شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


دلایل گمنامی «بیدل» در ایران


دلایل گمنامی «بیدل» در ایران
محمد كاظم كاظمی، شاعر مهاجر افغان در نوشتاری تحلیلی علت یا علل گمنامی «عبدالقادر بیدل دهلوی» طی دوره های مختلف ادبی در ایران را بررسی كرده است.
كاظمی در آغاز نوشته تحلیلی خود آورده است: در حالی كه سالهای سال شعربیدل درس شبانه و ورد سحرگاه فارسی زبانان خارج از ایران بود در این كشور نام و نشانی از او در میان نبود و ادبای رسمی و غیررسمی حتی در حد یك شاعر متوسط هم باورش نداشتند. آنان هم كه گاه و بیگاه در حاشیه سخنانشان حرفی از او به میان می آوردند شعرش را نمونه ابتذال می شمردند و مایه عبرت.
پیش از این بسیار كسان كوشیده اند توضیح دهند كه چرا چنان شاعری در چنین سرزمین ادب پروری گمنام ماند. هركسی از ظن خود یار این موضوع شده و علتی را مطرح كرده است. گروهی پیچیدگی شعر بیدل را عامل اصلی دانسته اند و گروهی تفاوت زبان فارسی دو سرزمین را و...
نگارنده این سطور چنین می پندارد كه هیچ یك از این عوامل به تنهایی نمی توانسته تعیین كننده باشند. در كنار اینها یك عامل مهم و مغفول مانده دیگر هم وجود داشته است كه اینك به تفصیل از آن سخن خواهیم گفت.
پیچیدگی به چند دلیل نمی توانسته تنها مانع شهرت شعر بیدل در ایران باشد. نخست این كه شعر او چندان كه می گویند پیچیده نیست. اگر كسی با سنت ادبی مكتب هندی و بعضی چم و خم های كار این شاعر آشنا باشد چندان مشكلی در پیش نخواهد داشت. شعر بیدل نه واژگان غریبی دارد و نه تلمیحات دور از دسترسی.
گذشته از آن همین شاعر در افغانستان تا حد قابل ملاحظه ای شناخته شده است. چگونه می شود شعری برای مردم افغانستان ساده و قابل فهم باشد و برای همزبانان آنها در ایران نه با آن كه در ایران هم میزان سواد و مطالعه بیشتر است و هم وضعیت آموزش ادبیات فارسی بهنجارتر.
بعضی چنین عنوان كرده اند كه علت گمنامی بیدل در ایران و اشتهار او در افغانستان تفاوت های زبان فارسی دو كشور است و بیدل كه به هر حال به افغانستان نزدیك تر بوده است در آن جا مقبولیت بیشتری یافته است.
این حرف هم اساس درستی ندارد. اصولا تفاوت زبان فارسی دو كشور- به ویژه زبان ادبی- آن قدر نیست كه قابل توجه باشد. زبان محاوره درحد بعضی واژگان و ساختارهای نحوی تفاوت هایی دارد و در ادبیات داستانی كمابیش رد پای آن را می بینیم ولی آنگاه كه پای شعر به میان می آید همین اندك تفاوت هم از میان برمی خیزد. خلیل الله خلیلی، حاجی دهقان، صوفی عشقری، علامه بلخی، واصف باختری، قهار عاصی و سیدابوطالب مظفری با همان زبانی شعر گفته اند كه ملك الشعرای بهار، شهریار، اخوان ثالث، سهراب سپهری، مهرداد اوستا، علی معلم و قیصر امین پور.
وجود تك وتوك واژه های محلی و تفاوت های اندك دستورزبان نمی تواند زبان شعر دو كشور را از هم جدا كند. بر فرض كه چنین باشد این پرسش پیش می آید كه مگر بین زبان فارسی هند و افغانستان تفاوتی وجود نداشته است، پس چگونه شعر بیدل به افغانستان راه پیدا كرده است؟
اما ظهور مكتب بازگشت ادبی در ایران می تواند عامل اصلی تری قلمداد شود، هرچند این هم تنها عامل نیست.
در واقع این دوره فترت و عقب گرد دیواری شد بین شاعران مكتب هندی و جامعه ایران. نه تنها بیدل كه صائب و كلیم و دیگران هم در آن سوی دیوار قرارگرفتند و سالها مطرود و منفور ادبای بازمانده از بازگشت بودند. در این میانه حزین لاهیجی سرنوشت عجیب تری یافت. او آن قدر در ایران گمنام بود كه شاعری فرصت طلب یكی یكی غزلهایش را در مطبوعات به نام خود چاپ كرد و نه تنها كسی متوجه نشد بلكه همه از قوت شعر آن شاعر- و در واقع قوت شعر حزین- مبهوت مانده بودند.
نگاهی به آثار و نظریات ادبای سنتی قبل و بعد از مشروطه روشن می كند كه آنان تا چه حد با مكتب هندی بیگانه- و حتی معارض- بوده اند. كم كم كسانی چون مرحوم امیری فیروزكوهی، محمد قهرمان و دیگران پا پیش گذاشتند و شاعران آن مكتب را مقبولیتی دوباره بخشیدند.
در مقابل، در افغانستان بازگشت ادبی به این شكل و این شدت رخ نداد. ركود و انحطاط بود اما در قالب مكتب هندی و چنین شد كه رشته ارتباط ادبای افغانستان با شاعران مكتب هندی گسیخته نشد.
این می تواند علتی قابل توجه برای گمنامی بیدل در ایران باشد ولی باز هم تنها علت نیست چون این مانع برای همه شاعران مكتب هندی به طور یكسانی وجود داشته است. چرا در این میانه بیدل تا سالهای اخیرهمچنان غریب ماند و طرفداران مكتب هندی هم به صائب و اقران او بسنده كردند؟
یك علت دیگر هم وجود دارد كه علتی فرعی است نه اصلی یعنی عوارض علل دیگر را تشدید می كند و آن، كاهلی و پخته خواری رایج در تحقیقات ادبی است. وقتی جامعه دچار كاهلی باشد، بیشتر كسان، به نقل قول سخنان مشهور بسنده می كنند و خود در پی تحقیق بر نمی آیند. بسیاری از ادبا، بدین گونه به تكرار حرف های دیگران بسنده كردند كه حاكی از غموض و افراط در شعر بیدل بود.
راقم این سطور، می پندارد كه در این میانه یكی از علل و موجبات اصلی قضیه پنهان مانده یا پنهان نگه داشته شده است. پیش از آن كه بر آن عامل نظری كنیم، لازم می افتد كه حاشیه ای در این جا بگشاییم.
ماجرا از آن جا شروع شد كه در مشرق زمین، وطن سیاسی جای وطن فرهنگی را گرفت و ادب دوستان هر كشور از كشورهای دست ساخته استعمار كوشیدند برای خود هویتی مستقل از دیگران دست و پا كنند و احیانا خرده رقابتی هم با بقیه داشته باشند. در روزگاران پیش، این بحث ها نبود و دادوستد سالم فرهنگی در تمام اقالیم فارسی زبانان رواج داشت.
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید