سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

ذهن آلوده؛ مانع توسعه پایدار


ذهن آلوده؛ مانع توسعه پایدار
انقلاب صنعتی شتابان به راه خود ادامه می‌داد. قطار انقلاب با سرعت در خط مصرف به پیش می‌رفت تا این‌که در اواخر دهه هزار و نهصد و هشتاد میلادی، سوت هشدار به صدا در آمد و مقرر شد که قطار انقلاب صنعتی را در خط توسعه پایدار بیاندازد. اما چه شد که سوزنبان، خط قطار را عوض کرد؟ مگر خط مصرف چه اشکالی داشت. مگر نه این‌که کاروان بشری از روز خلقت در این خط حرکت می‌کرد؟
پاسخ را باید در خصوصیات بشر جستجو کرد. آدمی را عقلی‌ست و نفسی‌ست. تا آن‌جا که بر اساس عقل مصرف کند، کمترین آسیب را به محیط زیست و هم‌نوعانش وارد می‌کند و آن‌جا که افسار تصمیم را به دست نفس می‌دهد، حرث و نسل را نابود می‌کند و این سنتی است که نه پس از انقلاب صنعتی که از زمان‌های بسیار دور وجود داشته است. شاهد آن‌که افلاطون منشاء جنگ را بالا رفتن نیازمندی‌های بشر به میزانی فراتر از حد لزوم و زوال اقتصاد ساده و سالم جوامع ابتدایی و ناگریزی آنها از توسل به زور در برآوردن نیازهای خویش می‌داند.
سخن از نیاز به میان آمد، نیازی که کلید حل معمای پایداری است. بزرگی نیازهای آدمی را به سه دسته تقسیم می‌کند. نیازهای پایه؛ نیازهای کارکردی؛ و نیازهای هیجانی که بهتر است بخوانیم کاذب. بشر همیشه با این سه دسته نیاز سر و کار داشته است. اما شق سوم از این نیازهاست که اسباب ناپایداری را فراهم کرده است.
فرض کنید دانستن زمان، یک نیاز پایه باشد. یک ساعت جیبی قدیمی می‌تواند این نیاز را برطرف کند. اگر این ساعت بندی داشته باشد که بتوان آن را به مچ دست بست، کارکرد آن بهتر می‌شود. حال اگر این ساعت، فلان مارک معروف را داشته باشد، یک نیاز هیجانی را برطرف می‌کند. البته خریدن ساعتی که مارک معروفی دارد، اگر به خاطر عملکرد خوب آن باشد بلامانع است اما وقتی هدف از خرید فلان مارک گران قیمت، پز دادن و افتخار کردن به آن شد، یک نیاز هیجانی بر طرف می‌شود.
مثال‌های از این دست فراوانند و ذهن خلاق خواننده می‌تواند آنها را در نظر آورد. این نیازها ممکن است در طول زمان به یکدیگر تبدیل شوند که به خصوص تبدیل نیاز هیجانی به کارکردی شایع است. این دسته‌بندی مربوط به دنیای معاصر نیست بلکه همیشه مصداق داشته است.
آن‌چه به عنوان ارزش طبقه اشراف در جوامع مطرح بوده است، مثل خانه اعیانی، بردگان بسیار، ماشین لوکس، لباس فاخر و ... همه و همه مثال‌هایی است از مواردی که نیازی از بشر را تأمین می‌کنند اما آن‌جا که اسباب کسب افتخار و جایگاه اجتماعی می‌شوند تبدیل به نیازی هیجانی می‌شوند. حتی اگر تصور کنیم تمام آن‌چه بشر در اطراف خود دارد، نیازهای پایه و کارکردی او را تأمین می‌کنند، باز هم از آن‌جا که نفس او به دنبال تحمیل ارزش‌های مجازی به اوست، بشر به این سمت می‌رود که ارزشی کاذب برای چیزی ایجاد کند و از طریق کسب آن جایگاه اجتماعی خود را ترفیع بخشد. کسب جایگاه اجتماعی مشکل‌زا نیست، اما تعریف و ابزار کسب آن باید مورد بازنگری قرار گیرند.
پرسش این‌جاست که اگر بشر از لحظه‌ای که بر کره خاکی پا نهاد این‌گونه نیازها و بالطبع مصرف‌های کاذب داشته است، چرا اکنون با بحران مواجه شده است. علت، پیدایش نظام سرمایه‌داری و تشویق و تقویت نیاز هیجانی توسط این نظام در وجود آدمیان است. نظامی که از رنسانس در غرب زمینه‌های آن چیده شد، با انقلاب صنعتی آغاز گشت و به یمن پیشرفت بی‌سابقه علم به خصوص در قرن بیستم به اوج خود رسید. منطق درونی نظام سرمایه‌داری، انباشت سرمایه است و برای این انباشت، مصرف بیشتر را تبلیغ می‌کند و اتفاقاً بیشترین حجم تبلیغ آن بر نیازهای هیجانی و ایجاد نیازهای جدید از این دست متمرکز می‌باشد. هیچ عقل سلیمی مخالف مصرف برای رفع نیاز پایه و کارکردی نیست و انباشت سرمایه نیز به خودی خود اشکال ندارد. اما آنجا که بشر گریبان‌گیر طمع برای انباشت سرمایه می‌شود و عده کثیری نیز با مصرف بیش از اندازه و نابه‌جا، آتش بیار این هیزم می‌شوند مشکل ایجاد می‌شود. جان کلام این‌که مصرف‌گرایی، ارزش کاذبی است در راستای رفع نیاز هیجانی بشر که البته به قیمت نابودی زمین تمام می‌شود.
نظام اقتصادی موجود جهان باید تکلیف خود را با تناقض پیش آمده برطرف کند. اگر انباشت سرمایه به هر قیمتی هدف غائی نظام سرمایه‌داری است، باید فکری هم به حال منابع محدودکره زمین کند چون دیگر چیزی نخواهد ماند تا تبدیل به کالای مصرفی شود. باید نفس بشر تابع عقلش گردد و از طمع‌ورزی سرمایه‌داری بپرهیزد و به جای آن‌که رفع نیاز هیجانی کند، به دفع آن بپردازد و گرنه توسعه پایدار که با شعار حفظ منابع زمین برای نسل‌های فعلی و آینده مطرح گردیده است، در حد شعار باقی خواهد ماند. باید پذیرفت که علت اصلی آلودگی‌ها نه دود و دم کارخانه‌ها و پس‌آب آنها و یا هر آلاینده دیگر؛ بلکه ذهن آلوده بشر است. آری، ذهن بشر اگر آلوده باشد، منشاء تمام آلودگی‌ها و مانع توسعه پایدار است
نام نویسنده :
احسان مالکی¬پور (دانشجوی کارشناسی ارشد برنامه‌ریزی شهری، دانشگاه شهید بهشتی)
منبع : مجله الکترونیکی هوم


همچنین مشاهده کنید