سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

هزینه های مهار ایران


هزینه های مهار ایران
اعتماد واشنگتن برای احیاء مجدد روند صلح خاورمیانه به عنوان رکن اصلی مهار ایران با مشکل مواجه است. مقامات دولت بوش فرض کرده اند که از سرگیری دیپلماسی میان اسرائیل و همسایگان آن، کشورهای عرب را ارضاء خواهد کرد، دولت های عرب را پشت سر آمریکا جمع کرده و زمینه ای را برای ایجاد یک جبهه متحد عربی – اسراییلی علیه ایران فراهم می سازد. اما این امید بدون در نظر گرفتن این حقیقت است که در وضعیت کنونی سیاست های اسرائیل و فلسطین از نوعی مصالحه و سازش که برای پیشرفت قابل ملاحظه ضروری است، حمایت نمی کنند.
دولت بوش قصد دارد ایران را از طریق جلب حمایت کشوهای عرب سنی مهار کند و اکنون مهار ایران را در قلب سیاست خاورمیانه ای خود می بیند و آن را راهی برای ثبات عراق، کنترل حزب الله و از سر گیری روند صلح اعراب و اسرائیل قلمداد می کند. اما این راهبرد غیر عملی است و این امر احتمالاً منجر به بی ثباتی بیشتر و خشونت آمیزتر در منطقه خواهد شد.
طی سال گذشته واشنگتن مهار ایران را به عنوان هدف نخستین سیاست خاورمیانه ای خود تلقی می کرد. واشنگتن، تهران را مسئول افزایش خشونت در عراق و افغانستان، مشکلات لبنان، و انعطاف ناپذیری حماس دانسته و احساس می کند که تعادل قوا در منطقه به سود ایران و متحدان اسلامی اش تغییر کرده است. از این رو، مهار ایران را برای امنیت منطقه ضروری می داند.
«دیک چنی» معاون رییس جمهور آمریکا ماه می گذشته در عرشه ناو یو.اس.اس جان سی استینس در خلیج فارس این جهت گیری جدید را اعلام کرد. چنی گفت: ما به همراه دوستانمان با افراطی گری و تهدیدهای راهبردی مقابله خواهیم کرد. ما به کمک های خود به کسانی که آسیب دیده اند ادامه می دهیم و عدالت را علیه دشمنان آزادی اعمال خواهیم کرد؛ و ما برای مهار ایران به منظور جلوگیری از دستیابی آن به سلاح های هسته ای و تسلط بر این منطقه در کنار دیگران خواهیم بود.
"کاندولیزا رایس" وزیر امور خارجه آمریکا نیز اظهارات مشابهی را بیان داشت: «ایران به تنهایی چالش استراتژیک بسیار مهمی برای آمریکا و خاورمیانه ایجاد کرده است که باید حتماً مورد رسیدگی قرار گیرد. در ضمن ایران به برنامه هسته ای خود سرعت بخشیده و به بی توجهی به نگرانی های آمریکا و بخش اعظم جامعه بین المللی ادامه می دهد.»
آمریکا امیدوار است رشد نفوذ تهران را، بیش از آن چیزی که طرح های توسعه طلبی اتحاد جماهیر شوروی سابق را ناکام گذاشت، کنترل و احتمالاً کاهش دهد؛ و قصد دارد این کار را از طریق برآورد و طرح ریزی قدرت خود در حالی که فشار مستقیمی به دشمن وارد می سازد، انجام دهد و ائتلاف گسترده ای علیه آن ایجاد نماید. واشنگتن نیروی دریایی خود در خلیج فارس را آماده کرده است و از لحن تندی نیز استفاده می کند تا کابوس جنگ را گسترش می دهد.
در همین حال بودجه ای ۷۵ میلیون دلاری برای برنامه ارتقاء دموکراسی با هدف حمایت از تغییر رژیم در ایران، به تصویب رسانده است. طی ماه های اخیر، واشنگتن از یک رشته قطعنامه های سازمان ملل علیه برنامه هسته ای ایران حمایت کرده و از طریق تحریم های شدید مالی غیر رسمی خود مانع ایران از دستیابی به بازارهای مالی بین المللی گردیده است.
آمریکا به طور رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به عنوان عامل اشاعه سلاح های کشتار جمعی و نیروهای ویژه سپاه قدسِ سپاه پاسداران را به عنوان حامیان تروریسم معرفی نمود و به وزارت خزانه داری آمریکا اجازه داد تا دارایی های آن را هدف قرار داده و نیروهای آن را در عراق بازداشت کنند. واشنگتن اکنون برای جلب حمایت کشورهایی که تحت عنوان دولت های میانه رو عرب تلقی می نماید در تلاش است.
هدف واشنگتن جلوگیری از نفوذ ایران در جهان عرب از طریق درهم شکستن پیشرفت های آن و مانع شدن از حمایت متحدان آن می باشد. در حقیقت واشنگتن خطی از لبنان تا عمان کشیده است که ایران را از همسایگان عربش جدا نماید.آمریکا در تلاش برای تقویت ظرفیت های نظامی کشورهای حاشیه خلیج فارس از طریق معامله های تسلیحاتی ۲۰ میلیارد دلاری با عربستان سعودی و امیرنشین های خلیج فارس است.
براساس اظهارات "نیکلاس برنز"، معاون وزیر امور خارجه آمریکا، یکی از اهداف نخستین فروش تسلیحات، قادر ساختن این کشورها برای تقویت قدرت دفاعی خود و در نتیجه ایجاد بازدارندگی علیه توسعه طلبی و تجاوز ایران در آینده است. و از طریق یک رشته مذاکرات محرمانه و کنفرانس ها، دولت بوش امیدواراست که جان تازه ای به روند صلح اسراییل – فلسطین ببخشد که هدف آن عمدتاً تمرکز مجدد بر انرژی های کشورهای منطقه در مقابل تهدید تحمیل شده از سوی ایران است.
مهار ایران یک ایده جدید نیست اما انتظاراتی که واشنگتن از آن دارد تازه است. از آغاز حیات جمهوری اسلامی دولت های دموکرات و جمهوری خواه، سیاست ها، دکترین ها و طرح های گوناگونی را برای تعدیل این حکومت دینی اجرا کردند. با این وجود، برای دولت بوش، مهار ایران راه حل مشکلات گوناگون خاورمیانه است.
در این راستا دولت های سنی دور هم جمع شده اند تا یک دولت کارآمد را در عراق ایجاد کنند، زیرا نگرانند که سقوط بغداد نفوذ ایران را در آنجا تحکیم بخشد. کابوس تفوق شیعه در منطقه، عربستان سعودی و مصر را متقاعد ساخته است تا به شدت به مهار حزب الله کمک کنند.
مطابق این برنامه، اسرائیل و دشمنان قدیمی عرب آن که منافع مشترکی در لطمه زدن به قدرت ایران و متوقف ساختن حماس دارند، به پرونده اسراییل و فلسطین باز خواهند گشت. این امر، تمرکز خاورمیانه را از مسئله پیچیده و کهنه فلسطین به فشار بیشتر بر تهدید ایرانی تغییر خواهد داد. جدا از این که اکنون خاورمیانه ملتهب شده است، به نظر می رسد مقامات دولت بوش احساس می کنند در میان بی نظمی و ناآرامی، یک فرصت بی سابقه برای شکل دهی مجدد به منطقه وجود دارد که در نهایت تسلط ایالات متحده و قدرت اسرائیل را تسهیل می کند.
اما یک مشکل وجود دارد: استراتژی مهار واشنگتن اشتباه و مضر است. این راهبرد نمی تواند به نحو موثری اجرا شود و این قضیه احتمالاً مسائل دیگر را وخیم تر خواهد کرد. عناصری که برای مهار موفقیت آمیز نیاز می باشد، موجود نیست. تحت این شرایط، فشار واشنگتن برای بسیج کشورهای عرب علیه ایران تنها به بی ثباتی بیشتر منطقه کمک خواهد کرد.
‌● « تازه و مردود»
ایران مشکلات جدی برای آمریکا ایجاد کرده است. تقاضای ایران برای دستیابی به امکانات و ظرفیت های هسته ای، حضور آن در عراق و مخالفت شدید با روند صلح اسرائیل – فلسطین زمینه اعتراضهای متعددی را در میان ائتلاف مقابل شکل داده است. اما بزرگترین مسئله این است که دولت بوش به طور اساسی معتقد است که ایران نمی تواند یک بازیگر سازنده در یک خاورمیانه باثبات باشد و رفتار ناخوشایند آن از طریق دیپلماسی سازنده نمی تواند تغییر یابد. اما حقیقت این است که ایران در جستجوی ایجاد بی نظمی یا نظم برای عمل به تعهدات کتاب مقدس و یک قدرت توسعه طلب با اهداف و جاه طلبی های سیری ناپذیر نیست. مانند روسیه و چین، ایران یک قدرت در حال رشد که به دنبال تبدیل شدن به یک دولتِ محوری در منطقه باشد، نیست.
یکی دیگر از اشتباهات واشنگتن این فرض است که می توان ایران را مانند اتحاد جماهیر شوروی سابق، مهار کرد و مدل جنگ سرد را برای خاورمیانه بکار گرفت.
هم اسرائیل و هم دولت های عرب به واشنگتن برای مهار بلند پروازی های هسته ای ایران فشار وارد می سازند و از شبح جنگ ۲۰۰۶ لبنان و از تقویت ارتباط میان تهران و حزب الله نگران می باشند. آنها به این مسئله از طریق حمایت خود از دولت "فواد سینیوره" در بیروت و تلاش برای شکستن تبانی میان دولت های ایران و سوریه واکنش نشان داده اند. واشنگتن که حامی این مسئله بوده است، حضور نظامی خود در خلیج فارس را تدارک دیده و برای درهم شکستن پیشرفت ها و منافع ایران، سال گذشته خواستار افزایش نیروهای خود در عراق شده بود. اما همان دولت های عربی که نسبت به نفوذ تهران اعتراض و شکایت کرده اند با دولت شیعه عراق نیز که طرفدار ایران و آمریکا و مورد تایید مخالفان سنی آنان است، مخالفند. آنها این موضوع را درک کرده اند که چگونه آمریکا با دولت عراق کار می کند در حالی که یک ائتلاف منطقه ای با دولت های عرب سنی ایجاد کرده است.
دیوار مهار آمریکا درست باید از عراق عبور کند و در نتیجه به طور اجتناب ناپذیری این کشور که خط مقدم رویارویی ایران و آمریکا می باشد را بی ثبات خواهد کرد.
راهبرد دولت بوش از درک دیدگاه های گوناگون دولت های عرب بازمانده است. رژیم های عرب به راستی درباره ایران نگرانند اما در عین حال آنها بدون استثناء هم نیستند. عربستان سعودی و بحرین از توسعه طلبی ایران انتقاد کرده اند و از مداخله ایران در امور داخلی خود نگران هستند. اما نگرانی اردن و مصر عمدتاً در این خصوص است که نفوذ جدید ایران، مواضع آنان را در منطقه تضعیف خواهد کرد. منافع و علاقه آنان ثبات داخلی یا سرزمینی نیست بلکه نفوذ در مسئله فلسطین است. حتی در میان منطقه خلیج فارس اجماع ضد ایرانی وجود ندارد. به جز بحرین، کویت و عربستان سعودی، به عنوان نمونه، قطر و امارات عربی متحده از مسئله اقلیت شیعه رنج نمی برند و از روابط اقتصادی گسترده با تهران که از اواسط دهه ۱۹۹۰ آغاز شده است، بهره می برند.
گرچه تا مواجهه با ایران فاصله زیادی وجود دارد اما آنها نگران پیامدهای افزایش تنش میان آن و ایالات متحده آمریکا هستند. حتی متحدان آمریکا در خاورمیانه توانایی ها و آسیب پذیری های خود را ارزیابی خواهند کرد، اتحادهای خود را شکل خواهند داد و با درک اینکه آنها مستعد نفوذ ایران هستند، منافع خود را تعقیب خواهند کرد. راهبرد مهار آمریکا که یکپارچگی اعراب را در نظر می گیرد، در تئوری رد شده است.
این راهبرد قابل اجرا نیست. برای نزدیک به نیم قرن، جهان عرب، ارتش عراق را به عنوان بزرگترین حافظ خود تلقی می کرد. با توجه به از بین رفتن و برچیده شدن این نیرو در ۲۰۰۳، در حال حاضر ایالات متحده تنها قدرت در خلیج فارس است که می تواند از نظر نظامی ایران را مهار کند. پذیرش این موضوع که این مسئولیت به نحو موثری می تواند شمار زیادی از نیروها را در منطقه مهار کند، مبهم است. با توجه به احساسات ضد آمریکایی که امروزه بر سراسر خلیج فارس سایه افکنده است، هیچ یک از کشورهای منطقه (به جز کویت) از استقرار مجدد شمار زیادی از نیروهای آمریکا در خاک خود حمایت نمی کنند. از این رو، واشنگتن به بازیگران ضعیف منطقه برای مهار یک ایران خیزش یافته که به لحاظ وسعت، جمعیت و اقتصاد بزرگترین کشور خلیج فارس است، تکیه خواهد کرد. حتی فروش سلاح های عمده به کشورهای حاشیه خلیج فارس این واقعیت را تغییر نخواهد داد.
اعتماد واشنگتن برای احیاء مجدد روند صلح خاورمیانه به عنوان رکن اصلی مهار ایران با مشکل مواجه است. مقامات دولت بوش فرض کرده اند که از سرگیری دیپلماسی میان اسرائیل و همسایگان آن، کشورهای عرب را ارضاء خواهد کرد، دولت های عرب را پشت سر آمریکا جمع کرده و زمینه ای را برای ایجاد یک جبهه متحد عربی – اسراییلی علیه ایران فراهم می سازد. اما این امید بدون در نظر گرفتن این حقیقت است که در وضعیت کنونی سیاست های اسرائیل و فلسطین از نوعی مصالحه و سازش که برای پیشرفت قابل ملاحظه ضروری است، حمایت نمی کنند.
هم "ایهود اولمرت" نخست وزیر اسرائیل و هم "محمود عباس"، بسیار ضعیف تر از آن هستند که بتوانند بر رای دهندگان خود جهت توافقی که برای یک صلح عینی و ملموس ضروری است، فشار وارد سازند.
انتظارات رهبران عرب بسیار فراتر از اسراییل و آمریکاست: در حالی که آنان آشکارا خواستار مذاکرات قطعی و نهایی هستند، "کاندولیزا رایس" وزیر امور خارجه آمریکا تنها درباره ایجاد حرکت برای صلح سخن می گوید. حتی اگر روند صلح بتواند به نحو موفقیت آمیزی از سرگرفته شود، این تصور که اعراب خیزش و پیشرفت ایران را به عنوان یک مشکل بزرگتر از منازعه چند دهه ای اسرائیل –اعراب تلقی کنند، غیر موجه و نادرست است.
بعد از سال ها دشمنی و خصومت، مردم و متفکران عرب، همچنان اسرائیل را به عنوان یک تهدید حاد و عمیق تلقی می کنند. «محمود احمدی نژاد» رییس جمهوری ایران این موضوع را به خوبی دریافته: وی به درستی گرما و التهاب مسئله فلسطین را افزایش داده است. او می خواست پیشرفتی در میان مردم عرب ایجاد کند و البته موفق هم شد . وی دریافت که آنها در احساسات ضد ایرانی دولت هایشان سهیم نخواهند شد.
همسو با انتقاد آتشین وی از اسرائیل و کمک تهران به حزب الله و حماس، احمدی نژاد از این فرصت استفاده کرد و حمایت مردم عادی عرب را کسب نمود. در حقیقت، تهران امروز از قدرت نرم فوق العاده ای در خاورمیانه بهره مند است. فرض آمریکا بر این است که طرح های آن در رابطه با روند صلح اعراب – اسرئیل ، نگرانی کشورها را به سوی ایران تغییر جهت خواهد داد. تهران معتقد است که تلاش های کنونی، مطالبات و خواسته های اعراب را اشباع نخواهد کرد. بررسی دقیق از وضعیت منطقه نشان می دهد که ایران از زمینه های محکم تری نسبت به آمریکا برخوردار است.
در واقع، این مسئله ی فلسطین نیست که تعادل قوای خاورمیانه را تعیین خواهد کرد بلکه سقوط دولت های عراق، افغانستان و لبنان است که امکان زیادی برای نفوذ ایران فراهم آورده است.
مسئله فلسطین برای امنیت اسرائیل، ثبات در لوانت (یک اصطلاح جغرافیایی است که از نظر تاریخی به منطقه ای وسیع در خاورمیانه اشاره دارد) و تصویر و پرستیژ آمریکا مهم باقی خواهد ماند. این امر همچنین یک عامل شتاب دهنده برای رقابت های منطقه ای است. اما مسئله فلسطین دلیل اصلی رقابت های منطقه ای آنان نیست و پیامدهای آن را نیز تعیین نخواهد کرد. از نظر همه کسانی که نگران افزایش قدرت ایران هستند، واشنگتن از درک این موضع که مرکز ثقل خاورمیانه در واقع از لوانت به خلیج فارس تغییر کرده، ناکام مانده است. اکنون بسیار محتمل است که صلح و ثبات در خلیج فارس ، صلح و ثبات در لوانت را به ارمغان آورد.
برای دولتی که اغلب به گذشته متوسل شد تا سیاست های خود را به اثبات برساند، دولت بوش به طرز خارق العاده ای از درک تاریخ خاورمیانه ناتوان شده است. آخرین باری که آمریکا جهان عرب را برای مهار ایران گردهم آورد یعنی در دهه ۱۹۸۰، آمریکایی ها با یک فرهنگ سیاسی افراطی سنی مواجه شدند که محصول آن القاعده شد.
این نتایج در حال حاضر ممکن است بدتر هم باشد: سیاست مهار تنها به ایجاد تندروهای سنی به عنوان یک مانع ایدئولوژیکی در برابر ایرانِ شیعه کمک خواهد کرد.
طی دوران جنگ سرد، مقابله با کمونیسم به معنی ارتقاء دموکراسی و کاپیتالیسم بود. امروزه نیز مهار ایران می تواند به معنای ارتقاء افراطی گری سنی – یک طرح بیهوده و دارای نتیجه معکوس – برای واشنگتن باشد.
واقعیت های خاورمیانه در نهایت پندارهای جنگ سرد آمریکا را می شکند. این بدان معنی نیست که بگوییم ایران یک رشته چالش را به منافع آمریکا، اعراب یا اسرائیل تحمیل نمی کند. اما این تصور که ائتلاف آمریکا –اعراب – اسراییل می تواند ایران را مهار کند، در عوض افغانستان، عراق و لبنان را به درون ناآرامی های بزرگتری فرو خواهد برد، افراطی گری اسلامی را شعله ور خواهد ساخت و آمریکا را به حضور طولانی مدت و پرهزینه در خاورمیانه متعهد خواهد سازد.
● «یک نظم جدید»
خاورمیانه منطقه ای است که بی وقفه علیه خودش دچار چند دستگی و تفرق شده است. در دهه ۱۹۶۰ رژیم های رادیکال عرب، قدرت و مشروعیت سنتی کشورهای پادشاهی را زیر سوال بردند. در دهه ۱۹۷۰ بنیادگرایان اسلامی نظم حاکم سکولار را رد کردند و به دنبال ایجاد منطقه ای بودند که در مسیر خداوند باشد. در دهه ۱۹۸۰ اکثر جهان عرب از نسل کشی صدام حسین که در پی از بین بردن حکومت دینی ایران بود حمایت کردند. امروز، خاورمیانه بیش از آن زمان دچار شکستگی شده است. اکنون در امتداد فرقه گرایی، هیاهو و جنجال سنی ها برای مهار تسلط شیعه نیز آغاز شده است. مجدداً به نام تعادل قوا، سیاست آمریکا در منازعات منطقه پهلو گرفته است. از این رو، تنش ها را وخیم تر و شکاف ها را وسیع تر کرده است. فراسوی منازعات اعراب – اسرائیل، ایالات متحده تمایل کمی را برای میانجی گری منازعات، حل مناقشات یا جمع کردن رقبا در کنار هم، از خود نشان داده است.
واشنگتن از پادشاهی های محافظه کار عرب علیه کشورهای سوسیالیست عرب حمایت کرد، به سرکوبی وحشیانه مخالفان بنیادگرا توسط دولت های سکولار رضایت داد، و از قدرت عربستان سعودی و ماشین جنگی عراق برای تعدیل خروش اسلام گرایی آیت الله روح الله خمینی حمایت کرد. اکنون آمریکا در تلاش است تا نظر رژیم های سنی عرب را در مقابل ایران و احیا مجدد اتحاد شیعه جلب نماید. هر زمان که واشنگتن در رقابت های خاورمیانه درگیر شد، اهداف آن برای ایجاد ثبات در منطقه از دست رفت.
به جای تاکید بر احیاء تعادل قوای قبلی، آمریکا باید آن قدر عاقل باشد تا یک همگرایی مؤثر را ایجاد و چارچوب جدیدی را تعمیق بخشد که در آن همه قدرت های مرتبط ، سهمی در ثبات وضع موجود داشته باشند.
دولت بوش می گوید که ایرانِ عصبانی، چالش های جدی را به آمریکا تحمیل می کند؛ اما مهار ایران از طریق نظامی و اتحادهای خصومت آمیز، قطعاً یک استراتژی معقول نخواهد بود.
ایران، علیرغم ذهنیت عمومی درباره آن، یک قدرت موعود باور مصمم به برهم زدن نظم منطقه زیر عنوان ستیزه جویی اسلامی نیست. ایران یک قدرت در حال رشد است که به طور معمول به دنبال نشان دادن تفوق در پیرامون خود است. از این رو، آمریکا باید شرایطی را ایجاد کند که در آن ایران از محدود ساختن بلندپروازی های خود و پیروی از هنجارهای بین المللی، منافعی را کسب کند.
گفتگو، مصالحه و تجارت، جدا از آن که ممکن است مشکل باشد اما شیوه های متقاعد کننده ای هستند. تصدیق و اذعان دولت آمریکا به اینکه ایران در واقع منافع مشروع و نگرانی هایی در عراق دارد، در نهایت می تواند دو کشور را به درک این که آنها اهداف مشابهی دارند، سوق دهد. هر دو کشور، خواستار وحدت سرزمینی عراق و جلوگیری از جنگ داخلی که سراسر منطقه خاورمیانه را در بر خواهد گرفت، هستند. از سرگیری روابط اقتصادی و دیپلماتیک میان ایران و ایالات متحده و همکاری در مورد عراق، می تواند سرآغاز توافق نهایی باشد که برنامه هسته ای ایران را تابع تعهدات این کشور تحت معاهده منع گسترش سلاح های هسته ای نماید. اگر ایران از روابط تجاری و امنیتی مناسبی با آمریکا برخوردار و در منطقه خود آسوده باشد، ممکن است که بلندپروازی های هسته ای خود را کنترل کند.
تعامل با ایران، نیازی به روابط پرهزینه آمریکا با همسایگان عرب ایران ندارد. به جای نظامی کردن خلیج فارس و تقویت اتحاد ضعیف و لرزان علیه ایران، آمریکا باید به سوی یک سیستم امنیت منطقه ای جدید حرکت کند. این سیستم باید همه بازیگران محلی را در خود جای دهد و متبنی بر آن باشد. در میان سایر موارد، باید پیمانی که از مرزهای منطقه حمایت کند، معاهدات کنترل تسلیحاتی که طبقه بندی خاص سلاح ها را ممنوع نماید، یک بازار مشترک یا منطقه آزاد تجاری، و یک مکانیزم برای قضاوت برای مناقشات، موجود باشد.
برای کشورهای خلیج فارس، این نظم جدید مزایایی جهت تبدیل دولت های شیعه ایران و عراق به یک همکار جدید در بر خواهد داشت که در عین حال منازعات قومی را از بین خواهد برد. توافق امنیتی جدید فرصتی برای ایران خواهد بود تا قدرت خود را مشروع سازد و به اهداف خود از طریق همکاری به جای مواجهه بدست آورد.
این نظم جدید به دولت عراق، که اغلب توسط همسایگان سنی خود دست کم گرفته شده است، اجازه می دهد تا نفوذ خود را به آزمون گذاشته و این تصور باطل را که وابسته به تهران است، را از بین ببرد.
عربستان سعودی و ایران، دو کشور پیشرو منطقه، می توانند فراسوی رقابت با حاصل جمع صفر خود در عراق همکاری کنند و به متحدان خود فشار وارد سازند تا توافق ملی جدیدی را بپذیرند که منافع اقلیت کرد و سنی عراق را به رسمیت می شناسد.
با این وجود، هیچکدام از اینها بدون همکاری و پشتیبانی آمریکا صورت نخواهد گرفت. کشورهای خلیج فارس اگر قرار است که دفاع از خود را به یک نظم منطقه ای جدید واگذار نمایند، نیازمند تضمین مجدد هستند. برای ایران، هیچ دلیلی برای مشارکت نیست جز آنکه آمریکا در آن شرکت کند، آمریکا نیز باید نشان دهد که به دنبال تحمیل یک تعادل قوای جدید نیست بلکه به دنبال ایجاد یک توافق منطقه ای است که همه رژیم های منطقه بتوانند از آن حمایت کنند.
در نهایت، نتایج متناقض اما سودمند آن، شرایط جدیدی خواهد بود که کشورهای خلیج فارس نمی توانند با هم همکاری کنند جز آن که از حضور دائمی آمریکا در منطقه حمایت کنند. این استراتژی منافع متحدان اروپایی و همچنین روسیه و چین که همگی آنان خواستار ثبات در خاورمیانه و دسترسی آنان به تامین انرژی خود هستند را تامین خواهد کرد.
تعامل با ایران در حالی که قدرت فزاینده آن را از طریق یک توافق امنیتی منطقه ای کنترل می کند، بهترین راه ثبات در عراق است، خشم متحدان عرب آمریکا را فرو خواهد نشاند، به روند صلح اعراب –اسرائیل کمک می کند، و حتی جهت جدیدی به مذاکرات در مورد برنامه هسته ای ایران خواهد داد. از آن جا که این رویکرد شامل همه بازیگران مربوطه است، قابل دوام بوده و این راهبرد برای آمریکا در خاورمیانه دشواری کمی دارد.
نویسنده: ری - تکیه / ولی - نصر
مترجم: کیانوش - کیاکجوری
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از فارین افرز، ژانویه و فوریه ۲۰۰۸
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید