سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

‏فلسفه سیاسی و جهان پرآشوب ما


‏فلسفه سیاسی و جهان پرآشوب ما
فلسفه سیاسی یكی از جذابترین شاخه‌های فلسفی است كه هم اكنون پیگیری می‌شود. فلسفه سیاسی می‌تواند به عنوان بازتاب فلسفی این مساله تعریف شود كه چگونه زندگی جمعی، نهادهای سیاسی و امور اجتماعی‌مان را به بهترین نحو ممكن همانند سیستم اقتصادی و الگوی زندگی خانوادگی، سامان دهیم. گاهی اوقات تمایزی بین فلسفه سیاسی و اجتماعی ایجاد می‌شود اما می‌توان «فلسفه سیاسی» را در یك معنای وسیع كه هر دو مورد را دربرگیرد، به كار برد. فلاسفه سیاسی برای ایجاد اصول اساسی تلاش می‌كنند، به عنوان مثال، شكل ویژه‌ای از دولت را توجیه می‌كنند، افرادی را كه دارای حقوق مشخص و ثابتی هستند مشخص می‌كنند یا به ما می‌گویند كه چگونه منابع یك جامعه باید در بین اعضای آن تقسیم شود. این مساله معمولا شامل تجزیه و تحلیل و تفسیر ایده‌هایی مانند آزادی، عدالت، اقتدار و سپس به كارگیری آنها برای نهادهای سیاسی و اجتماعی موجود با یك روش انتقادی است. بعضی از فلاسفه سیاسی قبلاًَ برای توجیه و تشریح مقررات اصلی جامعه خود، تلاش كرده‌اند و بقیه تصاویری از یك دولت یا یك جهان اجتماعی ایده‌آل را طراحی كرده‌اند كه با آنچه كه ما تاكنون تجربه كرده‌ایم بسیار متفاوت است. فلسفه سیاسی از زمانی كه انسان‌ها به آداب جمعی خود نه به عنوان یك امر غیرقابل تغییر و بخشی از نظم طبیعی، بلكه به عنوان امری كه بالقوه قابل تغییر است، نگریسته‌اند، كاربرد داشته است. این مساله در بسیاری از فرهنگ‌های مختلف یافت می‌شود و اشكال متعددی به خود گرفته است.
● دو دلیل برای این تنوع وجود دارد
▪ اول اینكه، روش‌ها و دیدگاه مورد استفاده توسط فلاسفه سیاسی بازتاب الگوهای فلسفی عمومی دوره آنهاست. به عنوان مثال پیشرفت‌ها در زمینه معرفت شناسی و اخلاق، فرضیات مبنی بر مقدم بودن فلسفه سیاسی را تغییر می‌دهد.
▪ دوم اینكه، خط مشی فلاسفه سیاسی، عموماً به وسیله فشار مسائل سیاسی روز تعیین می‌شود. به عنوان مثال در اروپای قرون وسطی، رابطه مناسب بین كلیسا و دولت تبدیل به یك مساله اساسی در فلسفه سیاسی شد؛ در دوره مدرن اخیر مشاجره اصلی بین مدافعان مطلق‌گرایی و آنهایی بود كه در جست‌و‌جوی توجیه یك دولت محدود و مبتنی بر قانون اساسی بودند. در قرن نوزدهم، این مساله اجتماعی كه چگونه یك جامعه صنعتی باید اقتصاد و سیستم رفاهی خود را سامان دهد، مطرح بود. زمانی كه تاریخ فلسفه سیاسی را بررسی می‌كنیم درمی‌یابیم كه همراه با بعضی از مسائل پیشینی مانند این مساله كه آیا یك شخصی هرگز می‌تواند ادعای رهبری بر شخصی دیگر را بكند یا خیر ؟
بعضی از تغییرات بزرگ در مسائل مطرح شده و در زبان مورد استفاده برای نشان آنها، وجود دارد. سوالی كه بلافاصله مطرح می‌شود این است كه آیا اصولی كه فلاسفه سیاسی ایجاد می‌كنند به عنوان یك ارزش جهانی در نظر گرفته می‌شوند یا خیر؟ یا، آیا آنها باید به عنوان بیان فرضیه‌ها و ارزش‌های یك جامعه سیاسی ویژه در نظر گرفته شوند؟ این سوال درباره هدف و وضعیت فلسفه سیاسی در سال‌های اخیر به شدت مورد مناظره و منازعه بوده است. این قویاً به سوالی درباره طبیعت انسانی مربوط می‌شود.
منبع : روزنامه تهران امروز