سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا
از این روزهای نادر
اهالی ادبیات، اینروزها تنِ از سرما رنجیدهشان را میرسانند به فلان جشنواره و بهمان جایزه تا گرمای روزهای جایزهدار ادبیات را بچشند، به کوری سرما، به نابودی سرما... و باز؛ میگذرد این روزهای گرم و سرد، تا از پسش دیگر ایام سر رسند، تند و بیفاصله. خاطرات، زائیدهی همین روزهای از پس هم و بیدرنگاند؛ خاطراتی که یاد را میبرد پیش کسی، که سالِ «یادم نیست»، نامش همآوای جایزهها و جشنوارهها بود. و چه جای شک، در بادروبهای که میبرد یاد را و گم میکند خاطره را؟
فردای سیزده عید، نخستینبار که چشم باز کرد، تهران را دید؛ گنگ و اعجابآور. و چه میدانست که این آغازین ساعات روزهای نادرِ پرخاطره و تجربه است؟ روزهای نگاشتن و نگریستن و ساختن و فروختن و کارگری کردن و زندان رفتن و الخ و الخ و الخ. روزهای نادری که «نادر» را به آن میشناسند؛ نویسندهای که فرای چهنوشتن و چگونه نوشتنش -از منظر انسانی- تلاشگری است خستگیناپذیر و ستودنی. «نادر ابراهیمی» -نویسندهی پرکار و نامآشنا- اینروزها علاوه بر بیماری فراموشی، نه نای رفتنش مانده و نه توان گفتن. حدکم این بود که به یادش بیاوریم، اگر دوستداشتن ادبیاتمان را ادعا میکنیم.
در ادامه حاصل گفتوگویی کوتاه با همسر "نادر ابراهیمی" آمده است که این روزها باید هفتاد و یک سالگیاش را جشن بگیرد:
ابراهیمی را میشود با چند عنوان به اختصار تعریف کرد: نویسنده، ترانهسرا، روزنامهنگار، فیلمساز، آهنگساز، فیلمنامهنویس، نمایشنامهنویس. اما اگر بنا به شناختن چنین آدمی باشد -که اگر نگوییم در همهی عناوینی که ذکر شد خبره بوده است، دستکم عمر خود را در تجربهی آنها مصروف داشته- نه میتوان به عناوین بسنده کرد و نه از کثرت کلمات کمک خواست. بیشک ابراهیمی دلیلی داشته است بر این ننشستن و نماندن:
- نادر ابراهیمی با این نظر که «استعداد» لازمهی دستیابی به هدف است، همعقیده نیست. نادر میگوید آدمی به شرط «خواستن» به هدفش میرسد. یکی از علل ساخت فیلم «سفرهای دور و دراز هامی و کامی در وطن» انتقال این مفهوم بود که اگر زمینه آماده باشد، هرکس به جایگاهی که میخواهد، دست مییابد. همانطور که هامی و کامی نه تنها در فیلم، که در زندگی واقعیشان هم، هنرها و فنونی مثل نوازندگی، نقاشی، رانندگی و... را یاد گرفتند. نادر ابراهیمی ارادهای قوی دارد، و آنچه را که درست میداند انجام میدهد یا در برنامهاش دارد. برخی از کارها در کوتاه مدت انجام میشد و بعضی را هم در برنامهی بلند مدت دنبال میکرد. شما اگر الآن اتاقش را ببینید، یادداشتهایی از سال ۷۵ به بعد و حتا پیش از آن پیدا میکنید که نادر در آنها نوشته من باید امسال به فلان کار بپردازم و... . در روزمرهی زندگیاش هم اگر دقت کنیم، برنامه میبینیم. نادر همیشه افسوس میخورد که چرا ۲۴ ساعت، ۲۴ ساعت است و بیشتر نیست. قدر فرصت را میداند و اعتقاد دارد که وقتش نه به خود، که متعلق به جامعهاش است.
- نادر هر کاری که فکر میکند درست است، مصمم به انجامش میشود. خب البته همیشه هم به نتیجهای که دلخواهش بود نمیرسید، اما جا نمیزد. دوباره میرفت و باز برمیگشت. در کتاب «ابوالمشاغل» مینویسد: «هر کس در زندگی پایبند اصولی است که با تهدید و تطمیع و تمسخر از آن اصول منحرف نمیشود.» نادر همینطور بود و اگر با چنین مسائلی روبهرو میشد عقب نمینشست. چندبار در رژیم گذشته ممنوعالشغل و تهدید و زندانی شد، اما زانوی غم بغل نمیگرفت و بهانه نمیآورد که این چه مملکتی است و چه میشود کرد و با زن و بچه چهکار کنم و... .
و از حس «همسر» بودن برای نادر ابراهیمی پرسیدم، کمی سکوت کرد، بعد نوبت من شد که سکوت کنم:
- در ذهنم همهچیز در حال زیر و رو شدن است. همسر نادر ابراهیمی بودن، در عین شیرینیهای بسیار، تلخیهایی هم دارد. همسر و همراه آدمی پر شر و شور بودن، خب لذتبخش است؛ چون آدم حس میکند همسر کسی است که در حال مبارزه است و تو هم، در گوشهای از این مبارزه سهیم هستی و به بهبود کارش کمک میکنی. اما سخت هم هست. باز این را میتوانید در «ابوالمشاغل» و «ابن مشغله» بخوانید. وقتی همسر کسی که چند فرزند دارد، به خانه بیاید و بگوید: «اخراج شدم»، چه حالی به انسان دست میدهد؟
▪ و ویراستار آثار «نادر ابراهیمی» چه برای گفتن دارد؟
- البته نادر بارها گفته که ویراستار کارهای من، همسرم است؛ اما این به آن معنا نبود که من بنشینم و آثارش را کلمه به کلمه و صفحه به صفحه ویراستاری کنم. گاهی اوقات که چیزی مینوشت، با من مشورت میکرد، دربارهاش صحبت میکردیم. مثلا اینکه شاید من جایی میگفتم: «این را برای چه گفتهای؟» یا «اگر اینطور بگویی فکر نمیکنی مخاطب بهتر درک کند؟» یا آنکه درباره عنوان یک قصه یا رمان با من مشورت میکرد. به این ترتیب نادر من را ویراستار آثارش معرفی میکند.
▪ و از این روزهای نادر؟
- الآن هفتمین سال بیماری نادر را پشت سر میگذاریم. سال اول، نادر حتا بر اساس برنامهریزیاش که میبایست هر شب سه صفجه نوشتهی پاکنویس داشته باشد، پیش میرفت. کارش را به هر ترتیبی انجام میداد، اما وقتی حافظه و ذهن مختل شد، نادر قلم را زمین گذاشت و مدتها است که چیزی ننوشته. حالا، گهگاه مجلات یا کتابهای خودش را دست میگیرد، یا اینکه وقتش را پای تلویزیون میگذراند.
لابهلای پاسخها، خانم منصوری از من میخواهد تا همهی افعال گذشته را برگردانم به حال، و دلیل میآورد که هنوز به نوشتن ابراهیمی امیدوار است؛ نه تنها او که بسیاری دیگر نیز... .
حسامالدین مطهری
منبع : کتاب نیوز
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران مجلس شورای اسلامی بابک زنجانی مجلس دولت سیزدهم اصغر جهانگیر خلیج فارس دولت لایحه بودجه 1403 شورای نگهبان حجاب مجلس یازدهم
تهران هواشناسی قوه قضاییه سیل آموزش و پرورش شهرداری تهران سلامت پلیس سازمان هواشناسی شورای شهر تهران قتل شورای شهر
خودرو سایپا قیمت دلار قیمت خودرو کارگران قیمت طلا ایران خودرو دلار بازار خودرو چین مالیات بانک مرکزی
تلویزیون سریال سینمای ایران رسانه سینما موسیقی تئاتر دفاع مقدس فیلم بازیگر رسانه ملی کتاب
سازمان سنجش
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس نوار غزه روسیه عربستان ترکیه نتانیاهو
فوتبال پرسپولیس استقلال تراکتور سپاهان باشگاه استقلال تیم ملی فوتسال ایران فوتسال لیگ برتر بازی باشگاه پرسپولیس وحید شمسایی
هوش مصنوعی ناسا اینستاگرام خودرو برقی اپل تسلا تبلیغات فناوری ماه همراه اول آیفون گوگل
داروخانه دیابت خواب طول عمر چاقی سلامت روان بارداری هندوانه