شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

واکنش اقتصادی یا فرهنگی


واکنش اقتصادی یا فرهنگی
جنبش های اجتماعی از پس نارضایتی سربرمی آورند و ماهیت این نارضایتی تعیین كننده عمده ماهیت جنبش است. تقسیم بندی جنبش ها نیز بیشتر مبتنی بر نوع نارضایتی صورت می گیرد.
به طور كلی جنبشهای اجتماعی را می توان به دو دسته تقسیم كرد: از یك سو جنبش هایی كه در اثر احساس به مخاطره افتادن منافع مشترك یك گروه از مردمان ایجاد می شود. از دیگر سو نارضایتی كه از سوی جمعی از مردم (عمدتاً به رهبری گروهی از نخبگان) حاصل می شود و منشأ آن در نظر آنها عدم تحقق حق است. به عبارتی آنها به واسطه آن كه مجذوب تصویری از یك حقیقت اند و به دلیل آن كه وضع موجود باتصویر مذكور همخوانی ندارد، دچار نوعی نارضایتی می شوند.
در میان جنبش های اجتماعی مختلف، جنبش دانشجویی اساساً جنبشی از نوع دوم است. جنبش دانشجویی نه یك عمل سیاسی در راستای احقاق منافع از دست رفته یك گروه بلكه ناشی از نوعی جذبه در برابر تصویری از حقیقت است. حتی وقتی جنبش دانشجویی شعار دفاع از منافع اقتصادی و اجتماعی محرومان و مستضعفان در جامعه را سر می دهد، خود در این میان صاحب منفعتی نیست ( و اگر باشد چشمی به آن ندارد) بلكه این عدالت و ظلم ستیزی است كه به مثابه تصویری از حقیقت او را مفتون خود ساخته است.
با این تحلیل جنبش دانشجویی اساساً ماهیتی متباین از گروه هایی دارد كه در یك معادله قدرت ـ منفعت موضوع قسمتی از علم سیاست واقع می شوند. این جنبش نه تنها با گروه هایی كه فقط برای كسب قدرت و منفعت بیشتر با هم نزاع می كنند تفاوت ماهوی دارد بلكه در حقیقت به واسطه ماهیتیش آنها را دشمن درجه یك خود می شمرد.
در این اوضاع بزرگترین فاجعه ای كه می تواند برای جنبش دانشجویی رخ دهد، قرار گرفتن در معادله های قدرت اهالی جاه است؛ نشانه های چنین رخدادی آن خواهد بود كه این جنبش مجذوب تصویری از حقیقت می شود كه به وضوح ظالمانه است. تصویری كه با منافع ارباب قدرت تناسبی تام دارد. لیبرالیزم اقتصادی به وضوح چنین تصویری است. تقریباً تمام جنبش های دانشجویی در سراسر جهان از سال ۹۱ به بعد یعنی از زمان فروپاشی اتحاد جمهوری های شوروی دچار افولی چنین شدند. این افول همراه با در محاق رفتن نظریه های عدالت خواهانه به وقوع پیوست. نه افكار ماركسیستی و نه چپ های نو، نه تنها قدرت مقابله با بحران به وجود آمده را نداشتند بلكه خود نیز دچار عقب نشینی های نظری آنچنانی شدند. در چنین فضایی هم رفتار جنبشهای دانشجویی تغییر كرد و از خشونت آن كاسته شد و هم در ساخت آنها آرام آرام، تحولی پدید آمد. اگر بخواهیم روی رفتار جنبش دانشجویی در ایران متمركز شویم باید به این نكته مهم توجه كنیم كه این حركت اجتماعی در ایران در میان جاذبه دو حوزه فكری متمایز بود: یكی حوزه اندیشه های سوسیالیستی كه عمدتاً واكنشی عدالت خواهانه در مقابل لیبرالیزم و امپریالیزم به حساب می آمد و دیگری اندیشه های اسلامی كه بویژه با انقلاب اسلامی ایران حضوری قدرتمند و با اولویت اول در ساخت بستر نظری این حركت یافت. البته این دو حوزه نه به صورت دو جزء جدا از هم بلكه بیشتر در نظریات افرادی نظیر دكتر شریعتی كه سنتزی بین اسلام و سوسیالیزم بودند تجلی می یافت. طبیعتاً جبهه مقابل چنین تفكری، آن نوع از اسلام گرایی بود كه با اقتصاد باز توافق داشت. پس از انزوای سوسیالیزم در جامعه فرهیختگان ایران و جهان، یكی از عناصر تشكیل دهنده اندیشه جنبشی دانشجویی ایران (مانند همه جنبشهای دانشجویی جهان) دچار تزلزل شد.
در چنین اوضاعی دو اتفاق متمایز روی داد: بخشی از جنبش دانشجویی به سمت نوعی لیبرالیزم اجتماعی به عنوان جایگزین سوسیالیزم منزوی شده رفت و تلاش كرد میان این نوع از لیبرالیزم و اسلام، سنتزی ایجاد كند. پاسخ چنین درخواستی آرای حلقه كیان بود. نشریه این حلقه دقیقاً به دنبال ارائه تصویری بود كه در آن اسلام و لیبرالیزم اجتماعی، سنتزی داشته باشند. این تصویر تبدیل به ایدئولوژی این بخش از جنبش دانشجویی برای عمل سیاسی شد. در مقابل بخش دیگری از جنبش دانشجویی در فضایی كه جو حاكم در میان اندیشمندان تحت تأثیر نظریات پایان تاریخ امثال فوكویاما بود، رو به اسلام گرایی صرف آورد و در تمام سال های بعد، دانشگاه صحنه درگیری این دو گروه بود. گروه اخیر برای بستر فكری خود به اندیشه های اندیشمندان مختلفی روی آورد: اندیشه های مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، فرهنگستان علوم قم، حلقه فردید، اندیشه افرادی نظیر حمیدپارسانیا، شهید آوینی، دكتر كچوئیان، دكتر موسی نجفی و حتی افكار سنت گرایانی نظیر دكتر نصر و رنه گنون.
وجه مشترك تمام اندیشه های اخیر در دو محور بود: اولاً تقریباً همه اندیشمندان فوق، اسلام را محور افكار خود قرار داده بودند و ثانیاً بخشی از این اندیشه ها یا اساساً منتقد مدرنیته بوده اند و یا حداقل منتقد صورت بالفعل آن یعنی لیبرالیزم.
در تحلیل این رویكرد باید گفت این گروه از شعار عدالت كه پیش از ۱۹۹۱ محور شعارهای آرمانخواهانه آنها بود به سوی شعارهایی روی آورد كه قالب آن اندیشیدن به «فردایی دیگر» بود؛ فردایی كه در تقابل با مدرنیته و همدلی به اسلام خواهی معنای خود را می یافت. آنها شعار عدالت را رها نكردند. اما آن را وسیله ای برای اندیشیدن به جهان مورد انتظارشان قرار دادند.
اما در اكثر نقاط جهان اوضاع غالب در میان جنبش دانشجویی همان غلبه افكار لیبرال و در عین حال عمدتاً ركود این جنبش است. هر چند در مابقی كشورهای اسلامی نیز، اسلام خواهی به نحو شدیدی اوج گرفته. اما به نظر نمی رسد در هیچ یك از این كشورها آنچنان كه در ایران اتفاق افتاده رویكرد اسلام خواهی در نوعی چالش اصیل تمدنی مطرح شده باشد.
آیت معروفی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید