یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

حقوق و تکالیف انسان در اندیشه امام(ره)


حقوق و تکالیف انسان در اندیشه امام(ره)
● مفهوم انسان در اندیشه امام خمینی(ره)
امام از یک سو بر درک اسلامی از مفهوم انسان نظر دارد و از سوی دیگر مقصد اصلی اسلام را «انسانیت» معرفی می کند. نویسنده آن گاه عناصر اصلی ویژگی های فطری انسان را از دیدگاه امام(ره) توضیح داد و به فطرت دلیل جویی، عشق فطری به آزادی، فطرت دوستی و ذات نورانی فطرت اشاره کرد. در این بخش نویسنده عناصر دیگر فطرت را برمی شمارد و نتایج انسان شناسی امام(ره) در باب حقوق انسان را بیان می کند..
▪ حب بقا
میل به بقا و تنفر از مرگ از فطرت آدمی است. انسان موجودی است که مثل تمام موجودات دیگر جهان میل به بقا و توسعه و استمرار بقای خود دارد. براساس اندیشه امام خمینی، «انسان به حسب فطرت خداداد و جبلت اصلی، حب بقا و حیات دارد (و) متنفر است از فنا و ممات». برخی متفکران مسلمان از این میل فطری آدمی حتی نتایج معادشناختی استنباط کرده اند. اما، این تنها یکی از نتایج این فطرت است و می توان یافته های اجتماعی سیاسی مهمی نیز از آن استنباط کرد. به خصوص با تکیه بر این نکته که حب بقا یک کشش عمومی است و البته هر کششی هم تابعی از علم و تشخیص افراد است. بنابراین، «چون در فطرت انسان این حب بقا است و آن تنفر از مرگ، آن چه را که تشخیص بقا در آن داد و آن عالمی را که عالم حیات دانست، حب و عشق به آن پیدا می کند». ملازمه بین حب بقا و تشخیص مصادیق بقا نشان می دهد که حب بقا منحصر در معنای آخرتی آن نبوده بلکه فطری نوع بشر اعم از معتقد یا نامعتقد به حیات اخروی است. درست به همین دلیل است که یک دنیاگرای محض بقای خود در این دنیا را تمهید می کند و، برعکس، آنان که به جهانی فراتر از این جهان مادی عقیده دارند، لاجرم تدارک دیگری دیده و نگاه دوگانه ای به این دنیای کنونی دارند دنیا به مثابه «جهان زیست»، و دنیا به مثابه «مزرعه آخرت». باتوجه به چنین تحلیلی است که فارغ از ماتریالیسم یا مابعدالطبیعه، حب نفس و میل به بقا وجه مشترک دو نوع انسان مادی و الهی است. امام از این زاویه است که با استناد به روایتی از امام صادق(ع) می گویند؛ «نفس تو دوست ترین نفس هاست به تو ... و اگر بتوانی بدی نکن به کسی که دوست داری او را».
▪ کمال جویی
کمال جویی نیز جزوی از فطرت انسان است و البته تعیین مصادیق آن به نوع میزان آگاهی هر فرد از مفهوم کمال دارد. و بدین سان، شاید بتوان بخش عمده ای از مسائل انسان ها و مصائب اجتماعی را تابعی از فهم های متفاوت انسان ها دانست و یا به تعبیر امام، ناشی از «حجاب هایی باشد که در ما هست .... و عذاب هایی که به ما می شود برای حجاب هایی است که در ما هست». به نظر امام، «در فطرت انسان این است که هیچ وقت بس ندارد. فطرت این طوری است؛ این فطرت انسان است، فطرت خداخواهی است، این یکی از فطرت هایی است که هرکس هرچه بیابد، آن گم شده خودش را نیافته، آن گم شده یک چیز دیگری است و لهذا آن که دنبال قدرت می رود، قدرت مطلق می خواهد، قدرت مطلق خداست». به هرحال، حب بقا و میل به کمال طلبی جلوه های گوناگون دارد و محرک های متفاوتی را تولید می کند. یکی از مهم ترین نتایج این امر، البته پیوند بقا و قدرت یا ملازمه بین این دو است. امام خمینی در نامه ای به یکی از رهبران سیاسی - ایدئولوژیک جهان معاصر به روشنی اشاره می کند که؛ «انسان در فطرت خود هر کمالی را به طور مطلق می خواهد و شما خوب می دانید که انسان می خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است، دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست، فطرتا مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد .... پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد. آن خداوند متعال است .... اصولا اشتیاق به زندگی بقا ابدی در نهاد هر انسانی نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است». در این عبارت از امام، ٢ مطلب مهم لحاظ شده است؛ نخست آن که، امام میل فطری انسان به قدرت را امری بدیهی و مفروض تلقی کرده است؛ دیگر آن که، از این امر فطری و مفروض، استدلالی عقلی در راستای اثبات خدا و معاد تدارک شده است. هرچند غرض اولیه امام همین مطلب دوم، یعنی استدلال در راستای اثبات وجود خدا و جهان آخرت است، اما این نکته هرگز به معنای ندیدن بخش نخست مطلب نیست. سخن از قدرت طلبی فطری و متزاید انسان، همچنین به این معنا نیز می باشد که انسانی همواره در پی قدرت است. ولی سمت و سوی قدرت ممکن است نیل به خدا و اخلاق الهیاتی باشد و البته ممکن است چنین هم نباشد.امام در جای دیگری تأکید می کند که کمال جویی و مطلق خواهی، آن گاه که از مسیر الهیاتی خود جدا می شود و در زمین هموار نیازها و خواهش های غیراخلاقی قرار می گیرد، به فزون خواهی در اموال و قدرت تبدیل می شود، و در کوره رقابت ها و انحصارطلبی آدمیان، جامعه و جهان را به جهنمی از بهانه ها و منازعات بی پایان می کشاند. «کمال مطلق آرزوی انسان است فطرت انسان «فطرةالله التی فطرالناس علیها» که این فطرت توحید است فطرت کمال مطلق است تا آن جا نرسید، هی می خواهید. دنبال یک گمشده ای شما هستید. عوضی می گیرید آن گمشده را. ماها همه عوضی می گیریم. هرکس خیال می کند این که آن چیزی که دیگری دارد کاش مال من بود وقتی پیش دیگری می رود می گوید آن چیزی که آن دارد کاش پیش من بود هر دوشان هم برسند به آن مطلب می بینند نه، این آن نبود .... هرچه زیادتر دست تان بیاید تزلزل زیادتر می شود. انسان فطرتش این طوری است. چون کمال مطلق را می خواهد، عوضی گرفته است وقتی که این جا را گرفت می بیند این نیست، یک چیز زیادتری می خواهد .... و اگر همه دنیا را به شما بدهند آشوب زیادتر خواهد شد، تزلزل زیاد می شود آنی که انسان را از تزلزل بیرون می آورد آن ذکر خداست» این اتخاذ دیدگاه نسبت به ذات انسان، البته چشم انداز تحلیلی معینی در باب زندگی انسان می گشاید. و آن این که فطرت آدمی در صورت گسست از بنیاد الهی - اخلاقی خود قادر به تنظیم زندگی مسالمت آمیز و توأم با صلح پایدار در جهان نیست. به سخن دیگر، ذات انسانی به گونه ای است که بدون فرض نوعی متافیزیک قادر به تأسیس اخلاق و زندگی اخلاقی ، اجتماعی نمی باشد. زیرا، اگر بپذیریم که فطرت حب حیات ، بقا و میل به قدرت در انسان سرشته است، لاجرم باید این دو راهی تحلیلی را برای چنین انسانی تصور کرد؛
١) سوق دادن این گرایش فطری آدمی به سمت امر اخلاقی که با نوعی متافیزیک و به تعبیر امام «الهیات و توحید» تلازم دارد.
٢) رها شدن این گرایش ذاتی در جاده تعلقات مادی پایان ناپذیر که سرانجامی جز تزلزل در فرد و اجتماع ندارد. لیکن، انسان از آن حیث که وجود مدنی دارد و به این دلیل که تأسیس مدینه و تحقق اجتماع بی فرض نظم و نظم بدون قانون و قانون بدون اخلاق و اخلاق بدون مابعدالطبیعه ممکن نیست، ناگزیر فرض خداوند و اعتقاد به مابعدالطبیعه شرط ناگزیر آرامش در فرد و قرار در اجتماع است. در زیر به برخی نتایج انسان شناسی امام در باب حقوق انسان اشاره می کنیم.
٣) اشاره کردیم که انسان در اندیشه امام وجودی مدنی دارد و برای حفظ و توسعه حیات و بقا و قدرتش نیازمند تشکیل و عضویت در اجتماع است. به رغم فطرت نورانی و کشش عمومی به خیرات، اخلاق و نوع دوستی، گرایش های دیگری هم دارد که در صورت گسست از اخلاق و الهیات منبع تولیدات فکری - رفتاری مخرب حیات نیز تواند بود. درست به همین دلیل است که امام از چیزی به نام «ملکه» و ضرورت «مراعات عمل» در پیوند با اخلاق دیانتی سخن می گوید. و از همین جاست که، برخلاف اندیشه های جدید غرب، حقوق و تکالیف انسان در اندیشه امام با مفهوم مابعدالطبیعه، دیانت و توحید گره می خورد. به نظر امام، مراقبت در عمل برای انسان از آن رو اهمیت دارد که هر عملی آن گاه که در چرخه تکرار قرار گیرد مولد ملکه ای در نفس انسانی می شود. بنابراین، هر عمل اخلاقی مقدمه ای بر ملکه اخلاقی در نفس انسانی شده و، برعکس، هرعمل غیراخلاقی نیز مقدمه ای بر ملکه رذیلت می شود.
«ما هر کاری که انجام بدهیم، چه کار خوب و چه کار بد، همان را خواهیم دید.... خود عملی که انجام می دهیم در آنجا متحقق می شود ملکات انسان، یکی هست که ملکه خوب دارد و یکی هست که ملکه زشت دارد .... در نفس انسان ملکه است، ملکه خیانت، طبیعتش طبیعت خائن است ...، همه چیز در انسان به طور استعداد هست یعنی تحقق باز ندارد، اما قابل است. قابل است که ملکات صالحه پیدا کند و قابل است که ملکات رذیله، اگر سعی کرد در آن طرف ملکات رذیله کم کم این ها تحقق پیدا می کنند و باطن ذات انسان یک موجود رذل می شود». استدلال فوق بدین معناست که «باطن ذات انسان محفوف است به چیزهایی که تمام هدایت ها و انحرافات از آن سرچشمه گیرد».
اما امام همچنین عقیده دارد که بسط ملکات مولد رفتار نیک تنها از اخلاقیات مبتنی بر توحید و دیانت ناشی می شود. زیرا در غیاب چنین مبنایی، انسان حتی اگر از مفهوم طبع پسندی چون «عدالت» هم سخن بگوید، البته آن را در منافع مادی و خواست نفسانی خود تحلیل می برد. و بدین سان مفاهیم بزرگ جهانی ابزار دست قدرت طلبان می شود. امام از همین زاویه است که بر تلاش های مبتنی بر شعار حقوق بشر توسط قدرت های استعماری جهان مشکوک است؛ «آن ها با اسم صلح دوستی، جنگ افزوز اول جهان اند، آن ها با اسم حقوق بشر، بالاترین کسانی هستند که حقوق بشر را پایمال می کنند.»
امام با تعمیم این وضعیت بر اکثر جوامع و انسان ها، می گوید: «این برای همان است که باطن ذات انسان تهذیب نشده که عدل را برای عدل بخواهد، نه برای خود. و ما اگرعدل هم بخواهیم، برای خودمان می خواهیم خودمان را نباید بازی بدهیم. ما هرچه می خواهیم برای خودمان می خواهیم. ما عدل را برای عدلش دوست نداریم، اگر این عدل برای ما جاری بشود و خلاف ما باشد دشمن با آن عدل هستیم. اگر یک ظلمی به نفع ما باشد دوست آن ظلم هستیم. همه این ها ریشه اش در خود انسان است، اگر این ریشه کنده بشود و لااقل تضعیف بشود، کارها حل می شود، همه با هم دوست می شوند، ایراد به هم نمی گیرند، کمک هم می کنند ... و اگر آن ریشه فاسد در قلب انسان باشد صددرصد هم چیزی را مصداق عدل بداند می گوید این درست نیست. آن ریشه فاسد منحرف می کند انسان را». به نظر امام، ریشه شکل گیری این نوع از ملکات در انسان همان بی توجهی در رعایت اعمال است که به تدریج باعث ظهور چنین کشش های قدرتمند و مخرب فرد و جامعه می شود. زیرا، «کسی که حب نفس و خودخواهی ملکه و شاکله نفس اوست ...، غایت مقصد و نهایت مطلوب او رسیدن به ملایمات نفسانیه است و محرک و داعی او در اعمال همین غایت است».
امام با استناد به روایتی از امام باقر(ع) می نویسد؛ «مراعات عمل سخت تر است از عمل». و این بدان مفهوم است که حتی عمل نیک و اخلاقی نیز ممکن است در گردونه ای قرار بگیرد که پیش درآمدی بر نتایج سوء و غیراخلاقی باشد و بدان منتهی شود. چنین می نماید که امام خمینی به اعتبار تحلیلی که از فطرت انسانی دارد، چنین می اندیشد که مراعات عمل و پرهیز از شرایط امکان ظهور «مفسدات» برای بسیاری از انسان ها و جوامع دشوار است. بنابراین، از یک سوی لازم است که همواره کاستی های اخلاقی ناشی از تعارضات منافع انسانی - انسان ها در جامعه فاضله جبران شود و از سوی دیگر جوامع و انسان های فاضله باید آمادگی دفاعی لازم را در برابر هجوم های احتمالی افراد و جوامع غیرفاضله کسب کنند. اندیشه امام در این باره بر یک تحلیل دوسویه استوار است؛
ـ اولا، زندگی اخلاقی هر انسان و جامعه ای لزوما بر زندگی اخلاقی دیگری - دیگران و اعتماد متقابل بر امانت و ترک خیانت استوار است.
ـ ثانیا، «انسان تا در عالم ماده و طبیعت واقع است، به واسطه تضاد و تصادمی که در این عالم است و به واسطه قوه قبول و انفعال و تأثری که در طبیعت او است، دائما در نضج و تحلیل است که اگر بدل ما یتحلل به او نرسد، به زودی مفسدات داخلی او را فانی و نابود می کنند، و همین طور تا در عالم دنیا و تصادم واقع است، از برای او دشمن ها و مفسداتی هست که اگر از آن ها جلوگیر نشود، انسان را به زودی زایل و فانی کنند .... و همین طور که از برای شخص و فرد حیوان و انسان، مفسدات و موذیات خارجی و داخلی هست، از برای نظام عائله انسانی و نظام جمعیت و مدینه فاضله انسانیه، مفسدات و مخلاتی است که اگر ذب و دفع از آن ها نشود به زودی نظام عائله و نظام مدینه فاضله به هم می خورد و به اسرع اوقات، عالم مدنیت رو به زوال و اضمحلال می گذارد .... از این جهت، عنایت ازلیه الهیه و رحمت کامله رحمانیه اقتضا نمود که در حیوان مطلقا و در انسان بالخصوص، این قوه شریفه غضبیه را قرار دهد که حیوان و انسان - بما هو حیوان - دفع موذیات خارجی و داخلی فردی خود کند و انسان، بالخصوص، دفع و رفع مفسدات و مخلات نظام عایله و نظام جامعه و مدینه فاضله نماید.»
تحلیل بالا نشان می دهد که امام باتوجه به تفسیری الهیاتی که از فطرت، اخلاق و حقوق انسانی دارد، جامعه اخلاقی و فاضله را جامعه ای فارغ از جنگ و تهاجم تلقی کرده و قوه غضبیه در فطرت انسان را، صرفا، ابزاری برای دفاع از چنین جامعه اخلاقی - و نه هجوم به دیگر انسان ها - تعریف می کند. در این برداشت عمومی از ذات انسان، انسان ها گرگ یکدیگر نیستند بلکه این تنها انسان های جوامع غیراخلاقی است که گرگ یکدیگر و نیز مزاحم انسان و جامعه فاضله هستند. امام چنین تفسیری از ماهیت انسان اخلاقی - فطری را به دیانت اسلام نیز، به مثابه اکمل ادیان فطری، سرایت می دهد و می گوید؛ «اسلام را به این زودی نمی شود شناخت، اسلام را با دو تا جنگ نمی شود (شناخت)، اسلام جنگ نیست، جنگ به اسلام مربوط نیست. مکتب اسلام ... را من و تو نمی شناسیم، چنانچه انسان را نمی شناسیم. این که می شناسیم همین موجود طبیعی است، این انسانیت نیست». و الله اعلم.
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید