جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


حرکت دولت رضاشاه به سوی اقتصاد تک‌محصولی


حرکت دولت رضاشاه به سوی اقتصاد تک‌محصولی
جان فوران، توصیف اوضاع اقتصادی ایران در دورهء رضاشاه ۱۹۲۵۵۱۹۴۱۱ م / _۱۳۲۰- ۱۳۰۴ ه .ش) را به روال معمول با معرفی وجوه تولید (شهری، روستایی، ایلی و عشیره‌ای) آغاز می‌كند و سپس تجارت خارجی و جایگاه ایران در نظام جهانی را مد نظر قرار می‌دهد.
در فاصلهء سال‌های ۱۹۰۰ تا ۱۹۱۴ میلادی جمعیت ایران ۱۰ میلیون نفر بود كه این رقم با رشد حدودا ۵۰ درصدی در سال ۱۹۴۰ یعنی سال پایانی سلطنت رضاشاه به_ ۱۴ میلیون‌ و ۶۰۰ هزار نفر رسید اما مهم‌تر از رشد ذكر شده، جا به جایی قابل توجه در توزیع جمعیت شهری و روستایی و ایلی و عشیره‌ای بود به گونه‌ای كه در فاصله سال‌های ۱۹۰۰ تا ۱۹۴۰ جمعیت شهری از دو میلیون و هفت هزار نفر به سه میلیون و ۲۰۰هزار نفر با جمعیت روستایی از پنج میلیون و ۳۰ هزار نفر به ۱۰ میلیون و ۳۵۰ هزار نفر رسید و جمعیت ایلی از ۴۷/۲ میلیون و ۴۷۰ هزار نفر به یك میلیون نفر كاهش یافت.
● وجه تولید روستایی
در دورهء رضاشاه وجه تولید غالب در بخش روستایی، كشاورزی و در شكل سهم‌بری دهقانی بود. در این دوره صدور محصولات كشاورزی و تجاری شدن آن‌ها همچنان ادامه داشت، اما فوران می‌گوید، نشانه‌ای در دست نداریم كه بگوییم این فعالیت‌ها در مقایسه با دورهء قاجار شدت بیش‌تری یافته‌اند. كشاورزی ایران در دههء ۱۹۳۰ اساسا برای تامین معیشت جمعیت و رشد آن كافی بود اما در مقایسه با صنعت و نفت، سهم بخش كشاورزی در تولید ناخالص ملی دایما در حال تنزل بود به گونه‌ای كه از ۸۰ تا ۹۰ درصد در سال ۱۹۰۰ به حدود ۵۰ درصد در دههء ۱۹۳۰ رسید. از آن‌جا كه نیروی كار كشاورزی_ ۷۵ درصد یا بیش‌تر نیروی كار ایران را شكل می‌داد، كشاورزی در مقایسه با بخش پویا و رو به گسترش شهری، بهره‌وری چندانی نداشت. با این همه، تولید غلات اساسی در سال‌های ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۹ حدود ۵/۵۲ درصد افزایش یافت در حالی كه زمین زیر كشت در همان مدت ۲۵ درصد رشد داشت. بنابراین اندكی بهبود در این زمینه حاصل شد.
فوران برای رشد محدود و كشاورزی در دورهء رضا شاه سه دلیل را اقامه می‌كند; اول این‌كه در فنون كشاورزی هیچ تغییری حاصل نشد و كشاورزی ماشینی محدود به زمین‌های شاه یا برخی زمین‌داران ترقی‌خواه بود. دوم آن كه دولت كم‌ترین توجهی به بهبود وضع كشاورزی نداشت. دولت گامی در جهت اصلاحات ارضی برنداشت و بودجهء اختصاص‌یافته به این بخش پهناور اقتصادی بسیار ناچیز بود; و سوم این كه گرایش‌های ركودطلبانه در درون وجه تولید سهم‌بری، عملكرد و نحوهء كار تولید سهم‌بری به گونه‌ای بود كه تولید را تشویق نمی‌كرد و اصولا بهره‌وری را در همهء جهات با دلسردی رو‌به‌رو می‌كرد.
● وجه تولید ایلی و عشیره‌ای
فوران وجه تولید ایلی و عشیره‌ای در دورهء رضاشاه را ذیل وجه تولید روستایی بررسی می‌كند، چرا كه اساسا سیاست دولت پهلوی در این دوره اسكان یا همان تخته قاپو كردن عشایر بود، زیرا دولت ایلی‌ها را «وحشیانی نابهنجار، سركش و بی‌سواد» می‌دانست كه باید «متمدن» شوند. بنابراین در یك جنگ بی‌رحمانه علیه عشایر، آن‌ها به زور وادار به اسكان شدند و مسیر كوچ ایلات مسدود شد، به این ترتیب از دو میلیون و ۴۷۰ هزار نفر جمعیت شبانكاره (ایلی) در سال ۱۹۰۰ تنها یك میلیون نفر در سال ۱۹۳۲ باقی مانده بودند و بقیه یا یكجانشین شده یا مرده بودند. این شكل تلفات انسانی، اقتصاد شبانكاره‌ای را به طور جدی تضعیف كرد و از عرضهء فرآورده‌های دامی در كشور كاست. تولید گوشت، پوست، چرم و فرآورده‌های شیر دچار كاهش شد و تعداد دام‌های مورد استفاده در حمل‌و‌نقل نیز كاهش پیدا كرد.
● وجه تولید شهری
در دههء ۱۹۳۰ دولت پیشگام توسعهء سرمایه‌داری در كشور و بخش عمدهء توسعهء منابع دولتی صرف طرح‌های زیربنایی شد كه بارزترین آن‌ها راه‌آهن سراسری بود. با این حال جان فوران احداث راه‌آهن را «پرهزینه، تورم‌زا و بدون هدف‌های اقتصادی» ارزیابی می‌كند و می‌گوید به نظر نمی‌رسد كه دولت ایران آگاهانه یك استراتژی صنعتی شدن جایگزینی واردات را دنبال كرده باشد تا صنایعی احداث كند كه نیازمندی‌های داخلی كشور را تامین كنند و نیازی به واردات نباشد، اما در هر حال بخش بزرگی از صنایع در این راستا ایجاد شد: صنایع بافندگی، مواد غذایی و صنایع كمكی كه همگی در راستای الگوی جانشینی بودند.
تعداد كارخانه‌ها كه در سال ۱۹۲۵ كم‌تر از ۲۰ واحد بود، در سال ۱۹۴۰ به بیش از ۳۰۰‌واحد رسید. ( ۲۸ كارخانه هر یك بیش از ۵۰۰ نفر كارگر داشتند) تا آن تاریخ سرمایه‌گذاری در این زمینه به بیش از ۲۶۰ میلیون دلار می‌رسید كه یك سوم را دولت و نیمی را بخش خصوصی تامین كرده بود. در سال ۱۹۴۱ از ۱۰۵ شركت صنعتی، ۲۱ درصد متعلق به دولت، ۵۵ درصد متعلق به بخش خصوصی، ۲۴ درصد تحت حمایت مدیریت مشترك دولتی- خصوصی و یك درصد متعلق به خارجیان بود. با این حال صنعت نفت كه تحت ادارهء شركت نفت ایران و انگلیس بود، ۴۰ درصد نیروی كار را در استخدام داشت.
با این همه، جان فوران محدودیت‌هایی را برای برنامهء صنعتی كردن كشور توسط رضاشاه برمی‌شمارد كه عبارت‌اند از:
▪ یكم- این صنایع بسیار تخصصی بودند و در چند نقطه معدود كشور (تهران، تبریز، اصفهان و چند شهر شمال) متمركز شدند.
▪ دوم- ایجاد صنایع از روی یك برنامهء مشخص صورت نمی‌گرفت.
▪ سوم- ۲۶۰ میلیون دلاری كه در همهء صنایع سرمایه‌گذاری شد، معادل پول سرمایه‌گذاری‌شده در راه‌آهن بود منتها دومی توسعهء صنعتی كشور را تحلیل برد.
▪ چهارم- با وجود پیشرفت‌های بزرگ نسبت به دورهء قاجار، ایران عصر رضاشاه از سایر كشورهای خاورمیانه نظیر تركیه و مصر عقب‌تر بود.
نكتهء دیگر این كه در این دوره، در شیوهء تولید خرده كالایی، پیشه‌وران شامل صنعتگران،‌دست‌اندركاران صنایع‌دستی و فروشندگان جزء در برابر دولت و بخش سرمایه‌داری از نظر سیاسی و اقتصادی شدیدا افت كردند. در عین حال اینان بدترین لطمهء اقتصادی را نه از دولت، بلكه از تولید صنعتی و واردات مصنوعات خارجی متحمل شدند.
● ایران در نظام جهانی
در دورهء رضاشاه، سه كشور انگلستان، شوروی و آلمان نازی شركای اصلی ایران در تجارت خارجی بودند و مبارزهء سه‌جانبه‌ای میان آن‌ها برای اعمال نفوذ در ایران شدت یافت. در این دوره كنترل بریتانیا بر باارزش‌ترین منبع كشور یعنی نفت ادامه یافت و به دنبال مذاكرهء مجدد در مورد امتیاز نفت و تمدید مدت اعتبار آن تا سال ۱۹۹۳ سلطهء انگلستان بر نفت ایران تحكیم شد و قدرت مانور ایران را خصوصا پس از جنگ جهانی دوم محدود كرد.
شیلات دریای خزر همچنان در دست شوروی بود و در دههء ۱۹۳۰، ۲۸ درصد واردات و ۲۴ درصد صادرات ایران با این كشور صورت می‌گرفت. حتی در سال ۱۹۳۸، ۳۸ درصد بازرگانی خارجی ایران به شوروی اختصاص داشت و در مجموع نیازها و مقتضیات اقتصاد شوروی تعیین‌كنندهء آهنگ تجارت و سرمایه‌گذاری در ایران بود.
رضاشاه شاید تمایل داشت كه از طریق ایجاد رابطهء خوب با آلمان، فشار شوروی و انگلستان را خنثی كند و بدین سان آلمان تا سال ۱۹۴۱، ۶/۴۲ درصد واردات و _۹/۴۷ درصد صادرات ایران را در دست گرفت، اما فوران بر این باور است كه روابط اقتصادی ایران و آلمان، قبل از همه به سود آلمان بود; زیرا آلمان به فرآورده‌های ایران بیش‌تر نیازمند بود تا ایران به كالاهای ساخت آلمان; از این رو، شرایط قرارداد ۱۹۳۹ میان دو كشور كاملا به سود آلمان بود كه كالاهای سرمایه‌ای و ساخته شده به ایران می‌داد.
در جمع‌بندی نهایی، فوران تصریح می‌كند كه پیدایی نفت به عنوان كالای كلیدی در اقتصاد جهانی و این كه ایران در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ پنجمین تولیدكنندهء جهانی نفت بود، تاییدی است بر نقش حاشیه‌ای ایران در نظام جهانی. صادرات ایران عمدتا نفت، فرش و مواد كشاورزی و واردات مواد ساخته شده و كالاهای سرمایه‌ای بود. در خلال بحران عالمگیر (جنگ جهانی دوم) این الگوی دادوستد به زیان ایران عمل كرد، چون ارزش ریالی مواد خام صادراتی به میزان دو تا سه برابر كاهش یافت، در حالی كه ارزش كالاهای وارداتی كه به پول كشورهای هستهء مركزی نظام جهانی وابسته بود، افزایش پیدا كرد.
سرانجام دههء ۱۹۳۰ را از آن رو می‌توان دوران گذار نامید كه اقتصاد ایران از نظر تامین بودجهء طرح‌های دولتی و تراز بازرگانی به اقتصاد تك محصولی نزدیك می‌شد. اگر حق امتیاز نفت نبود، كسری تراز بازرگانی در حالت پیشین باقی می‌ماند; حالتی كه از ابتدای قرن بیستم وجود داشت. به این ترتیب در این دهه جایگاه ایران به عنوان كشور حاشیه‌ای در نظام اقتصاد جهانی تثبیت شد. وابستگی بازرگانی به آلمان، انگلستان و شوروی به همان شدت عصر قاجار و دولت تزاری باقی بود و بی‌ثباتی اوضاع ژئوپلتیكی جهان در ۱۹۴۱ میزان وابستگی سیاسی ایران به قدرت‌های خارجی را تشدید كرد.
حمیدرضا حسینی
منبع : روزنامه سرمایه