ و نیز ایجاد تعداد زیادی از قلمروهای نظامی آمریكایی در آن كشور، نخواهند بخشید. بالاخره سرهنگ های كودتاگر خود با دراز كردن پای خود فراتر از گلیم شان زمینه حذف خود را فراهم آوردند.
و از این موارد امروزه در آمریكای لاتین و در آفریقا، فراوان اند. احتمالاً در حال حاضر مهم ترین منطقه، در حوزه امپریالیسم نظامی جنوب اروپا- آسیا است، البته پس از این كه، با سقوط اتحاد جماهیر شوروی، این منطقه در معرض فشار امپریالیستی خارجی قرار گرفت.
بسیاری از ناظران كه از پست خود در پنتاگون استعفا داده اند، این بحث را مطرح كرده اند كه توضیح بنیادین برای جنگ در عراق دقیقاً این بود كه آن كشور را پایگاه جدید سیاست خارجی آمریكا در خاورمیانه و جایگزین دوپایگاه قدیمی تر كنند.
البته نخستین پایگاه، ایران، با انقلاب ۱۹۷۹ علیه شاه، كه ما او را بر جایگاه قدرت منصوب كرده بودیم، سقوط كرد. دومین پایگاه، عربستان سعودی، به دلیل سیاست های غلط خود ما، برای ما كمتر و كمتر مفید شده بود. پس از جنگ خلیج فارس در سال،۱۹۹۱ ما نیروهای نظامی (نیروهای زمینی و هوایی) در عربستان مستقر كردیم. لزومی به این كار نبود، این كار احمقانه بود، این كار جاهلانه بود. این كار باعث رنجش تعداد زیادی از سعودی های میهن پرست، از جمله نور چشم و همكار سابق خودمان، اسامه بن لادن، شد.چرا كه آن ها می گفتند عربستان سعودی مسئول دفاع از دو مكان از مقدس ترین مكان های جهان اسلام است: مكه ومدینه. می گویند ما باید قادر باشیم خودمان از عهده این كار برآییم، بدون آن كه از سربازان كافری كه مطلقاً هیچ چیز درباره مذهب ما، كشور ما، شیوه زندگی ما و یا هر امر دیگری از ما نمی دانند، استفاده كنیم.
پس از گذشت مدتی، سعودی ها استفاده از پایگاه هوایی شاهزاده سلطان در خارج از ریاض را محدود كردند. ما عملاً مقر تشكیلات عملیات مهم خود را در آنجا، درست قبل از حمله به عراق، بسته و به قطر انتقال دادیم.
و بعد از آن، ما عراق را به عنوان دومین كشور ثروتمند نفتی بر روی زمین و به عنوان مكانی ایده آل برای حضورمان انتخاب كردیم. بسیاری از روزنامه نگاران و تحلیلگران سیاسی در مطبوعات، از مهم ترین آن ها سیمورهرش، در مورد آن به ارائه نظر پرداخته اند، اما من فكر می كنم این مسأله مهم است، یكی از دلایلی كه ما هیچ برنامه ای برای خروج از عراق نداریم این است كه ما نیت نداشتیم عراق را ترك كنیم و مطمئناً دلیل این مدعا در حال حاضر وجود زنجیره ای از حداقل ۵ باند فرود دوطرفه و تحت حفاظت شدید و ۵ پایگاه هوایی در عراق كه به طور استراتژیك در سراسر این كشور واقع شده اند، است.
محال است شما، سفیر وزارت دفاع و رئیس جمهور را متقاعد كنید تا اعتراف كنند كه ما قصد نداریم در آنجا پایگاه داشته باشیم. این موضوعی است كه كنگره آمریكا هرگز، هرگز درباره آن لب به سخن نخواهد گشود. گاه و بیگاه، افسران ارتش، فرمانده نیروی هوایی در سنت كام (مركز فرماندهی)، هنگامی كه از آن ها سؤال می شود، «شما فكر می كنید تاكی ما اینجا می مانیم؟» به تكرار مكررات پرداخته، می گویند «اوه، حداقل یك دهه در این پایگاه ها» و سپس در ادامه كار ما این پایگاه ها را تقویت می كنیم.
اكنون، ماتلاش كرده ایم در آسیای مركزی، در كشورهای ثروتمند نفتی حوزه دریای خزر كه به هیچ وجهی دموكرات نیستند، پایگاه بسازیم. اكنون ما از یكی از آن ها به دلیل دخالت بیش از حد بیرون رانده شده ایم و هزینه ماندن ما در قرقیزستان ۴ برابر شده است. این هزینه از چند میلیون دلار به بیش از ۱۰۰ میلیون دلار رسیده است اما ما همچنان به چنین بازی هایی ادامه می دهیم و واقعاً هم بازی هستند و این بازی ها به نحو شایسته ای امپریالیسم نامیده می شود.
گودمن: آقای چالمرز جانسون، شما در دوره ریاست جمهوری ریچارد نیكسون مشاور سازمان سیا بودید. شما از دوره ریاست جمهوری جانسون در سال۱۹۶۷ شروع كرده و درست تا پایان۱۹۷۳ در این پست باقی ماندید. مایلم بدانم به نظر شما نحوه استفاده رئیس جمهور ازسازمان سیا چگونه تغییر كرده است؟ شما وقتی در مورد آژانس اطلاعات مركزی (سیا) صحبت می كنید، در كتابتان سیا را ارتش خصوصی رئیس جمهور می نامید.
به نظر من، اگر ما سازمان سیا را در مقطعی منحل و یا به هر نحوی شده این هیولایی كه سیا به آن تبدیل شد را محدود نكنیم، هرگز به صلح و آرامش دست نخواهیم یافت.
قانون امنیت ملی۱۹۴۷ پنج عملكرد را برای سازمان سیا لیست كرده است. بالاتر از همه، هدف سازمان سیا جلوگیری از حمله غافلگیرانه، جلوگیری از وقوع مجدد حمله، مانند حمله به بندر پیرل بود از این ۵ عملكرد، ۴ عملكرد آن شامل اشكال مختلف جمع آوری اطلاعات از طریق منابع قابل دسترسی و باز، جاسوسی، علائم سری اطلاعاتی و امثال این ها بود. پنجمین عملكرد كلی بود، بدان معنا كه سیا هر وظیفه ای كه شورای امنیت ملی و یا به عبارت دیگر بوروكراسی امور خارجی در كاخ سفید به دستور رئیس جمهور صادر می كرد، انجام می داد.
سازمان سیا به سگی تبدیل شده است كه دمش او را به این سو و آن سو تكان می دهد. اطلاعات سری چندان جدی گرفته نمی شود. اطلاعات سری آن چندان مفید نیست.
وظیفه من در سازمان سیا در اواخر دهه۶۰ و اوایل دهه۷۰ در دفتر برآورد های ملی بود. بارها و بارها همسرم از من می پرسید، «چرا اطلاعات ما تا این حد طبقه بندی شده (محرمانه) هستند؟» و من در پاسخ می گفتم، «خیلی ساده، احتمالاً و غالباً به این دلیل كه این اطلاعات شاهكار تلاش های ماست و اگر آن ها را بخوانید در سطح مقاله ای مربوط به امور خارجی بیش نیستند، این اطلاعات پر از جزئیات فنی عالی نیستند و مطمئناً بر مبنای منابع اطلاعاتی تهیه نشده اند.»
اما درحالی كه سازمان سیا توسعه می یافت و در حالی كه برای هر رئیس جمهور مسائل روشن می شد، مدت كوتاهی پس از مراسم افتتاحیه ریاست جمهوری و به دست گرفتن زمام امور، این سازمان بود كه برای هر یك از رئیس جمهوری های بعد از ترومن، این مسأله را روشن می ساخت كه بله یك ارتش خصوصی در اختیار شما است. این ارتش كاملاً سری است.
هیچ گونه نظارتی بر سازمان سیا وجود ندارد. هیچ گونه نظارتی هم از سوی كنگره تا اواخر دهه۱۹۷۰ وجود نداشت و همین سازمان در برابر حوادثی چون ایران- كنترا و امثال آن ناكارآمدی خود را اثبات كرد. بله آن ها به رئیس جمهور می گفتند شما هر كاری را كه خواستید می توانید با سازمان سیا بكنید.
شما می توانید دستور قتل افراد (سیاسی) را بدهید. شما می توانید دستور براندازی دولت ها را صادر كنید. شما می توانید دستور خرابكاری در اقتصاد كشورهایی كه به نظر می رسد مانعی بر سر راه ما باشند را بدهید. شما می توانید به افسران نظامی كشورهای آمریكای لاتین تروریسم دولتی را آموزش دهید.
شما می توانید افراد مظنون به داشتن اطلاعات را به دیگر كشورها، خارج از حوزه قضایی ایالات متحده، برای بازجویی و در صورت لزوم شكنجه، انتقال دهید. با وجود این كه این كار نقض آشكار قانون آمریكا است و چنانچه به مرگ قربانی شكنجه بینجامد، مجازات مرگ را به دنبال خواهد داشت اما آنها (سیا) معمولاً این كار را همچنان در كشورهایی چون مصر انجام می دهند.
از زمان رئیس جمهور ترومن، هیچ رئیس جمهوری پس از این كه به وی گفته شد از چنین قدرتی برخوردار است، در استفاده از آن درنگ نكرد.
این امر به مسیر ترقی سریع در سازمان سیا تبدیل شد؛ ترفندهای كثیف، فعالیت های مخفیانه و انجام دستورهای رئیس جمهور برای ساقط كردن افراد موردنظر كه با كودتا علیه محمد مصدق در سال ۱۹۵۳ شروع شد. من واژه تلافی را از گزارش بعد از عملیات كه تنها همین اواخر از حالت طبقه بندی (محرمانه) خارج شده است، گرفتم. این واژه را در نخستین كتاب از كتاب های سه گانه خود درباره سیاست خارجی آمریكا استفاده كردم. بله واژه «تلافی» از آنجا می آید و به معنی واكنش در برابر فعالیت های مخفیانه ما در خارج از ایالات متحده است.
اما این فعالیت های مخفیانه همچنین یك ویژگی نامطلوب دیگر هم دارند: آنها از دید مردم آمریكا كاملاً مخفی نگاه داشته می شوند تا به هنگام بروز حوادث انتقام آمیز، مردم هرگز نتوانند به علل آنها پی ببرند، هرگز مسائل را در قالب علت و معلول نبینند. آنها (دولت) معمولاً مسببین متهم به انتقام جویی (علیه اقدام های آمریكا) را به باد انتقاد می گیرند ، همین مسأله به چرخه دیگری از اقدام های تلافی جویانه دامن می زند. به راحتی، می توان به حوادث ۱۱ سپتامبر به عنوان بهترین مثال اشاره كرد كه به روشنی اقدامی تلافی جویانه برای بزرگترین عملیات مخفیانه ای كه ما تاكنون انجام داده ایم، به عبارت دیگر جذب نیرو، تسلیح و اعزام آنها به جنگ مجاهدین در افغانستان علیه اتحاد جماهیر شوروی در سال های ۱۹۸۰ بود.
اما حقیقت این است كه سازمان سیا این گونه رشد كرد. سازمان سیا مسئول براندازی سالوادور آلنده در شیلی و روی كار آوردن شاید نفرت انگیزترین دیكتاتور در دوران پیش و پس از جنگ سرد، یعنی ژنرال آگوستو پینوشه، به قدرت رساندن سرهنگ ها در یونان در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل ۱۹۷۰؛ كودتا از پی كودتا در بسیاری از كشورهای آمریكای لاتین بود. همه اینها به بهانه جلوگیری از پیشرفت امپریالیسم شوروی به رهبری فیدل كاسترو اتفاق افتاد، ولی در حقیقت هدف واقعی حفاظت از منافع یونایتد فروت كامپنی و تداوم بهره كشی از مردم بی نهایت فقیر و حقیقتاً بی دفاع آمریكای مركزی بود.چالمرز جانسون از اندیشمندان سرشناس آمریكا است كه محور مطالعات خود را نقد و تحلیل سیاست جهانی این كشور قرار داده است. او در یك گفت و شنود تلویزیونی با ایمی گودمن به بهانه انتشار كتاب پرفروش خود «مكافات، آخرین روزهای جمهوری آمریكا» میراث سیاسی نومحافظه كاران را به نقد كشیده است. بخش نخست این میزگرد دیروز از نظر گرامی تان گذشت و بخش دوم آن كه با بحثی درباره مشكلات درونی نهاد اطلاعاتی آمریكا (سیا) شروع می شود اكنون پیش روی شما است.
● گروه بین الملل
فهرست اعمال مخفیانه و سیاه سازمان سیا پایان ندارد. ساقط كردن سوكارنو در اندونزی و روی كار آوردن ژنرال سوهارتو، سپس حذف او پس از آن كه پا روی اعصاب ما گذاشت، همه اینها بخشی از كارهای آنهاست. این كارها همان نشانه های مشخص امپراتوری روم را بر خود دارند و به همین علت است كه من بار دیگر بر این نكته تأكید می كنم چیزی به نام كنترل و نظارت مؤثر در كشور ما وجود ندارد. هستند تنی چند از اعضای كنگره كه اغلب شان حقه باز و فاسدند مانند رندی «دوك» كانینگام كه به نظارت بیش از حد متهم می شوند. هنگامی كه چارلی ویلسون، عضو كنگره، از اعضای پرسابقه كنگره از حوزه انتخاباتی دوم تگزاس، به عنوان رئیس كمیته نظارت اطلاعات سری مجلس نمایندگان در دوره جنگ افغانستان برگزیده شد، یك بار به یكی از دوستان خود در سازمان سیا نوشت، «آقایان محترم، روباه در داخل لانه مرغ هاست. هر كاری می خواهید بكنید.»
ـ گودمن: ما به بخش پایانی مصاحبه با چالمرز جانسون بازمی گردیم. پروفسور چالمرز جانسون یكی از متخصصین مشهور در سیاست های آسیا است. او كتاب های متعددی را درباره انقلاب چین، توسعه اقتصادی ژاپن نوشته است. در ۳ سال در نظام دانشگاه كالیفرنیا، جانسون به عنوان رئیس مركز مطالعات چین در دانشگاه كالیفرنیا بركلی، خدمت كرده است.
بنابراین از وی می خواهم درباره نقش چین به عنوان یك قدرت جهانی رو به رشد صحبت كند.
ـ جانسون: درباره چین خوش بین هستم. فكر می كنم آنها حركت قابل توجهی به سوی اعتدال از خود نشان داده اند. بر این باورم كه از حمایت عموم مردم برخوردارند چرا كه آنها كاری كه مردم خواهان انجام آن بودند و به شدت از آن می ترسیدند را انجام دادند، به عبارت دیگر، برچیدن اقتصاد لنینیستی كه چین داشت، آن هم بدون پائین آوردن سطح زندگی مردم، همان چیزی كه در روسیه یلتسین اتفاق افتاد. چین توان بالقوه رشد شكوهمند خود را بالفعل كرد و با قدرت و بینشی عظیم پیش می رود.
مسائل زیادی وجود دارد كه در فرایند توسعه تحولات در چین باب میل ما نیست، بویژه ترس نومحافظه كاران آمریكا از چین. نومحافظه كاران حاكم بر كاخ سفید چاره ای جز كنار آمدن با این مسأله ندارند. این همان كنار آمدنی است كه می بایست در قرن بیستم در برابر طلوع قدرت های جدید در آلمان، روسیه و ژاپن اتفاق می افتاد. كوتاهی قدرت های اشباع شده انگلیسی زبان، درصدر آنها انگلیس و ایالات متحده، به جنگ هایی ذاتاً بی ارزش و بیرحمانه منتهی شد. اما آمریكایی ها هنوز هم بی وقفه درباره رشد چین حرافی می كنند و این در حالی است كه من حقیقتاً لذت می برم از این كه می بینم چین به این آسانی خود را با منافع كشورهایی كه الزاماً به هیچ وجه از او خوش شان نمی آید، از جمله اندونزی و ویتنام وفق داده و تعدیل كرده است. آمریكایی ها مدام ژاپنی ها را تحریك می كنند تا نسبت به چین كه صحنه بزرگترین جنایات آنها در طول جنگ دوم جهانی بود، جنایاتی كه هرگز به طور كافی و شایسته نسبت به آنها پاسخگو نبوده و غرامتی هم نپرداختند، ستیزه جو و خصومت آمیز رفتار كنند. من در شگفتم این دیگر چه حماقتی است. جنگ با چین همان معجون پر از مشكلاتی خواهد بود كه ویتنام بود. مطمئناً ما بازنده خواهیم بود.
امروز چسب سیاسی چین كه مردم را به هم پیوند می دهد، به عبارت دیگر منشأ مشروعیت این كشور، ناسیونالیسم است كه با احساسات پرشور مردم حفظ می شود.
ـ گودمن: در ماه ژانویه ،۲۰۰۷ چین نخستین آزمایش ضدماهواره ای خود را انجام داد. مایلم خاطرنشان كنم كه چین با این كار وارد عرصه میلیتاریزه سازی فضا شد.
ـ جانسون: بله، دقیقاً همین طور است، من در كتاب خودم، مكافات، فصلی به نام «پروژه نهایی امپریالیستی» دارم كه به آن بسیار افتخار می كنم. این فصل درباره لابی موشك در كنگره است، اتلاف شكوهمند منابع مالی با اختصاص آنها به چیزهایی كه ما می دانیم كار نمی كنند.
ـ گودمن : فورت گریلی ، آلاسكا در كجای این بحث قرار دارد، سیلوها چطور؟
ـ جانسون: برای هدف قراردادن یك موشك در مرحله پرتاب، باید عملاً در بالای سایت پرتاب آن قرار گرفت. تا كنون چنین كاری صورت نگرفته است. احتمالاً در آینده هم اتفاق نخواهد افتاد و اصولاً هزینه این كار بسیار زیاد است. بسیار معمولی تر و عادی تر ساقط كردن یك موشك متخاصم در حالی كه در فضای بیرون بوده و با سرعت بسیار به سوی ایالات متحده می آید، است. این همان كاری است كه هواپیماهای رهگیری كه در فورت گریلی، آلاسكا و چند فروند از آنها در پایگاه نیروی هوایی وندربرگ در كالیفرنیا مستقر شده اند، قرار است انجام دهند. این هواپیماهای رهگیر تاكنون حتی یك بار هم نتوانستندیك رهگیری موفق از موشك داشته باشند. راداری وجود ندارد كه عملاً وسیله متخاصم به ظاهر شلیك شده را ردیابی كند. همانطوركه یكی از دانشمندان ارشد پنتاگون دیروز اظهار داشت، این هواپیماهای رهگیر در حقیقت عملاً مترسك هایی بیش نیستند و امید براین است كه
كره شمالی ها را ترسانده و فراری خواهند داد. این ها استفاده اشتباه و فاجعه آمیز از منابع در برابر یك كشور كمونیست كوچك و ناموفق به نام كره شمالی است . بر روی كره زمین هیچ چیز آسانتر از ردیابی پرتاب یك موشك متخاصم نیست و راهكار درست برای جلوگیری از آن بازدارندگی است. چندین دهه است كه ما روی این موضوع كار كرده ایم، در باره اش فكر كرده ایم ، آن را تمرین كرده ایم و نسبت به آن مطالعه كرده ایم. كره شمالی ها شهرتی عالی از عقلانیت دارند. آنهامی دانند كه اگر چنین موشكی را علیه ژاپن و یا ایالات متحده به پرواز درآورند، روز بعد در اقدامی تلافی جویانه از روی كره زمین محو خواهند شدو چنین كاری را نمی كنند. به همین علت ، در مورد ایران ، تنها راه منطقی یادگرفتن زندگی با یك ایران هسته ای است. اصولاً برای كشوری كه هم اكنون از سوی قدرت های هسته ای، ایالات متحده در خلیج فارس، روسیه ، اسرائیل ، پاكستان و هند در محاصره است، پیشروی به سوی هسته ای شدن ، امری گریزناپذیر است. ایرانی ها عقل گرا هستند بنابر این ، آنها مشغول توسعه حداقل بازدارندگی می باشند و ما مجبوریم یاد بگیریم با این واقعیت زندگی كنیم. گودمن: و در پایان، آقای چالمرز جانسون، شما به تازگی كتاب های سه گانه خود را كامل كرده اید. نخستین كتاب شما «تلافی» بود، پس از آن، «غم و اندوه امپراتوری» و سرانجام آخرین اثر شما مكافات: آخرین روزهای جمهوری آمریكا است. پیش بینی شما درباره آینده آمریكاچیست؟
ـ جانسون: من راهی برای خروج از بن بست كنونی نمی بینم. من فكر می كنم ما در مسیر اشتباهی كه پیش گرفته ایم، بسیار جلو رفته ایم. فكر می كنم در رابطه با امور داخلی بیش از حد به مجموعه نظامی ـ صنعتی وابسته شده ایم. منظورم این است كه برای یك وزیر دفاع، تلاش جهت برچیدن پایگاه هایی كه اضافی هستند، پایگاه هایی كه فایده ای ندارند، كهنه شده اند، به دوران جنگ های داخلی آمریكا بازمی گردند، امری كاملاً منطقی است. اما هر زمان كه وزیر دفاع تلاش می كند یكی از این پایگاه ها را تعطیل كند، با هیاهو و جنجال از سوی شهرك های اطراف پایگاه، روزنامه های محلی، تلویزیون، كشیش های روحانی و سیاستمداران محلی روبه رو می شوند كه: پایگاه نظامی شهر ما را حفظ كنید.