شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


کدام اقتصاددان ماندگارتر ست؟


کدام اقتصاددان ماندگارتر ست؟
حرفه اقتصاد در سال ۲۰۰۶ دو اندیشمند شگفتی‌ساز قرن بیستم خود را از دست داد. جان کنت گالبرایت در سن ۹۷ سالگی در آوریل و میلتون فریدمن در سن ۹۴ سالگی در نوامبر سال گذشته از دنیا رفتند. هر دو از این توانایی برخوردار بودند که برای مخاطبان وسیعی مطلب بنویسند و نیز با اقتدار در تلویزیون، رادیو و مجامع عمومی سخنرانی کنند.
اما تفاوت‌های مهم این دو را نباید از یاد ببریم. فریدمن دانشمندی بود که گالبرایت هرگز نبود و گالبرایت ایدئولوگ سیاسی بود که فریدمن هرگز نبود. برخی این‌گونه تبلیغ می‌کنند که گالبرایت آینه تمام‌نمای جامعه بود در حالی که فریدمن یک نظریه‌‌پرداز بوده است. به عبارت دیگر گالبرایت واقعیت را می‌دید و فریدمن با اقتصاد تخته سیاهی سرو‌کار داشت. اما هیچ‌چیز تا این اندازه نمی‌تواند از واقعیت به دور باشد. گالبرایت آینه جامعه را در دست نداشت بلکه تصویری مخدوش از واقعیت را ارائه می‌کرد که تئوری‌های مارکس، وبلن و کینز را زنده می‌ساخت.
فریدمن از طرف دیگر قطعا یک نظریه‌پرداز بود اما نقش ماندگار وی در کاربرد تئوری برای معنادار ساختن زندگی اطراف ما و استخراج نتایج سیاستگذاری بود. کتاب‌های وی همچون «سرمایه‌داری و آزادی» و «آزادی انتخاب» در بین بینش‌مندترین آثار اقتصادی هستند که یک خواننده معمولی می‌تواند مطالعه کند. در این کتاب‌ها از شیوه دقیق تفکر اقتصادی برای آگاه ساختن خواننده درباره چگونگی کارکردن بازارها و کارنکردن و شکست خوردن دولت‌ها استفاده شده است.
روزنامه کریستین ساینس مانیتور از دو اقتصاددان طرفدار اندیشه‌های گالبرایت و فریدمن خواست که هر‌یک مقاله‌ای درباره آنها بنویسند جوزف استیگلیتز درباره جان كنت گالبرایت نوشت و می‌گوید گالبرایت، سرمایه‌داری را آن‌طور كه وجود داشت نه آن‌طور كه نظریه‌پردازی می‌شد درك می‌كرد. و مارک اسکوسن درباره میلتون فریدمن نوشت که به اعتقاد وی، بنیانگذار مکتب شیکاگو علم اقتصاد، ایمان جهان به سرمایه‌داری را احیا کرد.
● درباره جان کنت گالبرایت
جان‌كنت گالبرایت و میلتون فریدمن معتقد بودند اندیشه‌ها اهمیت دارند. هر دو از طرفداران جدی بحث و مجادله و هر‌یک نمونه اعلای مباحثه بودند. آنها استادی تمام در زبان انگلیسی بوده و از طریق كلمات و نه فرمول‌های ریاضی (زبان علم اقتصاد مدرن) بود كه نفوذ فراوانی بر‌جای گذاشتند. آنها اندیشمندان عرصه عمومی بودند كه ابایی از موضع‌گیری سیاسی نداشتند و هركدام آرمان‌های ایدئولوژیك پر و بال دادند، فریدمن به ایدئولوژی لیبرال بازار آزاد و گالبرایت به سنت دولتگرا. آنها با قدرت بیانی بسیار عالی، دیدگاه‌های خود را انتقال داده، گفتمان عمومی را تصحیح و تهذیب نموده و نسل‌هایی از اقتصاددانان و دانشمندان اجتماعی را تحریك نمودند تا ادعاهایشان را به اثبات رسانده یا زیر سوال ببرند. در نتیجه فعالیت‌های این دو، همه ما آگاه‌تر شده‌ایم. اما در حرفه اقتصاد استقبال متفاوتی از این دو شد. فریدمن جایزه نوبل را برد و كارهایش در هر دوره تحصیلات تكمیلی اقتصاد در سطح جهان آموزش داده می‌شود. گالبرایت هرگز مورد پذیرش جماعت دانشگاهیان قرار نگرفت. فریدمن را دانشمند می‌دیدند و گالبرایت را یك مفسر اجتماعی. دوگانگی بین قد و قامت فیزیكی و آوازه تاریخی آن دو، عجیب و غیرمنصفانه است. از بسیاری جهات، گالبرایت ناظر انتقادی‌تر واقعیات اقتصادی بود.
● علاقه‌مند به درك واقعیت‌های بازار
توصیفات زنده ‌گالبرایت از خوبی، بدی و زشتی سرمایه‌داری آمریكا، یك یادآوری به شدت لازمی است كه همه چیز به همان كاملی مدل‌های بازار كامل نیست. بازاری که فرض را بر رقابت كامل، اطلاعات كامل و مصرف‌كنندگان كاملا عقلایی می‌گذارد و اكثر تحلیل‌های فریدمن مبتنی بر این فروض بود.
گالبرایت كه فعالیت خود را با خواندن اقتصاد كشاورزی شروع كرد، اهتمام ورزید تا جهان را آن‌گونه كه بود درك كند با انواع مشكلات مثل بیكاری و قدرت بازار كه مدل‌های ساده‌انگارانه بازارهای رقابتی نادیده می‌گیرند. گالبرایت می‌دانست كه این مدل‌ها نقطه ضعف‌های اساسی داشتند.
هر دو اقتصاددان سال‌های بحران بزرگ را پشت‌‌سر گذاشتند، اما درس‌های متفاوتی گرفتند. گالبرایت می‌دید بازار كار به همان خوبی که مدل استاندارد پیش‌بینی كرده بود رفتار نمی‌كند، او به اقتصاد كینزین ایمان آورد و خواهان اقدام دولت شد در دورانی كه تشكیلات علم اقتصاد در آمریكا این اندیشه‌ها را رد می‌كردند.
گالبرایت در نخستین تحقیق خود تلاش كرد توضیح دهد چه چیزی باعث سقوط بزرگ ۱۹۲۹ شد. او یکی از علل را حرص و آز سفته‌بازان بازار سهام دید كه امروز شور و حال غیرعقلایی نامیده می‌شود. فریدمن سفته‌بازی و نارسایی بازار كار را نادیده گرفت و در عوض به نارسایی فدرال رزرو توجه نمود. فریدمن دولت را مشكل و نه راه‌‌حل می‌دید.
آنچه گالبرایت درك كرد و آنچه پژوهشگران بعدی (‌شامل نویسنده مقاله) اثبات كردند اینست كه «دست نامریی» آدام اسمیت، این مفهوم كه تعقیب فردی حداكثرسازی سود، بازارهای سرمایه‌داری را به سمت كارایی هدایت می‌كند، بی‌اندازه نامریی است به طوری كه در اكثر اوقات اصلا وجود ندارد.
بازارهای بدون نظارت و دخالت دولت اغلب اوقات برخی چیزها مثل آلودگی را بسیار بیشتر تولید می‌كنند و برخی چیزهای دیگر مثل پژوهش‌های اساسی را بسیار كمتر تولید می‌كنند. همان‌طور كه بروس ‌گرینوالد و من نشان داده‌ایم هر وقت اطلاعات ناقص است، یعنی همیشه، بازارها ناكارا هستند بنابر‌این نیاز به دخالت دولت داریم.
گالبرایت به ما تذكر می‌داد كه آنچه باعث می‌شود اقتصاد خوب كار كند دست نامریی نبود بلكه نیروهای مهاركننده و هم‌سنگ بودند. او بدشانس بود كه این اندیشه‌ها را قبل از توسعه و تكامل كافی یافتن مدل‌های ریاضی نظریه بازی‌ها بیان نمود تا ابراز وجود بهتری پیدا كنند. خبر خوب این است که امروزه به مدل‌هایی بیشتر توجه می‌شود که این روابط چانه‌زنی را در نظر می‌گیرند و به مدل‌های پویا و پیچیده نوسانات اقتصادی که سفته‌بازی نقش اساسی ایفا می‌کنند.
● نقش دولت
در حالی که فریدمن هرگز محدودیت‌های بازار را واقعا به رسمیت نشناخت او منتقد پرنفوذ دولت بود. با این‌حال تاریخ نشان می‌دهد که در هر کشور موفقی، دولت نقش مهمی ایفا کرده است. بلی دولت برخی اوقات شکست می‌خورد، اما توصیه به بازارهای رها شده قطعا محکوم به شکست است. گالبرایت حقانیت این مساله را بهتر از هرکس دیگری به اثبات رساند.
گالبرایت همچنین می‌دانست که انسان‌ها عاملان اقتصادی صرفا عقلایی نیستند بلکه مصرف‌کنندگان با تبلیغات، ترغیب سیاسی و فشارهای اجتماعی روبه‌رو هستند. تماس نزدیک وی با واقعیت باعث شد چنین نفوذی در سیاست‌گذاری اقتصادی خصوصا در سال‌های ریاست جمهوری کندی و جانسون بگذارد.
بینش‌های ژرف وی درباره ماهیت سرمایه‌داری، آن‌طور که وجود داشت نه آن‌طور که در مدل‌های ساده شده تئوریزه می‌شد درک ما از اقتصاد بازار را ارتقا داد. او میراث فکری برای نسل‌های آینده بر جای گذاشت. او یک خلاء در زندگی فکری ما باقی گذاشت: چه کس دیگری پیدا می‌شود تا در برابر تشکیلات قدرتمند اقتصادی ایستادگی کند و دیدگاه‌های اقتصادی را به روشنی بیان کند که هم در تماس با واقعیت بوده و هم برای شهروندان معمولی قابل درک باشد.
درباره میلتون فریدمن: اول دانشمند واقع بین و دوم مروج بازار آزاد
میلتون فریدمن قبل از هر چیزی یک متفکر مستقل عینیت‌گرا بود که روش علمی را برای مسائل اقتصادی و نهایتا برای طیف کامل علوم‌اجتماعی بکار می‌برد. او در رسیدن به این امپریالیسم روشنفکری بی‌رقیب بود و شهرت و دستاوردهایش از قدرت و تبحر علمی و نه از ایدئولوژی صرف ناشی می‌شد.
● پژوهش عینی و منسجم
فریدمن که بنیانگذار مکتب مشهور شیکاگو بود یک عینیت‌گرا و طرفدار اصالت سود به تمام معنا بود که اعتقاد داشت تمام تئوری‌ها باید در معرض آزمون دقیق قرار گیرند. او آموخته بود که تنها تئوری ارزشمند تئوری ساده‌ای است که بتوان با شواهد تجربی تائید یا رد کرد. برای آزمون تئوری، او روش‌های آماری پیچیده و مدل‌های اقتصادسنجی را به کار می‌برد.
در دهه ۱۹۵۰‌ فریدمن از نخستین کسانی بود که این متدولوژی را پیوسته بکار برد. امروز آن متدولوژی در بین اقتصاددانان و دانشمندان علوم‌اجتماعی یک تکنیک فراگیر است. قبل از فریدمن، بسیاری از دانشمندان اجتماعی تئوری‌هایی براساس یکسونگری‌ها و تجربیات شخصی طراحی می‌کردند. در دهه ۱۹۳۰، جان مینارد کینز یک کار کمی هم انجام نداد تا «اقتصاد جدید» خود را به اثبات رساند. کار وی مجموعه‌ای از ادعاها بود که دخالت دولت در اقتصاد را تشویق می‌کرد.
فریدمن احساس کرد این یکسونگری‌ها را می‌توان با بررسی‌های عینی بی‌طرفانه از بین برد. او مخالف بکارگیری القاب بود. او تاکید می‌کرد «من اقتصاددان طرفدار عرضه نیستم. من اقتصاددان پولگرا نیستم. من یک اقتصاددان هستم.»
اما جالب است که تحلیل آماری عینی و پرزحمت وی به نام «تاریخ پولی ایالات‌متحده» باعث شد چنین القابی به وی داده شود. او با کمک آنا‌شوارتز در این کتاب تاکید کردند بحران بزرگ نشانه شکست سرمایه‌داری بازار نبود بلکه نشانه شکست سیاست دولت بود. آنها نشان دادند که فدرال رزرو با کاهش دادن حجم پول به میزان «بیش از یک سوم» به شکل ناشیانه‌ای عمل کرد و یک رکود معمولی را به بدترین فاجعه اقتصادی قرن بیستم تبدیل کرد.
اقتصاددانان بازار آزاد از قبیل لودویگ فون میزس و فردریک‌هایک در تلاش به بی‌اعتبار ساختن کینزین‌ها موفق نشدند چون هیچ کار تجربی انجام ندادند. اما تلاش‌های آماری فریدمن چنان قدرتمند بود که نگاه حرفه درباره علل بحران بزرگ را تغییر داد. بررسی‌های تجربی او در شیکاگو وی را متقاعد ساخت که پول مهم‌تر از سیاست مالی (یعنی مخارج و مالیات‌ها) است.
فریدمن همچنین کشف کرد که «وقفه‌های طولانی و متغیر» در سیاست فدرال رزرو تلاش‌های کینز در تنظیم اقتصادی را نقش بر آب می‌سازد. به جای اینها او از یک قاعده ثابت پولی حمایت می‌کرد که آلان گرینسپن، رییس سابق فدرال رزرو معتقد است در هدایت اروپا و آمریکا به سمت تورم پایین طی دو دهه گذشته بسیار موثر بوده است. فریدمن همچنین رابطه مبادله بین تورم و بیکاری «منحنی فیلیپس» را زیر و رو کرد. این موضوع مهمی است چون برای سال‌های متمادی بانک‌های مرکزی به اشتباه فکر می‌کردند و برخی هنوز فکر می‌کنند مجبورند تورم بالا را به عنوان هزینه بیکاری پایین بپذیرند. مدت زیادی نگذشت که فلسفه وی از «تئوری به علاوه تاریخ» به همه رشته‌های علمی مثل جامعه‌شناسی، حقوق، مالی، تاریخ، سیاست و دین بسط یافت.
فریدمن باور به سرمایه‌داری رازنده کرد
فریدمن با نوشتن دو کتاب «سرمایه‌داری و آزادی» (۱۹۶۲) و «آزادی انتخاب» (۱۹۸۰) باور جهان به سرمایه‌داری را زنده کرد. او با انجام پژوهش‌های دقیق علمی کشف کرد که بازارها کار می‌کنند و ما به عنوان یک فرد بهتر است که خودمان تصمیم بگیریم تا اینکه مقامات دولتی یا تکنوکرات‌ها به جای ما تصمیم بگیرند (دقیقا مخالف‌نظر گالبرایت که برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری دولتی را ترجیح می‌داد.) او دست نامریی بازار آزاد را به دست سنگین دولت ترجیح می‌داد. هنوز زود است که بگوییم آیا توصیه‌های سیاست‌گذاری وی همه‌‌جاگیر شده است یا خیر: مالیات ثابت بر درآمد، جرم نبودن معامله موادمخدر، خصوصی‌سازی تامین اجتماعی و کوپن‌های مدارس. اما در برخی عرصه‌ها پیروزی به دست آمده است از قبیل نرخ ارز انعطاف‌پذیر و ارتش تماما داوطلب.
با این‌حال تجربی‌گرا بودن فریدمن باعث مخالفت وی با طرفداران بازار آزاد شد. او این نگاه لیبرالیستی که کسری بودجه لزوما بد هست یا کاهش مالیات باعث تحرک اقتصاد در کوتاه مدت می‌شود را تایید نمی‌کرد.
فریدمن هنگام برخورد با انتقادات گالبرایت از همان استراتژی «آزمون شواهد» استفاده می‌کرد. برای مثال شواهد علمی نتوانست ادعای گالبرایت را به اثبات رساند که بنگاه‌های بزرگ از طریق تبلیغات می‌توانند خواسته‌های مصرف‌کنندگان را دستکاری کنند یا به علت اندازه و قدرتی که دارند سهامداران را نادیده می‌گیرند.
جورج استیگلر، همکار شیکاگویی فریدمن به خوبی این دو اقتصاددان را با هم مقایسه کرد: «همه اقتصاددانان بزرگ، بلند قد هستند. فقط دو استثنا وجود دارد: جان کنت گالبرایت و میلتون فریدمن»
ترجمه و تنظیم: دکتر جعفر خیرخواهان
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد


همچنین مشاهده کنید