چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


قصه نویسی پشت میز روانپزشک


قصه نویسی پشت میز روانپزشک
بی‌شک آنچه نام اتریش دهه‌های ابتدایی قرن بیستم را در حافظه تاریخی بشر برای همیشه ثبت کرده است، واقعه‌ای است که در همان سال‌های ابتدایی قرن برای ولیعهد این امپراتوری بزرگ رخ داد. یک دانشجوی آنارشیست، آرشیدوک فردیناند را ترور کرد و کشته‌شدن ولیعهد اتریش، بهانه‌ای بود برای آغاز خونین‌ترین جنگ‌های تمام دوران ها که میلیون‌ها نفر را به کام مرگ فرستاد و خرابی‌ها و خسارت‌های بی‌شماری به دستاوردهای مادی و معنوی انسان وارد آورد.
اما به غیر از این واقعه، می‌توان از منظر دیگری نیز به اهمیت کشور اتریش و شهر «وین» در سال‌های انتهای قرن نوزده و ابتدای قرن بیست پرداخت. کتاب «تفسیر خواب» زیگموند فروید ـ روانکاو اتریشی، در سال ۱۹۰۰ انتشار یافت. علم روانکاوی به‌طور رسمی همزمان با انتشار این کتاب متولد شد اما همان‌طور که خود فروید می‌گوید، پیدایش روانکاوی به‌صورت خلق‌الساعه نبود و از آرا و تحقیقات متقدم‌تری نشات می‌گرفت. در‌واقع اولین کسی که به ماهیت عامل روانی و تاثیر آن بر پاره‌ای از اختلالات روحی و جسمانی از جمله هیستری به‌طور جدی اهمیت داد و در این زمینه توفیق یافت، دکتر ژوزف بروئر ـ پزشک ساکن وین و دوست و همکار فروید بود. او در سال‌های ۱۸۸۲ - ۱۸۸۰ با استفاده از روش‌ خواب مصنوعی (هیپنوتیزم) دختر بیست و یک ساله بسیار باهوش و بااستعدادی را که دچار هیستری و فلج ناشی از آن بود، به‌طور کامل درمان کرد.
سال‌ها بعد زیگموند فروید و بروئر کتاب «پژوهش‌هایی درباره هیستری» (۱۸۹۵) را منتشر کردند و پس از آن بود که فروید، بسیاری از روان‌رنجوری‌ها و روان‌پریشی‌ها را که تا آن زمان علت مشخصی برای آنها شناخته نشده بود، تحلیل و تشریح کرد. آنچه حائز اهمیت است این است که روانکاوی و ادبیات همواره پیوندهای ناگسستنی با یکدیگر داشته‌اند. در آغاز امر، این روانکاوی بود که دست به دامان ادبیات شد؛ فروید به ادیبانی همچون گوته، شکسپیر و داستایوفسکی بسیار علاقه‌مند بود و آنها را می‌ستود.
از سوی دیگر، او برای تبیین آرای خود به شخصیت‌های ادبی روی آورد و با تحلیل ویژگی‌های روانی این شخصیت‌ها، چند یافته مهم خود را با الهام از آنها نامگذاری کرد؛ از جمله عقده ادیپ و نارسیسیم که یکی برگرفته از نام شخصیت‌ نمایشنامه «ادیپ شهریار» نوشته «سوفوکل»، درام‌نویس بزرگ یونان باستان و دیگری برگرفته از افسانه «نارسیس» نوشته «اوید» است.
با این حال طولی نکشید که روانکاوی بسیار بیش از آنچه از ادبیات تاثیر پذیرفته بود، بر آن تاثیر گذاشت و به‌طور غیرمستقیم به خلق شاهکارهای بی‌نظیر ادبی در دهه‌های ابتدایی قرن بیستم یاری رساند. از جمله ظهور مکتب‌های ادبی‌ای نظیر سوررئالیسم و گسترش شیوه‌ای جدید برای روایت به نام «سیلان ذهن» را که به خلق شاهکارهای جیمز جویس، مارسل پروست، ویلیام فاکنر و... انجامید را می‌توان از نتایج ثانوی نوری دانست که زیگموند فروید با پژوهش‌ها و دستاوردهایش بر زوایای تاریک روح بشری تابانید.
«آرتور شنیتسلر» پزشک بود و در «وین» زندگی می‌کرد، درست مثل «زیگموند فروید»؛ در بیست و چهار سالگی به عنوان استادیار در کلینیک روانشناسی مشغول کار شد که فروید نیز در آن‌جا تحصیل کرده بود. او هم‌چنین از دوستان فروید بود.
از این جهت می‌توان گفت که آرتور شنیتسلر به‌طور کامل در جریان تولد و تکوین علم روانکاوی و آرا و افکار فروید بود. با توجه به آنچه گفته شد و تعمق در داستان‌های شنیتسلر در مجموعه «گریز به تاریکی» می‌توان او را نویسنده‌ای دانست که بسیار متاثر از روانکاوی است و داستان‌های خود را بر پایه کاوش در روح و روان شخصیت‌هایش نوشته است.
هر چند شاید عللی در دست باشد که ما را از ابراز قاطعانه این نظر بر حذر دارد. از جمله اینکه او داستان بلند «مردن» را که از زمره داستان‌های روان‌کاوش‌گرانه اوست، در سال ۱۸۹۲ یعنی پیش از انتشار رسمی یافته‌های زیگموند فروید نوشته است.
یا اینکه فروید در نامه‌ای به شنیتسلر این‌گونه اظهارنظر کرده: «هرگاه عمیقاً در آثار زیبایی که آفریده‌ای غرق می‌شوم، همواره به‌نظرم می‌رسد که پشت ظاهر شاعرانه آنها، پیش‌فرض‌ها، علایق و نتیجه‌گیری‌هایی نهفته است که همه آنها را از آن خود می‌دانم... برداشتم این است که تو با کشف و شهود به همان نتایجی رسیده‌ای که من با کار طاقت‌فرسا روی انسان‌های دیگر به آنها رسیده‌ام. در حقیقت، معتقدم تو ذاتاً همانند یک کاوشگر در ژرفنای روح انسان عمل می‌کنی، با چنان بی‌غرضی و بی‌پروایی که تاکنون در کسی مشاهده نکرده‌ام».
زیگموند فروید این نامه را در سال ۱۹۲۲ برای شنیتسلر نوشته است، یعنی دیرزمانی پس از ابداع و گسترش روانکاوی و پربیراه نیست اگر آن بخش از سخنان فروید را که شنیتسلر را هم‌چون خود کاشف ناشناخته‌های روح بشر اما برخلاف خود نه از راه تجربه که با کشف و شهود می‌داند، یک تعارف دوستانه بدانیم و بیشتر روی آن قسمت که علایق و نتیجه‌گیری‌های شنیتسلر را «از آن خود» می‌خواند، تامل کنیم. دلایل قاطعانه‌تری نیز در دست داریم.
دو داستان بی‌نظیر «شنیتسلر» یعنی «گریز به تاریکی» و «فرولاین الزه» هر دو پس از ۱۹۰۰ نوشته شده‌اند؛ نگارش یکی در سال ۱۹۰۳ آغاز شده و دیگری در سال ۱۹۲۱.
به‌واقع داستان‌های آرتور شنیتسلر مصداق بارز نکته‌ای است که فروید طی سال‌ها بر آن تاکید می‌کرد و در اواخر عمر نیز کتابی درباره آن نوشت. فروید معتقد بود با پیشرفت فرهنگ و تمدن مقتضیات سرکوب رانه‌ها فراهم‌تر شده و انسان متمدن گرچه بسیاری از وسایل آسایش جسمانی خود را به واسطه تمدن فراهم آورده، اما در عوض امنیت روحی خود را از کف داده است. انسان ابتدای قرن بیستم و هم‌عصر فروید و شنیتسلر نه تنها به مانند اسلاف خود که به‌علت شتاب‌گرفتن پیشرفت‌های علمی و اجتماعی در همه زمینه‌ها بل بسیار بیشتر از آنها پتانسیل گرفتار شدن در انواع و اقسام بیماری‌های روحی از جمله هیستری، پارانویا، هیپوکندریا، فوبیا و دیگر روان‌رنجوری‌ها و روان‌پریشی‌ها را دارد.
انسانی که «آرتور شنیتسلر» در داستان‌هایش‌ تصویر می‌کند، دقیقاً همین انسان است. انسان آسیب‌دیده از شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ابتدای قرن. این انسان فارغ از جنسیت و سن‌اش در حال درک تجربه ناخوشایند زیستن است. چنانکه «روبرت» در داستان «گریز به تاریکی» مردی است جاافتاده و «الزه» در داستان «فرولاین الزه» دختری است نوزده ساله؛ با وجود این، هر دوی آنها در تقابل با زندگی خود دچار یاس و نومیدی و سپس روان‌پریشی می‌شوند.
در داستان «گریز به تاریکی» به سادگی می‌توان در گفتار، Day Dream ها، تخیلات و رفتار شخصیت اصلی داستان یعنی «روبرت»، تجلی اندیشه‌های فروید درباره بیماری‌های روانی را دید. «روبرت» یک کارمند دولتی است و حتی می‌توان گفت زندگی توام با رفاهی دارد؛ او به علت عدم کنترل بر اعصاب‌اش و ناتوانی در تحمل جمع به مسافرتی طولانی می‌رود و در طول این مسافرت و بعد از آن، افکار مالیخولیایی‌اش چنان او را در بر می‌گیرند که به‌طور کامل به یک شخص پارانویید بدل می‌شود. روبرت سال‌ها پیش و پس از مشاهده وضع ناخوشایند یکی از دوستان‌اش که به بیماری روانی مبتلا شده، در نامه‌ای به برادرش که تنها خویشاوند اوست و خود پزشک است، به او اختیار می‌دهد ـ و درواقع ملزم‌اش می‌کند که چنانکه دچار بیماری روانی شد، برادرش او را از قید زندگی تاسفبار دوران جنون برهاند. پس از مدتی و در دوران پیش‌روی بیماری پارانویا (همه دشمن‌انگاری) در وجود روبرت، او مطمئن می‌شود که برادرش طبق قول و قرار گذشته، قصد کشتن او را دارد. ارتباط روبرت در طی این اندیشه‌ها با واقعیت قطع است و نهایتاً نیز او به‌طرزی دلخراش برادرش را که فقط قصد کمک به او را دارد با شلیک گلوله‌ای می‌کشد و خود نیز با سقوط از ارتفاع می‌میرد.
در داستان «فرولاین الزه» نیز «الزه» نوجوان خود را ناچار می‌بیند که برای تامین دیون پدر قماربازش پا روی غرور و آنچه از نظر اخلاقی مردود می‌داند، بگذارد. اما نارضایتی‌اش از این امر و افکار ناخوشایند او باعث می‌شوند پیش از آن‌که دست به کاری بزند، دچار یک حمله روان‌پریشانه شود و سپس در حالتی نیم‌عاقل و نیم‌مجنون به زندگی خود پایان می‌دهد. در داستان «مردن» شخصیت اصلی مردی است که به بیماری لاعلاجی مبتلاست و متوجه می‌شود تا یک سال دیگر خواهد مرد. اما فکر مرگ چنان بر زندگی او سایه می‌گسترد که روان او بسیار پیش از مرگ جسمی می‌میرد.
تصویری که «آرتور شنیتسلر» در این داستان از مرگ ارائه داده، تصویری است بس هراس‌انگیز و فراموش‌ناشدنی. تنها در دو داستان کتاب، یعنی «جرونیموی کور و برادرش» و «دفترچه خاطرات ردگوندا» که اتفاقاً هر دو از کوتاه‌ترین داستان‌های مجموعه هستند، با موضوعاتی اندک متفاوت نسبت به داستان‌های دیگر مواجه‌ایم.
زیرا حتی در داستان «مرده‌ها سکوت می‌کنند» نیز شنیتسلر به یک جدال درونی پرداخته است و حتی می‌توان کنش‌پریشی شخصیت زن در انتهای داستان را نشانه‌ای دانست از ورطه‌ای که به زودی او را نیز همچون «الزه» و «روبرت» درون خود خواهد کشید. به‌طور کلی در تمام داستان‌ها نوعی بدبینی نسبت به هستی دیده می‌شود و شنیتسلر بین شخصیت‌هایش انسان خوشبخت ندارد. فضاهای او سیاه و آکنده از نومیدی و هراس هستند و در این میان همان‌طور که اشاره شد، محوری‌ترین گرایش، کند و کاو در اعماق روح انسان درمانده و تقدیرزده است. از این روی، هر نقد و بررسی آثار «آرتور شنیتسلر» بدون درنظر گرفتن نقد روانکاوانه شخصیت‌هایش و علاقه او به روانکاوی ناتمام است.
این علاقه شنیتسلر حتی در فرم بیرونی داستان‌ها نیز نمود داشته و بخش عمده سه شاهکار بی‌همتایش یعنی داستان‌های «فرولاین الزه»، «ستوان گوستل» (که چندی پیش در کتاب «مجموعه نامرئی» با ترجمه علی‌اصغر حداد منتشر شده) و «گریز به تاریکی» با استفاده‌ از شیوه سیلان ذهن و مونولوگ‌های ذهنی نوشته شده‌اند. داستان‌های شنیتسلر بر خلاف آنچه ممکن است درباره داستان‌های روانکاوش‌گرانه به نظر آید به هیچ وجه کسل‌کننده نیستند.
«شنیتسلر» قصه‌گوست و از قضا قصه‌گوی بسیار توانایی است. معمولاً با خواندن چند صفحه از داستان‌های او خواننده با متن همراه می‌شود و تا پایان داستان ـ که به سبب طولانی بودن بعضی نوشته‌های شنیتسلر گاه ممکن است ساعتی یا چند ساعتی طول بکشد ـ تمایل ندارد کتاب را زمین بگذارد. هر پنج داستان مجموعه «گریز به تاریکی» این ویژگی را دارند و این نیز، نکته برجسته دیگری است که به داستان‌های او استحکام و زیبایی خاصی می‌بخشد.
و اما دو سخن دیگر؛ اولی با دست‌اندکاران نشر کتاب «گریز به تاریکی» و دو دیگر، با دوست‌داران ادبیات. نشر ماهی در این سال‌های اندک که فعالیت خود را آغاز کرده است بین علاقه‌مندان کتاب به گزیده‌کاری و انتشار کتاب‌های خواندنی با شکل ظاهری بسیار زیبا شناخته شده است. متاسفانه تعدادی اشکالات نگارشی، ویرایشی در کتاب راه یافته که با برطرف کردن آنها زحمت فراوان مترجم کتاب ـ خانم نسرین شیخ‌نیا ـ در برگردان دقیق و پیراسته کتاب و ویراستار آن علی‌اصغر حداد ـ که خود دست توانایی در ترجمه ادبیات آلمانی دارد ـ نمود بیشتری خواهد یافت.
این اشکالات معدود اینهاست: چند جمله غامض از نظر نگارشی که نیاز به شکسته‌شدن و ویرایش دارند، بی‌دقتی در بستن گیومه‌ها که گاهی باعث شده جملات متن داستان نیز به عنوان ادامه دیالوگ‌ها در گیومه قرار گیرند، ناهمگونی گفتاری و نوشتاری بودن دیالوگ‌ها در چند مورد و نیز چند بار استفاده از فعل «می‌باشد» که چندان مناسب یک متن یک‌دست ادبی نیست.
با توجه به اینکه به احتمال قریب به یقین در آینده نه‌چندان دور «گریز به تاریکی» به چاپ‌های بعدی خواهد رسید، بد نیست که تا جایی که امکان دارد این اشکالات اندک نیز برطرف شود. اما سخن بعد؛ گاهی پیش می‌آید که کتابی را می‌خوانیم و بسیار می‌پسندیم و از خود می‌پرسیم چرا تا به حال سراغ آن نرفته‌ایم و یا چرا کسی چنین کتاب خوبی را به ما پیشنهاد نکرده بود. نگارنده به عنوان یکی از اولین کسانی که مجموعه‌داستان «گریز به تاریکی» آرتور شنیتسلر را مطالعه کرده، به همه علاقه‌مندان ادبیات داستانی جدی، توصیه می‌کنم که مطالعه این کتاب را که چند داستان بی‌نظیر و چند داستان بسیار خوب دیگر دارد، از دست ندهند.
حسین جاوید
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید