شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


گشت نامحسوس در هوای اردیبهشتی


گشت نامحسوس در هوای اردیبهشتی
موضوع حجاب و پوشش اسلامی، موضوع جدیدی نیست و نیز نگاه های متفاوت به مقوله حجاب و برخورد با بدحجابی یک تجربه ۲۸ساله را پشت سر گذاشته. تجربه یی که با فراز و نشیب های بسیار از گذرگاهی همواره خبرساز و پرغوغا عبور کرده تا امروز نیروی انتظامی را بر آن بدارد که یک بار دیگر از اول اردیبهشت در این عرصه بخت آزمایی کند.
اولین واکنش های اجتماعی به وقایع روز را می توان در تاکسی ها دریافت. تاکسی ها نمونه های کوچک شده جامعه یی هستند که در آن زندگی می کنیم. افسوس که این جامعه های کوچک خیلی گران شده اند وگرنه می شد همه این گزارش را از گپ و گفت با مسافران تاکسی نوشت. اما این دیگر باید حتماً از بخت یاری یک خبرنگار که قرار است نظر جوانان را در مورد برخورد با «بدحجابی» گزارش کند، باشد که در یک صبح بهاری و در یک مسیر طولانی با روحانی جوانی همسفر شود.
روحانی سید است و خوش پوش و از وقتی نشسته توی تاکسی، همه آن اتاق آهنی پر شده از عطر گل محمدی. ریش های نورسته روحانی نشان می دهد که نباید خیلی سن داشته باشد اما می توانی ببینی که با چه وسواسی ریش هایش را مرتب کرده است.
فقط کافی است تا کلمه اول را بگویی تا همه شروع کنند به حرف زدن و البته در یک حق تقدم تاریخی راننده تاکسی زودتر از همه آغاز می کند. لابه لای کلمات اما یک محافظه کاری آشکار را می بینی که دارد هی غر می زند سر جامعه.
روحانی جوان حتماً این را فهمیده که می گوید؛ «آقا من هم قبول دارم که به هر حال در جامعه فساد هست اما با این بگیر و ببندها نمی شود کاری کرد.» و بعد ادامه می دهد که به نظر او باید در جامعه کار فرهنگی کرد چون اگر چنین نباشد به خصوص در شهر بزرگی مانند تهران کاری از پیش نمی رود. او معتقد است صدا و سیما بیشترین تاثیر را در تبلیغ حجاب اسلامی دارد و البته فراموش نمی کند که از وضعیت پوشش زنان در فیلم ها و سریال های ایرانی ابراز تاسف کند.
میدان انقلاب بازار مکاره انسان است. همه مدل و همه رقم. مرد و زن. کوچک و بزرگ. چاق و لاغر. کوتاه و بلند. چقدر چشم لازم داری تا بتوانی این همه آدم را در کادر ذهنت ثبت کنی. خنکای باد ملایمی هر از چند گاه می وزد تا جان را جلا دهد.
لابد حالا می توان فهمید که چرا نیروی انتظامی در سال ۱۳۸۶ این قدر زود دست به کار شده است. این آفتاب گرم انگار تندتر خواهد شد. جوان که نه، نوجوانند بیشتر. باید سال های آخر دبیرستان باشند. و تو بیشتر نمی توانی نوشته باشی وقتی نام هیچ کدام از آن لباس ها را نمی دانی. فقط می دانی که اینها نباید خیلی با مترهای نیروی انتظامی هماهنگ باشند. آن دو از روزهای اردیبهشتی تهران می ترسند. این را خودشان می گویند.
«جامعه پر از گرگ است آقا». ریش های نامرتبی دارد و پیراهن یک دست سفیدش تو را ناخودآگاه یاد همان روحانی می اندازد که صبح با او همسفر شده یی. هیجان دارد و می شود دید که رگ های پیشانی اش دارد چه تند خون را می دواند رو به بالا وقتی که وضعیت خیابان های تهران را مایه شرمساری مسوولان می داند و دستمایه تبلیغات دشمن.
دشمنی وسیع که از نظر او «امریکا و انگلیس و اسرائیل و گروه های ضدانقلاب و رسانه های غربی» را دربرمی گیرد. می گوید؛ «توی این جامعه اگر بخواهی گناه نکنی باید از خانه بیرون نیایی. وضعیت خیابان ها افتضاح است.» او انتقادات تندی هم به نیروی انتظامی دارد. انتقاداتی که نمی توان همه آن را در روزنامه نوشت و باید فقط شنید.
اما بخش نوشتنی انتقادات دانشجوی حقوق دانشگاه تهران این است؛ «اگر قرار است نیروی انتظامی مانند سال گذشته با این سیاست های لوس گل و لبخند با بدحجابی برخورد کند، همان بهتر است این کار را نکند. اما آقایان مسوولان به خصوص دولت نهم بدانند که این نتیجه خون شهداست که آنها رای آورده اند و با این بی توجهی ها مدیون خون شهدا خواهند بود.» او البته فراموش نمی کند که تذکر دهد صبر مردم هم حدی دارد.آرایش ملایمی دارد و لباسی معمولی. دارد کتاب می خرد از یک کتاب فروشی معروف که کتاب های درسی و کمک آموزشی ندارد. مریم هم خبر را شنیده است و هم کلی حرف دارد برای گفتن. حرف هایی که می ماند پشت قیچی.
این یکی اما چادرش را بر سر دارد. یک نمونه کامل از همان پوششی که به عنوان حجاب برتر معرفی می شود. از خشم در واژه هایش خبری نیست. او گرچه از وضعیت جامعه راضی نیست، گرچه دوست ندارد بزرگترین شهر شیعه نشین جهان چنین باشد اما راه را برخوردهای خشن نمی داند. او امیدوار است نیروی انتظامی مانند سال گذشته «خاطره خوبی» از برخورد با بدحجابی بر جای بگذارد.
به عقیده این دختر جوان مذهبی روش هایی مانند طراحی لباس های اسلامی زیبا و پوشیده و نیز تبلیغ تلویزیونی مثبت در مورد زنانی که حجاب کامل دارند می تواند خیلی موثرتر از برخوردهای خشن باشد. هوا دیگر تاریک شده است اما نبض زندگی هنوز دارد می زند. تهران تعطیل بردار نیست. مقابل سینما عصر جدید جمعیت زیادی ایستاده اند تا روانه سینما شوند. گزارش من اما پر است از کلمه های ممنوع و نگاه های زیرزمینی.
یکی دو چهره آشنا میان جمعیت می تواند نجات بخش باشد در این اوضاع. به خصوص که میان حلقه یی ایستاده باشند از دختران و پسران جوان. یکی از ایستادگان در همین حلقه است که می گوید؛ «اطرافت را نگاه کن، فکر می کنی می شود کاری کرد؟» او خود معتقد است با این سیاست های مقطعی کاری از پیش نمی رود. او گمان می کند جامعه مسائل مهم تری هم دارد. مشکلات ناشی از فشار امریکا، گرانی، وضعیت معیشتی مسائلی هستند که از نظر این پسر جوان «مهم ترند».
هژیر پلاسچی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید