شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

محور طغیان


محور طغیان
هفت سال پیش جورج بوش رئیس‌جمهوری وقت آمریکا در نطق رسمی خود به تاریخ ۲۹ ژانویه ۲۰۰۲ درباره <محور شرارت> هشدار داد و گفت که کشورهای عضو این محور سرگرم تامین تروریست‌ها، کوشش درباره دست‌یابی به سلاح‌های کشتار جمعی و تسلیح خود به قصد تهدید صلح دنیا هستند.
بوش در سیاست‌های خود تاکید کرد که این کشورها را از حداکثر جهات ممکن باید در تحریم قرار داد و سال بعد عملی‌ترین قدم را در اجرای این سیاست برداشته و به عراق حمله کرد.
اینک باراک اوباما، جانشین بوش با محور دردسرسازی رو به روست به مراتب بزرگ‌تر که خطرات آن هم به مراتب بیشتر از <محور شرارت> است و آن <محور طغیان> است.
این محور دست کم ۹ کشور و شاید هم بیش از این تعداد، عضو دارد. عامل پیوند این اعضا به همدیگر بی‌ثباتی در این کشورهاست که بحران جاری مالی در دنیا هم به صورت همه روزه بر دامنه آن می‌افزاید و از بخت بد ایالات متحده، همین بحران مالی دنیا، کار را برای نشان دادن واکنش لازم به این محور جدید و مخاطرات فزاینده و بالنده‌اش دشوارتر می‌کند.‌روزی که نویسندگان سخنرانی‌های بوش عبارت <محور شرارت> را در متن نطق او گنجاندند در واقع به شکل‌گیری کشورهای محور (مرکب از آلمان، ایتالیا و ژاپن) در جنگ دوم جهانی نظر داشتند.
اما <محور طغیان> یادآور روزهای دهه پیش از جنگ دوم جهانی است.
در آن دوره، رکود بزرگ، اسباب برپا شدن بحران سیاسی جهانی شد.
● پیامدهای بحران مالی‌
طی سال‌های زمامداری بوش، پی‌آمدهای ناگوار تصادم قضایای زندگی روزمره با فجایع عظیم قرن بیستم به منصه ظهور رسید، اما بیراه نیست که بروز بزرگ‌ترین بحران مالی از زمان رکود بزرگ تاکنون را دارای پی‌آمدهایی مشابه همان پی‌آمدها برای نظام جهانی بدانیم.
سال‌های سال این پرسش در ذهن هر اندیشمندی سنگینی کرده که چرا قرن بیستم شاهد آن هم رویدادهای فجیع و وحشیانه بود؟
در پاسخ به این پرسش، مقالات و کتاب‌های بی‌شماری نوشته شده و هر کس بنا به سوابق ذهنی و علمی و بر حسب زاویه دید خود تفسیری بر قرن مهیب بیستم نوشته است، اما سه عامل سبب شد که خشونت‌های سازمان یافته مکان و زمان خود را در قرن بیستم پیدا کرده و حادث گردند. عامل نخست اختلافات قومیت‌ها بود: خشونت‌های قرن بیستمی در مناطقی بیشترین شدت را داشت که دارای بیشترین تنش قومی بود. عامل دوم اقتصادی بود: هر جا که گرفتاری اقتصادی مردم بیشتر بود، مناقشات شدیدتری بروز یافت. و سومین عامل، امپراتوری‌های در حال افول بود: همین که پایه‌های امپراتوری‌های سنتی به لرزه درآمد، خونین‌ترین نزاع‌ها بر سر کسب قدرت سیاسی درگرفت.
دست کم در یکی از مناطق دنیا که خاورمیانه باشد دو مورد از سه عامل بالا تا مدت‌ها عینیت داشت: مناقشات قومی در این منطقه ده‌ها سال با خشونت هر چه تمام‌تر جاری بود و در چند نقطه از این منطقه مثل عراق و افغانستان، عظمت شبه امپراتوری ایالات متحده امریکا در حال گسیختن و محوشدن است. این امر هنوز هم به تمام و کمال نرسیده، ادامه دارد و بنابراین همچنان شاهد بروز آثار و عوارض ناشی از فروپاشی امپراتوری‌ها در این منطقه خواهیم بود. درنظر داشته باشید که گوشه‌های دیگری از همین منطقه در اواخر قرن بیستم شاهد فروپاشی امپراتوری شوروی بوده و هنوز از عوارض دردناک آن کاملا رهایی نیافته است.
اینک آن عامل سوم که بحران مالی باشد هم چه در خاورمیانه و چه در سراسر دنیا سر بر آورده و با سبعیت تمام خودنمایی می‌کند.
اقتصاد جهانی در پی حدود یک دهه رشد متوالی، در سال ۲۰۰۹ مبادرت به لگدپرانی، البته نه با شدت اوایل دهه ۱۹۳۰ خواهد کرد. اگر می‌گوییم نه به شدت دهه ۱۹۳۰، از آن روست که امروزه کشورهای دنیا همه دست به دست هم داده و در جهت مهار بحران می‌کوشند، اما واقعیت این است که سوای این که از نرخ بهره تا چه اندازه کاسته شود و یا کسری بودجه تا چه اندازه ادامه پیدا کند، بیشتر اقتصادهای دنیا در سال جاری با معضل بیکاری و کاهش شدید درآمدها دست به گریبان خواهند شد.
این معضلات اقتصادی هرگاه که بروز کرده، پی‌آمدهای تلخ ژئوپلیتیک هم برجا گذاشته است. به عبارتی، از هم اکنون می‌توانیم نخستین عوارض بروز طغیان را به چشم ببینیم.‌
● نشانه‌های طغیان‌
اسرائیل نوار غزه را به خاک و خون کشید تا گروه حماس را از پا درآورد. اگر هم فرضا به این هدف نائل می‌شد، دستاورد اسرائیل‌ در برابر مجروح‌کردن روح جهان با کشتار مردم عادی و بی‌دفاع، ناچیز می‌نمود، اما مهم‌تر از آن، اوضاع اجتماعی و اقتصادی نوار غزه است که تاکنون بد بود و اکنون بدتر شده است. این احوال به موجودیت نیروهای میانه‌رو در میان فلسطینی‌ها لطمه اساسی می‌زند. باز بدتر از همه این‌ها، شکل‌گیری جریان دیگری است: اوضاع نابه‌سامان غزه در کوره افراط‌گرایی می‌دمد و شعله‌هایش را سوزان‌تر می‌کند. با این اوصاف، دولت‌های حاکم از قاهره تا ریاض باید بیش از پیش در گام نهادن به هر طرح صلحی اندیشه کنند و با تامل و تردید به آن بنگرند.
در افغانستان نیز طغیان موضوع روز است.
ژنرال دیوید پترائوس، سرفرمانده جدید ارتش آمریکا در خاورمیانه از گرفتاری‌ها در عراق فارغ نشده با معضل آرام‌ساختن افغانستان دست به گریبان شده است. آرام‌سازی افغانستان به ویژه از آن روی امر دشواری است که ناآرامی‌های آن کشور از همسایه‌اش پاکستان سرچشمه می‌گیرد. هندوستان هم به نوبه خود افراد و گروه‌هایی در پاکستان را متهم می‌کند که در بروز ناامنی‌هایی در هند و مخصوصا انفجارهای بمبئی، دست داشته‌اند. نکته بس مهم و باریک‌تر از مو در پاکستان را نباید از نظر دور داشت: شمشیرهایی که پاکستانی‌ها در هوا می‌چرخانند، نوک‌های هسته‌ای دارد.
دولت‌های کابل و اسلام‌آباد دو نمونه از ناتوان‌ترین دولت‌هایی هستند که بتوان به تصور درآورد. یکی از بدترین خطرهایی که دنیا در سال جاری در برابر خود دارد، همین است که یک یا هر دو این ممالک، غرق آشوب شود. در این مورد هم عامل اقتصادی البته نقش اساسی داشته و خواهد داشت. از وقتی بازار بورس پاکستان دچار شکست شده، طبقه متوسط آن کشور که البته حجم اندکی دارد، ولی از نفوذ سیاسی فراوان برخوردار است، به حاشیه رانده شده و تاثیرگذاری خود را از دست داده است. از سویی، شمار روزافزونی از جمعیت عظیم جوان پاکستان بیکار است. این خبر خوشی برای ثبات سیاسی نیست.
● تهدید جهانی‌
کشورهای عضو محور طغیان را می‌توان دارای هر نوع مخاطره و تهدیدی برای بقیه دنیا دانست. علاوه بر اعضای این محور، شماری دیگر از کشورها را نیز باید نامزدهای عضویت در این محور به حساب آورد. برجسته‌ترین نامزدها اندونزی، تایلند و ترکیه‌اند. در این سه کشور، بحران اقتصادی از مدتی به این طرف به مناقشات سیاسی دامن زده و می‌زند. این‌ها همه در حالی است که نابه‌سامانی‌های حاد سومالی، از سرگرفته شدن جنگ داخلی در کنگو، ادامه خشونت‌ها در دارفور سودان و قلب تاریکی که همان زیمبابوه رابرت موگابه باشد را به حساب نیاوریم و نادیده انگاریم.‌ محور طغیان اعضای فراوان دارد. اغراق نیست اگر گفته شود که در سال جاری بر شمار اعضای آن نیز افزوده خواهد شد.
مشکل در جایی است که بیشتر کشورها فقط به اوضاع داخلی خود متوجه هستند و آثار و نتایج بحران اقتصادی را در داخل پی‌گیری می‌کنند.
در دهه ۱۹۳۰ و پس از بروز رکود بزرگ هم همین وضع پیش آمده بود.
امروز هم مانند آن زمان، کشورها به بحران عظیم جهانی توجهی نشان نمی‌دهند.
این حکم حتی درباره ایالات متحده هم صدق می‌کند. دولت امریکا چنان سرگرم مشکلات اقتصادی خود شده که گویی بحران اقتصادی جاری در دنیا، مسئله‌ای فرعی و زاید است که ارتباطی به آن کشور پیدا نمی‌کند.
تولید ناخالص داخلی امریکا به ۲ تا ۳ درصد تنزل یافته و نرخ بیکاری به ۱۰ درصد نزدیک می‌شود. در چنین احوالی، همه فکرها و حواس‌ها در واشنگتن معطوف به محرک اقتصادی حدود هزار میلیارد دلاری است که به تازگی به تصویب رسید، اما کسری بودجه سال ۲۰۰۹ تا همین حال حاضر هم از رقم هزار میلیارد دلار یا ۸ درصد تولید ناخالص داخلی عبور کرده است. برخی تحلیل‌گران می‌پرسند: معنا و تاثیر این مسائل بر سیاست خارجی آمریکا چه خواهد بود؟
پاسخ روشن است: <منابع موجود برای اجرای سیاست‌های جهانی کاهش خواهد یافت. چنانچه سرمایه‌گذاران خارجی خواستار منافع بیشتر از کالاهایی باشند که از ایالات متحده خریداری می‌کنند و یا مبادرت به انباشت دلار در برابر دیگر ارزها بنمایند، موضوع کاهش منابع بیش از پیش صدق خواهد کرد.>
گرفتاری اقتصادی، به علاوه اختلافات قومی، افزون بر وجود امپراتوریی رو به زوال: هر سه عامل جمع شده و دهشتناک‌ترین آثار ژئوپلیتیک را از خود برجا می‌گذارند. هر سه عامل را اینک موجود داریم. عصر طغیان، چندی است که آغاز شده است.
نوشته: نیال فرگوسن - استاد تاریخ دانشگاه هاروارد
ترجمه: محمود فاضلی بیرجندی

منبع: نشریه <فارین پالیسی>
منبع : روزنامه اطلاعات


همچنین مشاهده کنید