شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

کاش نامزدهای اصلاح طلب می دانستند!


کاش نامزدهای اصلاح طلب می دانستند!
انتخابات نزدیک است و این بار سربازان به اسارت رفته «جبهه تحریم» جای خود را به پیاده نظام «جبهه تغییر» داده اند. در نوشتار قبل، تاریخ را مرور کردیم تا همگان به اجمال بدانند گوشه ای از جفای حرفه ای های موسوم به سیاسیون دوم خردادی را، که طی سالیانی مدید، دانشگاه و احساسات پاک جوانانه اش را آزرده بود. و نوشتیم که اکنون تکرار همان دور باطل را به نظاره نشسته ایم، این بار تنها با یک تفاوت؛ «تحریمی های دیروز» جای خود را به «تغییری های امروز» داده اند و اشراف و گردن کشان را به یاری گرفته اند تا با ساخت «مثلث زر و زور و تزویر» به مصاف گفتمان عدالت آیند. چرایی این موضوع را در این مجال به بحث می گذاریم.
۱) هنوز ۱۰۰ روز به انتخابات ریاست جمهوری دهم باقی بود که طیف مجعول تحکیم وحدت، پس از ۳ ماه بحث و بررسی و البته مشورت با سیاست مداران به حاشیه رفته جبهه اصلاحات، با صدور بیانیه ای، ضمن بررسی عملکرد دولت دکتر احمدی نژاد و تأکید بر «ضرورت تغییر»، سیاست تحریم را مورد انتقاد قرار دادند.
در این بیانیه با تأکید بر لزوم «حضور نیروهای میانه رو در دولت» از اصلاح طلبان و تحول خواهان خواسته شده بود، به جای «اتلاف پتانسیل اجتماعی خود در درگیری های بی ثمر با یکدیگر «به گسترش فرهنگ دموکراسی و حقوق بشر» در کشور کمک کنند. و در ادامه آمده بود؛ «عصر اصلاحات انتخابات محور که در آن نیروهای سیاسی و اجتماعی، دموکرانیزاسیون وتوسعه کشور را تنها از درون صندوق های رأی طلب می کردند به پایان رسیده است» و دست آخر نیز موضوع «تکیه بر جنبش های اجتماعی ونهادهای مدنی به شیوه مسالمت آمیز و تدریجی» نسخه مورد تأیید اصلاح طلبی در ایران معرفی شده بود.
۲) اصلاح طلبان یکسال پس از آتش سوزی سوم تیر ۱۳۸۴ به نتایجی رسیده بودند: اول آن که؛ انتخابات ریاست جمهوری دهم «آخرین فرصت» برای بازیابی هویت و بازسازی ناکامی ها خواهد بود و از این رو بایستی صحنه انتخابات را «صحنه بازی مرگ و حیات» فرض کرد و پس از آن تمام تلاش ممکن را برای «اجتناب از یک مرگ حقیقی» به کار بست.
دوم. عدم اعتماد عمومی ونسبت آن با کارنامه عملکرد پرغلط اصلاح طلبان جزو باورهای قطعی بزرگان اصلاح طلب است مگر آن که تدبیری اندیشیده شده و مکملی برای سبد رأی پیدا شود.
از این رو مسأله به میدان کشانیدن شهروندان مرد و یا همان صاحبان آرای خاموش مسئله ای استراتژیک و تعیین کننده خواهد بود و البته به دلیل سلب اعتماد این قشر- که بخش عمده آنان را دانشجویان تشکیل می دهند- از جریان دوم خرداد، چنین عملیاتی به سختی ممکن خواهد بود.
سوم. با وجود اختلافات حل نشدنی و پرقدمتی که میان جریان هواخواه غرب یا همان ملی مذهبی ها و اصلاح طلبان موجود است به دلیل سوق یافتن بخش عمده ای از جریان های فعال اصلاح طلب به سمت جریان اپوزیسیون، استفاده از امکان میانجی گری این طیف، نقش حیاتی را برای اصلاح طلبان دارا خواهد بود. از سوی دیگر، جریان ملی- مذهبی نیز در نتیجه تلاش برای مرگ و حیات سهیم بوده و هزینه گزاف شکست دامن آن ها را هم خواهد گرفت.
ازاین رو براساس توافق دوم خردادی ها و ملی-مذهبی ها و در یک تقسیم کاری، «دلالی آشتی ژنرال های شکست خورده اصلاح طلب» و «جامعه دانشگاهی» به مثابه «پیاده نظام شگر اصلاحات» به ملی-مذهبی ها سپرده شد.
شاید برای نخستین بار، سازمان یافتگی تلاش برای متقاعد کردن دانشجویان با نوشتاری از ابراهیم یزدی که ضمیمه روزنامه اعتماد در ۱۳مهر ۸۷ آن را منتشر ساخت به تصویر نشست. «انتخابات پیش رو فرصتی است برای جنبش دانشجویان ایران که مواضع خود را پیرامون مسایل کلان کشور بیان کنند». سرکرده نهضت آزادی البته برای آن که خیلی صریح از پروژه فریفتن دوباره دانشجویان پرده برنداشته باشد به این تعبیر متوسل شد که: «بهرحال در مورد انتخابات ما باید دو مقوله را از هم جدا کنیم، اول حضور در انتخابات و دوم مشارکت در انتخابات» بدین ترتیب و با طرح موضوع حضور و القاء تفاوت آن با مشارکت، جریان تحریمی انتخابات در قهر خود با صندوق رأی گامی به سمت «تعدیل» رفت.
پس از این رویداد، نوعی تغییر رأی در روشنفکران دینی نسبت به مسئله انتخابات و مشارکت در آن بروز یافت. اکنون سؤالی حیاتی مطرح است و آن این که؛ چرا بانیان انحطاط دانشگاه و مسببان جدایی طیف معدودی از دانشگاهیان از گفتمان انقلاب، تغییر را بر تحریم مرجح کردند؟
اندکی به قبل بازگردیم، دکتر عبدالکریم سروش به نمایندگی از روشنفکران لیبرال علی الخصوص از سال های آغازین دهه هفتاد خشت های نخستین استحاله و سپس تخریب مبانی معرفت دینی را در محافل دانشجویی بنا نهاد. وی که یک روز پس از دوم خرداد ۷۶، این پیروزی را به نوگرایان دینی نسبت داده بود به برکت فضای به اصطلاح آزاداندیشانه عصر اصلاحات مجال گسترده ای برای حضور در مجامع دانشجویی یافت تا نطفه انحراف دینی را به تکامل برساند. او که به نقل مریدانش «روشنفکر سیاست ورز» لقب گرفته بود در گذر ایام اصلاحات، تغییر رویه ای آشکار داد. سروش در اواخر دوران اصلاحات در نامه ای به خاتمی با لحنی تند دوم خرداد را «قیام آرام و دموکراتیک مردم ایران علیه استبداد دینی» نام نهاده بود. صرف نظر از مناقشات کلامی این نامه، کلید خوردن پروژه «عبور از خاتمی» در آن مشهود بود چرا که تخاطب با خاتمی به عنوان رئیس جمهور در آن انجام نگرفته بود و به کنایه سخن رفته بود.
و اما پروسه ایجاد شکاف میان جریان دانشجویی و نظام سیاسی که در بازه زمانی چند ساله، با محوریت فکری روشنفکران و عاملیت احزاب سیاسی اصلاح طلب انجام شد دارای دو مرحله اساسی بود.
۱) ایجاد شکاف میان جریان دانشجویی و نظام سیاسی
۲) تقلیل شکاف میان جریان دانشجویی و اپوزیسیون برون مرزی
در تحلیل فرآیندسازی پروژه سکولاریزاسیون در ایران بایستی گفت، اصلی ترین دلیل تمرکز بر نسل سوم و دانشگاهیان از سوی غربی ها آن بوده و هست که، در ساختار اجتماعی کشور قشر دانشگاهی گرانیگاه «تحولات اجتماعی» محسوب می گردند. این نسل، در آینده ای نزدیک، متصدی مدیریت میانی نظام شده، پویایی اجتماعی و طرح ریزی برای آینده براساس تجربه آنان شکل می گیرد. اهمیت دوچندان این موضوع هم از آن روست که در ساختارهای بومی نظام سیاسی ایران «مدیران میانی» از «نقش آفرینی» بیشتری برخوردار هستند.
و اما از آن جا که سال ها تلاش بی وقفه نوگرایان دینی برای به ثمر نشاندن درخت اصلاحات ناکام مانده است چاره ای به جز تغییر در انتخاب نقشه راه نیست و این همان فلسفه تغییر رویکرد تحریمی ها است.
بدون شک عرصه انتخابات حتی برای جریان های فکری و سیاسی معارض، یک «فرصت» به شمار می رود و هزینه های قهر با صندوق های رای آن چنان گران بوده است که دیگر تکرار آن شایسته نیست. از این روست که تمام تلاش جریان تجدیدنظر طلب بر آن قرار می گیرد که انتخابات ریاست جمهوری دهم را به یک «فرصت مغتنم» تبدیل کند. بر این اساس نفس انتخابات و تعیین رئیس جمهور گرچه در نظر تحریمی های دیروز واجد اهمیت است اما، اهداف به مراتب مهم تری نظیر؛ «فائق آمدن بر ضعف تشکیلاتی»، «سازمان دهی نیروها» و «تمدید فرصت زنده ماندن» تنها در شرایط هیجان انگیز برخاسته از یک «انتخابات» امکان تحقق می یابد و این موضوع به اعتراف صریح طیفی از اصلاح طلبان اصلی ترین استراتژی مطرح در انتخابات پیش روست. این موضوع را عباس عبدی نیز در گفتگوی اخیر خود با روزنامه اعتماد مطرح ساخته و تصریح کرده بود که انتخابات را بهانه ای می داند و زمینه ای برای ایجاد تغییر.
براساس چنین طرحی پدیده موسوم به «تحریم» در ساخت سیاسی ایران، گزینه مناسبی برای «تغییر» به شمار نمی رود و چند دوره قبل نیز به خوبی نشان از هزینه زا بودن این طرح برای نیروهای مخالف نظام داشته است. و تنها به همین دلیل است که اصلاح طلبان اکنون و به واسطه ملی- مذهبی ها و حلقه های واسط سعی گسترده ای در ایجاد الفت و اعتماد در میان تحریمی ها دارند تا بدین واسطه از زدن آخرین میخ ها بر تابوت دموکراسی غربی جلوگیری کنند.
تا بدین جای بحث، فلسفه خروج «تحریمی ها» از پارادایم «قهر با انتخابات» و شکستن مهر سکوت آنان روشن شد و اما مسئله دیگری در میان است. اتخاذ الگوی مناسب برای ورود به عرصه سیاسی مسئله مهمی است که در مرحله بعد از «توجیه حضور» برجسته می نماید. برای پردازش چنین الگویی ملاحظاتی اساسی برای جریان «تحول خواه» مطرح است. اول آن که؛ تا حد ممکن پای گذاران طیف های تحریمی به عرصه انتخابات به پروژه «مشروعیت بخشی حاکمیت» کمک نکند. از این رو دستورالعمل آن است که، در همه نطق ها بر مرزبندی ها و اختلافات بنیادینی که با حاکمیت دارند تأکید گردد.
دوم آن که؛ با لحاظ مغتنم شمردن چنین فرصتی و با نهایت استفاده از حاشیه امن ایجاد شده برای انتخابات، «ناگفتنی ها» گفته شود و افکار عمومی «نقدهای ساختاری» و «براندازانه» طیف مخالف را که تنها در چنین شرایطی امکان واگویه آن ها وجود دارد بشنوند. این اتفاق علاوه بر انسجام بخشی به شبکه داخل طیف برانداز، امکان جذب دیگر مخالفین را نیز مهیا می سازد. این مسئله را در نطق های انتخاباتی کاندیداهای اصلاح طلب به وفور ملاحظه می کنید.
سوم؛ برای چنین حضوری یافتن مناسب ترین تریبون که دارای شرایط به نسبت مطلوبی باشد و در زمره ضرورت هاست. وجه نخست این مطلوبیت، یافتن نامزدی است که کمترین موارد تعارض با طیف تحریمی و بیشترین زمینه برای استفاده از پتانسیل انتخاباتی را داشته باشد.
در این راستا احمد زیدآبادی، دبیرکل گروهک ادوار تحکیم ضمن بیان فلسفه حمایت چند ماه قبل سازمان از عبدا... نوری برای کاندیداتوری، پرده از معمای «خروج از لاک تحریم» را می گشاید:
«یک سلسله نیروهای اجتماعی گسترده در ایران وجود دارند، که از وضع موجود رضایت ندارند. این نیروها در حال حاضر منفعل هستند و به صورت جزایر پراکنده ای از یکدیگر به سر می برند، تصور ما این است که با تمسک به انتخابات ریاست جمهوری قادر خواهیم بود به این بخش از نیروها تحرکی ببخشیم، تا کاندیدایی با طرح مطالبات آنان بتواند یک جنبش اجتماعی ایجاد کند. در این میان او اگر موفق شود خود را به نحوی به سیستم بقبولاند این امر بیانگر آن خواهد بود که این جنبش می تواند گام های بعدی را نیز برای ریاست جمهوری بردارد و کشور را تا اندازه ای از بن بست ها خارج کند. اگر هم به هر دلیلی سیستم نپذیرفت و مقاومت کرد، در هر حال یک نیروی اجتماعی شکل گرفته که قادر خواهد بود خارج از عرصه قدرت حاکم، بر مناسبات تأثیر بگذارد.»
اکنون که «شیخ مهدی کروبی» جایگزین عبدالله نوری شده است تا نادانسته، شبکه براندازان را به سر منزل مقصود رهنمون سازد به مفروض اولیه این یادداشت در چرایی گذار تحریمی ها به گزینه «تغییر» بیش از پیش پی می بریم.
و اما جمع بندی آن که، یافتن پشتوانه، از سوی یک نیروی اجتماعی قوی تاکتیک همگرایانه اصلاح طلبان برانداز است. بر مبنای چنین برنامه ای، اصلاح طلبان بایستی در تدارک یک پایگاه اجتماعی قدرتمند باشند که توان غلبه بر تمامی موانع ساختاری را دارا بوده و بتواند خواست های خود را بر نظام تحمیل کند. برانگیختن جنبشی با این مختصات، جز با تحریک توده ها و ایجاد اشتیاق نزد هواداران ممکن نخواهد بود. این اتفاق نیز فرصتی مناسب و بهانه ای شایسته می طلبد و اجماع نظر مخالفین نظام بر آن است که انتخابات ریاست جمهوری دهم، بهترین مجال برای تحقق بخشیدن به چنین رویایی است. ای کاش نامزدهای اصلاح طلب متوجه آن باشند که، سرمایه ارزشمند سوابق انقلابی آنان و فرصت در اختیار کنونی برای شرکت رقابت های انتخاباتی چگونه و بی اطلاع آنان، از سوی طیف برانداز نظام و در جهت تحقق بخشیدن به اهدافی پلید مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. هر چند این رویای بدفرجام هرگز به تعبیر نخواهد انجامید.
محمد عبداللهی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید