سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

انقلابی از جنس دیگر


انقلابی از جنس دیگر
انقلاب ها و قیام ها همواره نزد مردم ملت ها حركتی مقدس توصیف می شوند. به همین منظور است كه حتی جباران و حیله گران تاریخ نیزمی كوشند برخی اقدامات خود را انقلاب بنامند. شاه پروژه مدرنیزاسیون خود را انقلاب سفید می نامید و توطئه گرانی كه در انگلستان نظام كرامول را سركوب كردند اقدام خود را «انقلاب شكوهمند» نامیدند.
برخی ملت ها با كبیر نامیدن انقلاب خود می خواهند برتری انقلاب خویش را به رخ انقلاب های دیگر بكشند.
انقلاب۱۳۵۷ را انقلاب اسلامی نامیده ایم و انقلاب كبیر نگفته ایم؛ نه از آن رو كه این انقلاب بزرگ نیست. این انقلاب از هر رو كه بدان بنگریم بزرگ است. «بررسی تطورات تمدنی جوامع بشری»، «تطبیق این انقلاب با انقلاب های دیگر»، «حضور همگانی طبقات و اقشار مختلف» و... بزرگی آن را بیش از پیش نمایان می سازد.
پیشتر انقلابیان در فرانسه یا روسیه می كوشیدند با « كبیر» نامیدن انقلاب خود، اقدام خویش را بزرگتر از دیگر انقلابها جلوه دهند. این دو انقلاب به واقع از انقلاب های انگلستان(قرن هفدهم) و آمریكا(قرن هجدهم) یا دو انقلاب پیاپی چین بزرگ تر بود اما حضور مردم در این انقلابها همگانی نبود.
انقلاب در چین و روسیه، یك حركت دهقانی بود. در فرانسه فراماسونرها و روشنفكران با اتكای به شهرنشینان نوكیسه انقلاب كردند. آنچه در انگلستان «انقلاب شكوهمند ۱۶۸۸.م» نام گرفت، اساسا یك انقلاب تمام عیار نبود. فراماسونرها با فراخواندن شاهزاده هلندی و تشویق وی برای سركوب كردن نظام كرامول، حكومت را در دست گرفتند و نام آن را انقلاب نهادند.
اما در انقلاب اسلامی نه تنها روحانیان، دهقانان و رعایا، بلكه دانشگاهیان، كارگران صنایع، بازاریان، ارتشیان و همه اصناف و اقشار حضوری جدی داشتند. این حضور چنان فراگیر و شگرف بود كه «میشل فوكو» با تبیین مشاهدات خود از راهپیمایی های سال ۱۳۵۷ تحقق«اراده عمومی» را در ایران فارغ از نظریه پردازی ها در ساحتی عینی و ملموس می بیند.
بررسی سیر تطورات تمدنی جامعه بشری و جایگاه انقلاب اسلامی در آن نیز بیش از پیش بزرگی انقلاب اسلامی را نسبت به دیگر انقلاب ها نمایان می سازد. انقلاب در انگلستان، فرانسه، ایالات متحده و روسیه محصول رفورمیسم دینی و فاصله گرفتن خرد جمعی از خرد قدسی(وحی) بود. نظام هایی كه از پی این انقلاب ها پدید آمدند بیش از نظام های پیشین از دیانت فاصله می گرفتند و بستر این انقلاب ها ظهور تمدنی نوین بود كه در آن انسان مدعی بود جای خدا را می تواند اشغال كند و در حوزه های فرهنگ، سیاست، اقتصاد و حتی اخلاق فردی، یك «شبه شریعت» و یك دیانت«انسان ساز» عرضه می شد. اما در انقلاب ۱۳۵۷ فاصله دیانت و سیاست كاسته شد. تا جایی كه نه تنها جامعه ایران بلكه ناظران بیرونی هم آن را انقلابی فرهنگی توصیف می كردند. فوكو به دلیل همین وجه فرهنگی بود كه ابتدا انقلاب ایران را «نخستین انقلاب پست مدرن» توصیف می كرد.
اما انقلاب۱۳۵۷ تنها وجه فرهنگی نداشت، به واقع بازگشت بشریت به دیانت را نوید می داد و به واقع انفجار نور در ظلمتكده مدرنیته بود. از این رو این انقلاب، نخستین انقلابی است كه اعراض تمدنهای بشری را از زندگی مادی و تك ساحتی نمایان می سازد. با هیچ واژه ای اهمیت و عظمت انقلاب ۱۳۵۷ را نمی توان نمایان ساخت جز آنكه بگوئیم این انقلاب «یك انقلاب اسلامی» بود.
از پی این انقلاب نه تنها نهضت های اسلامی توفنده تر شد بلكه سردمداران استكبار نیز با درك درست از امید بشر به ساحت قدسی، ادبیات دینی را برای خود اتخاذ كردند. بوش در تمام نطق های خود می كوشد به آیاتی از انجیل تمسك جوید و حتی كشتار انسانها در عراق را نیز محصول مشورت خود با خدا بنامد. تا كنون هیچگاه روسای جمهور ایالات متحده خود را تا این حد به ادبیات انجیلی محتاج نمی دیدند.
اكنون با تبیین جایگاه این انقلاب در برابر دیگر انقلابها و نیز رنگ و بوی دینی و فرهنگی آن برآنم كه باید بر یك نكته تاكید كنم؛ آیا این انقلاب را می توان با الگوهایی كه برای تبیین و شناخت انقلاب های تك ساحتی ساخته شده است، مورد تحلیل و آسیب شناسی قرار داد؟! پرسش را ساده تر می كنم؛ آیا با میزان ها و ترازوهایی كه برای وزن كشی انقلاب های سبك و مادی ساخته شده اند می توان انقلابی به این بزرگی را وزن كشی كرد؟!
تمدن مدرن، بعد از انقلاب «ساوانارولا» در فلورانس(ایتالیا) هیچگاه یك انقلاب تمام عیار دینی را درك نكرده است. این انقلاب كه در قرن۱۵ شكل گرفت دولت مستعجل بود.۲۰ سال بعد از وقوع انقلابی كه قرار بود مدنیتی مسیحی را نوید دهد، اهالی فلورانس به تحریك دستگاه پاپ بر او شوریدند و در ۲۳مه سال۱۴۵۲ میلادی ساوانارولا را سوزاندند.
نظریه پردازی های مارتین لوتر نیز گرچه یك انقلاب فكری را در آلمان پدید آورد اما به مهار «جنبش دهقانان» منجر شد. لوتر اطاعت از شهریاران را اطاعت از خداوند می نامید و دستور داد دهقانان انقلابی را سركوب كنند. انقلاب های سده های بعد كه در انگلیس، فرانسه، آمریكا و روسیه رخ داد نیز چنان كه گفتیم حاصل افزایش فاصله تمدن غربی از دیانت بود با این همه چگونه می توان از جامعه شناسان سیاسی در غرب انتظار داشت كه یك انقلاب دینی را بتوانند به خوبی تبیین كنند؟ حتی انقلاب هایی كه بعدها در ممالك شرقی رخ داد الهام یافته از انقلاب های مدرن بود. انقلاب اعرابی در مصر رنگ ناسیونالیستی آرمان های ارتشیان را نمایان می ساخت و انقلاب چین حاصل تمنای آرمان های كمونیستی در برابر فروپاشی اعتبار الهی امپراطور بود. از این رو انتظار نابه جایی است كه از جامعه شناسی سیاسی در غرب بخواهیم انقلاب اسلامی ما را به خوبی تبیین كنند؛ آنان هیچگاه فرصت مشاهده یك انقلاب تمام عیار دینی و اعتقادی را نداشته اند.
تبیین انقلاب ها در غرب با پذیرش این پیش فرض صورت می گیرد كه بشریت با تبلور خرد جزئی، ابزاری و پوزیتیویستی خود به این نتیجه می رسد كه نیاز به قیم ندارد. از این رو قیمومیت شریعت را هم نفی می كند و دست خود را از دامن خرد قدسی(وحی)كوتاه می كند. سیر تكوین جوامع از دیدگاه ولتر، هابز، دوركیم، ماركس و... همه بر این پیش فرض اصرار دارد كه آدمیان وقتی دست به انقلاب می زنند كه از دین دور می شوند. حال پیروان مكاتب جامعه شناختی ایشان نمی توانند- و نمی توان از ایشان توقع داشت كه- یك انقلاب دینی و اسلامی را تبیین كنند. حتی فوكو كه خود شاهد انقلاب اسلامی بود نیز سخن خویش را درباره نسبت انقلاب اسلامی و پست مدرنیته پس می گیرد و اعتراف می كند كه این انقلاب را نمی فهمد ولی اذعان می كند كه «انقلاب ایران دمیدن روح به جهان بی روح است.»
البته تمامی اندیشمندان دانش سیاسی در غرب مانند فوكو حاضر نیستند به ناتوانی خود در درك این انقلاب اذعان كنند. بلكه آنان اصرار دارند تبیینی پوزیتیویستی یا جزم اندیشانه از انقلاب اسلامی ارائه كنند و اتفاقا با این تبیین ها راهی برای مهار انقلاب اسلامی نیز بگشایند.
تدا اسكاچ پل همزمان با انقلاب اسلامی در ۱۹۷۹ كتاب «دولت ها و انقلاب های اجتماعی»نخستین تلاش از این دست را نمایان ساخت ولی این كتاب به رغم فروش وسیع اولیه كه ناشی از توجه جامعه آمریكایی به انقلاب اسلامی بود، به سرعت از اعتبار افتاد. بعد از اسكاچ پل نظریه پردازی ها با اعتنای بیشتری به جنبه های فرهنگی انقلابها صورت گرفت. دوركهایم نقش آرزوها در قالب هنجارهای اجتماعی را جدی گرفت و مرتون بر ظهور ارزشهای جدید هم تاكید كرد.
نئوماركسیست هایی چون اعضای مكتب فرانكفورت نیز گرچه چندان اعتنایی به جنبه های فرهنگی نداشتند ولی این اواخر از پست سوسیالیسم دم زدند و در كنار ماده گرایی اعتنا به فرهنگ را نیز بر خود لازم شمردند. از جمله ایشان، یورگن هابرماس بود كه در ایران نیز مریدان بسیاری دارد. پیروان نئوماركسیسم در ایران- از جمله یك استاد برجسته جامعه شناسی سیاسی در دانشگاه تهران- نیز بر آرای ماركس و نیز تفسیرهای پیروان وی تمسك می جویند. اینان نیز مبانی و روش تحلیلی خود از تحولات اجتماعی سیاسی ایران و به ویژه انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی را در تضادهای طبقاتی جستجو می كنند. حاصل این جستجوی طولانی آن است كه ایشان ده سال است در انتظار فروپاشی انقلاب اسلامی هستند و از میانه دهه۷۰ این انتظار را با نگارش و راهنمایی دهها رساله تبیین كرده اند!
اینان گرچه فرهنگ را مورد اعتنا قرار می دهند اما نمی توانند ذات وحیانی انقلاب اسلامی را دریابند. بدیهی است كه در عین تعلقات فردی به اسلام، به جای تبیین مبتنی بر خرد قدسی هنوز احكام ماركس را وحی منزل می شمارند و از افیون بودن دین برای توده ها سخن می گویند؛ آیا با این وصف تبیین انقلاب اسلامی از سوی ایشان می تواند تبیین درست و مبتنی بر واقعیت باشد؟ بدیهی است كه اگر آنان درك جامعی از انقلاب اسلامی نداشته باشند نمی توانند آسیب شناسی درستی هم از اكنون و پیشگوئی های عقلایی از آینده انقلاب اسلامی ارائه دهند. شناخت انقلاب اسلامی نمی تواند با بازاری كه مغایر با جنس آنان است رخ دهد.
نابودی و مرگ یك نظام اجتماعی زمانی كه به جایگزینی نظام نوین منجر شود انقلاب اجتماعی نامیده می شود. عنصر مقوم یك انقلاب اجتماعی تغییر نظام- نه تغییر در نظام- است.
