یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


عشق و دیوانگی


عشق و دیوانگی
در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها در همه جا شناور بودند، آنها از بیكاری خسته و كسل شده بودند.
روزی همه فضایل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و كسل تر از همیشه. ناگهان ذكاوت ایستاد و گفت: بیایید یك بازی بكنیم مثلا غایم باشك همه از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد من چشم می گذارم من چشم می گذارم.
و از آنجایی كه هیچ كس نمی خواست به دنبال دیوانگی بگردد همه قبول كردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع كرد به شمردن ... یك ... دو ... سه .... همه رفتند تا جایی پنهان شوند!
لطافت خود را به شاخ ماه آویزان كرد. خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد. اصالت درمیان ابرها مخفی گشت. هوس به مركز زمین رفت. دروغ گفت زیر سنگی پنهان می شوم، اما به ته دریا رفت. طمع داخل كیسه ای كه خودش دوخته بود مخفی شد.
و دیوانگی مشغول شمردن بود، هفتاد و نه ... هشتاد ... هشتاد و یك همه پنهان شده بودند به جز عشق كه همواره مردد بود و نمی توانست تصمیم بگیرد. و جای تعجب هم نیست چون همه می دانیم پنهان كردن عشق مشكل است.
در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید. نود و پنج ... نود و شش... نود و هفت. هنگامی كه دیوانگی به صد رسید عشق پرید و در بین یك بوته گل رز پنهان شد.
دیوانگی فریاد زد دارم میام دارم میام. و اولین كسی را كه پیدا كرد تنبلی بود، زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و لطافت را یافت كه به شاخ ماه آویزان بود.
دروغ ته دریاچه، هوس در مركز زمین، یكی یكی همه را پیدا كرد به جز عشق. او از یافتن عشق، نا امید شده بود.
حسادت در گوشهایش زمزمه كرد، تو فقط باید عشق را پیدا كنی و او پشت بوته گل رز است.
دیوانگی شاخه چنگك مانندی را از درخت كند و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته گل رز فرو كرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله ای متوقف شد. عشق از پشت بوته بیرون آمد با دستهایش صورت خود را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد.
شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند . او كور شده بود. دیوانگی گفت: من چه كردم من چه كردم، چگونه می توانم تو را درمان كنم.عشق پاسخ داد: تو نمی توانی مرا درمان كنی اما اگر می خواهی كاری بكنی،‌ راهنمای من شو. و اینگونه است كه از آن روز به بعد عشق كور است و دیوانگی همواره در كنار اوست.
برگرفته از www.royagaran.com


همچنین مشاهده کنید