شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

حل بحران ایران و آمریکا در گرو تحول الگوهای ذهنی


حل بحران ایران و آمریکا در گرو تحول الگوهای ذهنی
در طی چند دهه گذشته، منطقه آسیای مرکزی و خلیج فارس غرق در آشوب و بی ثباتی دارای پیامدهای جهانی بوده است. این منطقه از یک سو صحنه مسابقه و رقابت میان قدرت های بزرگ جهانی، و از سوی دیگر کانون همکاری ها و توافق هایی میان آنها بوده است.
حمله اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان به یکی از خونین ترین درگیری های جنگ سرد انجامید، در حالی که در همان دوران، جنگ میان ایران و عراق فرصتی استثنایی برای هر دو ابرقدرت و اغلب قدرت های دیگر جهان برای حمایت از یکی از طرفین جنگ فراهم کرد.
این منطقه هم چنین صحنه جابجایی های جدی و عجیب در هم پیمانان ایالات متحده امریکا بوده است. صدام حسین و القاعده، ابتدا بازوهای مهم امریکا در جنگ با کمونیسم و سپس مبارزه با ایران بودند، و بعدها بود که به دشمن امریکا بدل شدند.
آشوب ها در این منطقه نشان داده است که رقابت قدرت های بزرگ تنها منشأ ناکامی های این منطقه نبود، زیرا بخش مهمی از همکاری های قدرت های بزرگ نیز تحولات مثبت در این منطقه به همراه نیاورده است. ریشه مشکلات، افراط گرایی نیز نیست. زیرا صرف نظر از این واقعیت که افراط گرایان امروزی زمانی هم پیمانان نزدیک دشمنان فعلی شان بوده اند، افراط گرایی معلول است و نه علت.
مسئله، الگوی ذهنی غالبی است که بر اساس نیاز به یک دشمن - دشمنی واقعی، مشهود، خیالی، یا مصنوعی و ساخته و پرداخته شده - بنا شده و ابزاری مطمئن برای حکمرانی و تعاملات جهانی به حساب می آید.
معیارهای دوگانه نشأت گرفته از آن، سیاست های کوته بینانه، سلطه و سوءاستفاده های سیاسی و نظامی همچنان به تقویت درگیری، ناامنی، مسابقه تسلیحاتی، دیکتاتوری و افراط گرایی دامن می زند.
بافت منطقه ای و جهانی سیاست امنیت ملی ایران
ایران، از الگوی ذهنی دشمن متحمل آسیب های فراوان شده است. از این منظر، ایران قربانی جنگی شد که صدام حسین در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ به راه انداخت، و به طرز تأسف باری جامعه بین المللی در آن دخیل بود.
به سبب رویکرد صدام به این جنگ به عنوان جنگی تمام عیار، مردم ایران تخریب و ویرانی جنگ را هم در میادین جنگ و هم در خانه های خویش تجربه کردند. حمایت های وسیع دیپلماتیک، مالی و نظامی سراسر جهان به مهاجم این جنگ، اهانت را نیز بر جراحات ناشی از جنگ افزود.
پس از آن که صدام به ایران حمله کرد و به سرعت توانست سی هزار کیلومتر مربع از خاک ایران را اشغال کند، شورای امنیت سازمان ملل ظرف هفت روز قطعنامه ای صادر کرد که ظاهرا بر اساس این باورِ بسیاری از کشورهای جهان بنا شده بود که این جنگ باید دولت انقلابی تازه تأسیس ایران را ظرف یک هفته براندازد.
حتی پس از هفت روز نیز شورای امنیت بر طبق روال عادی خود درخواست آتش بس و عقب نشینی از عراق نکرد، و همچنین، تهاجم صدام به ایران را تهدیدی علیه صلح و امنیت جهانی ندانست. در جریان جنگ، فرانسه و اتحاد جماهیر شوروی نیز در رساندن سخت افزارهای جنگی و کمک های ضداطلاعاتی، و حتی تأمین مواد لازم برای ساخت سلاح های بیولوژیک و شیمیایی، به همراه آلمان و سایر کمپانی های غربی، فروگذار نکردند.
علی رغم گردآمدن شواهد فزاینده و گزارش های سازمان ملل متحد مبنی بر کاربرد سلاح های شیمیایی توسط عراق علیه شهروندان و سربازان ایرانی، شورای امنیت چندین سال از بررسی این مسئله باز داشته شد.
ایران، همچنین، مستقیما از آشوب های کشورهای همسایه آسیب دیده است. ایران از برکناری طالبان و صدام حسین استقبال کرد. با این حال، آشوب، ناامنی و افراط گرایی موجود پس از تجاوز و اشغال خارجی، تأثیرات زیان باری بر امنیت و توسعه ایران وارد آورده است.
ایران پیش از تجاوز در مورد عواقب آن به شورای امنیت هشدار داده بود که:" ما همه به ویرانی هایی که یک جنگ احتمالی به بار خواهد آورد باور داریم. بحران انسانی در عراق و کشورهای همسایه ممکن است ابعاد فاجعه باری بیابد. خطر فروپاشی عراق و بی ثباتی منطقه باید مورد توجه قرار گیرد. واقعیت انکارناپذیر آن است که افراط گرایان بیشترین سود را از جنگ خواهد برد."
منازعات فرقه ای فزاینده خونین، که توسط تروریست ها ایجاد می شود و سیاستمداران به آن دامن می زنند اکنون به یک صورت تهدیدی برای کل منطقه بدل شده است.
تجربه این پریشانی و ناآرامی، به علاوه عوامل تعیین کننده ژئوپولیتیک، بر خط مشی امنیت ملی ایران تأثیر می گذارد. از منظر ژئوپولیتیک، بر خلاف سایر کشورهای معدود در منطقه که ضمن احساس خفقان از لحاظ تاریخی از رویکردهای توسعه طلبانه پیروی کرده اند، ایران همواره به مرزهای جغرافیایی و منابع انسانی و طبیعی خود قناعت کرده، و در طی ۲۵۰ سال گذشته هرگز به هیچ کشوری تجاوز نکرده است.
ایران به عنوان قوی ترین کشور در میان همسایگان خود همواره ضروری دانسته که با کشورهای همسایه از در اعتمادسازی درآید تا به این ترتیب دغدغه های آنها ناشی از اختلاف در قدرت و مساحت را فهم کرده و از تنش های فرامنطقه ای جلوگیری به عمل آورد.
به همین دلایل ژئو استراتژیک، ایران همواره از لحاظ تاریخی ثبات در منطقه را برای امنیت و توسعه خود یک ضرورت دانسته است. درک همین واقعیت بود که ایران را واداشت نقشی مهم در تلاش ها برای ایجاد ثبات در تاجیکستان و افغانستان ایفا بکند.
نقش ایران در کنفرانس بن و اقدامات آن در ایجاد ثبات و توسعه در افغانستان با وجود تمام مشکلات در روابط ایران و امریکا، از سوی همگان و حتی مقامات ارشد امریکایی نیز پذیرفته شده است.
همین ملاحظات در سیاست گذاری ها در مورد عراق نیز اعمال شده است. تهران، علی رغم تمام مخالفت هایش با تجاوز به عراق اولین پایتخت منطقه بود که شورای اداره کننده کشور عراق را که پس از سقوط صدام تشکیل شد، به رسمیت شناخت و از آن حمایت کرد، و با تمام دولت های پس از صدام در عراق روابط حسنه برقرار کرده است، و تمام مقامات عالی این دولت ها اتهام امریکا به ایران مبنی بر دخالت در اوضاع آن کشور را پیوسته تکذیب کرده اند.
به گزارش لوس آنجلس تایمز، دولت عراق به سمت تحکیم روابط با ایران حرکت می کند، حتی اگر ایالات متحده بخواهد به شعله های تنش های کلامی خویش با ایران دامن بزند و قوای نظامی خود را برای مقابله با نفوذ ایران در عراق تقویت کند. نزدیک ترین متحدان امریکا در عراق نیز قویاً به خط مشی ها و رفتارهای امریکا در قبال ایران در مورد نقش آن در عراق اعتراض کرده اند.
در حالی که ایران نقشی سازنده در مسائل مختلف منطقه ایفا کرده است، مقامات تصمیم گیرنده ایرانی همواره دانسته اند که لازمه امنیت ملی ایران تغییر رویکردهای ساختاری از رقابت های منطقه ای و بی اعتمادی ناشی از حذف و جبهه گیری به سمت همکاری های منطقه ای و اعتماد به منظور همبستگی و مشارکت بیشتر است.
در سال ۱۹۸۶، در بحبوحه جنگ ایران و عراق، ایران پیشنهاد ایجاد مناسبات همکاری و امنیتی در منطقه خلیج فارس را به منظور تضمین ثبات و جلوگیری از گسترش دامنه جنگ ایران و عراق مطرح کرد. از این پیشنهاد ابتدا استقبال شد و حتی در قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل وارد شد، اما هرگز به اجرا درنیامد.
در سال ۱۹۹۹، در کنفرانس خلع سلاح ژنو، ایران رسماً پیشنهاد تغییر پارادایم امنیتی جهانی و جایگزینی جبهه نظامی چتری امنیتی با مفهوم نوآورانه و جدید شبکه امنیتی جهانی را به منظور ایجاد امنیت جهانی مشارکتی و فراگیر، که از مکانیسم های موجود برای برنامه های تکمیل کننده و نه رقیب یکدیگر بهره می جست، مطرح کرد.
به دنبال سقوط صدام حسین، ایران اعلام کرد که وقت آن است که بالاخره مناسبات امنیتی منطقه ای به گونه ای که امنیت را در سطح بومی و بین المللی تضمین کند، تحت نظارت سازمان ملل شکل بگیرد. از جریان حوادث به دنبال سقوط صدام حسین باید به گونه ای بهره برداری شود که امنیت و شفافیت مشترک را جایگزین بی اعتمادی و مسابقه تسلیحاتی بکند.
یکی دیگر از عناصر مهم در رویکرد امنیتی ایران - که تا حدی بر اساس تجربه های خود این کشور شکل گرفته است - حذف سلاح های کشتار جمعی است که در جهت تقویت و فراگیر ساختن عهدنامه منع گسترش سلاح های هسته ای (NPT) در سطح جامعه بین الملل و تأسیس یک منطقه عاری از چنین سلاح هایی در خاورمیانه است.
این سیاست پایه های ایدئولوژیک و استراتژیک دارد، اما از لحاظ عاطفی نیز ریشه در این واقعیت دارد که شهروندان و سربازان ایرانی قربانیان بهره گیری از سلاح های شیمیایی توسط عراق هستند.
بر اساس قوانین اسلامی، توسعه و بهره گیری از سلاح هایی که مردم عادی و محیط زیست را هدف قرار می دهد حرام است. رهبر جمهوری اسلامی ایران، فتوایی علیه استفاده از سلاح های کشتار جمعی ، به ویژه علیه توسعه، تولید و ذخیره سلاح های هسته ای صادر کرده است. در عمل نیز سازمان ملل دریافت که ایران، حتی در تلافی بهره گیری عراق از سلاح های شیمیایی علیه سربازان و شهروندان ایرانی از این سلاح ها استفاده نکرد.
از دید استراتژیک، رهبران ایرانی می دانند که سلاح های هسته ای ثبات درونی یا امنیت بیرونی به همراه نمی آورد. قدرت هسته ای نتوانست مانع فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بشود، و هم چنین در کاهش درگیری های اخیر در خاورمیانه نیز اثری نداشته است. مقامات تصمیم گیرنده ایرانی می دانند که توسعه یا مالکیت سلاح هسته ای امنیت ایرانیان را به خطر می اندازد. حتی این نگرش که ایران در حال ساختن سلاح های هسته ای است با کاستن نفوذ ایران در منطقه و افزایش آسیب پذیری آن در جهان تأثیر منفی در قدرت ایران می گذارد.
ایران برای حفظ منافع خود در میان همسایگانش در منطقه نیاز به سلاح هسته ای ندارد. در واقع، ایران برای افزایش نفوذ خود در منطقه همواره اعتمادسازی در میان همسایگانش را ضروری دانسته است. و با نگرش های فوق این اعتماد به ناچار از میان می رود. به علاوه، ایران با وجود پیشرفت های تکنولوژیک و توانایی های نظامی اش نمی تواند از لحاظ منطقی بر بازدارندگی هسته ای علیه دشمنانش در صحنه بین المللی یا در سطح منطقه تکیه کند. هم چنین درگیر شدن در یک مسابقه تسلیحاتی فزاینده برای ایجاد و حفظ بازدارندگی هسته ای بسیار گران است و از عهده ما برنمی آید و منابع اقتصادی محدود کشور ما را تقلیل می دهد.
به علاوه، ایران همواره یکی از فعال ترین کشورها در تلاش های بین المللی برای از میان بردن سلاح های کشتار جمعی و یکی از مدافعان پر و پا قرص اجرای کامل، تقویت و فراگیر ساختن عهدنامه منع گسترش سلاح های هسته ای بوده است. به عنوان مثال، ایران با فرستادن وزیر خارجه خود به " کنفرانس خلع سلاح " به منظور پیشنهاد مضاعف کردن تلاش های جهانی برای فراگیر ساختن عهدنامه منع گسترش سلاح های هسته ای، به آزمایش های هسته ای هند و پاکستان در سال های ۱۹۹۰ واکنش نشان داد.