دو نفر از حامیان اصلی كمیسیون فرعی تأسیسات وابسته به كمیته خدمات نیروهای مسلح مجلس سنا، افراد مسئول رسیدگی به پایگاه های ما، كی بیلی ها چینسون از ایالت تگزاس و دایان فینستاین از ایالت كالیفرنیا هستند. این دو ایالت دارای بیشترین پایگاه نظامی در این كشور می باشند و این دو سناتور برای حفظ این پایگاه ها هر آنچه در توان داشته باشند را انجام خواهند داد. مجموعه صنعتی ـ نظامی با استفاده از این شیوه موذیانه، نامحسوس و خطرناك به درون دموكراسی ما نفوذ پیدا كرده و به شدت آن را تضعیف كرده است، آن هم برای عده ای خاص و منافع شخصی شان در آنچه من كیزینانیزم نظامی نامیده ام؛ یعنی سوء استفاده و دست بردن در بودجه دفاع كه اگر تمام دیگر اقلام هزینه هایی را كه در تك رقم اختصاص یافته به وزارت دفاع منظور نمی شوند، را محاسبه و لحاظ كند به ۷۵۰ میلیارددلار بالغ می شود. وضعیت كنونی از كنترل خارج است. ما به این وضعیت معتاد شده ایم، ما آن را دوست داریم و با آن زندگی می كنیم. در تصورم نمی گنجد كه روزی روزگاری رئیس جمهوری، خواه از حزب دموكرات، خواه از حزب جمهوریخواه روی كار بیاید و به تشكیل ائتلافی از هر دو گروه بپردازد كه قادر باشند به تشكیلات منافع گروه خاص حمله برده و اوضاع را برگردانند. همانطور گورباچف نیز در تلاش خود برای اصلاحات در نظام اتحاد جماهیر شوروی در اواخر دهه ۱۹۸۰ ناكام ماند.
ـ گودمن: آقای چالمرز، آیا چیزی هست كه به شما امید هم دهد؟
ـ جانسون: این دقیقاً همان كاری است كه ما امروز صبح به آن مشغولیم. به عبارت دیگر، تنها راه باقیمانده ایجاد مجدد نظام قانون اساسی در آمریكا است. در غیر این صورت همه چیز برای ما تمام شده است. منظورم امپراتوری است، هنگامی كه كشور در مسیر تبدیل شدن به امپراتوری می افتد، در نهایت به وارد كردن فشار فراتر از توان خود، ایجاد ورشكستگی مالی و گرد آوردن مجموعه ای از كشورهایی كه نسبت به اهداف امپریالیستی او ستیزه جو و متنفرند، منتهی خواهد شد. ما به خوبی در آن مسیر قرار گرفته ایم. تنها راهی كه برای متوقف كردن روند كنونی وجود دارد بسیج شهروندان غافل است. من نمی دانم كه آیا چنین تحولی اتفاق خواهد افتاد یا خیر. با توجه به طبیعت كنترل همه جانبه شبكه های تلویزیونی در آمریكا برای درآمدهای تبلیغاتی، من بسیار بسیار شك دارم كه مردم بیدار شوند. ما شاهد آن هستیم كه روپرت مورداخ از خرید یك سوم مجله لوس آنجلس تایمز صحبت می كند. اما با تمام این اوصاف، فراموش نكنیم چیزی به نام اینترنت و كسی به نام ایمنی گودمن (مجری این مصاحبه) هم وجود دارد. به طور كلی، در مقایسه با سابق، اطلاعات بسیار بیشتری در دسترس مردم قرار دارد. یكی از تجربه هایی كه من در این ۳ كتاب به دست آوردم، پذیرش به مراتب بیشتری از سوی آمریكایی های نگران نسبت به كتاب «مكافات» در مقایسه با دو كتاب قبلی بود. در دو كتاب قبلی شك و تردید قابل توجهی از سوی خوانندگان مشاهده می شد. بنابراین، با توجه به كتاب «مكافات» اگر ما شاهد رنسانس شهروندی در آمریكا باشیم، در آن صورت معتقدم می توانیم دولت خود را (از حاكمان ناشایسته و بی كفایت فعلی) باز پس گیریم. اما اگر به سیاست بازی های كنونی چون گذشته ادامه دهیم، در آن صورت فكر می كنم دیگر چاره ای نیست جز این كه بگوییم «مكافات» در كشور ما گوش به زنگ حاضر و آماده است. او وارد ملك ما شده و منتظر لحظه مناسب برای انجام مأموریت الهی خویش است.
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید