شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


بیهقی تاریخ نگاری منصف یا حقیقت گویی عادل


بیهقی تاریخ نگاری منصف یا حقیقت گویی عادل
● مقدمه
ادبیات در هر شکل و قالبی که باشد،نمایشگر زندگی و بیان کننده ارزشها و معیارها و ویژگیهایی است که زندگی فردی و جمعی بر محور آن می چرخد،نقد و بررسی آثار ادبی نیز چنین است و نمی تواند بدور از آن ارزشها و معیارها باشد و بی توجه از کنار آنها بگذرد،به عبارت دیگر نقد و بررسی آثار ادبی را از دیدگاهی می توان درس زندگی نامید با همه گستردگی و تنوع و خصوصیات و مظاهر آن.
ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی به سال ۳۸۵ ه. ق در ده حارث آباد بیهق(سبزوار قدیم) کودکی به جهان آمد که نامش را ابوالفضل محمد نهادند. پدر که حسین نامیده می‏شد، کودک را به سالهای نخستین در قصبه بیهق و سپس، در شهر نیشابور به دانش‏اندوزی گماشت. ابوالفضل که از دریافت و هوشمندی ویژه‏ای برخوردار بود و به کار نویسندگی عشق می‏ورزید، در جوانی از نشابور به غزنین رفته (حدود ۴۱۲ هـ.ق)، جذب کار دیوانی گردید و با شایستگی و استعدادی که داشت به زودی به دستیاری خواجه ابونصر مشکان گزیده شد که صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی بود و خود از دبیران نام‏آور روزگار.
ابوالفضل بیهقی مانند حکیم فرزانه توس، ابوالقاسم فردوسی، نیک می‌دانسته که اثرش از «باران و از تابش آفتاب» و گذر زمان گزندی نمی‌بیند. وی گلستانی ساخته که «همیشه خوش» مانده و عمرش «همین پنج روز و شش» نیست. او به خواننده ایرانی می‌گوید که«بنای برافراشته» اش تا «آخر روزگار» باقی خواهد ماند.
خانواده‌ی وی دودمانی "نژاده" بودند. پدرش حسین، از خواجه‌گان دربار به شمار می‌آمد و با بزرگان روزگار خویش نشست و برخاست داشت. از آغاز زندگی بیهقی اطلاعات زیادی در دست نیست. همین اندازه روشن است که هنگام کودکی در نیشابور دانش آموخته و چون به نوجوانی رسیده است در "دیوان رسالت" سلطان محمود غزنوی که ادیب و دبیر بزرگی چون بو نصر مشکان ریاست آن را بر عهده داشت، به شاگردی پرداخته است. بیهقی شخصی مورد اعتماد بود و خطی خوش داشت. از این رو اجازه داشت بسیاری از نامه‌ها و اخبار و احوال حکومت‌ها و شاهان را رؤیت کند. و به گفته خودش «و این اخبار بدین اشباع که می‌خوانم از آن است که در آن روزگار معتمد بودم و به چنین احوال کسی از دبیران واقف نبودی مگر استادم، بونصر».(۱)
● بیهقی وتاریخش
بیهقی فرزانه‌ای قدر شناس است. وی بارها از استادش، بونصر مشکان، به بزرگی و نیکی یاد کرده و او را از جمله نوادر روزگار دانسته است. او پس از درگذشت مشکان از روش‌رایی، کاردانی و رنج سی ساله استاد خود درکار دیوانی یاد می‌کند و قلم را به یاد وی می‌گریاند که: «و باقی تاریخ چون گذشت که نیز نام بونصر نبشته نیاید دراین تالیف، قلم را لختی بگریانم ... پس به سر تاریخ باز شوم».(۲)
بیهقی گاه از مردان امین، معتمد و خردمندی که او را در فراهم آوردن اخبار درست و اسناد تاریخی در ایام انزوا یاری کرده‌اند، به نیکی یاد می‌کند: «از عبدالملک مستوفی شنیدم همه در سنه خمسین و اربعمائه و این آزادمرد مردی دبیرست و مقبول القول...» وی در سنجش کردار نیک و بد و رفتار شایست و نا‌شایست کارگزاران دولت غزنوی تا پادشاه پروا ندارد. درباره خوارزمشاه ابوالعباس آورده است:« او مردی بود فاضل و شهم و کاری و در کارها مثبت و چنان که وی را اخلاق ستوده بود، ناستوده نیز بود و این از آن می‌گویم تا مقرر گردد که میل محابا نمی‌کنم ...». (۳)
تاریخ بیهقی از نظر علم جغرافیا نیز منبعی ارزشمند است، این کتاب نمودار جامع و کم نظیری از اوضاع و احوال غزنویان هم محسوب می‌شود. کمتر پدیده‌ای از زندگی مردم آن دوره می‌توان یافت که از دید تیزبین مؤلف این کتاب پنهان مانده باشد، در اینجا به برخی از این موارد اشاره می‌شود: رسم انداختن ملطفه و نامه، رسم خلعت دادن و خلعت پوشیدن، قرآن خواندن در مراسم استقبال، خوازه زدن در مراسم پیشباز، توقیع پادشاهان، برنامه منجنیق بر کار کردن، بخشش به شاعران، مظالم کردن امیر، رسم سوگند و امضاء کردن سوگندنامه، مراسم جشن مهرگان، آیین جشن سده، مراسم عید فطر، نکوداشت عید نوروز.
از چهار جلد اول تاریخ بیهقی که مسلما درباره‌ی روزگار باستان و دوران پیش از غزنویان بوده تنها مطالبی اندک در "زبدة‌التواریخ" هافظ ابرو بر جای مانده است. هرچه ازاین کتاب بر جای مانده به کوشش دکتر "خلیل خطیب رهبر" در سه مجلد به چاپ رسیده است. این اثر با بخش‌های به جا مانده از مجلد پنجم آغاز می‌شود، در این مجلد: نامه حشم تگیناباد به امیر مسعود، فرمان امیر مسعود به علی رقیب، نامه حره ختلی به امیر مسعود، مذاکره صلح با اعیان ری، حرکت مسعود از ری، رسیدن رکاب‌دار به امیر مسعود، داستان فضل با عبدالله طاهر، نامه مسعود به غازی و... ثبت و ضبط گشته است.
این اثر سترگ در حوزه تاریخ‌نگاری، داستان‌نویسی، اندیشه، ادبیات و شیوه نگارش فارسی، نگاه خردمندانه به هستی و اتفاقات آن، کتابی شایسته و قابل توجه است. این کتاب آیینه نگاه یک انسان فرزانه و تیزبین ایرانی به روزگار و رخدادهای آن است که هم مایه‌ی پند و اندرز و عبرت است و هم مایه مباهات و افتخار. تاریخ بیهقی، شاهنامه نثر فارسی است و بیانگر شایستگی زبان فارسی در حوزه نگارش و پژوهش. شیوه تاریخ‌نگاری بیهقی می‌تواند سر فصل تاریخ‌نگاری علمی ایرانیان باشد و پژرهشگران ما بر پایه آن بنگارند و آن را سر لوحه کار خود قرار دهند.
در جای جای «تاریخ بیهقی» اشاره به این نکته شده است که: «من نخواستم که این تاریخ را بکنم. هر کجا نکته ای بودی در آن آویختی...» و یا «... این قصه های دراز از نوادری و نکته ای و عبرتی خالی نباشد».
این سخن بدان معنی است که «نقل تاریخ و حوادث آن» فرع بر ساختن «تاریخ پایه» که همان «سیستم نظری» و تفکر است و این عمل بهانه ای است تا این بزرگمرد بتواند با زبان حقیقی نسبت برقرار کرده و مشاهدات خود را در صورت تاریخ عرضه دارد.
نثر فارسی و شیوه بلاغت کتاب
یکی از چند کتاب معدودی که از نثر فارسی پیش از مغول مانده است ، کتاب تاریخ خواجه ابوالفضل محمد بن حسین الکاتب بیهقی است.
تاریخ بیهقی از شاهکارهای ادب فارسی به شمار می رود و از جهت موضوع نمونه ای از تاریخ نویسی خوب و از حیث انشاء مثالی از بلاغت زبان ماست.
دو شرط عمده ی مورخ در نگارش این کتاب صداقت گفتار ودرستی اطلاعات است که بیهقی بیش از خوانندگان متوجه اهمیت آن بوده است، لیکن برای نوشتن تاریخ تنها داشتن مواد کافی نیست، هنر هم لازم است که نویسنده بتواند از این مواد استفاده کند. یعنی انشایی که بتواند گذشته ی محو شده را پیش چشم آیندگان مجسم و محسوس سازد و وقایع را آن گونه که هستند منعکس کند.هنر ابوالفضل بیهقی اینجاست. در میان نوشته های قدیم کمتر کتابی است بتواند با کهنگی زبان این قدر برای خوانندگان خود جذابیت داشته باشد به طوری که نسل های بعد را که شاید از نثر آن زمان فاصله گرفته باشند به سمت خود جذب می کند.
هنر بیهقی اوج بلاغت طبیعی زبان پارسی است و بهترین نمونه ی هنر انشایی پیشینیان است.
آغاز تألیف تاریخ بیهقی سال ۴۴۸ (بهار، ج ۲، ص ۶۹) و موضوعِ آن ، رویدادهای چهل و دو سال از پادشاهی غزنویان بوده و در سی فصل (به نوشتة علی بن زید بیهقی : «زیادت از سی مجلد»، ص ۲۰) تدوین شده بوده است ؛ مطالب آن تا مجلد چهارم همان مطالب تاریخ ناصری و تاریخ یمینی بوده ، از مجلد پنجم ــ که آغاز آن از میان رفته ــ تا مجلد دهم ، تاریخ بیهقیِ موجود است و مجلدهای بعدی وقایع سالهای ۴۳۲ تا ۴۵۱ بوده است . علی بن زید بیهقی بعضی از این سی مجلد را در کتابخانة سرخس و کتابخانة مدرسة خاتون مهد عراق در نیشابور دیده بوده است
● داستانی از تاریخ بیهقی وبردار شدن حسنک وزیر
بیهقی، در داستان معروف «حسنک و روزگارش» با زبانی شاعرانه و زیبا چنان از دنیا و حکام آن می گوید که خواننده بعد زمان بین خود و «ابوالفضل بیهقی» را فراموش می کند و بدان گوش دل می سپارد. همین نکته یکی از زیباترین نشانه های زبان شاعرانه اوست.
.....و حسنک را به پای دار آوردند. نعوذ باللّه من قضاء السّوء. و پیکان راایستادانیده بودند که از بغداد آمده‏اند. قرآن‏خوانان قرآن می‏خواندند. حسنک رافرمودند که «جامه بیرون کش» وی دست اندر زیر کرد، و ازاربند استوار کرد، وپایچه‏های ازار را ببست، و جبّه و پیراهن بکشید و دور انداخت با دستار، و برهنه باازار بایستاد، و دستها در هم زده، تنی چون سیم سفید و رویی چون صدهزار نگار وهمه خلق به درد می‏گریستند.
خودی، روی‏پوش آهنی آوردند، عمداً تنگ، چنان که روی و سرش رانپوشیدی. و آواز دادند که سر و رویش را بپوشید تا از سنگ تباه نشود، که سرش رابه بغداد خواهیم فرستاد نزدیک خلیفه و حسنک را همچنان می‏داشتند و او لب‏می‏جنبانید و چیزی می‏خواند تا خودی فراخ‏تر آوردند.
و در این میان احمد جامه‏دار بیامد سوار، و روی به حسنک کرد و پیغامی گفت:که «خداوند سلطان می‏گوید: این آرزوی توست که خواسته بودی» که - چون‏پادشاه شوی ما را بر دار کنی. ما بر تو رحمت خواستیم کرد، اما امیرالمومنین‏نبشته است که تو قرمطی شده‏ای و به فرمان او «بر دار می‏کنند».
حسنک البته هیچ پاسخ نداد. پس از آن، خودِ فراخ‏تر که آورده بودند، سر وروی او را بدان بپوشانیدند. پس آواز دادند او را که «بَدو!» دم نزد و از ایشان‏نیندیشید. هر کس گفتند: «شرم ندارید، مرد را که می‏بکشید به دار، چنین کنید وگویید!» و خواست که شوری بزرگ به پای شود. سواران سوی عامه تاختند و آن‏شور بنشاندند. و حسنک را سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند بر مرکبی که‏هرگز ننشسته بود و جلاّدش استوار ببست، و رسنها فرود آورد و آواز دادند که«سنگ دهید!» هیچ‏کس دست به سنگ نمی‏کرد، و همه زار زار می‏گریستند خاصه‏نشابوریان. پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود، که‏جلادش رسن به گلو افگنده بود و خبه کرده.
چون از این فارغ شدند، بوسهل و قوم از پای دار بازگشتند و حسنک تنها ماندچنانکه تنها آمده بود از شکم مادر، و پس از آن شنیدم از ابوالحسن خربلی، که‏دوست من بود و از مختصان بوسهل:
که یک روز شراب می‏خورد و با وی بودم، مجلسی نیکو آراسته و غلامان بسیارایستاده و مطربان همه خوش‏آواز. در آن میان فرموده بود تا سر حسنک پنهان از ما آورده‏بودند و بداشته در طبقی مَکَبَّه. پس گفت: «نوباوه‏ای آورده‏اند، از آن بخوریم.» همگان‏گفتند: «خوریم» گفت: «بیارید» آن طبق بیاوردند و از او مکبّه برداشتند. چون سر حسنک‏را بدیدیم همگان متحیر شدیم. و من از حال بشدم و بوسهل بخندید و به اتفاق شراب دردست داشت، به بوستان ریخت و سر باز بردند. و من، در خلوت، دیگر روز او را بسیارملامت کردم. گفت: «ای ابوالحسن، تو مردی مرغ‏دلی، سر دشمنان چنین باید.» و این‏حدیث فاش شد. و همگان او را بسیار ملامت کردند بدین حدیث، لعنت کردند و آن روزکه حسنک را بر دار کردند، استادم، بونصر، روزه بنگشاد و سخت غمناک و اندیشه‏مند بودچنان که به هیچ وقت او را چنان ندیده بودم. می‏گفت: «چه امید ماند؟» و خواجه احمدحسن هم بر این حال بود، و به دیوان نشست. و حسنک قریبِ هفت سال بر دار بماند.چنان که پایهایش همه فرو تراشید و خشک شد، چنان که اثری نماند. تا به دستوری فروگرفتند و دفن کردند، چنان که کس ندانست که سرش کجاست و تن کجاست.
و مادر حسنک زنی بود سخت جگرآور. چنان شنیدم که دو سه ماه از او این‏حدیث نهان داشتند. چون بشنید جزعی نکرد چنان که زنان کنند! بلکه بگریست به‏درد، چنان که حاضران از درد وی خون گریستند.
پس گفت: «بزرگا مردا که این پسرم بود که پادشاهی چون محمود این جهان بدوداد و پادشاهی چون مسعود آن جهان» و ماتم پسر سخت نیکو بداشت و هرخردمند که این بشنید بپسندید، و جای آن بود ...
● درگذشت بیهقی
بیهقی ۸۵ سال زیسته و به تصریح ابو الحسن بیهقی در (تاریخ بیهق) به سال ۴۷۰ه.ق در گذشته است.و به این ترتیب ۱۹ سال پس از نگاشتن تاریخ بیهقی زنده بوده و هر گاه پس از دسترسی پیدا کرده به اطلاعات تازه در زمینه کار حود آن را به متن کتاب وارد می کرده است.
نام کتاب
کتابی که امروز ما آن را به نام تاریخ بیهقی می شناسیم . در آغاز تاریخ ناصری نام برده می شده است. به دو اعتبار : نخست به اعتبار لقب محمود سبکتگین ( پدر سلطان محمود غزنوی) که ناصر الدین است که در مورد خاندان ، فرزندان و فرزندزادگان وی بوده و دیگری لقب سلطان مسعود که (ناصر الدین الله ) بوده است.به هر حال کتاب به نام های دیگری نیز نامیده می شده است.از جمله می توان به کتابهای زیر اشاره کرد:
تاریخ آل ناصر ، تاریخ آل سبکتگین ، جامع التواریخ ،جامع فی تاریخ سبکتگین و سرانجام تاریخ بیهقی که گویا بر اثر بی توجهی به نام اصلی آن ( تاریخ ناصری) به این نام ها شهرت پیدا کرده بود.بخش موجود تاریخ بیهقی را تاریخ مسعودی نیز می نامند از آن جهت که دوران زندگی سلطان مسعود غزنوی را در بر دارد.
● نسخه های خطی تاریخ بیهقی
از تاریخ بیهقی نسخه های خطی فراوانی در کتابخانه های ایران و دیگر کشورهای جهان بجا مانده است که نشان می دهد در چند قرن اخیر بسیار مورد توجه و پسند مردم بوده و آوازه ای درخور داشته است
تاریخ بیهقی موجود نخستین بار در ۱۸۶۲ در کلکته به تصحیح مورلی و به اهتمام ناسو لیز چاپ شد. در ۱۳۰۵ـ ۱۳۰۷ با تصحیحات و حواشی سیداحمد ادیب پیشاوری در تهران چاپ سنگی شد. طی سالهای ۱۳۱۹ و ۱۳۲۶ و ۱۳۳۲ش با تصحیحات و تعلیقات مفصّل سعید نفیسی در سه مجلد با عنوان تاریخ مسعودی . در ۱۳۲۴ ش به تصحیح علی اکبر فیاض با تعلیقات و فهرستها در تهران و در ۱۳۵۰ش به تصحیح همو در مشهد انتشار یافت . خلیل خطیب رهبر این کتاب را همراه با معانی واژه ها و شرح جمله های دشوار و برخی نکته های دستوری و ادبی در ۱۳۶۸ ش در تهران به چاپ رساند. برخی محققان در سالهای اخیر تاریخ بیهقی را با شرح و توضیح واژه ها و جملات به صورت گزیده به چاپ رسانده اند، از جمله زهرا خانلری (تهران ۱۳۴۸ش )؛ محمد دبیرسیاقی (تهران ۱۳۴۸ش )؛ یداللّه شکری (تهران ۱۳۵۶ ش )؛ خلیل خطیب رهبر (تهران ۱۳۶۷ ش )؛ محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی (تهران ۱۳۷۲ ش )؛ نرگس روان پور (تهران ۱۳۷۳ ش )؛ رضا مصطفوی سبزواری (تهران ۱۳۷۸ ش ). یحیی خشاب و صادق نشأت ، تاریخ بیهقی را به عربی ترجمه و چاپ کرده اند (قاهره ۱۳۷۶). آرندس نیز آن را به روسی ترجمه و منتشر کرده است (تاشکند ۱۹۶۲، مسکو ۱۹۶۹). کلیفورد ادموند باسورث نیز هم اکنون مشغول ترجمة تاریخ بیهقی به زبان انگلیسی است که دانشگاه کلمبیا مسئولیت انتشار آن را به عهده دارد.
● چرا زبان بیهقی شاعرانه است؟
همان‌طور که گفته شد ویژگی‌هایی در خود متن تاریخ بیهقی است که این متن را نسبت به سایر متون کهن برتری می‌دهد. بعضی از این ویژگی‌ها دلایل زبانی و یا ادبی دارند.
نگرش اخلاقی و حرفه‌ای بیهقی در نگارش تاریخ، خالق بعضی دیگر از ویژگی‌هاست. جبر جامعه نیز الزاماتی را برای بیهقی ایجاد کرده که به خلق زیبایی منجر شده است. نکته آخر اینکه تاریخ بیهقی از آن دست کتب تاریخی است که مورخ، خود در وقایع تاریخی حاضر بوده است. پس بیهقی نمی‌توانسته بی‌طرف باشد اما در عین حال سعی می‌کرده بی‌طرفانه عمل کند. این پارادوکس خالق زیبایی شده است. حنیف افخمی ستوده‌
● سخن آخر وبیهقی مورخ بی‌طرف؟!
مورخ - یا هر انسان دیگری - می‌تواند منصف باشد اما بی‌طرف هم می‌تواند باشد؟! این چنین فکر نمی‌کنیم. حداقل در مورد بیهقی این چنین نیست. بدیهی‌ترین دلیل بی‌طرف نبودن او این است که او از بین این همه گزینه‌ موجود برای تاریخ‌نگاری، وقایع نگاری غزنویان را برمی‌گزیند .بیهقی می توانست شیوه شعرو شاعری را پیشه کند یا به عبارتی اتفاقات ، جنگها ، جهان گشایی های دوران سلاطین محمود و مسعود غزنوی را به شیوه شاهنامه ثبت و ضبط نماید . اما بیهقی به شیوه منشیانه گری توانست اتفاقات داخلی و رویدادهای دربار و سلسله پادشاهی غزنویان را با انصافی تمام به رشته قلم بیاورد و فصاحت و بلاغت سخنوری را به حد اعلی برساند. اگر داستان "چنگیز در بخارا" را خوانده باشیم ،شیوه های بلاغی و ادبی زیبایی از متون ادبی آن زمان را درک و فهم خواهیم کرد. مردی که از بخارا از دست مغول های وحشی گریخت و وقتی به شهر دیگری رسید و مردم به وی گفتند در بخارا چه گذشت ،گفت : آمدندو کشتندو سوختندو بردندو رفتند . مردی در آن میان گفت : بهترین ، رساترین ،ساده ترین و معنا دارترین جمله ای بود که تا به حال شنیده ایم.
پژوهش شناسی در مورد بیهقی در دانشگاههای ما خیلی کم شده است. بطوریکه بیشتر تحقیقات در سطح ادبی و نثر در بین دانشکده های ادبیات ایران به موضوعاتی همچون ادبیات معاصر ، ادبیات کلاسیک ، ادبیات در شعر جدید ( شعر نو) ، تحلیل در ادبیات معاصر ایران در غرب و ادبیات دهه جدید می پردازند.
با این رویکرد جدید ، روزنه های درک ادبی و شناخت سبک های متکلف و سخت در ازمنه های گذشته کم کم در ادبیات جدید مثلا در دو دهه دیگر با این شیوه های امروزی از یادها و خاطره ها خواهد رفت. مراکز سیاست گزاری در زمینه ادبی و توجه آنها پیرامون این ادبیات (تاریخ بیهقی ) توجهی و اشارتی باید بنمایند.
در دانشگاههای ادبیات امریکا در شهرهای میشیگان ، واشنگتون و موسسه مطالعات شرق شناسی دانشکده میسوری توجه و عنایت زیادی به پژوهش شناسی در زمینه تاریخ بیهقی و کلیله و دمنه دارند. همچنین در کشورهای فرانسه و بویژه در انگاستان دردانشگاه کمبریج در رشته زبانها ی خارجی اهمیت خاصی به امر پژوهش شناسی در م.رد تاریخ بیهقی دارند و حتی نمایشنامه های آنها در برخی موارد از داستانهای کلیله و دمنه و تاریخ بیهقی انتخاب و اجرا می شود.
بیهقی در بیطرفی در انشاء و کتابت آثار بیطرف و رعایت انصاف را رعایت می کند . اگر در داستانها وحوادث اتفاق افتاده در ادبیات فارسی بویژه در اسطوره ها و پند نامه ها و مصیبت نامه ها دیده و شنیده و خوانده باشیم کمال بی طرفی را در نثر و نظم نویسندگان بزرگ ایرانی از عبدالله منشی تا فردوسی و ..... می بینیم. این دیدگاه فکری و عقیدتی در قلم تمام نویسندگان یاد شده دیده می شود. اصالت قلم و حفظ حرمت قلم و انصاف در قلم فرسایی دیده می شود . در داستان حسنک وزیر عدالت و انصاف در قلم بیهقی و دیگر آثارش هویداست.
امیدواریم مسؤلین دانشگاهی در دانشکده های ادبیات ایران بیش از این توجه و اهتمام به بیهقی شناسی و پژوهش در ادبیات بیهقی و همچنین در راهنمایی در پایان نامه های دانشجویان محترم به بیهقی شناسی داشته باشند.
● بیهقی و گفتار نغز و موج ادبیات معنا دارش
بیهقی می نویسد:
«غایت کار آدمی مرگ است. نیکوکاری و خوی نیک بهتر تا به دو جهان سود دارد و بر دهد.»
قبول مرگ در برابر بی اعتباری جهان فانی «بیهقی» را با «فردوسی» نزدیک می سازد تا بدانجا که گویی اولی در تاریخ و دیگری در حماسه سرایی بیانگر موضوعی واحدند. چنانکه بیهقی می نویسد:
«... و وی رفت و آن قوم که محضر ساختند رفتند و ما را نیز بباید رفت که روز عمر به شبانگاه آمده است.»
متذکر شدن پی در پی «ابوالفضل بیهقی» نسبت به مرگ او را متذکر «قیامت» می سازد و پیامد آن تلاش می کند تا سخن بدانگونه براند که متضمن خلاصی از محکمه حاکمی عادل باشد:
«... و حقیقت آن عز کرده تواند داشت و از این قوم کس نمانده است و قیامتی خواهد بود و حسابی بی محابا و داوری عادل و دانا و...»
علی معروفی


همچنین مشاهده کنید