● تولید یک بحران جدید
علی رغم آنچه پرونده ایران نشان می دهد، تبلیغات وسیع در جهت ترسیم چهره ایران به عنوان کشوری که در راستای گسترش سلاح های هسته ای گام بر می دارد و تهدیدی است بر ثبات منطقه، صورت گرفته است.
اخیراً سیل اقدامات دیپلماتیک و اظهارات نفاق افکنی که عمدتاً از سوی مقامات امریکایی و انگلیسی، به منظور ترساندن کشورهای منطقه و ایجاد ائتلافی علیه ایران، بیان شده است، محور استراتژی ها را در جهت نجات سیاست های ناکام امریکا در منطقه، شکل داده است.
بر اساس گزارشی در "وال استریت ژورنال"، "تهدید تندروی های ایران برای امریکا به منزله سریشمی دیپلماتیک برای ایجاد اتحادی (از کشورها) با هدف نجات عراق و لبنان و درگیری های فلسطین عمل می کند... متحدین امریکا نگران قرار گرفتن آشکار در کنار امریکا و تشکیل جبهه ای علیه ایران به شیوه جنگ سرد هستند.
دشمن سازی از ایران چنان فراگیر است که با وجود گزارش گروه تحقیقاتی بیکر همیلتون از عراق، دولت امریکا از آن برای افزایش مخالفت ها با ایران استفاده کرد.
بالا گرفتن اتهامات علیه ایران در ایجاد ناامنی و خشونت فرقه ای در عراق با هدف افزایش مخالفت ها با ایران صورت می گیرد، و این در حالی است که چنین دعوی هایی با واقعیت های عینی و هم چنین منافع ایران در عراق سازگاری ندارد.
در واقع، نگرش امریکا چنان با الگوی ذهنی دشمن درآمیخته است که سیاست مداران امریکایی را به تهدید و حذف ایران وامی دارد، و در همین حال آنان از همه کسانی که در مورد اختلافات فرقه ای در عراق (از روی انگیزه های خودشان) مدت ها پیش از آغاز درگیری های فرقه ای مبالغه می کردند، یاری می جویند. انتخاب این سیاست ها به روشنی نشان می دهد که آنها از ویرانی هایی که اجرای همین سیاست ها به مدت ده ها سال در منطقه خلیج فارس به دنبال داشته، هیچ درسی نگرفته اند.
به همین ترتیب، به راه انداختن "بحران هسته ای ایران" نیز نشان می دهد که عادت های دیرینه به سختی از میان می روند، و همان گرایش هایی که ناکامی های چهار سال گذشته را پدید آورد هنوز هم در محافل بزرگ قدرت در واشنگتن و لندن وجود دارد. همین دسیسه در پدید آمدن موج گسترده فعالیت ها و تبلیغات برای ترسیم برنامه صلح آمیز هسته ای ایران به شکل یک تهدید وجود داشته است. و مقامات امریکایی به منظور بخشیدن مشروعیت ظاهری جهانی به آن به فشارهای اقتصادی و سیاسی اساسی دست زده اند تا اعضای شورای امنیت را وادار کنند تا ظرف پنج ماه دو قطعنامه ناموجه تصویب کنند.
فعالیت های مزبور، تلاش هایی برای تحریف شواهد و مدارک پرونده ایران به منظور برانگیختن هراسی ملی و جهانی را نیز شامل می شود. بنا به مقاله ای از سیمور هرش در نوامبر ۲۰۰۶ " سیا هنوز هیچ مدرک قانع کننده ای مبنی بر وجود یک برنامه مخفی تولید سلاح هسته ای به موازات عملیات غیرنظامی که ایران مدعی آن شده ، به دست نیاورده است."
او سپس اضافه می کند که "کاخ سفید از این یافته های سیا خشنود نبوده و ممکن است تلاش کند تا مانع ورود برآوردهای سیا در سند "ارزیابی اطلاعات ملی" در مورد توانایی های هسته ای ایران در آینده بشود، زیرا این یافته ها "نقشه های دولت برای یک حمله نظامی به ایران" را زیر سوال می برد."
تلاش برای دستکاری برآوردهای اطلاعاتی در خدمت سیاست های مشخص علیه ایران اقدام تازه ای نیست. سیا، در نوامبر ۱۹۹۲، یک سند "ارزیابی اطلاعات ملی" منتشر کرد که در آن قید شده بود ایران می تواند تا سال ۲۰۰۰ یک سلاح هسته ای بسازد. به همین ترتیب، اسرائیلی ها سال ها است پیش بینی کرده اند که "ایران طرف سه تا شش ماه می تواند از مرز غیرقابل بازگشت بگذرد."
هم اکنون آنچه در مقابل انظار عمومی رخ می دهد تأییدی بر سخنان هرش درباره فعالیت هایی است که در جهت تحریف مدارک اطلاعاتی صورت می گیرد. مقامات اطلاعاتی امریکا در فوریه ۲۰۰۶ اذعان کردند که هیچ مدرکی از تلاش عملی ایران برای ساختن سلاح هسته ای یافت نشده است.
در آخرین سند "ارزیابی اطلاعات ملی" نیز آمده است که حتی اگر ایران بخواهد سلاح هسته ای بسازد، تا پیش از ۲۰۱۵ قادر به این کار نخواهد بود. نئومحافطه کاران در واکنش به این ارزیابی، گزارشی از اعضای کمیته اطلاعات مجلس در مورد برنامه هسته ای ایران تهیه و آن را در سطح وسیع منتشر کردند، که تصویری مخاطره انگیزتر از ایران نشان می داد و زمینه ماجراجویی های بیشتر را فراهم می کرد.
این گزارش به چنان شکل خطرناکی گمراه کننده بود که آژانس بین المللی انرژی اتمی ناچار شد دعوی های محوری آن علیه ایران را رسماً به بحث بگذارد. آژانس بخش هایی از این گزارش را " نامعقول و جعلی " و " دستکاری یافته های آژانس " و دارای " دعوی های گمراه کننده و ناصحیح " خواند.
مدیر کل آژانس اعلام کرد که پرونده ای که به این ترتیب علیه ایران ساخته و پرداخته شده بر اساس "نیات و مقاصد" شکل گرفته است. واشنگتن پست در همین رابطه نوشت:" مقامات دولت بوش بدون شواهد مستقیم کافی ادعا می کنند که برنامه هسته ایران پوششی برای ساخت بمب هسته ای است."
معاون رئیس جمهور امریکا، دیک چینی، اخیرا گفت:" آنها هم اکنون بر مقادیر عظیم نفت و گاز نشسته اند. کسی نمی داند که چرا برای تولید انرژی به انرژی هسته ای نیز نیاز دارند."
● انرژی هسته ای برای کشوری نفت خیز
مروری بر واقعیات عینی، نیاز ایران به منابع انرژی جایگزین، از جمله انرژی هسته ای را آشکار می سازد. بر اساس بررسی های اخیر " آکادمی ملی علوم "، " رشد نیاز ایران به انرژی از رشد ذخایر آن فراتر رفته است " و بنابراین " صادرات نفت ایران کاهش خواهد یافت "، و یا حتی " ممکن است ظرف ۱۲ تا ۱۹ سال آینده به صفر برسد."
این بررسی نشان می دهد که نیاز ایران به انرژی هسته ای نیازی " حقیقی است، زیرا بیشتر عایدی ایران از راه صادرات نفت است و در صورت کاهش صادرات نفت ایران از لحاظ سیاسی آسیب پذیر خواهد شد. "
این گزارش می افزاید:" رآکتور هسته ای، می تواند جای انرژی ای را که هم اکنون از نفت تأمین می شود بگیرد. و به این ترتیب، نفت را برای صادرات نگه دارد."
بسیاری از کارشناسان غربی و امریکایی نیز به همین نتیجه رسیده اند. در واقع، برنامه های کنونی ایران برای تولید ۲۰۰۰۰ مگاوات برق از طریق انرژی هسته ای تا سال ۲۰۲۰ می تواند سالانه ۱۹۰ میلیون بشکه از صادرات نفت ایران، یا به عبارتی سالانه ۱۴ میلیارد دلار، ذخیره کند.
از منظر محیط زیستی، غربی ها فواید زیادی در انرژی هسته ای یافته اند زیرا از این طریق می توان " انرژی حاصل از سوخت های فسیلی را تحت کنترل بیشتر قرار داد. هم چنین، قانونگذاری های احتمالی آینده در مورد تحولات جوی انرژی هسته ای را در بر نمی گیرد، زیرا آلاینده های پیشین را تولید نمی کنند."
هم چنین جالب توجه است که همان دولت هایی که اکنون امکان تحقق برنامه تولید انرژی هسته ای توسط ایران را زیر سؤال می برند، چهل سال پیش فعالانه از این برنامه حمایت می کردند و برای سهیم شدن در آن با یکدیگر رقابت می کردند.
در حالی که در آن زمان جمعیت ایران و نیاز آنان به انرژی بسیار کمتر از امروز بود و تولید نفت و صادرات بسیار بیشتر بود. چنان که پروفسور ویلیام بیمن خاطرنشان کرده است:" این که مقامات امریکایی برای همان برنامه اکنون هشدار می دهند در بهترین حالت غیرمنطقی و در بدترین حالت کاملا ریاکارانه است."
بنابراین، برنامه هسته ایران نه جاه طلبانه و نه از لحاظ اقتصادی توجیه ناپذیر است. تنوع منابع انرژی_ از جمله توسعه انرژی هسته ای_ تنها استراتژی مطمئن انرژی برای ایران است.
● همکاری هسته ای ایران و غرب
برنامه صلح آمیز هسته ای ایران در سال ۱۹۵۷ با امضای قراردادی با امریکا آغاز شد. در سال ۱۹۶۷، با کمک یک شرکت امریکایی (AMF) یک مرکز تحقیقات هسته ای در ایران تأسیس شد و یک رآکتور تحقیقاتی پنج مگاواتی شروع به کار کرد.
به دنبال بررسی های مؤسسه تحقیقاتی استنفورد در امریکا در سال ۱۹۷۳، که نیاز ایران به انرژی هسته ای را پیش بینی کرد و پیشنهاد ساخت کارخانه های هسته ای قادر به تولید ۲۰۰۰۰ مگاوات برق را پیش از ۱۹۹۴ مطرح ساخت، پیگیری انرژی هسته ای در ایران سرعت بیشتری گرفت.
به این ترتیب ، طرح هایی برای احداث بیش از بیست پایگاه نیروی هسته ای در سراسر کشور ریخته شد. قراردادهای متعددی با شرکت های گوناگون غربی برای احداث کارخانه های نیروی هسته ای و تربیت دانشمندان هسته ای در ایران به امضا رسید. و کشورهای غربی در مناقصه های مربوط به طرح های هسته ای ایران با یکدیگر به رقابت می پرداختند.
شرکت آلمانی " کرافتورک یونیون " (وابسته به زیمنس) در سال ۱۹۷۴ امتیاز قراردادی برای ساخت دو رآکتور هسته ای در نیروگاه بوشهر را به دست آورد و عملیات احداث را در آگوست ۱۹۷۵ آغاز کرد. در همان سال، ایران قراردادی با شرکت فرانسوی فراماتوم برای تولید دو رآکتور ۹۵۰ مگاواتی در دارخوین در جنوب شهر اهواز، به امضا رساند.
یک قرارداد ده ساله قابل تمدید سوخت هسته ای نیز با امریکا در سال ۱۹۷۴ و با فرانسه در سال ۱۹۷۵ به امضا رسید. ایران هم چنین ده درصد سهام کارخانه غنی سازی اورانیوم یورودیف با امکان افزایش سهام آن به ۱۵ درصد در سال های آینده را خریداری کرد.
در سال ۱۹۷۶، ایران به کسب تکنولوژی غنی سازی اورانیوم تمایل نشان داد. افریقای جنوبی توافق کرد که ۷۰۰ میلیون دلار ذخیره کیک زرد برای ایران تأمین کند. امریکا نیز همین کار را کرد. بنا به " پیش نویس قرارداد ۲۹۲ تصمیم گیری درباره امنیت ملی " مورخ ۲۲ آوریل ۱۹۷۵، رئیس جمهور امریکا تصمیم گرفت که اجازه دهد "مواد خام امریکایی به سوخت مورد نیاز رآکتورهای ایرانی تبدیل شود و یا برای انتقال به کشورهای سومی که طرف قرارداد امریکا بودند ، مورد استفاده قرار گیرد " در این قرارداد هم چنین "پردازش مواد خام امریکایی در یک کارخانه چندملیتی در ایران" پیش بینی شده بود.
به طور خلاصه، چنان که در یک گزارش وزارت خارجه امریکا آمده است " ما از تلاش های ایران برای گسترش پایگاه های غیرنفتی اش خشنود هستیم. ما امیدواریم که توافق های ایران و امریکا بر سر انرژی هسته ای به زودی به تحقق برسد و شرکت های امریکایی بتوانند نقش مهمی در برنامه انرژی هسته ای ایرانی ها ایفا کنند. " شاه ایران به ابزار تبلیغاتی صنعت هسته ای امریکا تبدیل شده بود.
● پیدایش دغدغه های غنی سازی
خشنودی و اشتیاق پیرامون برنامه انرژی هسته ای ایران بعد از انقلاب اسلامی بلافاصله به احساسات متضاد آن بدل شد. همان دولت ها و مقاماتی که از برنامه هسته ای ایران حمایت کرده بودند، شروع به زیر سؤال بردن نیاز ایران به انرژی هسته ای و نیات آن کردند. کیسینجر، وزیر خارجه سابق امریکا در سال ۲۰۰۵ در واشنگتن پست نوشت که:" برای کشوری مثل ایران که تولیدکننده بزرگ نفت است، انرژی هسته ای اتلاف منابع محسوب می شود."
سی سال پیش، هنری کیسینجر هنگامی که وزیر خارجه پرزیدنت جرارد فورد بود، گفته بود:" تأسیس پایگاه هسته ای هم به رفع نیازهای روزافزون اقتصاد ایران به انرژی کمک می کند، و هم ذخایر باقی مانده نفت را برای صادرات یا تبدیل به محصولات پتروشیمی نگه می دارد."
کیسینجر هم چنین گفته بود:" به نظر من مسئله پایگاه هسته ای ایران بی دلیل مطرح نشد زیرا آنها متحد ما بودند."
این اظهارات کیسینجر به روشنی حاکی از آن است که مسئله برای امریکا نه نیاز به انرژی و نه دغدغه تکثیر سلاح های هسته ای است، بلکه صرفا روابط دوجانبه است.
در نتیجه ملاحظات امریکا در روابطش با ایران، که در لفاف گفتمان منع تکثیر سلاح های هسته ای مطرح می شد، رقابت بر سر مشارکت در صنعت هسته ای ایران، به اتهامات، حذف ها، و مانع تراشی ها بدل شد.
بعد از انقلاب، امریکا تأمین منابع سوختی برای رآکتور تحقیقاتی ساخت امریکا را متوقف ساخت. طرف های آلمانی و فرانسوی قراردادها که ساخت کارخانه های هسته ای را به عهده داشتند، در ماه مارس ۱۹۷۹ از ایران رفتند، و دولت آلمان غربی اعلام کرد که مجوزهای صادرات مورد نیاز برای تکمیل رآکتور بوشهر که ۸۵ درصد آن ساخته شده بود، را صادر نخواهد کرد.
هنگامی که ایران ناچار شد برای تکمیل پروژه ناتمام خود به کشورهای دیگر رجوع کند، مبارزه ای دیپلماتیک برای منصرف کردن کشورهایی که می خواستند در برنامه صلح آمیز هسته ای ایران شرکت کنند در قالب استراتژی منع گسترش سلاح های هسته ای توسط امریکا، به راه افتاد. در نتیجه، چین از ساخت یک کارخانه غنی سازی اورانیوم در اصفهان منصرف شد، و ایران ناچار شد که پروژه را به تنهایی تکمیل کند.
بعد از انصراف آلمان از قرارداد اولیه ساخت نیروگاه بوشهر، روسیه آن را به عهده گرفت و امریکا برخی از مقاطعه کاران فرعی را نیز تشویق کرد که از نیروگاه بوشهر خارج شوند. روسیه نیز با فشارهای شدید و گسترده برای ترک پروژه مواجه بود.
در نتیجه، ایران برای فعالیت های صلح آمیز خود منزوی و تنها ماند. با این حال، ایران در محدوده قرارداد NPT باقی ماند و برنامه صلح آمیز خود را به حیطه های نظامی نکشانید.
در همین حال، ایران به منظور پرهیز از مانع تراشی ها و محدودیت هایی که توسط امریکا رهبری می شد، از افشا کردن جزئیات برنامه های خود خودداری کرد، و تقریبا در تمام پایگاه ها - از جمله کارخانه غنی سازی اورانیوم در نظنز و کارخانه آب سنگین در اراک، که از سایرین بیشتر سر و صدا کرده اند - تحت قوانین امنیتی موجود IAEA موظف به افشا کردن نبوده است.
● تغییر خطوط قرمز
امریکا در طی سال های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ مخالفت قاطع خود را با ایجاد هرگونه مرکز هسته ای در ایران ، از جمله رآکتور آب سبک، اعلام کرد. فشار آن کشور بر روسیه برای رها کردن ساخت نیروگاه بوشهر تا سال ۲۰۰۴ ادامه داشت. چنان که سخنگوی وزارت خارجه امریکا، ریچارد بوچر، در ۳۱ ژانویه ۲۰۰۳ اعلام کرد: "ما پیوسته از روسیه خواسته ایم که به تمام همکاری هایش با ایران (در زمینه مراکز هسته ای)، از جمله رآکتور آب سبک در بوشهر، پایان بدهد."
در سال ۲۰۰۴، امریکا موضع گیری اش در قبال منع تکثیر سلاح های هسته ای را از مخالفت با هر گونه مرکز هسته ای در ایران به مخالفت با فعالیت های غنی سازی تغییر داد. امریکا با زیر سوال بردن نیاز ایران به غنی سازی و نیت آن و ارتباط دادن فعالیت های غنی سازی با تولید سلاح های هسته ای، در سطح وسیع ایران را برای ترک فعالیت های غنی سازی تحت فشار قرار داد، و حتی شورای امنیت را تحت فشار قرار داد تا ظرف پنج ماه دو قطعنامه مبنی بر وادار کردن ایران به تعلیق این فعالیت ها تصویب کند.
در واقع، ملزم کردن ایران به توقف غنی سازی، مهم ترین و شاید تنها دلیل بردن پرونده ایران به شورای امنیت بوده است. یک سند غیررسمی با عنوان " گزینه هایی برای حل مسئله برنامه هسته ای ایران در شورای امنیت سازمان ملل " که توسط هیات نمایندگی امریکا در سازمان ملل در اکتبر ۲۰۰۴ منتشر شد اعلام می کند:" امریکا مدتها است عقیده دارد که فعالیت های هسته ای ایران باید به شورای امنیت سازمان ملل گزارش داده شود... شورای امنیت سازمان ملل اقتدار قانونی دارد که ایران را وادار به توقف برنامه غنی سازی اش بکند." سرپرست سیاسی وزارت خارجه انگلیس در نامه ای خطاب به همتایان فرانسوی، آلمانی و امریکایی خود در ۱۶ مارس ۲۰۰۶ نوشت که: "ممکن است ما نیاز پیدا کنیم این استدلال ایرانی ها را که تعلیق مطالبه شده "داوطلبانه" است خنثی کنیم. می توانیم این کار را به این شیوه انجام دهیم که تعلیق داوطلبانه را برای شورای امنیت به امری اجباری بدل کنیم."
● غنی سازی و سوخت هسته ای
ادعاها راجع به امکانات تولید سوخت برای ایران نیز همانند مشاجرات قبلی درباره نیاز ایران به انرژی هسته ای نه با ملاحظات فنی و واقع بینانه، بلکه بر اساس ملاحظات سیاسی شکل می گیرد. مبنای حمایت از این ادعاها آن است که این نیاز در رژیم شاه که امریکا حاضر بود علاوه بر غنی سازی، حتی بازپروری را نیز در اختیار ایرانی ها قرار دهد، وجود نداشت.
واقعیت ها نشان می دهد که برخی ممکن است بخواهند به انحصارگرایی در بازار پرسود سوخت هسته ای از طریق شکل گیری یک گروه انحصاری، محدودکننده و دارای جناح بندی سیاسی دامن بزنند. بنا به گزارش وال استریت ژورنال، "بهای اورانیوم غنی شده از سال ۲۰۰۱ ، ۸۰۰ درصد افزایش یافته است". بازار بین المللی سوخت هسته ای هم اکنون با مشکلات جدی مانند فقدان " ذخایر جهانی اورانیوم و فقدان مراکز غنی سازی برای تبدیل اورانیوم به سوخت مورد نیاز نیروگاه ها " روبه رو است.
به علاوه، " به دلیل رشد تقاضا برای سوخت هسته ای تقاضا برای ایجاد مراکز غنی سازی به وجود امده است."
بنا به گزارش یک پژوهشگر موسسه تکنولوژی ماساچوست:" مسئله در مورد ذخایر این است که تلاش های عظیمی لازم است تا به رشد پیش بینی شده نیروی هسته ای تا سال ۲۰۱۵ پاسخ داده شود. در خوش بینانه ترین حالت، شما می توانید به تکنولوژی هسته ای دست یابید، اما ممکن است نتوانید پیش بروید."
کارشناسان هم چنین معتقدند که:" بیشتر تأمین کنندگان ذخایر سوخت غیر روسی وعده داده اند که ذخایر اورانیوم غنی شده خود را به خریداران بفروشند."
در چنین شرایط نامطمئن، کمبود، بی ثباتی، انحصارگرایی، و گرانی که بر بازار بین المللی سوخت هسته ای سایه افکنده است، از کشورها، به خصوص کشورهایی مانند ایران که ظرفیت تولید سوخت مورد نیاز خود را دارند، نمی توان انتظار داشت که صرفا بر ذخایر سوخت خارجی تکیه کنند.
هر چند تولید سوخت مورد نیاز نیروگاه های هسته ای در داخل ایران توجیه اقتصادی دارد، اما این تصمیم ایران نیز نباید صرفا بر اساس ملاحظات اقتصادی داوری بشود. بر خلاف بیشتر مصرف کنندگان دیگر سوخت هسته ای، ایران در همه ابعاد صنعت هسته ای خود، از جمله سوخت، با تحریم ها و محدودیت های امریکا مواجه بوده است. بنابراین، ایران نمی تواند صرفا بر تهیه سوخت از منابع خارجی تکیه کند.
این وابستگی در عمل می تواند سرمایه گذاری های چند میلیارد دلاری ایران در نیروگاه های هسته ای را اسیر تمایلات سیاسی تأمین کنندگان ذخایر سوختی در بازاری به شدت کنترل شده، بنماید. به همین دلیل، ایران لازم دید که در کنار ساخت نیروگاه های هسته ای، به یک برنامه احتیاطی تولید سوخت نیز دست بزند.
تلاش برای کسب تکنولوژی و توانایی لازم برای تولید سوخت وقت گیر است و اگر هم زمان با ساخت نیروگاه صورت نگیرد، آن نیروگاه ها بدون ایجاد ظرفیت تولید سوخت در داخل به عنوان اقدامی احتیاطی، ممکن است به دلیل منع ایران از رسیدن سوخت خارجی، بلااستفاده بمانند.
تولید سوخت برای مقاصد مسالمت آمیز تحت قوانین بین المللی NPT به رسمیت شناخته شده است. در واقع دارا بودن تکنولوژی هسته ای به عنوان " حق مسلم " اعضا در ماده ۴ قرارداد ذکر شده است. نگرانی جعلی و یا حتی واقعی از تولید سلاح نمی تواند این حق مسلم را از کسی بگیرد.
بر طبق ماده ۴ قرارداد "هیچ چیز در این قرارداد نباید چنان تفسیر شود که حق مسلم هر یک از طرفین قرارداد برای گسترش تحقیقات، تولید و استفاده از انرژی هسته ای به منظور مقاصد صلح آمیز بدون تبعیض و در موافقت با مواد ۱و ۲ این قرارداد، زیر سوال برود."
هر گونه فعالیت هسته ای ممکن است نگرانی از تولید سلاح را برانگیزد. اما برای این نگرانی ها مکانیسم های مورد توافق جامعه بین الملل وجود دارد، که برنامه های چرخه سوخت را نیز در بر می گیرد. این مکانیسم ها نظارت IAEA و پروتوکل الحاقی را در بر می گیرد.
به علاوه، کارشناسان IAEA برای حل نگرانی های مربوط به تولید سلاح راه های جایگزین متعددی پیشنهاد کرده اند، که به ویژه می توان به ایجاد مراکز منطقه ای و بین المللی برای غنی سازی اورانیوم و تدبیل مراکز فعلی به طرح های چندملیتی اشاره کرد. ایران تنها کشور دارای تکنولوژی هسته ای است که آمادگی اجرای این پیشنهادات را داشته است.
● مسئله مخفی سازی
یکی دیگر از مجادلاتی که به زیر سؤال بردن اهداف و انگیزه های صلح جویانه ایران منجر شده مخفی سازی فعالیت های هسته ای اش می باشد.
چنان که پیش از این ذکر شد، به دلیل تلاش های امریکا در طی بیست و هفت سال گذشته برای جلوگیری کشورها از همکاری با ایران در مورد برنامه های صلح آمیز هسته ای اش، ایران ناچار شد که فعالیت های صلح جویانه اش را در انزوا ادامه دهد. با این حال در طی این دوران، ایران تمام فعالیت ها در مراکز هسته ای اش را بر اساس تدابیر پیش بینی شده IAEA انجام داده است.
ایران با وجود منزوی بودن، با تغییر جهت برنامه هایش به سمت استفاده های نظامی از NPT تخطی نکرده است. اگر چنین کرده بود، در طی ۱۸ سال مخفی سازی ایران IAEA می توانست نشانه هایی از آن را در بازرسی های بی سابقه خود از ایران از سال ۲۰۰۳ بیابد.
ایران حتی به IAEA اجازه داد که بیش از بیست بار از پایگاه های نظامی اش بازرسی کند.IAEA ، که به دنبال اتهامات عمدتا مطرح شده از سوی امریکا برای بازدید این پایگاه ها آمده بود، هیچ چیز در آنها نیافت که ارتباطی با برنامه هسته ای ایران داشته باشد.
بازرسان IAEA به کرات اعلام کردند که هیچ مدرکی از فعالیت های غیرصلح آمیز در ایران یافت نکرده اند. در نوامبر ۲۰۰۳ با آغاز گزارش های جنجالی در رسانه ها، آژانس تأیید کرد که:" تا به امروز هیچ مدرکی مبنی بر این که فعالیت های هسته ای اعلام نشده ایران با تولید سلاح هسته ای در ارتباط است، یافته نشده است."
چنین بیاناتی در بیشتر گزارش های اخیر IAEA نیز یافت می شود:" چنان که در نوامبر ۲۰۰۴ و مجدداً در سپتامبر ۲۰۰۵ به هیأت مدیره گزارش شده است، همه مواد هسته ای اعلام شده در ایران مورد بررسی قرار گرفته... و آژانس هیچ انحرافی از تبدیل مواد هسته ای به سلاح های هسته ای یا سایر مواد منفجره هسته ای مشاهده نکرده است. "
جالب توجه است که بنا به گزارش سیمور هرش، سیا با این ارزیابی موافق بوده است:" یک سری اطلاعات اضافه، ... توسط ابزارهای پیشرفته (و به شدت محرمانه) کشف مواد رادیواکتیویته که عوامل سری اسرائیلی و امریکایی در سال گذشته در نزدیکی مراکز مظنون به تولید سلاح های هسته ای کار گذاشتند، جمع آوری شده است. هیچ اثر قابل توجهی از مواد رادیواکتیو یافته نشد."
با وجود شواهد روزافزون در مورد فقدان هرگونه فعالیت غیرقانونی در ایران، اظهارات IAEA مبنی بر این که هنوز در وضعیتی نیست که "نتیجه بگیرد که هیچ فعالیت یا ماده هسته ای اعلام نشده ای در ایران وجود ندارد"، به بستن اتهامات بیشتر به ایران کمک کرده است. اما اعتراف IAEA به این که:" رسیدن به نتیجه.... زمان زیادی می برد" به راحتی به فراموشی سپرده شده است. هم چنین، بر اساس گزارش IAEA چهل و پنج کشور دیگر، از جمله چهارده کشور اروپایی، نیز وضعیتی شبیه به ایران دارند.
● مذاکره برای راه حل؟
ایران همواره آماده مذاکره بدون پیش شرط در محدوده زمانی مشخص برای رسیدن به راه حل های مورد پذیرش همگان بوده است. در اکتبر ۲۰۰۳، ایران با فرانسه، آلمان و انگلیس برای تغییر مسیر فعلی به مسیری بر اساس شفافیت، همکاری و دسترسی به تکنولوژی هسته ای و سایر تکنولوژی های پیشرفته به توافقاتی رسید.
بنابراین، ایران این توافقنامه را امضا کرد، و بلافاصله شروع به اجرای کامل پروتوکل الحاقی به NPT نمود، به اجرای آن تا سال ۲۰۰۶ ادامه داد، و درهای خود را به روی یکی از جدی ترین بازرسی های تاریخ IAEA گشود. ایران هم چنین به مدت دو سال، به منظور اعتمادسازی و زمان دادن برای یافتن راه حلی مورد پذیرش طرفین داوطلبانه غنی سازی اورانیوم را متوقف کرد.
ایران تلاش کرد با ارائه پیشنهادات گوناگون برای تغییر مناسبات روابط با اروپا و نیز جلب اعتماد نسبت به صلح آمیز بودن برنامه هسته ای ایران از طریق ابزارهای فنی، سیاسی و نظارتی، راه حلی بیابد. بر اساس تجربه های خود اروپا در اعتمادسازی و همکاری با دیگران در طی روند OSCE، ایران یک بسته پیشنهادی به سه کشور اروپایی ارائه کرد، که شامل تمهیدات عملی برای همکاری در زمینه های حذف و عدم توسعه سلاح های کشتار جمعی، کنترل صادرات، مبارزه با تروریسم، توسعه ثبات منطقه ای، و امنیت و مناسبات دفاعی بود.
ایران، با استفاده از الگوهایی که توسط کارشناسان مستقل در مورد معیارهای فنی، حقوقی و سیاسی برای تخفیف نگرانی ها در مورد توسعه سلاح هسته ای ارائه می شد، طرح جامعی برای ادامه حضور بازرسان IAEA در مراکز تبدیل و غنی سازی اورانیوم ارائه داد. این معیارها بسیار فراتر از بیشتر بازرسی های تحمیلی، امکان تضمین های بی سابقه را فراهم می کرد. این معیارها هم چنین ایجاد سقف هایی برای سطح و دامنه غنی سازی در ایران، همراه با اجرای برنامه غنی سازی به صورت رو به رشد یا دوره ای ، پیش بینی می کرد. در آن طرح، ایران هم چنین به IAEA پیشنهاد کرد که "مناسبات بهینه در مورد تعداد و مکانیزم های نظارت و سایر امور جزئی در مورد عملیات اولیه محدود در نظنز" به منظور رفع نگرانی ها در مورد تولید سلاح هسته ای برقرار کند.
ایران برای رفع نگرانی ها در مورد تعهدش به NPT در زمانی که مذاکرات به سطحی از پیشرفت رسیده بود، پیشنهاد کرد که برای عدم تخلف از NPT تضمین هایی ارائه دهد و اجرای بازرسی های اضافه را در بافت توافق های مبتنی بر پروتکل الحاقی از سر گیرد.
بالاخره این که، ایران با استفاده از الگوی پیشنهادی کارشناسان IAEA پیشنهاد کرد که مراکز غنی سازی خود را به طرح های منطقه ای یا چندملیتی تبدیل کند، تا گروه های دخیل بتوانند در مالکیت و عملکرد این مراکز مشارکت کنند و به این ترتیب شفافیت به حداکثر برسد. اشاره به این نکته جالب است که امریکا در مورد برنامه های غنی سازی و حتی بازپروری ایران، در سال های ۱۹۷۰ از این الگو استقبال کرده بود. پیش نویس قرارداد ۲۹۲ امنیت ملی در ۲۲ آوریل ۱۹۷۵ حاکی از آن است که رئیس جمهور امریکا توافق کرده بود که:" مواضع مذاکره امریکا با ایران بر اساس موافقت با بازپروری سوخت تأمین شده از سوی امریکا ادامه یابد و تأسیس یک کارخانه بازپروری چندملیتی نیز عامل مهمی در تأیید بیشتر این مطلب است. در مقام عقب نشینی، ما آمادگی این را داریم که به دولت ایران اطلاع دهیم که در صورتی که کشور تأمین کننده تکنولوژی یا تجهیزات بازپروری مشارکت کامل و فعال در یک کارخانه داشته باشد، با بازپروری مواد خام امریکایی در یک کارخانه چندملیتی در ایران موافقت کنیم."
با این حال، هیچ یک از این پیشنهادات ، هنگامی که از ژانویه ۲۰۰۵ تا اکتبر ۲۰۰۶ توسط ایران ارائه شد، عمدتاً به دلیل تمایل امریکا به آفریدن بحرانی هسته ای علیه ایران به جای جستجو برای راه حل، مورد توجه جدی قرار نگرفت. نکته آموزنده این است که پیشنهاد ایران برای ایجاد یک کنسرسیوم بین المللی ابتدا از سوی خاویر سولانا، نماینده ارشد اتحادیه اروپا در سیاست خارجی و امنیت مورد استقبال قرار گرفت، و او بعد از ملاقات هایی با مذاکره کنندگان ایرانی سخنانی در جهت پیشرفت امور اظهار داشت. اما این سخنان با جایگزین شدن ملاحظات سیاسی معطوف به دشمن سازی از ایران به جای مذاکرات فنی و دیپلماتیک، بلافاصله و به سرعت تغییر یافت.
جالب توجه آن است که همین مقاومت در برابر جستجوی راه حل حتی هنگامی که امریکا و متحدان اروپایی اش ، همراه با روسیه و چین ابتکار عمل را به دست گرفتند و در تاریخ ۶ ژوئن ۲۰۰۶ یک بسته پیشنهادی را به ایران ارائه دادند، وجود داشت. ایران به دلیل مثبت بودن برخی از عناصر این پیشنهادات از آنها استقبال، و اعلام کرد که پاسخ خود را تا ۲۲ آگوست ۲۰۰۶ اعلام خواهد کرد، چنان که کرد. با این حال، امریکا و متحدان اروپایی اش منتظر پاسخ ایرانی ها نشدند، و با عجله قطعنامه ۱۶۹۶ شورای امنیت را در روز ۳۱ ژولای ۲۰۰۶ به امضا رساندند.
این واقعیت که آنها پیش از تصویب قطعنامه ۱۶۹۶ شورای امنیت منتظر پاسخ ایرانی ها و سایر شواهد و مدارک موجود نشدند، حاکی از آن است که این پیشنهادات به قصد یافتن یک راه حل مورد پذیرش دو طرف مطرح نشده بود، بلکه هدف از آن جلب روسیه و چین به حمایت از تحریم های شورای امنیت بود. این در کلمات مبهمی از سوی مقام مسئول سیاست خارجه انگلیس در نامه ای خطاب به همتایان امریکایی، فرانسوی، و آلمانی اش نمایان است:" ما نمی توانیم در ماه های آینده روسیه و چین را به موافقت با تحریم علیه ایران واداریم، بدون این که قبل از آن تلاش هایی برای به راه آوردن ایرانی ها نیز بکنیم.... ما می توانیم در جواب روسیه و چین به موافقت با فصل هفت قطعنامه بسته پیشنهادی دیگری تهیه کنیم و به ایران ارائه دهیم."
چنان که گرت پورتر خاطرنشان کرده است:" سیر حوادث مربوط به پیشنهادات P۵+۱ نشان می دهد که دولت بوش از ابتدا قصد داشت که این بسته پیشنهادی شکست بخورد، تا دیپلماسی چندجانبه بر سر برنامه هسته ای ایران که افراطیون دولت بوش همواره مانعی در برابر خط مشی های خود دیده اند، متوقف گردد.
هم چنین، برای امریکا و متحدان اروپایی اش روشن است که اقدام شورای امنیت به حل مسئله هسته ای ایران کمک نخواهد کرد. پیش از آن که امریکا و متحدانش هیأت رئیسه IAEA را در سپتامبر ۲۰۰۵ برای دخالت دادن شورای امنیت تحت فشار بگذارند، همکاری ایران با آژانس گسترده تر و کامل تر بود. آن همکاری ها باعث شد که IAEA در گزارش خود در سپتامبر ۲۰۰۵ اعلام کند که "آژانس توانسته است برخی ادعاهای ایران را تأیید کند و پیشرفت چشمگیری در این زمینه به دست آمده که در جریان اقدامات احتیاطی بیشتر دنبال خواهد شد." در واقع، دخالت شورای امنیت مانع این پروسه شد، زیرا سبب شد که مسئله به رویارویی آشکار تبدیل شود.
به علاوه، قطعنامه های شورای امنیت نمی تواند به یک سیاست اساساً یک جانبه که شورا را تنها "ابزاری در جعبه ابزار" می داند، مشروعیت ببخشد. استفاده از فشار سیاسی و منابع مالی برای تغییر آرای شورای امنیت یک سر آشکار است که در پژوهشی در دانشگاه هاروارد نیز آورده شده است. قطعنامه های علیه ایران نمونه ای آشکار از این روند است ، به ویژه هنگامی که آرای شورای امنیت را با موضع گیری اعلام شده سران دولت های جنبش غیرمتعهدها و وزرای خارجه کشورهای اسلامی مقایسه می کنیم. اینان دو سوم اعضای سازمان ملل را تشکیل می دهند، و حتی در سپتامبر ۲۰۰۶ از مواضع ایران دفاع کردند و نسبت به خط مشی های درون شورای امنیت ابراز نگرانی کردند.
● پیش رو چیست؟
تحریم ها و فشارها علیه ایران ممکن است رضایت برخی هواداران درونی یا فرصت انتقام گیری به همراه بیاورد، اما همه شاهدان مطلع بر این باورند که اهداف اعلام شده به این ترتیب قابل دستیابی نیست. این اقدامات هر چه بیشتر به از هم پاشیدن رژیم منع توسعه سلاح های هسته ای، گسترش تنش ها، تقویت الگوی ذهنی دشمن کمک می کند و به خشونت های ناخواسته، و یا حتی تصادفی، منجر خواهد شد. گزارش های اخیر نشان می دهد که در منطقه یک مسابقه تولید سلاح هسته ای در حال شکل گیری است ، هر چند علیه یک تهدید خیالی به وجود امده است.
ما همه این را قبلا نیز تجربه کرده ایم. منطقه خلیج فارس و تمام جهان بهای زیادی را برای این گونه سیاست ها در گذشته پرداخته است. بحران های واقعی فراوانی وجود دارد که پیش از ساختن و پرداختن بحران های جدید ، باید به آنها رسیدگی شود. پایان دادن به باتلاق عراق چالش عظیمی است که نه تنها به تلاشی همگانی، بلکه به تغییر سیاست ها و رویکردهایی که این همه فاجعه آفریده است، نیاز دارد.
منافع ایران و امریکا، و همچنین امنیت و ثبات منطقه خلیج فارس، دیری است اسیر الگوی ذهنی کهنه ای است که با بدبینی طرفین نسبت به یکدیگر و تجربه های تاریخی سنگین تقویت می شود و از واقعیت و خیال توسط کسانی که از رویارویی و جنگ منتفع می شوند، تغذیه می شود.
منافع امنیتی ایران در گرو بازگشت ثبات و حفظ و تقویت خلع سلاح و منع گسترش سلاح های هسته ای است. اما، جلوگیری از " تهدید ایران " به عنوان چیزی ساخته و پرداخته شده که قابلیت تبدیل شدن به یک کابوس جهانی دیگر را دارد نیاز به تغییرات اساسی در رویکرد امریکا دارد - رویکردی که تاکنون جلوی جستجو برای جایگزینی جز این را گرفته است.
نویسنده : محمد جواد ظریف
منبع : دیپلماسی ایرانی


همچنین مشاهده کنید