نگارنده بر این باور است كه اهمیت دادن به مقولاتی چون «آزمندی»، «فاصله طبقاتی»، «ستمگری حكومت» و «نارضایتی عمومی»- گرچه مقولاتی موثرند- اما نمی تواند مبین تحلیلی فراگیر از ماهیت انقلاب ها به ویژه انقلاب اسلامی باشند. پیشتر اشاره كردیم كه شناخت انقلاب اسلامی باید با تبیینی از جنس خود انقلاب اسلامی صورت گیرد و الگوهایی پوزیتیویستی، مبتنی بر خرد ابزاری و...كه از وحی بدور است نمی تواند یك انقلاب مبتنی بر وحی را بشناساند.اكنون یادآور می شویم كه هر نظام اجتماعی برآمده از آرمان ها و هنجارهای ویژه خود است. جوامع انسانی همگی از فطرت یگانه ای بهره مند هستند بنابراین خدا جویی و توحید، عدالت طلبی و اعتدال، آزادی و آزاداندیشی، كمال جویی و سعادت طلبی از مطالبات فطری همه جوامع انسانی است. اما جوامع دینی به دلیل تبعیت از هنجارها و شهودی كه از رسولان الهی و منبع فیض وحیانی دریافت كرده اند بیش از جوامع دیگر - و به تعبییر فارابی مدینه های فاسقه - از فطرت بیدار خویش بهره مند هستند. تا زمانی كه سنت های الهی در یك جامعه ساری و جاری باشد و مردم به تبعیت از این سنت ها استمرار داشته و راغب باشند آنان از فطرت سالم و كمال جو بهره مند خواهند بود. هر قدر مردمی با ستمگری، فسق و فجور، نابرابری و بی عدالتی و نیز كفران الهی از سعادت و كمالات انسانی فاصله بگیرند فطرت خویش را مكدر خواهند كرد. هنگامی كه جامعه ای همچنان از فطرت بی آلایش و بیدار بهره مند باشد و اغلب مردمان آن در جستجوی كمالات الهی و سعادت دنیوی و اخروی باشند به رسول و حجتی كه از سوی خداوند به آنان روی می كند لبیك می گویند و رهبری او را گردن نهاده و گام های بلندی را برای تاسیس مدینه توحیدی و تمدن الهی بر می دارند.
بدیهی است در این راه آنان با موانعی برخورد خواهند كرد از جمله این موانع می تواند حكومت های استبدادی و مخالف سنت های الهی باشد در این صورت اگر برآیند نیروهای خدا جو و كمال طلب از برآیند نیروها و توان ستمگران و طواغیت بیشتر باشد موحدان خدا جو بر دشمنان الهی چیره می شوند و از مانع آنها عبور می كنند. این رخداد همان انقلاب اسلامی است كه نه در سال۱۳۵۷ ه.ش بلكه در طول تاریخ بارها ابنای بشر آن را تجربه كرده اند. این تجربه گاه به پیروزی قطعی منجر شده و گاه موفقیت ظاهری و آنی نداشته و به یك انقلاب ناتمام منجر شده است. انقلاب موسی(ع) بر فرعونیان از همین جنس بود چنانكه انقلاب پیامبر(ص) در جزیرهٔالعرب نیز از همین جنس بود. در مقاطعی از تاریخ هم برآیند نیروهای خدا جو و موحد البته از برآیند نیروهای طاغوتیان و مستبدان بیشتر نبود حركت انقلاب ایشان به فرجام سیاسی و ظاهری منجر نشد چنانكه انقلاب كربلا در سال ۶۱ ه. ق به پیروزی ظاهری عاشورائیان منجر نشد اما شهادت امام حسین(ع) در كربلا ابتدا انقلابی فكری- فرهنگی ایجاد كرد و اندكی بعد طومار بنی امیه را نیز در هم پیچید و برای همیشه تاریخ، الگوی انقلابیان و خدا جویان شد.
البته انقلاب ها ضرورتا، جهت اصلاحی ندارند و ممكن است انقلابی بنیادین اما با جهت گیری منفی، جامعه ای را یك گام به قهقرا و تیره بختی و سیه روزی بكشاند ؛ ممكن است «انقلاب فاسقه» در جامعه رخ بدهد.
بنابراین با توجه به اینكه نظام سیاسی- اجتماعی موجود برآیند آرمان ها و نیازها افراد یك جامعه است، اگر بین آرمان های افراد جامعه و نظام موجود تفاوت شدیدی باشد افراد می كوشند نظام موجود را تغییر داده و آن را با آرمان های خود هماهنگ كنند. این اقدام ممكن است به صورت آرام و درون سازمانی انجام شود. اما اگر نظام سیاسی- اجتماعی موجود ظرفیت تغییر و حركت به سوی انطباق با آرمان ها و نیازهای افراد خود را نداشته باشد افراد به سمت یك انقلاب میل می كنند. در این حركت انقلابی عواملی چون رهبری انقلاب و نیز امتیاز نیروهای انقلابی در برابر نیروهای حامی نظام مستقر، می تواند در «شدت انقلاب»، «سرعت انقلاب» و «میزان درگیری و نزاع طرفین» موثر باشد.
زندگی اجتماعی، مشتمل بر سیستم های انسانی فراوانی است كه برخی از آنها برای نظام اجتماعی جنبه اساسی و اصلی دارند؛ مانند مجلس قانونگذاری یا حضور وحی آسمانی، مجلس قانونگذاری، عنصری اجتماعی است كه وجود آن از شرایط اصلی نظام دموكراتیك است، همچنین وحی- و مجموعه هایی كه درباره استنباط و یا ابلاغ آن ضرورت دارد نظیر نبوت و امامت - عنصری است كه از بعد اجتماعی مقوم یك نظام الهی و دینی - تئوكراسی- است. بنابراین هر نظام و ساخت اجتماعی به تناسب آرمانهای خود از برخی از سازمانهای اصلی برخوردار است كه آنان را به دلیل نقش بنیادینی كه در آن نظام دارا هستند، نهادهای خاص آن نظام می نامیم. فقدان این نهادها موجب تزلزل در نظام مورد نظر می شود. یعنی اگر مجلس قانونگذاری را از یك نظام حذف كنیم نمی توانیم آن را نظامی پارلمانی بنامیم. یا با فقدان نهادها و آموزه های موثر دینی در ساز و كارهای اجرایی یك نظام این نظام را نمی توان نظام دینی دانست.
از بیان فوق در می یابیم كه تغییر انقلابی هر نظام با تحول نهادهای خاص آن نظام قرین است؛ به عنوان مثال اگر انقلاب مشروطه ایران را یك انقلاب بدانیم سلطنت مطلقه دربار كه برآیند اقتدار خوانین ایلات مختلف جامعه بوده و به عنوان یك نهاد خاص استبداد قبل از مشروطه است با انقلاب مشروطه زایل می شود و مجلس به عنوان یك نهاد نوین اجتماعی متولد می شود.
اگر انسان هایی كه شكل دهنده نظام پیشین هستند از طریق هم جهتی با آرمان های نیروهای جدید به آنها پیوند نخورده باشند به منظور نیل به اهداف مورد نظر خود و یا حفظ آنها به دفاع از نظام سابق خواهند پرداخت و بدین ترتیب درگیری و نزاع در متن انقلاب شكل می گیرد و این نزاع و كشمكش تا پیروزی یكی از طرفین به صورت آشكار و پنهان ادامه می یابد. تنها در صورتی می توان انقلاب بدون درگیری و خونریزی را تصور كرد كه تمام افرادی كه نهادهای یك نظام اجتماعی را شكل می دهند با تغییر در آرمانها و هدف های خود كه در واقع ملازم با تغییر در نفوس آنها می باشد به نظام نوین روی آورند و یا نسبت به دو نظام سابق و یا لاحق بی تفاوت شوند؛ به این معنا كه تحقق هر یك از دو نظام با آنچه كه آنها در جستجوی آن هستند یكسان باشد و این فرض گرچه بسیار نادر و نایاب است ولی محال نمی باشد.
براین اساس اگر برآیند نیروهای سیاسی نسبت به آرمانهای انقلاب علاقه مند باشند و خواستار پایان یافتن نظام موجود باشند در مقابل نظام موجود نیروهای سیاسی جدی و مقتدری برای پاسداشت و صیانت از خود نداشته باشد انقلابی بدون خونریزی و نزاع رخ خواهد داد. طبیعی است كه این انقلاب به دلیل برخورد با موانعی اندك سرعت هم خواهد داشت. در هر انقلاب، لااقل دو نیروی اجتماعی ضروری است؛ البته این دو نیرو باید آرمانهای اجتماعی ناسازگار و متضادی داشته باشد. به كار بردن قید «ناسازگار»، از این جهت است كه بسیاری از آرمانهای مختلف می توانند در نظامی واحد تامین گردند. به همین دلیل خواجه نصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری، پس از ترسیم انواع بسیطی از نظام های اجتماعی تركیب برخی از آنها را با یكدیگر ممكن می داند. به عنوان مثال برخی از نیروهای اجتماعی كه به دنبال تحصیل ضروریات زندگی خود هستند و نظام مطلوب آنها با عنوان «مدینه ضروریه» مشخص می شود در دیگر نظام های زیستی تا زمانی كه از ضروریات زندگی خود محروم نباشند می توانند به گونه ای مسالمت آمیز زندگی كنند. فارابی هم بر همین مبنا در مدینه فاضله «نوابت»یعنی افرادی را كه جذب آرمانهای آن نشده اند، براساس چگونگی سلوك با مدینه فاضله به اقسامی تقسیم می كند. مدینه فاضله برخی از نوابت را می تواند تحمل كرده و در طریق تربیت آنها نیز تلاش كند. ولی راهی برای تحمل برخی دیگر وجود نداشته و چاره ای جز ستیز و درگیری با آنها نمی باشد.
نظام سیاسی مستقر همواره تابع آرمان ها و نیازهای اجتماعی جامعه خود هستند و اگر چنین نباشد تضاد نظام سیاسی موجود و جامعه موجب انقلاب می شود. آرمان های اجتماعی نیز به نوبه خود همواره تابع معرفتی هستند كه افراد نسبت به خود و جایگاه خود در هستی دارند؛ یعنی تابع شناختی هستند كه نیروهای مختلف اجتماعی نسبت به عالم و آدم یا انسان و جهان دارا هستند. از این رو جایگاه نخست انقلاب در قلب انسان هاست. قلب آدمی كه راه اتصال او با هستی است، به دلیل تاثیرپذیری فراونی كه از اسمای حسنی و صفات علیای الهی دارد و نیز به دلیل شدت انتقال و دگرگونی و كثرت تحول پذیری، قلب نامیده شده است. قلب آن گاه كه به مبدأ هستی روی می آورد و از ایمان به او نور می یابد، عرش خداوند سبحان می شود.(قلب المومن عرش الرحمن؛ بحارالانوار. ج ۸ ص ۳۹)
تمام انقلاب های تاریخ بشری را می توان بر اساس ناسازگاری مردم و حكومت بر سر چالش بین «آرمان ها و نیازهای مردم» و «نظام سیاسی» موجود تبیین كرد. بدیهی است كه اگر آرمان ها و نیازهای افراد جامعه بر ساحتی زمینی استوار باشد و جامعه حركت به سوی تامین لذت های دنیوی را تمنا كند انقلاب رنگی زمینی و مادی می یابد. چنانكه با شناسایی رنگ غالب و جنس انقلاب های مدرن، این انقلاب ها از همین زاویه قابل تحلیل هستند. انقلاب های توحیدی نیز به دلیل تمنای غالب جامعه برای دستیابی به آرمان ها و نیازهای معنوی رنگی الهی دارند.
در ایران برخلاف انقلاب های مدرن كه در آن چالش های طبقاتی و تمنای بهبود اوضاع اقتصادی آرمان انقلابیان و محرك انقلاب بود در انقلاب اسلامی پوششی از احساس خدا جویی و خدا پرستی فطرت پاك همه اقشار و طبقات جامعه را به حركت واداشته بود و این احساس بر وجوه دیگر مطالبات مردمی سیطره قطعی داشت. وجدان اسلامی بیدار شده جامعه ، تمنای ارزشهای بنیادینی چون «عدالت»، «توحید»، «آزادی»، «نفی سلطه دشمنان اسلام» و... را همراه با اراده بهبود اوضاع اقتصادی بیان می كرد. تلاش حضرت امام خمینی(ره) برای انقلاب اسلامی از همان جنس كوشش امیرمومنان(ع) و امام حسن(ع) و نیز امام حسن(ع) برای اقامه عدل الهی و حكومت مبتنی بر اسلام بود. حضرت علی(ع)در نهج البلاغه برای اهداف اصلاحی خود می فرمود:«اللهم انك تعلم انه لم یكن الذی كان منا منافسهٔ فی سلطان و لا المظلومون التماس شی‏ء من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دینك و نظهر الاصلاح فی‏ بلادك فیأمن من عبادك و تقام المعطلمهٔ من حدودك»؛ «خدا یا تو خود آگاهی كه آنچه از ناحیه ما صورت گرفت ، رقابت در كسب‏ قدرت یا خواهش فزون طلبی نبود ، بلكه برای این بود كه سنن تو را كه‏ نشانه های راه تواند باز گردانیم و اصلاح آشكار و چشمگیر در شهرهای تو به‏ عمل آوریم كه بندگان مظلوم و محرومت امان یابند و مقررات به زمین مانده‏ تو از نو بپا داشته شوند».
محمد مهدی شیر محمدی