شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


سازمان برنامه و تصمیم گیری اقتصادی


سازمان برنامه و تصمیم گیری اقتصادی
خاطرات و بویژه تاریخ شفاهی اقتصادی ایران نگاه دیگری به تاریخ ایران است. چون در تعریف تاریخ اقتصادی استفاده از تحولات سیاسی و اجتماعی را نیز مجاز می شماریم لذا می توان از خاطرات اهل دیوان در تجدید نظر در تاریخ اقتصادی ایران بویژه تاریخ سازمانهای اقتصادی استفاده کرد. سازمان برنامه سازمانی بود که نشان از مداخله تمام عیار دولت برای تحول اقتصادی می داد. حرفهای عبدالمجید مجیدی نکته های جالبی برای دانشجویان اقتصاد ایران در بر دارد. که از کتاب خاطرات او نقل شده است.
مجموعه های تاریخ شفاهی یکی از روش های بررسی تاریخی بر پایه روش شناسی کیفی در علوم اجتماعی بشمار می آیند که به عنوان یک ماخذ علمی درجه اول در تحلیل ها و مطالعات مورد استفاده واقع می شود. این نوع مجموعه ها در بسیاری کشورهای غربی در تمام زمینه ها به صورت طرح های ملی بطور دائمی ایجاد می شود. وجود خاطره نویسی در مجموعه های تحقیقاتی مستمر بر اساس جمع آوری منظم اطلاعات از هنرمندان، فرهنگیان، فعالان سیاسی و سایر اقشار اجتماعی امکان استفاده های مختلفی را فراهم می کند. بطور مثال، یکی از کاربردهای مشخص و روزانه این مجموعه ها سنت شرح حال نویسی در غرب است که روزانه در روزنامه ها در صفحه شرح حال درگذشتگان ( Obituary ) بکار می آید. کاربست روش ها و تحلیل های جدید در تاریخ معاصر می تواند به سبب نگاه تازه به اطلاعات موجود بر پایه همین منابع صورت گیرد. علت رشد این گونه مجموعه ها در دهه های اخیر اهمیت روز افزون روش های کیفی از یک سو و افول روش های کمی با برآمدن تئوریهای پست مدرنیته از سوی دیگر است. وجود این داده ها می تواند محققان را در ارائه رهیافت های متنوع یاری رساند.
بعد از وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ و مهاجرت گروه های مختلف طبقه حاکمه فرصتی نادر بدست آمد تا زمینه لازم برای تهیه مجموعه تاریخ شفاهی سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی ایرانیها بویژه نخبگان دوره پهلوی نیز فراهم شود. ایجاد این مجموعه ها تا حد زیادی مشکل کمبود منابع دسته اول در مورد وقایع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را جبران کرد و بحث های جدیدی را در مورد بسیاری مسائل مورد مناقشه در دوره پهلوی گشود. نخستین مجموعه تاریخ شفاهی ایران که کتاب حاضر نیز بخشی از آن است در سال ۱۹۸۲ در دانشگاه هاروارد و تحت سرپرستی حبیب لاجوردی آغاز بکار کرد. دانشگاه هاروارد به سبب نگهداری خاطرات تروتسکی در مجموعه تاریخ شفاهی روسیه از معروفیت خاصی برخوردار است و طرح انجام تاریخ شفاهی ایران نیز به عنوان یک وسیله تحقیقاتی (Research Tool ) می تواند به محققان انقلاب ایران و تاریخ نگاران دوره پهلوی کمک بسیاری کند.
کتاب حاضر خاطرات عبدالمجید مجیدی رئیس سازمان برنامه و بودجه رژیم پهلوی بین سالهای ۱۳۵۲ الی ۱۳۵۷ است و یکی از دلایل اهمیت آن این است که این سالها از بحرانی ترین سالها در تاریخ رژیم پهلوی بحساب می آید. اگرچه وی به حوادث دوره شروع فعالیت در سازمان برنامه و وزارت کار هم می پردازد. بنابر این خاطرات وی که از عناصر مهم در طبقه حاکمه و دولت هویدا بشمار می آمد از اهمیت ویژه ای برخوردار است. موقعیت اداری وی در پست سازمان برنامه ریزی و بعد در حزب رستاخیز وی را در تماس های بیشتری با شاه و نخست وزیر قرار می داد. همین ها خاطرات او را خواندنی تر می کند و اطلاعات دست اولی از وقایع آن دوران به خواننده می دهد. بنابر این خواننده انتظار دارد که چشم انداز روشن تری از حوادث مهم سیاسی و اجتماعی واقتصادی آن دوران را به سبب حساسیت موقعیت وی بدست آورد زیرا وی تنها یک عضو ساده کابینه هویدا نبوده است بلکه به سبب دوستی نزدیک وی با هویدا و اینکه نخست وزیر وقت او را در جریان مهم ترین تحولات قرار می داده است. لذا اهمیت روایت های وی بیشتر می شود.
کتاب با یک مقدمه شامل سرگذشت عبدالمجید مجیدی ، تشریح فضای گقتگو و یادداشت ویراستار آغاز می شود. بقیه کتاب به شرح خاطرات وی متمرکز است که توسط ضیا صدیقی از فعالان سیاسی دوران پهلوی و ویراستار کتاب ضبط گردیده و سپس پیاده و ویراستاری شده است. ( صص ۱۰-۱ ) در چند جلسه مصاحبه خود با مرحوم صدیقی و لاجوردی، مجیدی نخست از پیشینه خانوادگی، تحصیلی و اجتماعی خود سخن می گوید و سپس به شرح وقایع بیست ساله مقام های بالای برنامه ریزی و اجرایی و به بیشتر رویدادهایی که به فراز و نشیب زندگی وی انجامیده است اشاره می کند و به نوعی تا مرحله حدیث نفس خود پیش می رود. بطورمثال آنجا که می گوید :«متاسفانه به توصیه پدرمان که گفت هیچ وقت نوکر دولت نشوید گوش ندادیم.» ( ص ۲۶) یا آنجاییکه که می گوید «اگر شاه و مصدق با هم نشسته بودند و به مملکت فکر می کردند و به آینده فکر می کردند، امروز مملکت ما به این روز نمی افتاد.» (ص۳۱)
مجیدی در سال ۱۳۰۷ در تهران بدنیا آمد و در یک جو سیاسی بزرگ شد. پدرش یک وکیل دادگستری بود که به خاطر فعالیت های سیاسی اش بعد از کودتای ۱۲۹۹ دو بار به زندان رفت. بدین سان نفوذ پدر را بر خود مسلم می داند. مادرش از خانواده تجارت پیشه معروفی بود و دایی اش علی اکبر ملل زاده نماینده دوره سیزدهم مجلس شورای ملی بود. ( صصص ۲۲-۱۱) سالهای جوانی وی همراه بود با نا آرامی های سیاسی در ایران و همین امر بر اندیشه وی تاثیر داشت. وی در دبیرستان علاقمند به خوانده آراء فیلسوفان سیاسی چپ گرا و ادبیات فلسفی و سیاسی غرب می شود. خودش می گوید که آشنایی وی با این دیدها و برداشتها موجب تجدید نظر در تعالیم مذهبی وی شد. (ص ۲۲)
در دوران دانشگاه نیز در فعالیت های دانشجویی شرکت می کرد اما بر اساس تعلیمات پدرش عضو هیچ گروه سیاسی نشد. ( ص۲۸) بعد از تشدید فعالیتهای پلیسی بعد از ترور شاه در سال ۱۳۲۷ و اخذ لیسانس حقوق به برای ادامه تحصیلات به فرانسه رفت و در گرماگرم حوادث منتهی به کودتای ۱۳۳۲ به ایران بازگشت. کودتای ۱۳۳۲ تاثیر نامطلوبی بر او داشت. خودش می گوید ” تا آنموقع فکر می کردم که مصدق دارد کار درستی می کند و دارد درست می رود، ولی امروز می بینم که مصدق می بایست دید بلند مدت تری می داشت» ( ص ۳۱) . بعد از مدت کوتاهی کار آموزی در دفتر وکالت پدرش یکسال در بانک توسعه صادرات کار کرد. «بعدازرونق گرفتن سازمان برنامه توسط ابوالحسن ابتهاج، امتحان دادم و به عنوان کارشناس اقتصادی در آنجا مشغول بکار شد.» ( ص ۴۰ ). مجیدی به جز شش سالی که وزیر تولیدات کشاورزی و وزیر کار و امور اجتماعی شد و مدتی که پس از استعفای دولت هویدا در سال ۱۳۵۶ دبیر کل بنیاد فرح پهلوی بود بیشتر سالها در سازمان برنامه در مقامات مختلف کار کرد. ( صص ۴۰-۴۱)
هنگام بازگشت مجدد به ایران در سال ۱۳۴۴ مشاور نخست وزیر و رئیس دفتر بودجه شد. در سال ۱۳۴۷ بعد از کار در پست وزیر تولیدات کشاورزی به پست وزارت کار و امور اجتماعی گمارده شد. در سال ۱۳۵۲ او را به عنوان رئیس سازمان برنامه و بودجه منصوب کردند و مسئول تجدید نظر در برنامه پنجم عمرانی شد برنامه ای که عامل بسیاری از تحولات بعدی در صحنه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بحساب آمده است. در سال ۱۳۵۶ کابینه هویدا مجبور به استعفا شد و به دبیر کلی بنیاد فرح پهلوی گمارده شد. یک روز بعد از ورود امام خمینی به ایران با دستور دولت شاپور بختیار دستگیرشد اما با پیروزی انقلاب اسلامی از زندان فرار کرد و بعد چند ماهی زندگی در اختفا به پاریس رفت.
مجیدی در این گفتگوی اگرچه به برخی ضعف های مدیریت اجرایی رژیم پهلوی و بویژه شاه اعتراف می کند اما با غرور از برخی موفقیت های آن دوران سخن می گوید: « من معتقدم که معجزه اقتصادی ایران بین سال ۱۹۶۳ و ۱۹۷۳ [ ۱۳۴۲ و ۱۳۵۲] صورت گرفت – یعنی قبل از بالا رفتن درامد نفت که ما واقعا یک رشد فوق العاده ای کردیم. ... در ظرف این ده سال [رشد سالانه] یازده و دو دهم درصد بود. در حالی که در این دوره تورم به طور متوسط در سال یک و یک چهارم درصد بود » (ص۱۷۳) . دوره ای که آن را دوره طلایی اقتصاد ایران می گویند. و نیز آنجا که می گوید : « اعیحضرت یک دید کاملی داشتند نسبت به آینده. دلشان می خواست به هر قیمی شده، با هر سرعتی شده این عملی یشود.» (ص ۱۱۷)
به غیر از اینها موضوعات زیادی در خاطرات مجیدی عنوان شده است که بی شک مورد استفاده تاریخ نگاران و محققان دوره پهلوی قرار خواهد گرفت اما بیش از همه نقش شاه در فرایند تصمیم گیری، عدم اطلاع بالاترین مهره های اقتصادی کشور از وضع درامدهای نفتی یا به عبارت دیگر گردش اطلاعات در نظام سیاسی شه پدری (patrimonial political authority) ، موضوع مناقشه آمیز تجدید نظر در برنامه ۵ ساله پنجم به سبب رشد بی سابقه درامدهای نفتی، و تشکیل حزب رستاخیز از مهمترین موضوعات مطرح شده در خاطرات وی هستند.
مجیدی در مورد نقش خود، رابطه شاه با مقامات ارشد دستگاه اجرای و نقش شاه در فرایند تصمیمات اساسی و فوری توضیحات خواندنی داده است. پاسخهای وی نشان می دهند که تا چه حد وی به عنوان یکی از نزدیک ترین وزرا به نخست وزیر و شاه در جریان تصمیمات قرار می گرفته و در فرایند تصمیم گیری و اجرا شرکت می کرده است. در مورد قانون سهیم شدن کارگران در سود کارخانجات می گوید: من اصلا در جریان تصویب این قانون نبوده ام. براستی شنیدن این مساله نقطه ابهام های زیادی را که در روند تصمیم گیری های دوران پهلوی و جایگاه تکنوکراتهایی مانند مجیدی وجود دارد را روشن می کند. « نه، متاسفانه من در آن تصمیم موثر قرار نگرفتم. قانون وقتی اصلش گذشت، اعلام شد که یکی از اصول انقلاب است. در اجرایش البته من وارد بودم.» (ص ۱۱۵) توضیح مجیدی در مورد شیوه اتخاذ تصمیمات مهم مملکتی برگی مهمی را از دفتر تصمیم گیری نظام سیاسی می گشاید. « بیشتر این برنامه ها ، این اصول انقلاب، وقتی فکرش مطرح می شد، تازه به ما دستور می دادند که بنشینید {نحوه} اجرایش را بررسی بکنید. تازه تهیه متنش و قوانین و این حرفها بعدا {انجام می شد}.» ( ص ۱۱۶) در ادامه گفتگوها باز مجیدی این مساله را در هاله ای از ابهام قرار میدهد که شاه چگونه ناگهان این مسائل برایش روشن می گردید و چگونه این مسائل طرح می شد. «حالا چه جوری این فکر را {شاه} پیدا می کردند؟ کی برایشان کار می کرد؟ ...واقعا برای من سوالی است بزرگ.» ( ص ۱۱۹-۱۲۰)
مساله مهم دیگری که بیشتر روسای دیگر سازمان برنامه مانند ابتهاج هم با آن درگیر بوده اند مساله اطلاع از درامدهای نفتی است. اساسا همانطور که در یادداشتهای علم هم تاکید شده است شاه نسبت به مساله نفت حساسیت ویژه ای به خرج می دهد. به این دلیل نه تنها مفهوم رانتیه اقتصادی (rentier economy) بلکه دولت رانتیه یا نظام سیاسی شه پدری رانتیه ( neo patrimonial rentier state) توسط برخی محققان برای بررسی چنان رژیمی به کاربسته شده است.
در این رابطه اظهارات جالبی است که مجیدی از عدم اطلاع سازمان برنامه ریزی کشور از درامدهای نفتی به خصوص در موقع تهیه برنامه سوم عنوان می کند. جالب اینجاست که آمارصادرات را به گفته وی ابتهاج از کنسرسیوم می گرقته نه از شرکت ملی نفت. ( صص ۸۴-۸۳) و اینکه شرکت نفت در دهه ۱۳۴۰ شمسی در زمانی که ابتهاج رئیس قدرتمند سازمان برنامه در راس کار بوده آمار صادرات و درامد نفت را به هیچ وزارتحانه ای نمی داده اند از مسائل با اهمیت در اقتصاد سیاسی ایران در آن دهه محسوب می شود. گفته های مجیدی در مورد امکان هزینه کردن درامدهای نفتی بطور مستقل توسط شرکت نفت، و نیز وجود سازمان برنامه ای کاملا مستقل در زمان ابتهاج و دولت متغیرهای مهمی هستند که بر سرنوشت برنامه سوم عمرانی تاثیر داشته اند. ( ص ۸۶)
مساله دیگری که توضیحات مجیدی احتمالا به حل آن یا مطالعه بیشتر آن کمک می کند نحوه حسابداری درامدهای نفتی از مرحله صادرات تا مرحله واریز به حساب ریالی از حساب ارزی و رابطه آن با خزانه درامدهای عمومی به نام وزارت دارایی است. به عبارت دیگر او توضیح می دهد که رابطه شرکت نفت و وزارت دارایی بر سر ثبت درامدهای نفتی چگونه بوده است. (صص ۸۶-۸۷)
مجیدی در سال ۱۳۵۱ بعد از چهارده سال کار در سطوح مختلف سازمان برنامه برای بار دوم به عنوان رئیس بجای خداد فرمانفرماییان منصوب شد. این امر همزمان با شروع برنامه پنجم عمرانی است که تاریخ اقتصاد سیاسی و برنامه ریزی ایران جایگاه خاصی دارد. با جهش درامدهای نفت برنامه پنجم که بر اساس فرضیات قبلی تهیه شده بود می بایست دچار تجدید نظر شود. حوادث بعدی که وی نقل می کند بسیاری مسائلی را که به تغییرات ناگهانی و عواقب بعدی ان شد تا حدی روشن می کند. البته تغییرات ناگهانی در برنامه ریزی ایران گویا عنصر ذاتی برنامه ها بوده است. بطور نمونه ۵ ماه بعد از شروع برنامه سوم شش اصل انقلاب سفید که اصلاحات ارضی عمده ترینش اعلان شد بر برنامه ریزی و بودجه بندی تاثیر گذاشت. بعلاوه تصمیمات شاه در مورد خریدهای عمده نظامی ارتجالی نیز ویژگی مشترک همه برنامه ها و بودجه ها بود. اما تمامی اینها با آنچه در برنامه پنجم رخ داد به لحاظ کمی و کیفی قابل مقایسه نبودند. مجیدی ماجرای تجدید نظر را از جلسات کارشناسی در سازمان برنامه گرفته تا مناقشات با سایر وزارتخانه و پیامدهای تورمی و بازتابهای اجتماعی و صنفی بازگو کرده است. وی بروشنی علت اصلی این تجدید نظر و عواقب تورمی آن را تزریق درامدهای نفتی در بدنه اقتصادی کشور ارزیابی می کند. اما نتوانسته است به این سوال پاسخ دهد که چطور استدلالهای ساده اقتصادی و حرفهای منطقی نادیده گرفته شد. ( ص ۱۶۴) سوالی که البته انتظار پاسخگویی اش از وی نمی رود و محتاج بررسیهای بیشتری است.
از مهمترین مسائل مهم مناقشه آمیز در حوزه سیاست دوران پهلوی مساله چگونگی تشکیل حزب رستاخیز است. عده ای از جمله اروند ابراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب معتقدند که نفوذ افکار حزب توده از طریق توده هایی که در بدنه تصمیم گیری رژیم نفوذ کرده بودند در تشکیل حزب رستاخیز موثر بوده است. مجیدی در این کتاب روایت خود را از این مساله بیان می کند که خواندنی است. وی با جزییات ملاقاتی که با شاه در سن موریتس در مورد گزارش بودجه داشته اولین بار از نیات شاه در این مورد با اطلاع می شود. اما در پایان نمی تواند کسی را که پشت این فکر بوده است معرفی کند. ظاهرا نیات شاه از تشکیل این حزب آنطور که به مجیدی گفته شده این بوده که نقد از سیستم سیاسی در داخل نظام سیاسی آغاز شود. مجیدی می گوید من حس کردم با شرحی که شاه می دهد می خواهد از حزب واحد صحبت کند. (ص ۵۳ -۵۴) این امر نشان می دهد که که بروز این احساس در مجیدی زمینه قبلی داشته است. «خوب، در دفتر سیاسی حزب ایران نوین که من در آن عضویت داشتم این مساله مطرح می شد.» (ص ۵۴) البته مجیدی می گوید که هویدا وقتی به اشکالاتی بر می خوریم این اشاره را می کرد که ما نیاز به حزب واحد داریم تا این دعواهای ظاهری و بی معنی در صحنه انتخاباتی صورت نگیرد. اما بلافاصله برای از بین بردن این فکر که طراح اصلی هویدا بوده است طرح می کند که هویدا بیشتر سعی می کرد که نظرات شاه را چه در حزب و چه در دولت منعکس کند. اما وقتی در ادامه مجیدی می گوید من نتیجه صحبت های شاه با خود در مورد حزب رستاخیز را بلافاصله به هویدا گفتم اما هویدا گفت شاه این کار را نمی کند و تو اشتباه می کنی این ابهام را ایجاد می کند که اگر این مساله قبلا بحث می شده است و آنچه هویدا می گفته نظر شاه بوده چرا باید هویدا از این خبر تعجب کند؟ مجیدی می گوید که سعی کرده است تا شاه را از تشکیل یک حزب فراگیر منصرف کند. (ص ۵۵) ولی بهرصورت به او گفته شد که بروید تهران ( چون ملاقات آنها در سویس بوده ) و اینها را به نخست وزیر ابلاغ کنید و در اسفند ۱۳۵۳ نیز حزب تشکیل شد.
بهرصورت اگرچه ممکن است در این روایت مجیدی برخی مسائل را روشن کرده باشد، اما نتوانسته است ابهام چگونگی تشکیل حزب فراگیر را برطرف کند. بهرحال این قسمت از خاطرات بر جذابیت تحقیقات بیشتر که در حوزه تاریخ شفاهی قرار میگیرد می افزاید.
مجیدی می گوید که هویدا بعد از تشکیل حزب به من گفت تو برو و هیچ مسئولیتی دریافت نکن و منهم از خدا این را می خواستم. اما بعدا که آموزگار دبیر کل حزب شد گفتند که شاه از من خواسته تا رهبری جناح مترقی و پیشرو را داشته باشم. (ص ۶۰) و همین باعث شده که وی در ساختار بسیار متمرکز قدرت در ایران عصر پهلوی تا به آخر باقی بماند.
مسائل مهم دیگری که در این کتاب مطرح شده است چگونگی تصمیم گیری در باره بودجه سازمانهای نظامی است که نقش، جایگاه و قدرت سازمان برنامه را در نظام قدرت و ریشه های برخی تضادهای درونی بین تکنوکراتها و مقامات و ارشد و شخص شاه را نشان می دهد که مطالعه آن ضرورت دارد.
بهرحال این کتاب خاطرتی است خواندنی که غیر از نکات ذکرشده حاوی نقطه نظرات بسیاری پیرامون مسائل مختلف و متنوعی است که چون از زبان یکی از موثرترین نخبگان این دوره در حساس ترین برهه های تاریخی بیان شده است اهمیت خاصی دارد.
پایان کتاب پایانی دوران پهلوی است که به زندان جمشیدیه و انقلاب ختم می گردد. (صص ۱۸۳-۱۸۰) و بخوبی نشان می دهد که آن نظام سیاسی چگونه صلاح خود را دریافتن کسی به عنوان مسئول می دید تا تمامی گناهان و اشتباهات خود را برسر او بریزد.
خاطرات عبدالمجید مجیدی از نوع خاطره های فردی (memoir) اهل دیوانی است که اینک بعد از انتشار به صورت یک منبع و ماخذ با ارزش تاریخنگاری در امده است. این خاطرات به صورت متنی درامده اند که پس از نقل زندگی مستقل خود را یافته و اینک انچه واقعیت یافته است چیزی جز متن نیست که در باره آن گفتگو شود. لذا این خاطرات اینک آماده اند تا در معرض نقد و تحلیل تاریخی قرار گیرند و آنها را باید با توجه به موقعیت کنونی راوی و تاریخ حیات وی و اوضاع و احوال زمان و خلقیات و روحیات راوی خاطره قرار داده تا بتوان رویدادهای تاریخ معاصر دوره پهلوی را که غالبا ناشناخته و پر از ابهام است در روشنای آن دریافت. به عبارت دیگر باید گفت که با موقعیت اسناد و منابع یعنی دانستنی های ما از تاریخ معاصر در مقابل مسائل مطرح و حل نشده و مبهم در این دوران، اگر هم این خاطرات و یا هر نوع خاطره ای از عناصر کم اهمیت تا عناصر مهم به قصد تبرئه نظام سیاسی هم طرح و گردآوری شده باشد همچنان ارزشمند هستند زیرا به هر حال نمودار آراء راویان است. بعلاوه در این راستا بویژه رشد مجموعه های تاریخ شفاهی باید از طرف دانش پژوهان و محققان به عنوان یکی از عناصر مهم تحقیق مورد استقبال قرار گیرد. ذکر این مساله بدین خاطر است که برخی چنان چاقوی نقد بر این گونه مجموعه می کشند که اساس عینیت و اعتبار علمی خاطره های فردی از این نوع را زیر سوال می برند و یا حداقل اینکه بطوراخص به نوع سوالات مطرح شده با روایان معترض اند . باید به این مساله توجه بیشتری شود که مساله تاریخ شفاهی در ادبیات تحقیقی امر نو نهالی است و بنابر این تمامی اقدامات برای ایجاد این تاریخ مراحل توان فرسایی را طی نموده است.
ممکن است برخی بر این گمان باشند که لاجوردی و صدیقی چرا سوالات مهم تری را با مجیدی در میان نگذاشته اند و یا چرا بطور انتقادی تر با وی مصاحبه نکرده اند ؟ از آنجاییکه گریزان بودن از ثبت هر نوع نشانه و ایجاد سندی و دادن اتوییوگرافی یا حدیث نفس یا اعتراف به خطا ، که روی دیگرش گرایش به وجیه االملگی بهر نحو در میان نخبگان سیاسی است از جمله عادات ماست جلب توافق نخبگان به گرد آوری خاطرات و نشستن پای سخن آنان کار آسانی نیست چه رسد به طرح سوالاتی که خود موضوع تحقیقات مفصل تری است .
بنابراین طرح سوالات انتقادی فضای گفتگوی و گرد آوری خاطرات را کدر و شبهه قضاوت ارزشی و لذا واکنش های متفاوتی را بر می انگیزاند که بهمان اندازه از اعتبار چنان خاطراتی می کاهد. باید اضافه کرد که آگاهی لاجوردی و مرحوم صدیقی بر حوادث مختلف تاریخی بر روند مصاحبه تاثیر مثبتی داشته است. اما کاستی های این کتاب شاید این باشد که اگرچه عبدالمجید مجیدی از فرصت مغتنمی که کتاب حاضر برای پاسخ به تاریخ در اختیارش قرار داد بهره کافی را برده است ، مسلما راویت های بیشتری از وی بویژه در مورد سیاست گذاریهای اقتصادی، نقش تخصصی سازمان برنامه در برنامه ریزی های صنعتی و سیاستهای دولت در مورد رشد بخش خصوصی و رابطه دولت با نخبگان اقتصادی در دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی به کار محققان خواهد آمد.
پانوشت ها
برای بحثی پیرامون ضرروت انجام این کار و روش های بکار رفته برای افزایش اعتبار این مجموعه و مشکلات پیش روی نگاه کنید به
Habib Ladjevardi, Role of Oral History in preparing Biographies, Iranian Studies, Vol.xviii, no.۱, ۱۹۸۵, pp ۹۵-۱۰۴
در این طرح ۱۳۲ نفر مصاحبه شدند و ۱۸۰۰۰ صفحه کار تولید شده است.
برای بحثی مفصل پیرامون تشکیل حزب رستاخیز براساس برخی خاطرات نگاه کنید به:
PARVIN MERAT AMINI, A Single Party State in Iran, ۱۹۷۵–۷۸: The Rastakhiz Party – the Final Attempt by the Shah to Consolidate his Political Base, Middle Eastern Studies, Vol.۳۸, No.۱, January ۲۰۰۲, pp.۱۳۱–۱۶۸
برای بحثی در مورد نقش خاطره در مطالعات تاریخی نگاه کنید به احمد اشرف ، تاریخ، خاطره، افسانه ، ایران نامه، سال ۱۴ پاییز ۱۳۷۵ صص ۵۳۸-۵۲۵
Jane M. Todd, Autobiographies in Freud and Derrida, New York, Garland publishing, ۱۹۹۰ and George Misch, A history of Autobiography in Antiquity, ۲ Vols, London, Routledge and Kegan Paul, ۱۹۵۰
منبع : جامعه و اقتصاد


همچنین مشاهده کنید