سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


لحن شرقی احساس


لحن شرقی احساس
بی گمان یکی از برتری های تلویزیون نسبت به دیگر رسانه ها در اینست که توانایی آن را دارد تماشاگرش را در یک بازه زمانی طولانی با خود در گیر کند. هر چند که در این زمینه تا حدی با رُمان مشترک است اما قدرت تصویر و حرکت، توانی مضاعف به آن بخشیده است.
این رسانه از دیرباز آموخته که یکی از روش های جذب مخاطب ، استفاده از داستان هایی با قابلیت تصویر پردازی بالا و نزدیکی بیش از حد به علایق و اتفاقات موجود در زندگی روزمره ی تماشاگرانش است. به گونه ای که تماشاگر حل شده در این زندگی ماشینی وگاه دور افتاده از بسیاری از خواسته های خود، مشتاق و آگاهانه ساعاتی را برای غرق شدن در این جعبه جادویی اختصاص می دهد. این خاصیت مستمر بودن و حضور داشتن در میان خانوادهِ مخاطب که مثلاً در مورد رسانه قدرتمندی چون سینما صدق نمی کند ، می تواند سبب ایجاد یک ارتباط پایدار دوطرفه میان مخاطب و رسانه گردد.
هیچ الزامی برای تجربه خانوادگی یک فیلم در سینما وجود ندارد درحالیکه این امر درمورد تلویزیون حتی اگر به صورت اجباری یا تصادفی هم شده در خانواده اتفاق می افتد ( فراموش نکنیم که در سالهای دهه۱۹۵۰ سینما به ناچار برای مقابله با تهدیدی جدی به نام تلویزیون به ساخت آثار پرهزینه ی حماسی رو آورد). این امر خصوصاً در مورد مجموعه های تلویزیونی به دلیل تماس دنباله دار و طولانی مدت با مخاطب می تواند بیشتر ملموس باشد. البته مجموعه های داستانگو در این میان از قابل توجه ترین ها هستند. کافیست به میزان پخش آگهی های تجاری در میان یک مجموعه داستانی پرطرفدار تلویزیون نظری بیاندازیم تا به ماهیت این ارتباط عمیق دوطرفه پی ببریم.
مجموعه تلویزیونی « جواهری در قصر » برای چندین ماه است که تماشاگر تلویزیون بین را مشغول و فریفته خود کرده است. تماشاگر ایرانی ای که پیش تر نیز چنین غلیان احساساتی را در مورد آثار شرقی دیگری چون « سالهای دور از خانه » و « داستان زندگی » تجربه کرده بود.
مجموعه هایی که چون مورد اخیر، مدت زمانی بس طولانی، با خانواده ایرانی زندگی کرده و در خاطرات ، فرهنگ و گفتار مردم این سامان حضور داشته اند . هر سه مورد نیز شخصیت مونث داستانشان را به عنوان قهرمان در بستر طرح و توطئه حاکم بر داستان به نمایش در آورده اند. وآنچه که در مورد هر سه مجموعه هویدا است ، انتخاب قهرمان داستان به مثابه شخصیتی اسطوره ای برای گذر از مراحل پر مشقت زندگی است.
موردی که ازمولفه های آشنای افسانه ها و اساطیر نه تنها مشرق زمین ، بلکه بسیاری از ملل است. و ازمنظری دیگر، قهرمانی که علاوه بر اینکه به عنوان یک محصول سرگرم کننده فرهنگی – تجاری، در حال برخورداری مادی و معنوی از مخاطب است، در سطحی بالاتر ناخودآگاه تماشاگر را نیز به تسخیر خود درآورده و سبب ساز ایجاد یک جریان « ماندگار » فرهنگی - تاریخی در حوزه خاطرات نسل تماشاگرانش می شود. موردی که درباره دو مجموعه پیشین نیز تا حد زیادی اتفاق افتاده است. بطوریکه تماشاگر محشور با آن مجموعه ها، علاوه بر همراهی با مجموعه اخیر، به تجدید خاطره آنها می پردازد و حسی را در خود تجربه می کند که دربالابردن تاثیر پذیری از اثر کنونی موثر است.
البته علاقه تماشاگر دیروز و امروز ، به همراه شدن با داستان را می توان از جنبه های گوناگون مورد بررسی قرار داد. شاید یکی از آنها کمی دانش و معلومات ما از فرهنگی باشد که این مجموعه از آن می آید و به قول پیترهارکورت سبب می شود که « واکنش های غریزی نسبت به خود فیلم بیشتر ، و تاثیر منحرف کننده جزئیات آشنا ، کمتر گردد ».
پس تماشاگر، فارغ از تفسیرها وتاویل های خودآزارنده و فاصله انداز، با اثر هنری و شخصیت های آن همذات پنداری می کند. اما شایسته نیست که کل این فرایند را به عدم آگاهی تماشاگر از فرهنگ خاستگاه اثر نسبت دهیم. چراکه در این صورت به طور آگاهانه به تقبیح توانایی های این مجموعه تلویزیونی پرداخته ایم.
درحالیکه اگر تماشاگر ثابت این ماراتن احساسی چندین ده قسمتی بوده باشیم ، به این نکته پی برده ایم که خالقان این اثر ، به خوبی از الگوهای روایتی همچون عشق، موفقیت، مثلث، بازگشت و انتقام استفاده کرده اند و در کنار عوامل فنی و ساختاری پر اهمیتی چون رنگ، طراحی صحنه و لباس، موسیقی و فیلمبرداری پر طراوت در نیل رسیدن به اثری خوش ساخت و صمیمی تلاش کرده اند.( آیا می توان چهره شخصیت «کیو میونگ» را در لحظه های احساسی ناشی از شکست عشقی ، بدون همراهی قطعه موسیقی ای که در طول اثر به موتیف ثابت این لحظات تبدیل شده ، به یاد آورد؟).
فرانسوا تروفو جمله ای دارد که دست و پای آدمی را برای ادامه بحث درباره کم و کیف چنین اثری و یا آثار پر طرفداری چون این می بندد. او معتقد بود که: « وقتی یک فیلم به حد معینی از موفقیت می رسد، به رویدادی جامعه شناسانه تبدیل می شود و مساله کیفیت آن جنبه ثانویه پیدا می کند »* پس بحث درباره این مجموعه را کوتاه ، و در انتها به اشاره یک نکته بسنده می کنیم.
« یانگوم » داستان تقدیر است، داستان سرنوشتی متلاطم، که به مزاق تماشاگر ایرانی خوش می آید و با « لحن شرقی احساس » او همخوانی دارد. و سرانجام ، یک « تجربه ِ» غریب ِآشنا و ساده شده در فرم بیان، « تجربه » ای که علی رغم بهره جویی از سانتی مانتالیزمی کنترل شده ، آگاهانه راز اصلی ماندگاری این اثر است.
منبع : سایت سیمرغ


همچنین مشاهده کنید